مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

همکاریهای فرهنگی و آینده مطلوب منطقه

اشتراک

دكتر محمد حسن صنعتي

کارشناس ارشد

مرکز بین المللی مطالعات صلح IPSC

در این مقال، مايلم به بهانه تحولات كمرنگ اما اميدوار كننده در روابط فرهنگی کشورمان با کشورهای منطقه بحثي را در مورد همکاریهای فرهنگی و آینده مطلوب  مطرح کنم .

نکته نخستی که در این مورد باید بدان اشاره کنم این است که در ساماندهی روابط خوب فرهنگی – با همه يگانگی هایی  که با ملت های منطقه احساس می کنیم – به شناخت دقیق همدیگر نیازمندیم. وقتی که اقوام و ملتهای منطقه دارای شاخه ها و شعب فراوان و بسیاری هستند، وقتی که ترکمن ها یا ازبكها – چه در کشور خود باشندو چه در کشور های دیگر سکونت داشته باشند – شعب و شاخه های بسیار دارند و به اقتضای این تنوع شعب ، پای بند باورها و رفتارهای متفاوت فرهنگی هستند، قاعدتاً هر کشور و هر ملتی که در فکر تدبیر روابط سازنده و مثبت فرهنگی با آنان است باید به شناخت دقیق از این تفاوت ها و تمایز ها و ویژگی ها دست پیدا کند. اغراق نيست اگر   اقوام منطقه و ملت‌های منطقه را گل صدبرگ بخوانیم. البته میدانی  هم در دوشنبه پایتخت تاجیکستان به همین نام هست.

به بیان دیگر با توجه به تنوعی که در ملتهای منطقه  احساس می‌شود و هر کدام از اقوام درون این ملتها در مناطق مختلف دارای باورها سنت‌ها و آیینهای متفاوتی هستند شناخت کامل آنها اهمیت دارد.در این مجال این امکان وجود ندارد که یکایک این تمایزها و تفاوت‌ها را برشماریم. می توانیم به عنوان نمونه اشاره کنیم که  در نظامها و ملتهای منطقه و سامان  ملی و قومی  و قبیله ای آنها نوعی شخص محوری هم وجود دارد. گونه ای محوریت برای شخص  یا اشخاصی که ملت ها به دیدگاه ها و نظر آنها در ترازهای مختلف تاثیر ، اعتنا دارند. علي القاعده باید در شکل دهی روابط فرهنگی ازدیدگاه‌ها و حساسیت‌ها آنها خاصه در پیوند با مصالح  و منافع ملی کشورها کاملا آگاهی پیدا کرد. این منظومه شناختی زمانی سامان پیدا می کند که در عرصه اهتمام کارگزاران فرهنگی کشور ما  محل اعتنای جدی واقع گردد و براي آن تدابیر اساسی اتخاذ گردد . در تاریخ روابط کشورها و اشخاص اثرگذار فیمابین  گزارشهای فراوانی  سراغ داریم که شرح اقامت های طولانی کسانی است که می‌خواسته اند زبان ، ادبیات و فرهنگ ما را بشناسند. شخصیتی مانند میس لمپتون که کتاب مالک و زارع در ایران را نوشته است وقتی می‌خواهد به شناخت ایرانی دست پیدا کند ،به عنوان یک بریتانیایی مدت‌ها در ایران  اقامت کرده است و  سال ها سعی کرده به شناخت کافی از ملت ما و از ترجیحات و مناسبات اجتماعی اقتصادی فرهنگی ما برسد. یا  ادوارد براون  که او را بیشتر مستشرق خوانده اند، و در تدوین تاریخ ادبی ما کوشش فراوان کرده و نام آور است، سال ها در ایران مناطقی را برای سکونت انتخاب کرده است که هیچ شخص انگلیسی و همزبان او در ان منطقه نباشد تا مجبور باشد با گویش های محلی ایران به اصیل ترین شکل آن آشنا شود  و به توانایی سخن گفتن به زبان فارسی دست پیدا کند.  گفته شده که ادوارد براون حتی در مسائل اعتقادی گاه نسبت به اسلام اظهار اعتقاد کرده است و دارای لهجه یزدی بوده است به دلیل اینکه مدتها در این جغرافیا با مردم مانوس و  محشور بوده است. نتیجه هم این شده است  که گاهی از بسیاری از پژوهشگران بومی ما هم دقیقتر به ظرایف فرهنگی و ادبی و اجتماعی ایرانیان آشنایی پیدا کرده است و کتاب‌های بسیاری هم دارد.از جمله یک سال در میان ایرانیان. مرادم شناخت بیشتر ملتها و اقوامی است که از بسیاری جهات با آنها حس خویشاوندی داریم.

 نکته دیگری دیگری که مايلم به آن بپردازم این مطلب است که ما درشناخت فرهنگ و سنن فرهنگی ملت ها باید یادمان باشدکه مردم منطقه همچنان شرقی هستند. آنها همچنان مراوده را خوش می‌دارند و مایل هستند که در سرد و گرم روزگار و تلخ و شیرین های سیاسی و اقتصادی ، ملت ها مراقب و پشتیبان همدیگر باشند. برونداد چنين رويدادي ، می تواند تقویت دیدار ها با مسئولان کشورها و مسئولان نهادها و مشخصاً نهادهایی فرهنگی باشدکه بایستی کارگزار تدابیر فرهنگی باشند و بتوانند برکات همه‌جانبه همگرایی را برای ملتهای منطقه فراهم کنند.

 ما بارها در گزارش‌های ماموران فرهنگي سراغ داریم که بسیاری از اوقات فرهنگ ،چرخ متوقف سیاست و صنعت و اقتصاد در روابط  و مذاکرات کشورها را به چرخش در آورده و مشکلات را برطرف کرده است. فراوان دیده شده است که وقتی یک قاب خاتم کاری دستی از یک کارمند فرهنگی به چهره ها و مسئولان فرهنگی کشور میزبان هدیه داده شده است توانسته بخش عمده ای از اختلاف ها را در مسیر گفتگو قرار دهد و آنها را برطرف کند.  از این به بعد نیز می‌توان از همین منظر به مسائل نگاه کرد. اگر در مواردی احساس می کنیم نوعی مضیقه در نگاه ملت‌ها یا  سران آنها به روابط منطقه ای به  وجود آمده و شايد نگاه بسته پیدا کرده اند بایستی با گفتگو و مراوده بیشتر این مشکلات را حل کرد تا بتوان عطف به زمینه ها و ظرفیتهای تازه در مسیر ایجاد توسعه فکری فرهنگی به عنوان زیرساخت موثر در جهت افزایش همکاری های منطقه ای تدبير و تلاش كرد. يعني بكوشيم توسعه فرهنگی و فکری در منطقه ایجاد شود و علي القاعده همه ما از فواید و و برکات چنين رویکردی برخورد باشيم.  شاید با توجه به تجربه های موفقی که می شناسیم ، پذیرش دانشجو در کشورهای منطقه به طور متقابل بتواند یکی از تدابیر باشد که ضمن توسعه آشنایی متقابل ملت ها با هم امكان اعطاي ظرفیت های علمی و آموزشی ملت ها به یکدیگر را فراهم کند و بدين طريق انگیزه های ملت ها برای گسترش روابط از جمله روابط علمی و فرهنگی را تقویت کند.

آنچه مسلم است ضمن احترام به صلاحیت ها و شایستگی های همه کسانی که به عنوان کارگزاران سیاست خارجی در کشورهای منطقه ماموریت بر عهده میگیرند (چه نیرو ها و فرستاده ها از سوی کشور ما به  کشورهای منطقه و چه  فرستادگان و نمایندگان از سوی کشورهای دیگر) به گمان بنده  به سواد فرهنگی گسترده ، متنوع و جامع تری نیازمندیم. حتما کسانی که در این عرصه ورود پیدا می‌کنند و متكفل مسئولیتهای تعیین‌کننده در روابط ملت‌ها می‌شوند، از این حیث در جایگاه بایسته و شایسته ای هستند، اما بعضا پیچیدگی هایی در این قبیل روابط به وجود می آید که موجب ميشود تابر ضرورت چنین دانشی تاکید بیشتری کنیم.. لذا به موازات توسعه سواد فرهنگی و به موازات حرکتی که برای رسیدن به توسعه فکری و فرهنگی صورت می گیرد، بایدسرمایه گذاری کرد تا در جایی که مدخل های میزبانی و مهاجرت مورد توجه است، مقوله سواد فرهنگی در موقعیت محوری قرار بگیرد. امیدوار هستم با ارجاع به مختصات و ضرورت هاي شکل گیری روابط بهتر در منطقه، توانسته باشم دورنمایی از راهکار نیل به این هدف مبارک را دراین بیان مختصر عرضه کرده باشم.

واژگان کلیدی: منطقه ، همکاریهای فرهنگی، آینده مطلوب

مطالب مرتبط