محمد سلطانپور
کارشناس روابط بینالملل و دانشجوی دکترا روابط بینالملل دانشگاه شهید بهشتی
مرکز بین المللی مطالعات صلح –IPSC
میان ایالات متحده و جمهوری اسلامی ایران چه اتفاقی در حال رخ دادن است؟ چرا ایالات متحده آمریکا از برجام خارج شد و چرا اروپا مکانیسم ماشه را فعال کرده است؟
در ابتدا باید به سراغ درخواستهای اصلی دولت ترامپ و بهانه این دولت برای خروج از برجام برویم. محور اصلی درخواستهای ایالات متحده برای توافق جدید بر تهدیدات منطقهای ایران، برنامه موشکی و در نهایت تعلیق دائمی برنامه هستهای بنا شده است. حال سؤال اصلی و بنیادین این است: چرا؟ چرا ایالات متحده آمریکا بر حقوق بشر متمرکز نشده است؟ چرا بارها اعلام کرده که هدفش تغییر رژیم در ایران نیست و هدفش تغییر رفتار ایران است؟ کدام رفتار ایران؟ به نظر اینجانب هسته اصلی ماجرا از درون درخواستهای ایالات متحده قابلفهم خواهد بود.
ایالات متحده در درخواستهای اصلی خود از جمهوری اسلامی ایران بر عناصری متمرکز شده است که به طور مشخص تهدیدی برای امنیت ملی آمریکا محسوب نمیشوند. موشکهای بالستیک جمهوری اسلامی توان هدف گرفتن خاک آمریکا را ندارند و حمله به پایگاههای آمریکا و شروع منازعه با این کشور برای جمهوری اسلامی هم هزینه گزافی ایجاد خواهد کرد. در حوزه انرژی هستهای برنامه هستهای ایران به طور کامل زیر نظر آژانس بینالمللی انرژی هستهای است و در نهایت تهدیدات منطقهای ایران که مبتنی بر دفاع از جنبشهای آزادیبخش در منطقه است جنبشهایی که به طور مشخص با اسرائیل درگیر هستند و تهدیدی مستقیم برای ایالات متحده محسوب نمیشوند.
با تعمق بیشتر میتوان به این موضوع رسید که ایالات متحده و جمهوری اسلامی به طور ذاتی و بنیادین دچار تعارض و تضاد نیستند، هیچیک از درخواستهای مطروحه تهدیدی جدی برای ایالات متحده نیست حال که علاوه بر مسائل فوق ایالات متحده به بزرگترین صادرکننده نفت تبدیل شده است.
از نظر نویسنده حلقه اصلی و بنیادین موجود در روابط ایالات متحده و ایران، اسرائیل و بنیادگرایی صهیونیستی است، هیچیک از دیگر عوامل در حال حاضر به عنوان متغیر تأثیرگذار مطرح نمیشوند. آنچه در حال اتفاق افتادن است نبرد دو جریان ایدئولوژیک در خاورمیانه است. بنیادگرایی صهیونیستی و اسلام سیاسی که فارغ از قواعد سیاست واقعگرایانه قابل بررسی است. البته این بدان معنا نیست که دو کشور از عناصر واقعگرایانه استفاده نمیکنند بلکه مسئله موتور محرکه این منازعه طولانی است.
از سال 1979 تنها قدرت مؤثر برای به چالش کشیدن توسعهطلبی اسرائیل در منطقه به طور مشخص منبعث از تحولات ایدئولوژیک در ایران بوده است. موفقیت حزبالله در لبنان، همسویی حماس و جهاد اسلامی با مواضع جمهوری اسلامی و همچنین نفوذ روبه رشد ایران در عراق، سوریه و یمن و در نهایت در میان شیعیان جهان اسلام بر نگرانی امنیتی اسرائیل افزوده است.
این نگرانی برای اسرائیل در میان دولتهای محافظهکار عربی هم شکل گرفته است. همراهی این دولتها و حمایت اسرائیل برای کودتا علیه محمد مرسی و همه جریانات اخوانی ناشی از نگرانی عمیق جریان راست اسرائیل از قدرت گیری بنیادگرایی منسجم اسلامی به همان شکل شیعی آن در جهان اهل سنت است. این امر موجب شده است که دولتهای محافظهکار عرب و اسرائیل در کنار هم جبهه واحدی را در برابر جمهوری اسلامی ایران ایجاد کنند.
نکته اصلی نقش ایالات متحده آمریکا در نبرد ایدئولوژیک میان دو قطب موجود در خاورمیانه است. اسرائیل با استفاده از نفوذ لابی قدرتمند خود طی دهههای گذشته در حال نقش دادن به رفتار ایالات متحده در قبال ایران است. عدم رضایت راست گرایان اسرائیل از سیاست اوباما در قبال ایران موجب حمایت گسترده از قدرت گیری دونالد ترامپ در آمریکا شده است.
در واقع ایالات متحده بیش از آنکه در قبال تقابل با ایران منافع راهبردی داشته باشد در همسویی گسترده با لابی اسرائیل در حال تضمین امنیت اسرائیل و حمایت از سیاستهای تهاجمی آن در خاورمیانه است. حضور چهرههای اوانجلیست و بنیادگرایان مسیحی در کابینه ترامپ، نقش برجسته کوشنر صهیونیست داماد ترامپ و در نهایت اقدامات بیشائبه ترامپ در حمایت از راستگرایان اسرائیل مانند تغییر سفارت آمریکا به بیتالمقدس و حمایت از اشغال گرایی اسرائیل در قبال سوریه و اردن از نشانههای اصلی این فرض اساسی است.
چه اتفاقی خواهد افتاد؟
چه اتفاقی خواهد افتاد؟ پاسخ به این سؤال بسیار مشکل است اما میتوان سناریوهای موجود را با توجه به وضعیت کنونی مورد توجه قرار داد.
این سناریوها با توجه به ماهیت دولت کنونی و نقش اسرائیل در شکلگیری رفتار آن مطرح میشوند. براین مبنا آنچه به طور عمومی در رفتار ایالات متحده و اسرائیل پیشبینی میشود، حلو فصل موضوع اسرائیل و فلسطین، حل و فصل تهدید جمهوری اسلامی برای اسرائیل و در نهایت پذیرش اسرائیل بدون هیچ حقی برای لبنان، اردن، سوریه و مردم فلسطین در قبال اراضی اشغالی است. بر این اساس راست گرایان اسرائیل در طول دوران باقی مانده دونالد ترامپ که احتمالاً بیش از یک دوره باشد همه تلاشهای ممکن را برای هدف فوق انجام خواهند داد.
- جمهوری اسلامی ایران با توجه به اشارهای محور آمریکا، اسرائیل، اعراب و اروپا رفتار خود را در قبال اسرائیل و جریانهای مقاومت در منطقه تغییر دهد و تبدیل به حکومتی منفعل و همسو با نظم کنونی شود. اسرائیل و ایالات متحده گروههای مقاومت را در کشورهای اسلامی تضعیف و نابود کنند.
- جمهوری اسلامی بر اثر فشارهای محور فوق از درون دچار انقلاب و اضمحلال شود و با تغییر رژیم با دولت فعلی آمریکا و اسرائیل همراه شود.
- جمهوری اسلامی در برابر فشارها تسلیم نشود تا زمانی که دولت آمریکا تغییر کند و مذاکره جدیدی در چارچوب برجام آغاز شود.
- جمهوری اسلامی در برابر فشارها تسلیم نشود و تا پایان دولت ترامپ منازعه گسترده منطقهای آغاز شود.
با توجه به سناریوهای فوق و با توجه به تنیدگی مقاومت و جنبشهای موجود در منطقه با ماهیت جمهوری اسلامی و رهبران آن، مهمترین و اساسیترین فرضیه موجود از نظر نویسنده در صورت پیروزی دونالد ترامپ منازعه گسترده منطقهای خواهد بود که تبعات آن بههیچوجه قابل پیشبینی نیست. در واقع جریان راست گرایان موجود در اسرائیل و ایالات متحده از فرصت طلایی به دست آمده دوره ترامپ به آسانی نخواهند گذشت و از هیچ اهرمی برای فشار بر جمهوری اسلامی و در نهایت منازعه نظامی برای تغییر رژیم ابا نخواهند کرد. در واقع جمهوری اسلامی با دولت لیبرال باراک اوباما طرف نیست بلکه ادامه همان جریانی در دولت جورج بوش دوم است که در حمله به عراق نقش داشتند و با قدرت بیشتر در دولت ترامپ قرار گرفتهاند و کاتالیزوری برای خصوصیات شخصیتی دونالد ترامپ شده است.
ازاینرو با توجه به وضعیت کنونی جمهوری اسلامی یا با پذیرفتن درخواستهای طرف مقابل تن به تغییر ماهیت خواهد داد که بر این مبنا عملاً مفهوم جمهوری اسلامی در حوزه سیاست خارجی کاملاً بیمعنی خواهد شد یا در نهایت تسلیم اشارهای موجود نخواهد شد که این امر در نهایت منجر به تقابل با ایالات متحده و اسرائیل در سالهای آتی خواهد شد.
ازاینجهت تنها پاسخ مؤثر برای جمهوری اسلامی با همین ساختار ایدئولوژیک برای بقا، ایجاد و تعمیق روابط راهبردی با محور شرق با بزرگتر کردن ضرورتهای امنیتی برای چین و روسیه، ایجاد شکاف در جبهه محافظهکاری عرب و در نهایت موازنه درونی بر مبنای اصلاح سیستم اقتصادی و مالی و همچنین بهکارگیری ظرفیت همه گروهای موجود در جامعه برای توسعه همهجانبه و مواجه با تهدیدات موجود است.
واژگان کلیدی: پسابرجام ، خاورمیانه، نبرد، ایدئولوژی، واقعگرایی ، سیاست خارجی ایالات متحده،