مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

زمینه های تغییر در معادله های قدرت جهان

اشتراک

محمدحسن صنعتی

پژوهشگر مسائل سياسي

مرکز بین المللی مطالعات صلح IPSC

 

در مقاله حاضر ، در باره جهان و زمینه های تغییر در معادله های قدرت سخن خواهیم گفت. رویکرد مشخص این بحث ، نوعی فروپاشی یا دست کم افول در هژمونی غرب و کشورهای وابسته به غرب است. شاید کمتر دراین سخن تردید باشد که هرجا غرب حضور پیدا کرده ، چه به شکل اقتصادی که در گذشته نام استعمار بر حرکت او گذاشته می شده و چه امروز که بعضا به شکل دخالتهای نظامی به چشم می خورد، آنچه در منطقه حضور جلوه کرده، نوعی گرایش به طایفه گری و تجزیه است. نتیجه این نحوه حضور هژمونی غرب، کشورهایی است که مستعد هستند برای تقسیم شدن و تجزیه شدن..نمونه های مشخص آن را در افغانستان و عراق و سوریه می بینیم که هرکدام ویژگی های خود را دارند.

  افغانستان امروز به سرزمین چندتکه ای شبیه شده که بین قدرت غرب و اقمار او تقسیم شده.. یا اگر دقیق تر بگوییم گرایشهایی که در این قبیل کشورها شکل و قدرت گرفته اند متوجه غرب و اقمار غرب هستند .در افغانستان امروز صرف نظر از قدرتهای بازیگر، یا کشورهایی که دخیل هستند، در بخشی ، جریانهایی مثل ترکی گرایی مشاهده می شود و در بخش دیگری شیعه ستیزی به چشم می خورد . در وجه دیگری پرورش افراطی گری صورت می پذیرد. در حوزه فرهنگ و هنر هم کشورهای خاصی سردمداری می کنند.اما مشخصا آنچه غربیها و مشخصا آمريكایی ها در این سرزمین برای خود برگزیده اند، دولت نشانی است. حاصل آن هم شکل گیری قدرتی است در این سرزمینها که نمی تواند همه معادله ها و نیازمندیهای حکومتی و حکومت داری را تامین کند و همچنان این کشورها و ملیت هایشان باید سالها و ماهها و روزهای پر از التهاب و نگرانی را تجربه و تحمل کنند.این سوغات حضور غرب جدید است که ما در این سخن معطوف به فروپاشی هژمونی آن هستیم .

   سوریه امروز متهم است به اینکه برخلاف انتظار غرب ، در مقابل حمایتهای غربیها از اسرائیل و تضییقاتی که متوجه مردم مظلوم فلسطین می کنند، در جبهه مقاومت در برابر اسرائیل نقشی اساسی برای خود در نظر گرفته است.برای منصرف ساختن این کشور از این نقش زمانی کالین پاول وزیر خارجه آمريكا با فهرست بلند بالایی به سوریه آمد که در آن انتظارات آمريكایی ها از سوریه مطرح شده بود. یکی از مسائل این بود که از بشار اسد رئیس جمهوری سوریه خواسته بودند که چهره هایی مثل خالد مشعل را که در دفتر سیاسی جنبش مقاومت اسلامی از چهره های موثر بود یا دکتر رمضان عبدالله که در جنبش جهاد اسلامی فلسطین به عنوان دبیرکل نقش موثر داشت و ابوجهاد جبرئیل را (که گرچه افسر نیروی هوایی سوریه بود در شکل گیری جبهه خلق برای آزادی فلسطین تلاش کرده بود) تحویل بدهند . 

اما درخواست آنها نه تنها پذیرفته نشد ، که سوریها در جبهه گسترش یافته مقاومت ، لبنان فلسطین، عراق و ایران ، به رغم گرایش آنها که می خواستند موضع به نفع غرب اتخاذ کند، در  ایستادگی کردند و در مقابل آمريكا و اسرائیل مقاومت نشان دادند. و از جنبشهای مقاومت پشتیبانی کردند.حاصل این شد که سوریه ، امروز باید هزینه های مقاومت و آزادگی خود را بپردازد.و غربیها می خواهند این سرزمین تجزیه بشود تا به نفت و گاز آن تسلط پیدا کنند. 

البته این خواست غربیها در همه سرزمینهاست و هر جا که بتوانند اهداف خود را تعقیب کنند.زمانی که بحث تخلیه سوریه از نیروهای خارجی مطرح شده بود، رئیس جمهوری آمريكا ، ترامپ ، رسما و صراحتا گفته بود که چاههای نفتی سوریه از آن ماست و باید بهره برداری از آنها در اختیار ما قرار بگیرد.

   واقعیت این است که آمريكا از ابتدای شکل گیری تحت عنوان شعار نظم نوین جهانی به دنبال یکپارچه کردن همه سرزمینها ذیل هژمونی خود بوده و این هدف را به طرق مختلف پیگیری کرده است.در برخی از بررسی هایی که صورت می گیرد این نکات دقیق هم مورد توجه هست که وقتی دلار رایج آمريكا اولین بار در سال 1882م.شش سال بعد از استقلال این کشور چاپ شد نشان واژه منتشر شده بر روی دلار معنایی منطبق بر مفهوم نظم نوین جهانی داشت. این شعار منجر به جنگها برای کنترل منابع انرژی و منابع مالی جهانی شد و در سالهای بعد هم در تحلیل صاحب نظران و نظریه پردازان و استراتژیستهای آمريكایی این هدف صریحا مورد توجه قرار می گرفت.از جمله ، هنری کیسینجر زمانی که شهرت چندانی هم نداشت، معتقد بود که کسی که بتواند کنترل انرژی یک کشور را در اختیار بگیرد ، کنترل پول و غذای آن کشور را هم به دست خواهد گرفت.بنابراین بیراه نیست اگر آمريكا را که از حدود دو دهه قبل بدهی های او با حدود 2500 میلیارد دلار، او را به عنوان بدهکارترین کشور دنیا معرفی می کرد، امروز صاحب قدرتی بدانیم که با پدیده هایی مثل سقوط قدرت دلار مواجه هست و دارای دلارهای بدون پشتوانه ای است. در جهان امروز دلار آمريكا دیگر ارزشی را که مطابق با آن چاپ شد ندارد.

   هنگامی که سال 1944 واشنگتن نهادهای برتون وودز را ایجاد کرد، هر اونس طلا ارزشی معادل 35 دلار آمريكا داشت. از سویی نقش اولیه بانک جهانی بعد از جنگ جهانی بازسازی اروپا بود که در جنگ آسیب دیده بود.و صندوق بین المللی پول وظیفه نظارت بر کشورهایی مثل کانادا ، استرالیا، نیوزیلند و کشورهای اروپایی برای پایبندی به سیستم برتون وودز و وابستگی به دلار آمريكا را بر عهده داشت. اما در سال 1971، نیکسون رئیس جمهور وقت آمريكا این سیستم را کنار گذاشت و نرخ دلار آمريكا شناور شد. حرکت فریبکارانه آمريكا منجر به این شده بود که کشورها ذخایر خود را بر اساس دلار تعیین کنند و ماشین جنگی آمريكا با چاپ دلارهای بدون پشتوانه سریعتر حرکت کند. اما بر اساس این معیار و با توجه به جنگهای آمريكا در دهه های بعد این کشور 22تریلیون دلار بدهی در سال 2016 پیداکرد ، که امروز با توجه به هزینه هایی که از ناحیه حضور نظامی کم حاصل آمريكا در منطقه آسیا و مشخصا عراق و افغانستان شاهد هستیم، حتما این هزینه ها و بدهی ها افزایش پیدا کرده . علاوه بر هزینه های گفته شده ،  اداره حسابرسی آمريكا شاخصی دارد به نام تعهدات برآورد نشده که با محاسبه آنها می توان گفت میزان بدهی آمريكا در اصل به حدود 130 تریلیون دلار هم بالغ می شود.

   بنابراین سرمایه داری جهانی که روزگاری همه سرمایه های جهان را می بلعید و آمريكا سردمدار آن بود،  سرمایه داری که موجب شده بود تا مجموع ثروت 356 نفر از ثروتمندترین مردم دنیا برابر سرمایه 40 درصد جمعیت های فرودست دنیا یعنی معادل سرمایه 5/2 میلیارد نفر باشد ، امروز با بحرانهایی بزرگ مواجه است و در نتیجه ، دیگر نمی تواند به شکل سنتی و اشراف منشانه گذشته از امپراتوری و هژمونی خود در مناطق مختلف دنیا برخوردار باشد. تکنولوژی که رهاورد سرمایه داری غرب و از جمله الگوهای آمريكایی است ، امروز جز آنکه به توسعه بیکاری منجر بشود حاصلی ندارد.

در الگوی تمدنی که آمريكا و غربیها ارائه کرده اند، نتیجه این شده که فرزند نامشروع در خانواده ها و فضای اجتماعی رشد هزار درصدی پیدا کرده و ده برابر شده . شاید هیچ تغییری در بین خانواده های آمريكایی نمی تواند به اندازه نرخ فزاینده تعداد خانواده های تک والدی ایجاد نگرانی کند. از سال 1950 میلادی درصد فرزندانی که در چنین خانواده هایی زندگی می کنند سه برابر شده. این افزایش سه برابری را می شود به دو عامل افزایش نرخ طلاق و همچنین ده برابر شدن فرزندان متولد شده در خارج از حریم ازدواج نسبت داد. امروز از هر چهار کودک متولدشده در ایالات متحده یک کودک در خانواده ای تک والدی زندگی می کند که این خود منشا بروز آسیبها و بزه های اجتماعی گسترده ای است.

  واقعیت دیگر این است که همواره در رویکردهای غرب ما سیطره تفکر یهودی هایی را که سرمایه داری آمريكا را به دست گرفته اند مشاهده می کنیم. یهود همواره بر روسای جمهور آمريكا تسلط داشته و ریاست اسبق ستاد مشترک ارتش آمريكا دریاسالار توماس مورر در مورد تاثیرات یهودیها و دولتمردان اسرائیلی بر ایالات متحده جمله در خور توجهی دارد. او می گوید : “من تا به حال رئیس جمهوری از آمريكا ندیدم که پشتیبان اسرائیل نباشد”..همین امر هم به تعبیر او ذهنها را سردرگم می کند . کوفی عنان یکی از دبیرکل های سازمان ملل زمانی گفته بود : ” همه جهان از سردمداران اسرائیل می خواهند که از سرزمینهای اشغال شده فلسطین خارج بشوند و من فکر نمی کنم که همه جهان در اشتباه باشند”.در سخن دیگری اسقف دیسموند توتو از آفریقای جنوبی که سال 1984 میلادی جایزه صلح نوبل را دریافت کرده بود اشاره می کند که هرچند یهودیها تنها 3 درصد جمعیت آمريكا را تشکیل می دهند، اما آنها دارای قدرت و تاثیر و نفوذ کلیدی در نظام آمريكا هستند و گستردگی دامنه نفوذ این گروه از هر گروه مذهبی و نژادی دیگر بیشتر است.

   آمريكایی ها و غربیها و مشخصا فرانسویها و انگلیسیها نقشه ها و توطئه های خود را از طریق تجزیه طلبی در مناطق مختلف پیش برده اند. در سالهایی که امپراتوری عثمانی از هم می پاشد اثر و سر انگشت حضور غربیها در منطقه را به شکلی شاهدیم که امروز ملتهای منطقه  باید هزینه های آن نحوه حضور را بپردازند. یکی از جاهایی که شاهد این حضور هستیم منطقه مدیترانه است.منطقه ای که بعدا وقتی سایکس – پیکو دو افسر بریتانیایی و فرانسوی در آنجا قراردادی را امضا می کنند، در نتیجه ، کشورهایی کوچک شکل می گیرند مثل لبنان ، سوریه و چند کشور دیگر (عراق ، اردن، کویت) . این دو افسر به نمایندگی از طرف کشورهای صاحب حق قیمومیت شان یعنی بریتانیا و فرانسه پای قراردادی را امضا می کنند که نه تنها تجزیه سرزمینها را در پی دارد که حتی تجزیه و تکه تکه کردن اقوام و قراردادن آنها در چند کشور را هم به همراه دارد تا هر کدام از پاره های قومی کانون اختلاف افکنی و تجزیه طلی باشند.بخشهایی از خانواده های لبنانی در خاک سوریه می مانند ، بخشهایی در لبنان.همین وضعیت و اختلافات مرزی در کشورها و بخشهای مختلف دیگر هم به وجود می آید ، آن هم در کشورهایی که چنین طراحی شده که دارای قدرت و حتی ارتش قوی نباشند تا در مقابل کانونهای اختلاف از هر نوع امکان و قدرت تدبیر بی بهره بمانند و به وجه اولی ضعیف نگاه داشته شوند تا از ناحیه آنها که درگیر و زمین گیر مسائل داخلی خود شده اند خطری متوجه اسرائیل نباشد.از ابتدا تلاشی برنامه ریزی شده بوده  تا اسرائیل در امنیت و آرامش کامل قرار بگیرد.

     آمريكایی ها که ما شاهد سابقه حضور آنها در ایران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بوده ایم، امروز هم در هر کشور از جمله کشورهای اسلامی و عربی که حضور پیدا می کنند، اسلام بخصوصی را تبلیغ می کنند. حاصل این نوع تبلیغ هم اشاعه یک دین غیر سیاسی است که قرار است نسبت به رویکردهای سیاسی آمريكا و قدرتهای دیگر یا کشورهای دیگر اسلامی و عربی  اهتمامی نداشته باشد. در خود آمريكا وهابی ها صدمات زیادی به سیاه پوستان و مسلمانان این کشور زده اند.آنها مساجد مختلفی در مناطقی که مسلمانها سکنی داشته اند ساخته اند، از جمله در تگزاس.اما این مراکز فقط تمرکز بر ماه رمضان و دعا را توصیه می کنند و از هر نوع توجه به مقولات سیاسی آنها را برحذر می دارند.

   کشورهای اروپایی هم که هم پیمان آمريكایی ها در بلوک غرب محسوب می شوند، امروز به بحرانهای اقتصادی عدیده ای دچار شده اند. همین کشورها زمانی منبع صادرات بحران های اقتصادی به کشورهای دیگر بوده اند، به این صورت که کشورهای مجری توسعه برون زا در قالب و ذیل تشویق نهادهای بین المللی اقدام به جذب سرمایه های کلان بین المللی می کردند و وقتی به هر دلیلی کشور میزبان دچار رکود نسبی می شد، فراوان هم پیش می آمد که به علت طراحی خاص روابط اقتصادی ایجاد شده این اتفاق بیفتد، کشورمیزبان از سوی همان نهادهای بین المللی  به بهانه های مختلف تخطئه و تقبیح می شد. این تقبیح می توانست به شکل اعلام نگرانی باشد و همین اعلام نگرانیها کافی بود تا سرمایه ها فرار کنند و اثرات بحرانهایی که در این کشورها به وجود آمده بود چند برابر شود.طبیعتا یکی از اقداماتی که کشور میزبان و بحران زده در چنین شرایطی در دستور کار قرار می دهد این است که دارایی های خود را به حراج بگذارد. اینجا است که نهادهای بین المللی وارد میدان می شوند و پیشنهاد می کنند که مدیریت و مالکیت شرکتها به غربیها و سرمایه داران سپرده شود. اما غربیها در قالب حمایت از کشورهای بحران زده ، اگر هم اقدام به کمک های غذایی کردند، بنا به تحقیقات گسترده و متنوعی که صورت گرفته ، نوعا کمکهای خودشان را در قالب بهره های سنگین برگردانده اند و دوباره به دست آورده اند.

   ما امروز با انحصار طلبی غربیها مواجهیم که حتی در زمینه دارو و داروسازی به کشورهای پیشرفته ای مثل برزیل و هند اجازه نمی دهند که راسا نسبت به سرمایه گذاری در حوزه تولید دارو اقدام کنند و به طرق مختلف از جمله به بهانه هایی مثل دزدیده شدن مالکیت معنوی در مقابل آنها سنگ اندازی  و در کارشان اشکال تراشی می کنند.آمريكایی ها امروز به کارشناسان مستقل و آزاده اجازه حضور و فعالیت و اظهار نظر نمی دهند تا بتوانند منابع و منافع کره زمین را چنانکه می خواهند به تاراج ببرند. شاید بتوان ادعا کرد که در روزگار ما دانشمندان مستقل از بسیاری از صحنه ها پاکسازی می شوند و جایشان را به کارشناسان دولتی و آلت دستهای شرکتهای تجاری می دهند. شرایط به گونه ای است که افراد غیر دانشمند به استفاده اطلاعاتی که جامعه باید از آنها مطلع باشد مشغول اند ، بدون آنکه اطلاع رسانی شفافی صورت بگیرد. از رهگذر افشاگری هایی که صورت می گیرد ، با پرونده های مختلفی مواجه می شویم که بایستی در اقدامات پیش دستانه ، شرکتهای بیوتکنولوژی هماهنگ با سرمایه داری غربی، از گروه دوستداران زمین که از فعالان حمایت از محیط زیست هستند شکایت کنند تا مانع افشای اطلاعات گردآوری شده توسط آنها مثلا درباره تاثیر یک نوع علف کش تولیدی این شرکت بیوتکنولوژی بر سلامت و محیط زیست شوند.  همین اتفاق در جایی می افتد که قطب شمال تبدیل می شود به زباله دان زباله های سمی دنیا  و نوعی بارانداز هواهای آلوده مهاجر که وقتی به قطب می رسند، منجمد و ماندگار می شوند و نتیجه این است که اسکیمو همراه با شکارش کلکسیون مواد سمی می شوند . 

   در جریان فروپاشی اجتماعی و اخلاقی و اقتصادی سرمایه داری غرب و آمريكا یکی از نقطه ها ی تامل و توقف ، بحث روان پریشی و مشکلات عدیده روحی و روانی در جامعه آمريكا است که در قالب آموزش مستقیم و غیر مستقیم خشونت به کودکان خود را نشان می دهد .کشتارهایی که در مدارس و محیط های آموزشی آمريكا رخ می دهد یکی از نمونه های این روان پریشی فراگیر است.آمريكای رو به انحطاط امروز قدرتی شناخته می شود که از اورانیوم غنی شده در جنگهای منطقه ای استفاده کرده و متهم است به نقض معاهده های بین المللی. بعضی از بررسی ها نشان می دهد که چندین برابر رادیو اکتیو استفاده شده در بمباران ناکازاکی ، آمريكا در سالهای اخیر مواد رادیواکتیو در جو منتشر کرده . به عنوان میدانهای اصلی ای که آمريكا در آنها مرتکب چنین جرمی شده ، می توان از میدانهای جنگ با یوگسلاوی ، منطقه بالکان ، در حمایت از صربها ، افغانستان و دوبار گزارش استفاده از این مواد در جنگ عراق نام برد.در گزارشهایی که قرار بوده محرمانه باقی بماند ، خبرهایی است از بروز ناتوانی های جسمی در سربازان آمريكایی. برخی از این گزارشها اوضاع را در حدی وخیم ارزیابی می کند که کارشناسان پیشنهاد می کنند تا مناطقی مثل عراق ، یوگسلاوی و افغانستان غیر قابل سکونت اعلام شوند .

   غذایی که در شرکتهای آمريكایی یا با ساز و کار سرمایه داری سود طلب غرب تولید می شود، امروز به عنوان غذای مشکوک به آلودگی رادیواکتیو شناخته می شود.، چرا که یک روش در صنعت غذا بمباران کردن غذا با مقدار زیادی تشعشعات هسته ای است. البته بهانه و هدف ظاهری ، کشتن باکتری در غذا و طولانی کردن ماندگاری و عمر غذا است.در ایالات متحده آمريكا ، پرتو افکنی را برای گوشت گاو، خوک، ماکیان ، انواع تخم مرغ ، میوه جات ، سبزیجات، آرد، دانه ها ، گیاهان علفی و ادویه جات به تصویب رسانده اند و طبق گزارش بعضی از نشریه های غربی ، کمپانی هایی که بیش از 75درصد از تولید 9 میلیاردی گوشت گاو سالانه ایالات متحده و 50 درصد از تولید 35 میلیارد پوندی گوشت ماکیان را سالانه تولید می کنند ، توافقنامه هایی را برای استفاده از تکنولوژی پرتو افکنی امضا کرده اند.  

   چنین رفتارهایی که در رابطه با کشورها از ناحیه محققان آزاد با ارائه مستندات افشا شده  و در مورد رویکردهای اصلی منفعت طلبانه آمريكایی ها به چشم آمده ، باعث شده تا آمريكا امروز شاید منفورترین کشور و قدرت در افکار عمومی جهانی باشد. البته بدیهی است که این واقعیت آشکار را در غوغایی که از سوی رسانه های غربی برپا می شود ، مکتوم نگه می دارند و چه بسا در نگاه نخست احساس نشود. اما این لایه ها که پس زده می شود و واقعیت که در قالب تحقیقات بررسی می شود، سخن دیگری به گوش می رسد.آمريكایی ها امروز مصرف کننده برتر دنیا شناخته می شوند و در عین حال ، هم مولد گازهای گلخانه ای هستند و هم از قراردادهای بین المللی محدودکننده در این زمینه انصراف می دهند و سر باز می زنند و برای خود آزادی مطلق قائل اند.

   هرجا آمريكایی ها حضور پیدا می کنند پراکننده ناآرامی ها در کشورها هستند . آنها با حضور نظامی در کشورهای مختلف دارای نیمی از مصارف نظامی دنیا شناخته می شوند.آمريكا سردمدار سرمایه سالاری جهانی است . مع الوصف ، در حال حاضر ، تردید و اختلاف بر سر رویکردهای آمريكا تنها در خارج از آمريكا بروز نداشته ، بلکه در درون حاکمیت آمريكا هم این اختلاف بر سر رفتارها و رویکردهای آمريكا که باعث بی آبرویی این حکومت نزد افکار عمومی شده ، منشا بروز اختلافات جدی بین سردمداران آمريكا و در نسبتی دیگر با سران و نمایندگان احزاب در مجلسهای آمريكاست.

مجموعه ای از ین قبیل مسائل و چالشها نشان می دهد که آمريكا دیگر قدرتی نیست که بتواند چنانکه می خواهد در همه مناطق و کشورها حضور بایسته و موثری داشته باشد. افکار عمومی کشورهای مختلف دنیا در مقابل او با روشنگری و افشاگری ، حضور همراه با مقاومتی دارند که نشان می دهد دوران قدرت نمایی آمريكا به سر رسیده است.   

     

واژگان کلیدی: زمینه , تغییر , معادله , قدرت, جهان , تك قطبي ,آمريكا  , محمدحسن صنعتی

مطالب مرتبط