دکتر محمدحسن صنعتی
پژوهشگر ارشد ایران فرهنگی
مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC
منظر اول . افغانستان در سالهای اخیر و تلاش برای شکل دهی دولتی فراگیر با چالش هایی مواجه است که می توان گفت حل آنها مشروط است به شکل گیری اراده سیاسی ناظر به وحدت ملی معطوف به تشکیل ملت و دولت و این محقق نخواهد شد مگر با اراده بزرگان قوم و قدرت در این کشور .
افغانستان از یک منظر بیش از آنکه کشوری یکپارچه باشد ، قومستانی است که در سده های اخیر به نام یک قوم یعنی افغان نامبردار شده است . حدود 54 قوم در افغانستان وجود دارد و همین امر عامل مهمی در عدم شکل گیری دولت – ملت در این کشور بوده . واقعیت این است که هنوز هم افغانستان “ملت” نیست بلکه “قوم” است. اکثرمردم افغانستان اول خود را وابسته به قومیت می دانند و سپس خود را افغان یا افغانستانی تصویر می کنند . به عنوان مثال ، اول پشتون یا تاجیک هستند و بعد از آن افغان یا افغانستانی (ملازهی ، “سرزمین قومیت ها” ، 1400، ص54) .
افغانستان – کشوری که شاید بتوان آن را سرزمین قومیت های از هم گسیخته خواند – از کوه های هیمالیا و دشت های سرسبز تا کویر ریگستان امتداد دارد و جمعیت متنوعی را در بر می گیرد و ارتباط میان این اقوام نیز بسیار کم بوده است . بعضا میان قوم های پشتون نیز ارتباط مستمری در طول تاریخ وجود نداشته است . بنا بر این جغرافیای افغانستان نقش زیادی داشته است در اینکه در این کشور قومیت فراتر از ملیت قرار گیرد و ملت سازی صورت نگیرد ( همان ، ص 55) .
به گذشته افغانستان که برگردیم ، افغانستان و از جمله قوم پشتون – که اینک قوم حاکم و حاضر در امارت اسلامی طالبان به شمار می آید – تحت نفوذ امپراتوری صفویه در ایران و مغول های حاکم بر هند بوده اند . افغانستان و قبایلی که به جمع آنها پشتون اطلاق می شده ، برای دو قرن ، از یک سو توسط صفویه در غرب و از سوی دیگر به وسیله مغول ها در هند و از جانب شرق مدیریت می شدند و در عمل این سرزمین تحت حاکمیت این دو امپراتوری قرار داشت (خسروشاهیان ، “مشقت همسایگی” ، 1400، ص 48) . هم از این سرزمینِ اقوام ، قوم پشتون در دوره ای – پس از صفویه – سابقه تاخت و تاز در سرزمینی داشته که خود بخشی از آن به شمار می آمده است . با زوال دو سامان سیاسی صفویه ایران و مغول های هند ، شاهد اولین تلاشهای هویت جویانه و استقلال طلبانه پشتون ها در قندهار و هرات هستیم ، آنچنان که پس از مرگ نادرشاه در سال 1747 ، احمدشاه ابدالی بنیانگذار سلسله درانی تاخت و تازهای خود را هم به سوی ایران و هم به جانب هند آغاز می کند . او توانست پشتون ها را زیر لوای خود جمع کند (خسروشاهیان ، ص48) .
بعد از مرگ نادرشاه ، با قدرتیابی احمددرانی یکی از چهرهای سلحشور پشتون ، جدایی افغانستان از ایران موضوعیت پیدا کرد . به این دلیل که بعد از مرگ نادرشاه (پیش از سال 1747 و نفوذ انگلستان) احمد خان درانی سلطنت تشکیل داد و از ایران جدا شد ، این ذهنیت انحصار طلب در قوم پشتون یا شاخه هایی از این قوم ایجاد شده است که حکومت را حق انحصاری خود می داند . این ذهنیت ظاهرا همچنان در میان پشتون ها وجود دارد که در 300 سال اخیر (غیر از 9 ماه به قدرت رسیدن حبیب الله خان و حدود 2 سال هم قدرت یافتن ربانی و احمدشاه مسعود) قدرت را همواره در دست داشته اند و امروز نیز باید این گونه باشد (ملازهی ، ص55) ؛ و این تصوری است که در صورت صحت و واقعیت و مبنا داشتن باید پس از 300 سال ، از حیث شکل گیری حاکمیت فراگیر ملی و تشکل ملت – دولت به سرانجام مشهود و تثبیت شده ای می رسید .
پشتون ها بنا به یک روایت ، چه در ذیل مبحث کوشان شاهان هند که ساسانیان هند به شمار آمده اند نسبت با حاکمیت امپراتوری های کهن ایرانی داشته اند و چه در مبحث خراسان بزرگ عهد ساسانی ، که بخشی از مجموعه ی ” شرق ایران ، ترکمنستان ، غرب و شمال افغانستان – مهد غزنی و قندهار امروز – ، جنوب ازبکستان” بوده اند (خسروشاهیان ، صص47-49) . از این منظر در عهد صفویه افغانستان بخشی از ایران است و حمله های محمود و اشرف افغان ، داخلی و کودتاگونه بوده است . اما در واقع ، این قبیل شورش ها زمینه را برای نفود ، حضور و دخالت های استعمارگران در منطقه مساعد گردانیده است . در سال 1856 طی عهد نامه پاریس ، تبانی انگلیس و فرانسه ، افغانستان را از پیکره ی مادری جدا کرد . با این وصف ، از روایت حاضر خواسته و ناخواسته ممکن است چنین استفاده شود یا با استناد به آن ممکن است چنین قلمداد شود که قدمت نسبت میان افغانستان و ایران به تاریخ نزدیکِ عهدنامه مذکور یعنی حداکثر دو سده اخیر و آزادی هرات بازمی گردد و محدود است .
می توان گفت ، هویت جویی و استقلال طلبی افغانستان از ایران کهن دوره متأخری هم داشته است که به دوره محمدرضا پهلوی دوم و گرایش های غربی – امریکایی رژیم او باز می گردد . در دوره پهلوی دوم و در سال 1343 ش. دولت افغانستان در جست و جوی هویت مستقل از ایرانیان ، زبان رسمی کشور را در قانون اساسی از “فارسی” به “دری” تغییر داد (خسروشاهیان ، ص49) .
در این بین نباید از نظر دور بماند که پشتون ها قومی هستند یا تنها قومی هستند که افغان شمرده یا خوانده می شوند . و این در حالی است که نام پیشین افغانستان نیز خراسان بوده است و از زمان درانی ها به افغانستان تغییر پیدا کرده است . نکته قابل یادآوری این است که تنها پشتون ها خود را افغان می دانند و دیگر قوم های این کشور عنوان می کنند که ما افغانستانی هستیم و افغان نیستیم و بر این باورند که افغان ها پشتون هستند . از این روست که شرایط برای دستیابی به یک قرارداد ملی فراگیر بسیار سخت است (ملازهی ، ص55) . آنچه در این بین باعث پیچیده شدن روند گفتگوها و تعاملات برای رسیدن به چنان قرارداد و حاکمیتی می شود این است که پشتون ها علاوه بر مجادلات سهم خواهانه با دیگر اقوام ، آخرین بازماندگان نظامی قبیله ای نیز محسوب می شوند که قرار گرفتن آنها در ساختاری دموکراتیک را کماکان گرفتار چالش هایی لاینحل نگه می دارد .
در واقع ، پشتون ها آخرین بازماندگان نظام های قبیله ای منسجم هستند . در هیچ کجای دنیا نمی توان نظام قبیله ای به این شدّت و حدّت مشاهده کرد . این آخرین نظامی است که بر اساس الگوی عشیره ای مرزبندی شده و باید به عنوان بخشی از تاریخ بشریت در نظر گرفته شود . درست است که در افغاستان شهرهایی مانند کابل یا قندهار به وجود آمده است اما در این کشور فرهنگ عشیره ای حاکم است (ملازهی ، همان) و حرف آخر را می زند . از سویی ، نباید نقش قدرتها که به قدر کافی توانایی برخورداری از پیچیدگی شرایط یا پیچیده سازی شرایط را دارند ، قومیت هایی که سهم ثابت و ساختاری خود در قدرت را مطالبه می کنند و متکی بر نظام های قبیله ای یا عشیره ای خود از اهرم ها و قدرتهای منطقه ای برخوردارند و میزان توانایی طالبان یا هسته تصمیم گیرنده در امارت اسلامی طالبان برای ایفای کارکردهای گوناگون در نسبت با کارکردهای مورد نظر و چندوجهی قدرتهای حاضر و موثر در تحولات افغانستان ، بر سر راه حل های معادله پرمجهول تعریف و تشکیل ملت – دولت از نظر دور بماند .
منظر دوم . افغانستان بخشی از حوزه تمدنی مشترک با ایران است . از این منظر یک تدبیر در پرونده افغانستان وحدت ملی حول زبانی فراگیر در این کشور است که البته این وجه نیز با چالش های ویژه خود مواجه است اما نه چندان که اصحاب رای و نظر یا اجرا و عمل نتوانند در آن بیندیشند .
از این دریچه ، پشتو ظاهراً از واژه پشتون یا پختون آمدهاست که نام قومی ایرانی است. این زبان در اصل جزو زبانهای هندوایرانی است. قواعد آواشناختی نشان میدهد که واژه پشتو شکل دیگرگونشدهای از همان واژه پَرْسَوا (بهمعنی پارسی) است.پروفسور مارکوارت آلمانی معتقد است پشتو مشتق از پختو و آن نیز از واژه پرسوا (parsuwā) گرفته شده است. به عقیده یِ مارکوارت پرسوا از ریشه -parsū سانسکریت است که نام قبیلهای جنگجو در شمال غربی هند بودهاست. او پشتون را بر گرفته از پرسوانا (منسوب به پَرسوا) میداند. بطلمیوس هم آن را پکتین نوشتهاست ؛ بنابراین نام پشتو از همان پکهت – پکتویس – پکتین ساخته شده و پشتو و پختو تلفظ میشود.
برخی از زبانشناسان استدلال کردهاند که پشتو از تبار اوستایی یا گونههای بسیار نزدیک به آن است . با این حال، این موضع که پشتو نواده مستقیم اوستایی است، هنوز مورد اختلاف است. آنچه دانشمندان بر آن اتفاق نظر دارند این واقعیت است که زبان پشتو یک زبان ایرانی شرقی است که دارای ویژگیهای مشترک با زبانهای ایرانی میانه شرقی مانند باختری، خوارزمی و سغدی است.
استرابون که در سالهای ۶۴ پیش از میلاد تا ۲۴ میلادی زندگی میکرد ، توضیح میدهد که قبایل ساکن در سرزمینهای غرب رود سند بخشی از آریانا بودند. این در حدود زمانی بود که یونانیان بلخ منطقه پشتونها را اداره میکردند. از سده ۳ میلادی به بعد، بیشتر پشتونها را با نام افغان ( آبگان) میخوانند.
دانشمندانی همچون عبدالحی حبیبی با استفاده از نوشتههای پته خزانه بر این باورند که نخستین آثار پشتو توسط امیر کرور سوری در اوایل دوره غوریان در سده هشتم میلادی نوشته شد.پته خزانه یک نسخه خطی پشتو است که ادعا میشود توسط محمد هوتکی با پشتیبانی شاه حسین هوتکی درقندهار نوشته شده و حاوی گلچین شاعران پشتو است . با این حال، اصالت این کتاب توسط دانشمندانی مانند دیوید نیل مکنزی و لوسیا سرنا لوئی مورد اختلاف است.
از سده شانزدهم، شعر پشتو در میان پشتونها بسیار محبوب شد. از کسانی که به زبان پشتو شعر نوشتند میتوان به بایزید پیر روشن (مخترع بزرگ الفبای پشتو) ، خوشحالخان ختک ، رحمان بابا ، نازو توخی و احمد شاه درانی، بنیانگذار امپراتوری درانی اشاره کرد.
امروزه با مشاهده ازدیاد واژگان فارسی و عربی در پشتو، تمایل زیادی به “پاکسازی” پشتو با بازیابی واژگان کهن آن وجود دارد (پایگاه اینترنتیِ : دستور زبان پدیدارشناسی، “نام و تاریخ زبان پشتو“) .
در این تلقی ، عطف به پیشینه ایرانی پشتون ها در ذیل تمدن ایرانی ، برای رسیدن به توافق و حاکمیت فراگیر و در مقدمه ، دستیابی به تعریف های ملت – دولت ، ضمن به رسمیت شناختن زبان های متعلق به اقوام و خرده فرهنگها ، قانونی سازی همتراز دو زبان “پشتون” و “فارسی” به عنوان فراگیرترین زبانها در این کشور می تواندیک راه حل باشد ؛ چرا که افغانستان از نظر تاریخی ، فرهنگی و زبانی در یک حوزه تمدنی با ایران قرار دارد و این نکته نیز می تواند مطمح نظر باشد که ایران – برای افغانستان – دارای امتیازات و مزیت های کمک کننده فراوانی است که دیگر کشورهای منطقه ندارند (ر.ک : ملازهی ، ص56) . به عبارتی این کشور می تواند با حفظ بیطرفی و در عین حال موازنه دوستی با بزرگان پنجشیر و طالبان به پیشبرد مطالعات و سپس برنامه های مرتبط با دولت سازی در فضایی برادرانه کمک کند . نگریستن به مسئله افغانستان از این منظر بدان جهت است که آنقدر که وحدت یافتن حول یک محور زبانی یا چند محور خومختار زبانی می تواند مبنای اتخاذ تصمیم در مسیر ملت – دولت سازی باشد ، اصرار بر قومیت یک یا چند قوم غالب نمی تواند .
در این بین این واقعیت نیز در خور توجه است که حاکمیت ایران به عنوان همسایه ای علاقه مند به صلح و ثبات و پیشرفت در افغانستان ، به علت اثرگذاری فرهنگی ، اجتماعی و سیاسیِ تحولات مثبت و منفی افغانستان بر ارتباطات فرهنگی و حتی اقتصادی با این کشور همسایه و نیز تاثیر این تحولات بر امنیت ایران ، یکی از مخالفان برخورد با زبان فارسی در افغانستان است ؛ هرچند – به رغم پاره ای برخوردهای صورت گرفته با فارسی زبانان – طالبان به طور رسمی سخنی از حذف یا ایجاد محدودیت برای زبان فارسی به میان نیاورده ، و حتی امیرخان متقی، سرپرست وزارت خارجه دولت موقت طالبان، در دی ماه سال گذشته، در یک نشست خبری در تهران، در پاسخ به سوالی درباره نگرانیها از کمرنگ شدن زبان فارسی در افغانستان گفته بود: زبان فارسی و پشتو هردو زبان رسمی افغانستان هستند و هیچ نوع تبعیضی علیه زبان فارسی از سوی حکومت افغانستان وجود ندارد. در مکاتب و دانشگاهها و مراکز علمی، همه چیز مانند قبل جریان دارد و تدریس و صحبت به هردو زبان پشتو و فارسی انجام میشود. ما تلاش داریم هر دو زبان غنیتر و علمیتر شوند (خبرآنلاین ، 14/2/1403) .
در این منظر حوزه های تحقیق و تصمیم می توانند این گونه به ملت – دولت سازی بنگرند که ملت افغانستان با محوریت مرکزی گویشوران به زبان پشتو و فارسی به عنوان زبان های رسمی افغانستان – ضمن احترام و رعایت حقوق شهروندی همه اقوام و گویشوران به زبان های دیگر – تعریف شود و ساز و کار حکومت و دولتی تثبیت یافته در این سرزمین کهن که بیش از هر زمان دیگر به ثبات و آرامش و برنامه ریزی برای توسعه و پیشرفت نیازمند است شکل بگیرد.
منابع
- خسروشاهیان ، هادی ، “مشقت همسایگی” ، آگاهی نو ، سال 1، شماره 4 ، تابستان 1400، “صص 47-49″ .
- پایگاه اینترنتیِ : دستور زبان پدیدارشناسی، “نام و تاریخ زبان پشتو” .
- ملازهی ، پیرمحمد ، “سرزمین قومیت ها” ، آگاهی نو ، سال 1، شماره 4، تابستان 1400 ، “صص54-56″ .