مهدی جوکار
مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC
بیان رخداد:
شکلگیری تحولاتی که پس از خودسوزی جوانی تونسی، در تونس رخ داد و منجر به سقوط زین الدین بن علی از حکومت شد، تحولات دامنهداری را رقم زد که امواج آن، یکی پس از دیگری، کشورهای دیکتاتور عربی را فرا گرفت. سقوط بن علی در تونس باعث سرایت تحولات به مصر شد. همزمان تحولات به یمن، سپس لیبی و سوریه رسید و امواج آن بیشترین تاثیر را بر این پنج کشور داشت؛ به گونه ای که در مصر حسنی مبارک مجبور به کناره گیری از قدرت شد، در لیبی قذافی به فجیعترین وضع توسط انقلابیون به قتل رسید، در یمن عبدالله صالح نیز مجبور به کناره گیری شد. ما در این نوشتار وقوع این تحولات را (در مصر و تونس) متاثر از شکلگیری جنبشهای اجتماعی جدید در این کشورها تحت تاثیر پایان جنگ سرد و گسترش جهانی شدن و انقلاب ارتباطات و، به تبع آن، افزایش رفاه اقتصادی، افزایش سطح تحصیلات و در کنار آن، افزایش جمعیت، و سرایت دومینو وار آنها به لیبی، یمن، بحرین و سوریه میدانیم. بنابراین به دنبال پاسخگویی به این سوال میباشیم که؛ شکلگیری جنبشهای اجتماعی جدید (ناشی از تحولات ایجاد شده پس از پایان جنگ سرد و گسترش جهانی شدن)، چه تاثیری بر شکلگیری انقلابات اخیر در مصر و تونس، و در نتیجه، سرایت دومینو وار آن ها به لیبی، یمن و بحرین و سوریه داشته است؟
واژگان کلیدی: خاورمیانه عربی، جنگ سرد، جهانی شدن، جنبش های اجتماعی جدید
تحلیل رخداد:
شروع دهه 1990 با تحولات شگرفی همراه بود که تمامی عرصههای سیاسی-اجتماعی و فرهنگی حیات بشری را دستخوش پیامدهای خود ساخته است. فروپاشی شوروی و اعلان پایان جنگ سرد از سوی مسولین حزب کمونیست شوروی و پایان رقابتهای شدید ایدئولوژیک، فرصتهای جدیدی را در نظام بینالملل برای دولتها و بازیگران غیردولتی (فراملی، فروملی و بینالمللی) فراهم ساخت که تا این تاریخ بی سابقه بود. گسترش وابستگی متقابل اقتصادی، گسترش تعداد دموکراسیها و تثبیت لیبرال دموکراسی به عنوان بهترین الگوی کارآمد حکومتی و افزایش نقش بازیگران غیر دولتی فرصتها و تهدیدات جدیدی را برای نظام بینالملل به صورت کلی و برای دولتها به صورت خاص ایجاد نمود. پدیده دیگری که همزمان با این تحولات شگرف گسترش بیسابقهای یافت، جهانی شدن بود که تحت تاثیر پایان رقابتهای ایدئولوژیک ابرقدرتها و گسترش اقتصاد بازار آزاد و عمیقتر شدن وابستگی متقابل، و در کنار اینها، وقوع انقلاب ارتباطات و به ویژه شکلگیری شبکه جهانی اینترنت گسترش بیسابقهای یافت به گونهای که میتوان گفت تمامی ابعاد زیست انسانی را وارد مرحلهای از دنیاهای ناشناخته و جذاب ساخت که تاریخ بشر به خود ندیده است.
این دو رویداد تاثیرات شگرفی را بر پدیدههای مختلف انسانی از خود بر جای گذاشتند به گونهای که بررسی تحولات هزاره سوم میلادی بدون بررسی علل آن در دهه آخر قرن بیست، کاری ناقص خواهد بود. یکی از پدیدههایی که به شدت متاثر از این دو رویداد هستند، جنبشهای اجتماعی جدید میباشند که تحت تاثیر پایان جنگ سرد و گسترش امواج جهانی شدن هم بر تعداد آنها افزوده شد، هم جنبشهای موجود را گستردهتر ساخت، هم موضوعات جدیدی را در دستور کار جنبشها قرار داد، و هم بر اهمیت و وزن سیاسی-اجتماعی آنها افزوده شد.
دو رویکرد اصلی در مورد جنبشهای اجتماعی وجود دارد؛ رویکرد اروپایی “جنبشهای اجتماعی نوین” و رویکرد آمریکایی”بسیج منابع”یا رویکرد فرصتهای سیاسی. رویکرد جنبشهای اجتماعی جدید روی شرایط ساختاری و تغییرات اجتماعی که باعث ظهور جنبشهای اجتماعی میشود، تاکید دارد. کلاوس اوفه شرایط نهادی و سیاسی را علت بوجود آمدن جنبشهای اجتماعی میداند. اوفه استدلال میکند که منابع در حال افزایش ( پول، زمان و آموزش) در مورد طبقه متوسط جدید به مانند محرومیت منابع در طبقه متوسط قدیم و گروههای حاشیهای در پیدایش جنبههایی از جنبشهای اجتماعی جدید موثر هستند. بنابراین، جنبشهای اجتماعی نوین بر طبقه متوسط جدید متکی هستند که بر اساس شکلگیری تغییرات اساسی در اقتصاد و ساختارهای اجتماعی جوامع ( به خصوص تاثیرات ارتباطات و گسترش فناوریهای نوین ارتباطاتی و کاهش هزینههای انتقال اطلاعات و برقراری ارتباطات) بوجود آمدهاند و اغلب نیز دارای تحصیلات دانشگاهی و مراتب بالای دانش تخصصی هستند.
به نظر کلاوس اوفه برجستهترین جنبه کنشگران اجتماعی جدید آن است که آنها برای هویت شخصی خود نه بر قواعد و عناوین سیاسی مستقر (چپ/راست، لیبرال/محافظه کار و غیره) اتکا میکنند و نه بر قواعد و عناوین اجتماعی-اقتصادی نسبتا مرتبط ( از قبیل طبقه کارگر/طبقه متوسط، فقیر/غنی، شهری/روستایی و غیره. اوفه شیوه کنشهای جمعی را در دو بعد میداند: شیوهای که به وسیله آن افراد با یکدیگر به منظور ساختن یک جمع عمل میکنند (شیوه درونی کنش) و روشهایی که بوسیله آن با جهان بیرون و رقبای سیاسی شان روبرو میشوند(شیوه بیرونی کنش). شیوه درونی کنش که بوسیله آن کثیری از افراد کنشگران جمعی میشوند خیلی غیررسمی، موقتی، ناپیوسته، وابسته به زمینه و تساویگراست. درباره شیوه بیرونی کنش، ما تاکتیکهای تظاهرات و دیگر اشکال کنش را برای حضور فیزیکی (تعداد کثیری از مردم) مشاهده کردهایم.
بنابراین باید گفت که جنبشهای اجتماعی جدید بر اساس پیچیده شدن جوامع و افزایش سطح رفاه و تحصیلات، حول محور شکافهای جدید شکل میگیرند که نیروهای اصلی تشکیل دهنده آن نیز طبقه متوسط جدید میباشد که هم از تحصیلات بالایی برخوردار است و هم از لحاظ درآمدی وضعیت به نسبت خوبی را دارند. این طبقه خواستههای خود را حول مسایل و موضوعات عام و همهگیر و موضوعاتی که به هویت، آزادیهای اجتماعی-سیاسی، حقوق بشر و جز اینها مربوط هستند مطرح میکنند و تاکید خود را بر تاثیرگذاری بر جامعه مدنی میگذارد و بر خلاف جنبشهای اجتماعی قدیمی که حول موضوعات اقتصادی و شئون اجتماعی شکل میگرفتند و اغلب ساختاری بسته داشته و خواستههای محدود صنفی داشتند که در مقابل آن به دولت و ساختارهای حاکم امتیازاتی را میدادند و کار به عرصه منازعه رودررو با نطام سیاسی نمیکشید، جنبشهای جدید تقریبا همهگیر هستند و به ساختار خاصی محدود نمیشوند، چیزی برای معاوضه با دولت در قبال امتیازاتی که میگیرند ندارند، و اغلب به شکل تظاهرات، تحصن، اعتصاب و غیره خواستههای خود را دنبال میکنند. در کشورهای اقتدارگرا و در حال توسعه گاه این جنبشها در صدد براندازی نظام سیاسی نیز برمیآیند؛ همانگونه که ما در تحولات اخیر خاورمیانه عربی شاهد آن بوده و هستیم. بنابراین در جنبشهای جدید اجتماعی باید به افزایش سطح سواد، رفاه اقتصادی برخی و آگاهیهای همگانی در سایه گسترش فناوریهای ارتباطاتی که منجر به شکلگیری و گسترش طبقه متوسط جدید، به خصوص در کشورهای در حال توسعه، توجه ویژه داشت.
پایان جنگ سرد، گسترش جهانی شدن، و جنبشهای اجتماعی جدید:
پایان جنگ سرد تاثیر شگرفی بر جنبشهای اجتماعی برجای نهاد و باعث گسترش دموکراتیزاسیون و محبوبیت و مشروعیت بیشتر دموکراسی در میان مردم جهان شد. سازماندهی جنبشهای اجتماعی جدید از این وضعیت استفاده کرده و توجه خود را به ویژگی مهم دموکراسی نمایندگی معطوف نمود. در جنبشهای اجتماعی جدید تمایل شدید به دموکراتیزاسیون کردن جانعه مدنی و مشارکت بیشتر شهروندان در فرایند دموکراتیک کردن یک اصل اساسی محسوب میشود. انقلاب ارتباطات نیز که با ایجاد شبکه جهانی اینترنت در سال 1991 شکل جدیدی به خود گرفت، هم باعث توسعه جهانی شدن شد ، و هم جهانی شدن ابعاد تازهای به آن بخشید و آنرا در خدمت گروههای اجتماعی گوناگون قرار داد. با وقوع “پدیده جهانی شدن”، بویژه پیدایش ماهوارهها و اینترنت که از ابزارهای مهم آن هستند، بسترهای اولیه نوعی “جامعه مدنی جهانی” فراهم شده است که با سرعت قابل توجهی، در جهان توسعه یافته و تا حدی در جهان در حال توسعه یافته و تا حدی در جهان در حال توسعه، روبه گسترش است. جنبشهای اجتماعی جدید و سازمانهای غیردولتی، چه در سطح ملی و چه در سطح بینالمللی، از اجزا و بازیگران مهم جامعه مدنی به شمار میرود. جنبشهای اجتماعی از این تغییرات ایجاد شده در ساختار نظام بینالملل به خوبی در راستای اهداف خود استفاده کردند و با استفاده از فناوریهای ارتباطی نوین، که گسترش بی سابقهای یافته است، اهداف خود را بیشازپیش دنبال میکنند. بنابراین، از یک سو، جهانی شدن با کاهش توانمندی دولتها برای عمل کردن در قلمرو سرزمینیشان باعث میشود که جنبشهای اجتماعی از جایگاه معمول خود که تحت نظارت و کنترل دولتها بودند فاصله بگیرند و به نوعی آزادی بیشتری احساس کنند، از سویی دیگر، جهانی شدن برای جنبشهای اجتماعی فرصتها و منابع جدید و چشمگیری را فراهم آورده است تا به کمک آنها بتوانند هم کنشگران دولتی و هم کنشگران غیردولتی را تحت تاثیر قرار دهند.
بنابراین در جمع بندی باید گفت که پایان جنگ سرد دو تاثیر اساسی بر نظام بینالملل گذاشت؛ یکی اینکه اقتصاد بازار آزاد دیگر رقیبی در برابر خود نداشت و به عنوان بهترین نظام اقتصادی در تمامی دولتها کم و بیش رسوخ کرد، به گونهای که کشورهای صنعتی در مذاکرات معروف به دور اروگوئه برای تسهیل مبادلات تجاری، سازمان گات ((GGAT را با ایجاد تغییرات و تعدیلات بسیار به سازمان تجارت جهانی (wto) تبدبل کردند. دوم اینکه، باعث پایان رقابت ایدئولوژیها و باز شدن فضای سیاسی نظام بینالملل و فضای سیاسی دولتها در وهله بعد شد. این امر در طول تقریبا دو دهه باعث گسترش طبقه متوسط جدید در بسیاری از کشورها شد و همچنین اینکه، فضای جدیدی را در اختیار گروههای معترض در دولتها قرار داد تا فارغ از جنگهای ایدئولوژیک دو قطبی به پیگیری خواستههای خود بپردازند. گسترش جهانی شدن و محبوبیت روزافزون لیبرال دموکراسی به عنوان یک ایدئولوژی کارآمد حکومتی و انقلاب ارتباطات نیز به کمک جنبشهای اجتماعی جدید آمدند و باعث موفقیتهای بیشمار آنها در رسیدن به اهداف خود و همچنین شکلگیری جنبشهای جدید به ویژه جنبشهای دموکراسیخواهی در کشورهای با رژیمهای اقتدارگرا شد.
تحولات اخیر در خاورمیانه عربی را می توان در این چارچوب تحلیل کرد؛ گسترش طبقه متوسط جدید در پی دگرگونیهای سیاسی-اجتماعی-اقتصادی ایجاد شده در سالهای پس از جنگ سرد به خصوص در مصر و تونس، نمایان شدن شکافهای جدید در فضای پس از جنگ سرد –در فضای جنگ سرد، حکومتها، گروههای معارض با حکومت را یا منتصب به اردوگاه شرق و یا اردوگاه غرب میدانستند و جنبشهای معارض تحت تاثیر این فضا، به شدت سرکوب میشدند-، افزایش نفوذپذیری دولتهای منطقه به دلیل شکلگیری و گسترش شبکههای ماهوارهای و تحت پوشش قرار دادن سرکوبهای سیاسی این رژیمها در سطح منطقهای و جهانی و بالا رفتن هزینه سرکوب، بویژه پس از تاسیس شبکه الجزیره، گسترش روزافزون استفاده از اینترنت و فضای مجازی در کشورهای منطقه و نفوذپدیرتر شدن هر چه بیشتر حاکمیت دولتها، و در کنار تمام این عوامل، محبوبیت روزافزون دموکراسی و فراگیری امواج دموکراتیزاسیون بعد از پایان جنگ سرد و افزایش هر چه بیشتر هزینههای حاکمان مقتدر عربی باعث شد تا اعتراضات مردمی روزبهروز افزایش یابد و در جامعه مدنی مجازی شکل تقریبا یکپارچهای به خود بگیرد و با ایجاد جرقه اولیه در تونس، بغض این جنبشهای معترض در تمامی کشورهای عرب منطقه بترکد. این تحولات در مصر و تونس را می توان متاثر از شکل گیری و رشد طبقه متوسط جدید ( که در فضای پس از جنگ سرد در این دو کشور ایجاد شده اند) دانست. طبقه متوسط جدید نیز همانگونه که در مباحث نظری بالا به آن اشاره شد، به عنوان خاستگاه جنبش های اجتماعی جدید شناخته می شود. آمارهای موجود نیز در این دو کشور رشد شاخص های طبقه متوسط جدید را نشان می دهد. این شاخص ها عبارتند از: افزایش رفاه اقتصادی و رشد باسوادی.
نرخ باسوادی در مصر و تونس از 1995 تا 2005
نرخ درآمد سرانه در مصر و تونس از 1999 تا 2010
کشور
|
1999 | 2000 | 2001 | 2002 | 2003 | 2004 | 2005 | 2006 | 2007 | 2008 | 2009 | 2010 |
مصر |
3000 |
3600 |
3700 |
3900 |
4000 |
4200 |
3900 |
4200 |
5000 |
5400 |
5900 |
6200 |
تونس |
5500 |
6500 |
6600 |
6500 |
6900 |
7100 |
8200 |
8800 |
7400 |
7900 |
9100 |
9400 |
طبقه متوسط جدید به دلیل ماهیت ویژه خود به خشونت متوسل نمی شود و از ابزار تظاهرات و اعتراض مسالمت آمیز همچون تحصن در راستای پیشبرد اهداف خود استفاده می کند؛ امری که در تونس و مصر شاهد آن بودیم و معترضین کمترین خشونت را در برخورد با نیروهای حکومتی از خود نشان دادند.
در ادامه سرایت دومینووار این تحولات به باقی کشورهای خاورمیانه عربی را می توان ناشی از پدیده سرایت به دلیل همجواری و شباهت های ساختاری-سیاسی دانست. هرچند طبقه متوسط جدید در لیبی، یمن و سوریه و بحرین نیز رشد داشته است، اما شواهد متقنی مبنی بر تاثیرگذاری و نقش اصلی این طبقه در تحولات اخیر این کشورها نمی توان یافت و باید آن ها را نوعی واکنش به تحولات در کشورهای همسایه دانست
دورنمای رویداد:
همانگونه که گفته شد، شروع تحولات اخیر در کشورهای خاورمیانه عربی را میتوان متاثر از رشد طبقه متوسط جدید تحت تاثیر تغییرات ساختاری نظام بینالملل پس از جنگ سرد و گسترش جهانی شدن بررسی نمود. این تحولات، باعث افزایش نقش بازیگران غیر دولتی، نفوذپدیر شدن حاکمیت داخلی و خارجی دولتها و شکلگیری الگوهای همکاری بین کشورها متاثر از ایجاد مخاطرات بینالمللی جدید و جدی شد. گسترش جهانی شدن نیز این تحولات را سرعتی دوچندان بخشید. تمامی این عوامل باعث شدند تا هم عرصه فعالیت گروههای اجتماعی-سیاسی، فارغ از ملاحظات و محذورات جنگ سرد، بازتر شود و هم اینکه رشد اقتصادی در کشورها و افزایش سواد و آگاهی در سطح جهانی، شکلگیری طبقه متوسط جدید را تشدید کرد. رشد این طبقه را میتوان عامل اصلی تحولات آتی در قرن بیست و یک دانست که تحولات اخیر منطقه خاورمیانه عربی نمود بارز آن می باشد که در حال حاضر نمی توان دورنمای آنرا پیش بینی نمود، اما می توان گفت که این روند با سرعت بیشتری ادامه خواهد یافت.