مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

واقع‌گرایی یا آرمان‌گرایی، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در قبال افغانستان

اشتراک

محمد سلطان‌پور

کارشناس سیاست بین‌الملل

مرکز بین المللی مطالعات صلح- IPSC

چهار دهه از انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 می‌گذرد و ظاهراً تنها عنصر ثابت در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران ضدیت با سیاست‌های ایالات‌متحده و رژیم صهیونیستی در منطقه و در عرصه بین‌المللی است. شاید بتوان صراحتاً بیان کرد که راهبرد کلان جمهوری اسلامی در سال‌های پس از انقلاب تاکنون مقابله با نفوذ ایالات‌متحده در منطقه خاورمیانه و جهان اسلام و سپس در دیگر نقاط جهان است موضوعی که به همه ابعاد سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در زمینه‌های دیگر هم شکل داده است.

بااین‌حال انتخاب استراتژی کلان مواجه و تقابل با ایالات‌متحده از ابتدای انقلاب اسلامی ایران و از زمان تسخیر سفارت آمریکا در تهران مبتنی بر ریشه‌های آرمان‌گرایانه و ایدئولوژیکی بنا شده است که این آرمان در این چهار دهه مشخصاً با چشم اندازه‌های واقع‌گرایانه در تضاد بوده است و علی‌رغم این هزینه‌های ناخواسته این آرمان‌گرایی همچنان حیات خود را در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران حفظ کرده است.

این موضوع برای جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک راهبرد کلان منجر به اتخاذ رویه‌های جدیدی در روابط و نزدیکی و همچنین ائتلاف‌های بین‌المللی شده است که شاید از منظر روابط بین‌الملل بر خلاف ماهیت واقع‌گرایانه ائتلاف‌ها برای موازنه قوا، از ماهیت رئالیستی خود دور افتاده است، نزدیکی ایران به کشورهای روسیه و چین به عنوان قدرت‌های نوظهور در جهان پساآمریکایی که همه آن‌ها در یک نکته یعنی مواجه باسیاست‌های توسعه‌طلبانه ایالات‌متحده وجه اشتراک دارند از نگاه اول می‌تواند بشارتی امنیتی برای منافع جمهوری اسلامی ایران در منطقه باشد.

شاید می‌توان از رهگذر این راهبرد کلان واکنش جمهوری اسلامی ایران به تحولات افغانستان را موردبررسی قرار داد. نزدیکی ایران به روسیه و چین در مواجه با سیاست توسعه‌طلبانه ایالات‌متحده در حوزه منطقه‌ای هم تبدیل به نوعی همگرایی شده است، وضعیتی که پاکستان با توجه به روابط نزدیکی که با جمهوری خلق چین دارد و همچنین به عنوان رقیب سنتی هند که متحد نزدیک ایالات‌متحده و رژیم صهیونیستی در جنوب آسیا است تبدیل به بازیگر اصلی ائتلاف نانوشته در منطقه جنوب آسیا شده است. جایی که پاکستان تلاش می‌کند از طریق طالبان و نفوذی که در این گروه دارد علاوه بر پرکردن خلأ قدرت در این کشور، طالبان را با منافع این ائتلاف همسو کند.

این موضوع منجر به اتخاذ رویکردی واقع‌گرایانه از سوی جمهوری اسلامی ایران در افغانستان شده است به این معنا که ایران تلاش می‌کند با نادیده‌گیری منافع عینی و آرمان‌های ایدئولوژیک خود در افغانستان راهبرد کلان خود را در همراهی با جبهه نانوشته ضدآمریکایی حفظ نماید و امیدوارانه به رفتار همسوی طالبان با این ائتلاف خوش‌بین باشد بااین‌حال چند نکته در بررسی این سیاست کلان باید مورد توجه قرار بگیرد:

1-راهبرد کلان جمهوری اسلامی ایران در مقابله با توسعه‌طلبی ایالات‌متحده بیش از آنکه سابقه‌ای واقع‌گرایانه داشته باشد ریشه‌های ایدئولوژیک دارد و این امر که گزاره اول این زنجیره سیاست‌ها، گزاره‌های آرمان‌گرایانه است نمی‌تواند منجر به تولید گزاره‌های واقع‌گرایانه در ادامه گردد به این معنا که اگر سیاست کلان جمهوری اسلامی از ابتدای انقلاب اسلامی مبارزه با استکبار جهانی و دفاع از مظلومان خصوصاً مسلمانان جهان است با فرض این گزاره به عنوان گزاره اصلی، تقابل با آمریکا در سایه این گزاره معنادار می‌گردد و مواجه با آمریکا در ابتدا نه بر مبنای سیاست‌های واقع‌گرایانه یا موازنه گرایی که بر اساس حفظ همین گزاره بوده است لذا تداوم همان سیاست موجب انسجام منطقی این سیاست خارجی کلان می‌شود.

2-اگر فرض اصلی اتخاذ سیاست واقع‌گرایانه از سوی جمهوری اسلامی در افغانستان باشد، نکته مهم ارجاع به منافع ملی است، پیروی از ائتلاف‌های در روابط بین‌الملل بر مبنای منافع ملی صورت می‌گیرد و صرفاً گزاره همراهی با ائتلاف‌های این‌چنینی به معنای حفظ منافع ملی نیست، اینکه عدم دخالت ایران یا غلبه طالبان بر افغانستان به معنای همراهی با منافع ائتلاف مذکور باشد به پیگیری منافع ملی نخواهد بود ازاین‌جهت که در مقیاسی کوچک‌تر ممکن است تهدیدات پیروزی طالبان تأثیرات مخرب بیشتری برای جمهوری اسلامی ایران نسبت به چین و روسیه و قطعاً پاکستان داشته باشد و مدیریت ریسک این تصمیم بیانگر توزیع نامناسب سهم ریسک برای حاضرین در این ائتلاف است.

3-ایران با داشتن مرز مشترک طولانی با افغانستان و پاکستان در میان جریان مذکور که خواهان خروج آمریکا از منطقه است دارای بیشترین آسیب‌پذیری در برابر رفتارهای آینده طالبان و همچنین نفوذ محور ترکیه، پاکستان و قطر در آن است محوری که دهه گذشته در سوریه در برابر نظام سوریه، حزب‌الله و جمهوری اسلامی قرار گرفته است و توانایی تکرار این مواجه را در مرزهای شرقی داراست.

4-موضوع مهم دیگر تمایلات ایدئولوژیک متفاوت گروه طالبان است که این گروه را همواره در برابر تحولات آینده برای نظام جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک خطر بالقوه حفظ خواهد کرد. جمهوری اسلامی ایران با توجه به ماهیت شیعی دولت و حکومت، از سوی جریان‌های تندروی سلفی همواره به عنوان دشمن شماره یک در منطقه نگریسته شده است و این موضوع موجب شده است که در صورت تغییر آرایش موازنه و تغییر منافع طرف‌های مختلف در ماه‌ها و سال‌های آینده این ریشه‌های ایدئولوژیک تبدیل به جرقه‌ای برای مواجه جدی با جمهوری اسلامی در منطقه گردد.

5-در نهایت در صورت اینکه جمهوری اسلامی از حداقل ابزارهای خود برای دفاع از منافع شیعیان و فارس زبانان افغانستان استفاده نکند این موضوع به ادعای اصلی نظام در حوزه مواجه با استکبار جهانی و دکترین اصلی انقلاب ایران خدشه وارد خواهد کرد. موضوعی که در سال‌های آینده منبع اصلی قدرت جمهوری اسلامی در منطقه را که گروه‌های تحت ظلم و اقلیت‌های تحت‌فشار هستند را از همراهی با آرمان سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران دور خواهد کرد و موجب می‌شود که نفوذ معنوی و فرهنگی ایران در منطقه علاوه بر از دست دادن منافع عینی در مرزهای شرقی دچار نقصان گردد. 

لذا از منظر نویسنده با توجه به محدودیت‌های موجود در وضعیت کنونی برای مانور جمهوری اسلامی ایران در جغرافیای گسترده افغانستان، سیاست واقع‌گرایانه حمایت از جریان‌های مقاومت در بخش‌های فارسی‌زبان و شیعه‌نشین برای ایجاد موازنه با پاکستان در ماه‌های آتی و کاهش ریسک حضور طالبان در منطقه است موضوعی که در آینده می‌تواند علاوه بر کاهش ریسک و مقابله با خطرات احتمالی تبدیل به بازوی قدرتمند جمهوری اسلامی در مرزهای شرقی برای مقابله با افراط‌گرایی سلفی و نفوذ ترکیه و پاکستان شود.

واژگان كليدي: واقع‌گرایی , آرمان‌گرایی, سیاست خارجی, جمهوری اسلامی ایران ,افغانستان, محمد سلطان‌پور

مطالب مرتبط