مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC
بیشتر متخصصان درباره ضعف سیاست خارجی ایران در منطقه آسیای مرکزی توافق دارند. این ضعف به نسبت فرصتهایی ارزیابی میشود که ایران در منطقه دارد. در این بین برای آسیب شناسی سیاست ایران در آسیای مرکزی ، فقدان یا ضعف سیاست فرهنگی ایران در این منطقه ، و بررسی عملکرد دیپلماسی فرهنگی ایران و الزامات جدید آن گفتگویی با محمد حسین عابدینی کارشناس این حوزه داشته ایم.
واژگان کلیدی: چالش، قدرت نرم، فرهنگی، ایران ، آسیای مرکزی
مرکز بین المللی مطالعات صلح: مهمترین چالشهای ایران در حوزه دیپلماسی فرهنگی و عمومی در منطقه آسیای مرکزی چیست؟
چون موضوع بحث در ارتباط با مسائل فرهنگی در حوزه روابط بینالملل است با ذکر این مقدمه که تأثیر فرهنگ بر سیاست خارجی و میزان تأثیر آن بر روابط سیاست خارجی کشورها چگونه است، چند جمله کوتاه عرض کنم و بعد به سؤال جنابعالی پاسخ دهم. ما در سیر تاریخ تحولات روابط بینالملل میخوانیم که درگذشته چگونه اقوام و ملتها با توسل به مشترکات فرهنگی خودشان به تنظیم سیاست خارجی پرداختند و روابط دوستانه یا خصم آمیز خودشان را با دیگر ملل بر اساس مشترکات و یا تفاوتهای فرهنگی پایهگذاری کردند. امروزه دیپلماسی و فنون مذاکره درمیان دولتها جایگاه ممتازی به دست آورده و در راستای منافع و مصالح ملی بهمرورزمان عرصه را بر تقابل نظامی لشکرکشی و درگیرهای خونین تنگ کرده است. در اقصی نقاط جهان بحثها و جدلها و جنگهایی که اتفاق افتاده است، همه ناشی از عقاید دینی و مذهبی و فکری بوده است. بهگونهای که تنها در قرن بیستویک بیش از 120 جنگ به وقوع پیوسته که اکثر آنها متأثر از جدالها و بحثهای فکری و عقیدتی بوده است. درگذشتههای دور هم ما شاهد این وضعیت بودهایم. جنگهای صلیبی، کشمکشها و مناقشات درونقارهای اروپاییان، حتی رویارویی امپراتوری ایران و روم، همه و همه بر اساس تضاد و تخالف فرهنگی به وقوع پیوسته است. بر این اساس تأثیر فرهنگ بر سیاست خارجی کشورها و روابط بینالملل انکارناپذیر است. اما در مورد چالشهایی که ایران در حوزه دیپلماسی فرهنگی با آن مواجه است، میتوان بحث را اینچنین آغاز کرد که چرا چالش و چرا در مورد ایران؟ باید گفت که در حوزه کشورهای آسیای مرکزی، کشورهای دیگر که برخی از آنها منطقهای هستند و برخی فرا منطقهای، و حتی کشورهای غربی حضور دارند و حضور آنها هم خیلی گسترده است و بیشتر از ماست. سؤال این است که چرا این چالش برای آنها نیست و برای جمهوری اسلامی این چالش را طراحی کردهاند. در پاسخ باید گفت که سه دلیل عمده را میتوان برای این موضوع ذکر کرد: اولین دلیل این است که جمهوری اسلامی ایران در سیونه سال گذشته یعنی از سال 1979 که انقلاب اسلامی ما پیروز شد تا امروز، به دلیل دنبال کردن آرمان انقلاب و تضادهای ایدئولوژیکی که با شرق و غرب داشته است، همواره آماج بیشترین حملات رسانهای و تبلیغاتی در افکار عمومی جهان بوده است. پس مهمترین دلیل تضاد ایدئولوژیکی بوده است که با شرق و غرب داشتیم. دومین دلیل به خاطر این است که جمهوری اسلامی ایران بیشترین قرابتها و مشترکات را با کشورهای آسیای مرکزی داشته و دارد. هم به لحاظ تاریخی و هم به لحاظ سرزمینی و هم از جنبه فرهنگی و تمدنی و از همه مهمتر بحث اسلام که همه کشورها مسلمان هستند و اسلام بهعنوان یک عنصر مهم و عامل پیونددهنده بین آنها و یکی از مهمترین عوامل مشترک بین این کشورهاست که چون ایران در بین دیگر کشورهایی که حضور دارند، بهاندازه جمهوری اسلامی ایران این قرابتها را نداشته و ندارند. جالب است بدانید در جمهوری ازبکستان و در بررسی فعالیت مراکز فرهنگی دیگر کشورها در آن، کشور لهستان که هیچگونه قرابتی با ازبکستان ندارد، حضور فرهنگی خود را حفظ کرده است. تنها به خاطر وجود چند قبر مربوط به سربازان لهستانی که در جنگ جهانی در آنجا کشته شدند و همین چند قبر عامل پیوند کشور لهستان با ازبکستان شده است. سومین عامل هم به دلیل موقعیت منطقه آسیای مرکزی است که منطقهای استراتژیک و مهم است، هم به لحاظ جمعیتی که بالغ بر هشتاد میلیون نفر هستند را در خود جایداده است و از طرف دیگر حجم قابلتوجهی از ذخایر نفت و گاز دنیا در این منطقه است و حوزه خزر نیز یکی از منابع مهم آن است. همین طوراین منطقه نقطه اتصال سه کشور و قدرت بزرگ منطقهای و جهانی یعنی چین، روسیه و ایران است. یا بهتر است بگوییم آسیای مرکزی و قفقاز حلقه وصل شرق و غرب جهان از طریق جمهوری اسلامی ایران است. بنابراین، این سه عامل هرکدام بهتنهایی کافی است که قدرتهای منطقهای و در رأس آنها ایالت متحده آمریکا برای حضور فرهنگی و سیاسی ما چالشهایی را در طی چند سالی که از استقلال این جمهوریها میگذرد، ایجاد کرده است. گسترش جریان افراطگرایی، تشدید فعالیتهای رسانهای از سوی عربستان، تقویت پروژه شیعه هراسی و ایران هراسی توسط برخی از کشورهای غربی و عربی، خیز برداری و نفوذ رژیم صهیونیستی در منطقه ازجمله چالشهایی است که بر سر راه دیپلماسی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران وجود دارد.
مرکز بین المللی مطالعات صلح: نقش منفی بازیگران خارجی در ایجاد چالش برای چالشها و فرصتهای حضور فرهنگی ایران در آسیای مرکزی تا چه میزان است؟
آسیای مرکزی از آغاز استقلال تاکنون عرصهای برای حضور و رقابتهای فرهنگی بوده است. بدین منظور مناسب مینماید اهداف حضور برخی از کشورها را برشمارم و اینکه چگونه از این فرصت استفادهشده است و آیا حضور فرهنگی آنها برای ما چالش زا است؛ توضیحاتی ارائه دهم.
روسیه:
حضور فرهنگی روسیه در کشورهای آسیایی مرکزی با حضور قدرتهای دیگر در منطقه قدری متفاوت است. این کشور برای حضور و نفوذ در منطقه آسیای مرکزی از دو عامل و ابزار مهم زبان و جمعیت بهره میگیرد. هیچ کشوری مانند شوروی سابق درباره زبانهای ملی و بومی و حفظ آنها مطالعه و تجربه ندارد. گرچه طبق قانون اساسیاش تمام زبانها از حقوق برابر برخوردار بودند لیکن زبان علم و ارتباطات میان ملیتهای شوروی زبان روسی بود و اکنون نیز هست. دیگر اینکه روسیه نمیتواند دست از حمایت خود از جمعیت ساکن جمهوریهای آسیای مرکزی بردارد زیرا اگر چنین کند افکار عمومی جامعهٔ روس دولت پوتین را سرزنش خواهد کرد. از سوی دیگر حضور میلیونها روس تبار حضور روسیه در منطقه را نیز موجّه مینماید.
جمهوری خلق چین
کشور چین با داشتن تاریخ پنجهزارساله در کنار توسعهٔ اقتصادی و تسخیر بازارهای جهانی با تعامل صحیح و سازنده در قلمرو فرهنگ نیز جایگاه مهمی در منطقه و بلکه در جهان به دست آورده است. عضویت این کشورها در پیمانهای منطقهای شانگهای، آسه آن و اپک بر قدرتش در منطقه افزوده است. الگو بردای از توانمندی فرهنگهای مختلف جهان و نگهداری فرهنگ ملی و بومی همگام با معرفی دستاوردهای فرهنگی به جهان هدف اساسی سیاست فرهنگی کشور چین بهعنوان دومین قدرت اقتصادی و سومین قدرت نظامی جهان است بااینوجود چینیها هیچگاه خود را بینیاز از ملتها و کشورها نمیدانند و در این راستا گفتگو را جانشین برخورد و مدارا را جایگزینی ناسازگاری کرده است.
آمریکا
واشنگتن اهداف متعددی را در آسیای مرکزی و قفقاز دنبال میکند. این اهداف میتواند سیاسی، نظامی، اقتصادی، امنیتی، فرهنگی و آموزشی باشد، جلوگیری از خیزش اسلامی، مهار ایران و انقلاب اسلامی، پیشگیری از نفوذ روسیه و اجرای طرح خاورمیانهٔ بزرگ بخشی از اهداف آمریکا محسوب میشود. این کشور به ضعف هر یک از کشورهای منطقه آگاه بوده و نیز نسبت به قابلیتهای مهم ج.ا.ایران در منطقه و جهان آشناست. روند تحقق در طرح خاورمیانه بزرگ، برای امریکا قابل تحمل نیست که دو مقولهٔ مهم یعنی قدرت و انرژی در اختیار کشوری مانند ایران باشد و از این بابت هرگز نارضایتی خود را از ایران پنهان نکرده است و به منظور مهار و جلوگیری از نفوذ ایران به روشهای مخصوص و متفاوتی در کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز عمل کرده است که در این فرصت نمیتوان آنها را بیان کرد.
ترکیه
ترکیه بهعنوان دولتی ترک به کمک و حمایت از کشورهای تازه استقلالیافته برخاسته است. آنکارا با نظر داشت منافع ژئوپلیتیک خود در هریک از این جمهوریهای مستقل شده هدف مهمتری را دنبال کرده و آن عبارت است از احیای فرهنگ ترک و گسترش ایده پان ترکسیم، استراتژی فرهنگی ترکیه برای نیل به این مقصد همواره بر قلم استوار بوده و به همین جهت تأسیس مدارس و دانشگاههای مستقل یا مشترک را در هر یک از جمهوریها در سرلوحهٔ کار خود قرار داده است. دانشگاه مشترک قزاق – ترک (خواجه احمد یسو ی) در قزاقستان دلیل روشنی بر این ادعا میباشد. تأسیس کالجهای زبان ترکی، برگزاری کنفرانسهای مشترک، تأسیس فروشگاههای زنجیرهای با عرضهٔ محصولات ترک، دایر کردن رستورانهای غذاخوری، اعزام مبلغ و مدرس دینی، مرمت و بازسازی اماکن دینی و مذهبی از شیوهها و برنامههای رایج ترکیه در این کشورهاست.
اسرائیل
حضور اسرائیل در این منطقه به زمان روی کارآمدن گورباچف برمیگردد. در این دوره بین دو کشور سفیر مبادله شد و در دوره فروپاشی شوروی بهعنوان یکی از رقیبان با نفوذ وارد صحنه رقابت شد. فعالیتهای رژیم صهیونیستی در منطقه بهویژه کشور قزاقستان درگذشته آشکار نبوده لیکن درسال 2017 با سفر نخست وزیر اسرائیل به قزاقستان و آذربایجان علنی گشت. بدون تردید این رژیم با بهرهگیری اقلیت یهودی ساکن قزاقستان بهعنوان اهرم نفوذ به ترویج اهداف صهیونیستی مشغول است. جلب حمایت کشورهای منطقه در سازمانهای بینالمللی برای کاهش فشار بر اسرائیل و رفع بحران مشروعیت، جلوگیری از تشکیلات ضد اسرائیل، گسترش روابط اقتصادی با کشورهای منطقه بهویژه در بخش کشاورزی و آبیاری و مدیریت از اهداف دیگری است که اسرائیل برای دستیابی به آن سخت در تلاش است.
ایران بهعنوان قدرت منطقهای و به لحاظ علایق مشترک فرهنگی، تاریخی و دینی با آسیای مرکزی و قفقاز و همسایگی با برخی از آنها و نیز موقعیت ژئوپلیتیکش جایگاه مهمی در منطقه دارد؛ دارای پیشینه روابط تاریخی با آنها بوده و با برخی از این کشورها همسایه است. دارای ابزارهای نفوذی مانند زبان فارسی، میراث مشترک فرهنگی و دین اسلام در منطقه است. اهمیت استراتژیک جمهوری اسلامی ایران ازنظر اقتصادی و جابهجایی کالا بهخصوص در جهت تأمین نفت و گاز بر کسی پوشیده نیست. از این روی، انتظار میرفت از تهدیدها و فرصتهایی که با فروپاشی شوروی سابق پدید آمد بیشتر و بهتر استفاده کند البته در این خصوص دیدگاههای انتقادی در داخل و خارج کشور بر عملکرد فرهنگی ج.ا.ایران، و بلکه اعمال سیاست خارجی در آسیای مرکزی وجود دارد که باید بهطور مستقل مورد بررسی قرار گیرد. آنچه مسلم است ایران در بین رقبای منطقه با فقدان استراتژی فرهنگی مدون و بازدارندگی حساسیتهای برخی از دولتها نسبت به فعالیتهایش دستاوردهایی در هریک از کشورها و درمجموع در منطقه داشته است. توجه به نخبگان علمی و فرهنگی جمهوریهای آسیای مرکزی و تبادل هیئتهای عملی، فرهنگی، هنری ترویج و گسترش زبان فارسی در برخی از این کشورها بهویژه تاجیکستان، قرقیزستان و قزاقستان از طریق تأسیس اتاقهای ایران، افزایش و تقویت کرسیهای زبان فارسی، برگزاری دورههای دانشافزایی معرفی و ترویج فرهنگ تمدن ایرانی از طریق برگزاری هفتههای فیلم، موسیقی، نمایشگاه، شبهای شعر، چاپ و توزیع کتاب بخشی از این دستاوردها بوده است. اما این همه برای نیازهای امروز نه کافی است و نه بنیادی. خوب است این سؤال را ازخودمان داشته باشیم براستی در 25 سال گذشته چند فروشگاه یا رستوران ایرانی درآسیای مرکزی تأسیس کردهایم؟ مدرسه ودانشگاه ومسجد را نمیگویم. چند پروژه تحقیقی که برای کشورمان سودمند باشد در این کشورها انجام دادهایم؟ آیا در معرفی و شناساندن جمهوری اسلامی ایران با همه دستاوردهایش به مردم وکشورهای منطقه موفق بودهایم؟ درزمینه بومی سازی فعالیتهای فرهنگی در منطقه چه اقدامهایی داشتهایم؟ از دانش کشاورزی وپزشکی خود چه میزان این کشورها را بهره مند ساختهایم؟ به غیراز تاجیکستان که هلال احمر یک بیمارستان در آن تأسیس کرد در کدامیک از کشورها بیمارستان یا حتی درمانگاه دایر کرده ایم؟ باداشتن رایزن اقتصادی در این جمهوری ها آیا حجم مبادلات اقتصادی ما از رشد کافی برخورداربوده است؟ چه اقدامهایی در جهت افزایش آن انجام دادهایم؟ ما نباید در برخی از کشورهای منطقه کم کاری خودمان را به بهانه مخالفت دولتهای منطقه توجیه کنیم. اگر ما نیز به اندازه دیگر بازیگران در این منظقه حضور فرهنگی را تثبیت و تقویت میکردیم، امروز نقاط قوتمان بیشتر از نقاط ضعف بود. بنده معتقدم نقد تنها بر عملکرد دستگاه دیپلماسی فرهنگی و سیاسی ما در خارج از کشورکافی و کارساز نیست چون تاکنون نقدهای زیادی از سوی کارشناسان سیاسی و فرهنگی کشورمان صورت گرفته بدون آنکه تغییر قابل توجهی درجهت بهبود و پیشرفت امور شاهد باشیم. زمانی این اتفاق خواهد افتاد که یک نهاد نظارتی قوی فعالیتهای دستگا ه های مذکور را بطور مستمر رصد، ارزیابی، و بازخواست نماید.