مهدی مطهرنیا
استاد دانشگاه و آینده پژوه سياسي
مرکز بین الملی مطالعات صلح –IPSC
نگاه ترامپ به ايران در میان مدت
نگاه ترامپ به ایران جدا از نگاه ایالاتمتحده امریکا به ایران و نقش ایران در نظام منطقهای و بین المل نیست. ترامپ بازیگر یا هنرپیشه نقش دیوانه هنری کسینجر است و آمده است تا هژمونی امنیتی امریکا در جهان را تثبیت کند. کاری که بوش دوم آن را در قرن جدید تأسیس کرد. در واقع ترامپ در پی تثبیت این معنا برآمده است. لذا باید دید ایران در منظومه استراتژیک امریکا در قرن جدید چه جایگاهی دارد. به باور من ایران و فلات ایران در حد فصل بین تنگه هرمز و خلیج عدن نوهارتلند و اولیت استراتژیک ایالاتمتحده امریکا است.
به عبارت دیگر ايران اگر چه شرط کافی نیست ولي جزو شرایط لازم برای هژمونی امنیتی امریکا در قرون بیست و یکم است. لذا برای رسیدن به این اولیت در تلاش است ایران را در کنار خود داشته باشد نه در برابر خود. این وضعیتی است که برای ایران در آینده نظم بین الملل ترسيم شده است و جمهوری اسلامی ایران با توجه به تألیف انقلاب اسلامی بر اساس مبارزه و رویارویی با ایالاتمتحده امریکا تا کنون چالش فراروی ایالاتمتحده امریکا در گسترش هژمونی امنيتي این کشور از اروپا به آسیای تلقی میشده است. اما اکنون آرام آرام به عنوان بحران نه چالشی در برابر ایالاتمتحده امریکا تبدیل میشود. لذا امریکا باید اجازه ندهد این چالش به بحران بدل گردد، بلکه باید به مساله معنادار تعریف شود و بر اساس مساله معنادار تعریف شده به حل آن بپردازد.
امریکا در بحران ترامپ می خواهد مساله ایران را مساله ای بین المللی کند. تا در حل آن هزینههای حل این مساله را گریبانگیر کشورهای منطقه و فرامنطقه اي نماید. از این رو است به تحریک ایران از راه ایجاد فضای مناسب در خروج از برجام میپردازد. همچنين به دنبال ایجاد این فضا است تا بتواند ایران را تحریک کند و سپس ایران با خروج از بحران انرژی خود را خارج کند و با خروج این انرژی امریکا جا خالی داده و پرتاپ ایران در حوزه درگیری هاي بین المللی با جهت گیری محاصره منطقهای و حمايت فرامنطقه ای را فراهم کند. این برنامهای است که ترامپ و آینده آن در ارتباط با ایران مطرح است. این امربه مساله ای تحت عنوان مقاومت ایران در برابر سیاست های منطقه ای و بین المللی امریکا عنوان شده است این برمیگردد . در این بین اگر ایران نه در برابر ایالاتمتحده امریکا بلکه در کنار آن قرار گیرد بیشترین ضرر و زیان را نخست متوجه کشورهای منطقه از جمله عربستان و اسرائیل خواهد شد و سپس کشورهای رقیب امریکا در حوزه فرامنطقه ای یعنی اتحادیه اروپا، روسیه و چین با شگفتی و پرداخت هزینه هایی زیاد روبرو خواهند شد. لذا مساله ایران به پارادوکسی امنیتی در نظام بین الملل تبديل شده است. از یکسو اگر همراهی کشورهای اروپای متحد ، چین و روسیه را به خود به همراه داشته باشد، میتواند منجر به شکستن مقاومت ایران و امکان تبدل ایران به عنوان متحد استراتژیک امریکا در منطقه شود. در اين راستا این امر می تواند برای کشورهای رقیب امریکا در منطقه خطرناک باشد. در مقابل رویارویی ایران وامریکا میتواند منجر به جنگ منطقهای متمایل به یک منازعه بزرگ بین المللی شود و نخست برای کشورهای منطقه و سپس نظام بین الملل مخاطره انگیز باشد. این امر تا حدودی نیازمند صبوری حل و فصل چالش ایران و نخست تبديل به مساله کردن و جلوگیری از ایجاد بحران است. در حالی که سیاست های ترامپ تمایل شدیدي برای تبدیل این مساله به بحران را در خود نهفته دارد.
سناریوهاي رويكرد امريكا به ايران
در سناريوي نخست در چشم انداز کوتاه مدت افزایش سطح تنش در جهت ایجاد تقابل آشکار مد نظر است. چرا که تقابل آشکار در حوزه تعریف عملیاتی پیش نیاید جهان در مورد بحران در روابط ایران و امریکا احساس خطر نخواهد کرد. سپس در اوج بحران سناریوی اجبار به مذاکره مد نظر ایالاتمتحده امریکا مد نظر است. به این معنا که این کشور تمام توان خود را به خرج خواهد داد تا با فشار بر اتحادیه اروپا در تحمیل تحریمهایی جدید بر ضد ایران زمینه هایی تلاش ایالاتمتحده امریکا در جهت ایجاد فشاری معنادار برای تشویق ایران جهت ورود به مذاکرات را آماده کند. سناریوی سوم سناریوی اجماع بین المللی بر علیه ایران در جهت تقابل را مورد توجه قرار میدهد. در آن اگر این سناریوها اگر با موفقیت روبرو نشود، موجب گسترش امکان تقابل با ایران در حوزه منطقهای و سپس بین المللی خواهد شد.
سنارویی محتمل در این حوزه سناریوی دوم یا آینده پژوهانه است و محمل ترین سناریوی پیش روی ایران و امریکا است. اما سناریوی سوم یعنی تقابل یا رودرویی دورترین سناروی در وضعیت کنونی است. فاصله سناريوهایی موجود با یکدیگر بسیار اندک شده ست.
در اين ميان هر سناریویی بر اساس عدم قطعیتها شکل میگیرد. روندها بازنگری میشوند و براساس تحلیل روندها عدم قطعیت روندهای موجود مشخص میشود. عدم قطعیت ها نشان دهنده آن است که کاتالیزور و شدن بخش جریانی را ایجاد کند که قطعیتهای موجود به عدم قطعیت نزدیک شود. این امر نیازمند اقدامی شجاعانه در تبدیل گفتمان حاکم کنونی به گفتمان سلام و صلح در حوزههای گوناگون سیاسی یا لایه داخلی منطقه ای و بین الملی است. لذا باید این گفتمان به عنوان پارادایم حاکم در عرصه سیاسی مورد توجه قرار گیرد تا بر اساس ان اتحاد ملی در جهت ایجاد سناريویهای بدیل و اقدام به انجام آن سناریوهای بدیل صورت پذیرد. پس در مرحله نخست باید جامعه ملی را در درون به یک اتحاد عملیاتی سوق دهیم و در این اتحاد به ایجاد همگرایی درونی در جهت اتحاد ملی فکر کنیم و راهکارهای آن را به گونه شفاف عمل کنیم و در سطح منطقهای و بین المللی پرچمدار صلح معرفی و عملا گامهایی عملی را برداریم.
واژگان کلیدی: سناریو، رويكرد امريكا ، ايران، برجام، هسته اي