مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

هویت ملی ایران ضامن بقا و توسعه نظام

اشتراک

علی‌رضا اکبری

بنیانگذار موسسه پژوهش‌های راهبردی تصمیم

مرکز بین المللی مطالعات صلح IPSC

1️⃣اول؛ 

هویت/ هویت ملی، گوهر بی‌بدیل “ما”، و دالِّ محوری موجودیت و بقا ی ماست.،  جوهری که ایران را در ورای قرن‌ها فراز و نشیب محفوظ داشته، و در تودرتوی تاریخ، تکامل یافته، بویژه آنگاه که با جوهر اسلام عجین شد، و زبان پارسی را در عالم اسلام به زبان دانش و اندیشه و معرفت / معرفت دینی تبدیل نمود،  پس آنگاه که با “اهل بیت” پیوند خورد و ایرانِ زخم خورده منقطع شده را از سلطه خلفای عباسی و حاکمان مغول و ترکان سلجوق و غزنوی و… نجات بخشید و در معرکه برخورد و  اُفت و خیز حوزه‌های تمدنی / در عبور از سده های میانه، با پرچم سبز علوی و بیرق سرخ حسینی از عهده هجوم ویرانگر عثمانی و نفوذ مستحیل کننده تزاری و اسلاو و گُل و ساکسون، با سربلندی برآمد،. 

تشیع به عنصر ذاتی هویت ملی ایرانی تبدیل شد،، تا….  حتی آن زمان که آخرین روز آخرین شاه از سلسله‌های سلطنتی، پس از ۲۵ قرن، برای ماندن، به فخر شیعه بودن، و نظر کرده مولا علی بودن، و کمر بسته اباالفضل‌العباس بودن، متوسل شد…هم او که تاریخ هجرت را به شاهنشاهی بدل زد، و حتماً به رغم منش کوروش بزرگ، در بزرگ‌ترین اشتباه تاریخی شاهنشاهی ایران، حساب پادشاه را از حساب هجرت پیامبر جدا ساخت، و دیری نپایید که در یکی دو پسین، دودمان شاهی را بر باد داد و پاسخ خود را از ذات و هویت ملی ایران، با اضمحلال و دفن پادشاهی، دریافت داشت. 

2️⃣•_ دوم؛ 

هویت ملی ایرانی را اگر در دو عنصر ذاتی «ایرانیت/اسلام-شیعه» بر می‌شمارم، از این رو نیست که نقش فصول متنوع ملت را (مسلمان- غیر مسلمان، اقوام گوناگون و مذاهب متنوع) نادیده انگاشته و یا شیعه را ارجح و غیر را نامُرَجّح بدانم، خیر، – بلکه این تنوع را، نیز،  بعنوان جزء ذاتی هویت ملی ایرانیان ذکر کرده‌ام. 

معتقدم، آنچه تا پیش از اسلام، جوهر هویت ملی را شامل می‌شد، مساله زبان و فرهنگ و زادبوم و حوزه حاکمیتی امپراطوری پارس/ایران بود،  و آنچه اسلام را پناه داد و در آغوش گرفت و در آغوش اسلام جای گرفت، همین هویت فرهنگی ایران/پارس بود،. پس از آن، اسلام به تدریج در هویت پارسی/ایرانی و پارس/ایران بتدریج در جوهر اسلامی، ممزوج و تافته شدند.، سده‌ها طول کشید تا این دو عنصر ذاتی، “هویت پارسی”/(زبان و فرهنگ و علم و معرفت و فلسفه و حکومت و سنن تاریخی و اجتماعی و…پارسیان) و جوهر اندیشگی و معرفتی و “بنیان‌های نظری اسلام” ، آمیخته و ترکیب شوند.

تحولات تاریخی، و تهدیدات و فرصتهای مشترک، موجب شد زمانی هویت پارسی، مُمِدِّ موجودیت اسلام شود، و زمانی دیگر ، جوهر اسلام/شیعه مُنجی بقای ایران گردد،. ایران/پارس اگر موجودیت اسلام را حامی بود، أعم از مسلمان یا غیر مسلمان پارسی، و أعم از شیعه یا اهل سنت پارسی بود، و اسلام اگر منجی بقای پارس/ایران بود، فارغ از نحله‌های مذهبی آن، بلکه جوهر دین بود،،.

تمایز فصول ملت ایران به مسلمان و غیر مسلمان/ به اقوام و طوایف/ به مذاهب متنوع، نمی‌تواند نافی دو جزء ذاتی “هویت ملی ایرانیان” (ایرانیت/اسلام-شیعه) باشد. پارس/ایران با همین تنوع در فصول ملت خود بوده که در ورای ده‌ها سده و هزاران سال، «پارس/ایران» باقی مانده است.

3️⃣•_ سوم؛ 

بسیار محتمل است اگر چنانچه در میان تضادهای ژئوپولیتیک و ژئواستراتژیک هفت تا چهار سده پیشین، اگر جوهر اسلام/شیعه در کالبد هویت پارسی/ایرانی شریان نمی‌یافت، پس از آن و امروز، «پارس/ایران»ی باقی نمانده بود.از این رو است که، معتقدم، “تنوع فصول ملت” در اقوام، ادیان و مذاهب متنوع، نه تنها نافی هویت ملی «ایران و ایرانی» نیست، بلکه، همین تنوع در فصول، ازجمله و بویژه در فصل مذاهب اسلامی (اهل سنت/شیعه) است که جوهر هویت ملی ایرانی را قوام و دوام بخشیده. 

همه ایرانیان ، همه ملت ایران، فارغ از فصول متنوع دینی قومی مذهبی و زبانی، در ساخت و پرداخت و پاسداشت “هویت ملی ایران”، شامل ایرانیت/شیعه، صاحب حقّ تام و تمام اند. 

4️⃣•_ چهارم؛ 

موضوع نقش مذهب در هویت ملی، چنان نیست که از دیگران انتظار داشت موقتاً به آن عمل کنند. قرار نیست اگر جوهر و عنصر هویت ملی ایرانیان را، اسلام/شیعه غنا داده، هر ایرانی ، فقط هنگامی «ایرانی» باشد که صرفاً مسلمان/شیعه باشد!  دقیقا به همین دلیل جوهر “پارسی/شیعی” را در تعریف هویت ملی ایرانی، «تخصیص انفصالی» نمیدانم. بعنوان نمونه، مثلا اگر از ویژگیهای هویت روسی، باور ارتودوکس باشد، به آن معنا نیست که اولاً همه روس‌ها دین‌باور باشند، همه آنها عیسوی باشند، و همه عیسویان روس ، ارتودوکس! 

خیر، مذهب ارتودوکس، در طول سده‌ها، از مهم‌ترین عوامل بقای ذات روسیه بوده، حتی در دوران حاکمیت حزب کمونیست!

‌پیش‌تر، شرح دادم که، جوهر اولی، در هویت ملی، پارسایی/ایرانیت است،.و در مقطع پیش از اسلام، نقش بدیل اسلام را، باورِ زرتشتی و دیوان مغان ایفا می‌کرد! منتها، اگر در مقطعی از تاریخ، (مثلاً انتهای حاکمیت ساسانیان) بلحاظ ناهنجاری اجتماعی و تاثیر ‌نفوذ سازمان دینی زرتشتی و دستگاه مغان، و فساد سلسله آریستوکراتیک درباری ، زمینه فروپاشی ایران رخ داد، این، به معنای نفی تاثیر “گرایش اعتقادی” یک ملت، در “هویت ملی” همان ملت، نیست و نمی‌تواند باشد. 

خواه ناخواه، عنصر “باور غالب” (یا دین فراگیر) در یک ملت،/ در یک کشور، بر ذات هویت ملی آن ملت نافذ است، حتی اگر آن ملت کثیر العقیده باشند! 

5️⃣•_ پنجم؛ 

از نظر این بنده، سه حوزه متداخل در تداوم تاریخ کشورهای دیرپا، نقش خاص خود را دارند، 

حوزه فرهنگی

حوزه تمدنی 

حوزه حاکمیتی، . 

ایران در طول هزاران سال، حوزه فرهنگی رو به رشد ، گسترش و بلکه توسعه ، داشته است. حوزه نفوذ فرهنگی ایران/پارس، تا سده‌های میانی بخش‌های عظیمی از آسیا تا مرز چین، سراسر هند و شبهه‌قاره، آسیای مرکزی و اوراسیا و تا ورای مدیترانه و شمال و شرق آفریقا، گسترش و نفوذ یافت. در مقابل، حوزه قلمرو و حاکمیتی ایران، در طول دو هزار  سال قبل تا کنون، عمدتاً پس از گسترش مبسوط از هر چهار جهت، بویژه تا مرزهای مصر و یونان و سواحل شرقی مدیترانه، و از سمت شرق شامل هند و مرزهای چین ٫و… بتدریج محدود و مضیق شد، . 

تا همین چهل پنجاه سال قبل، حوزه قلمرو ایران، هنوز در حال “آب رفتن” بود! 

 در طی این چهل سال اما، هنوز فرصت کاهش از قلمرو به تاریخ ایران، داده نشده! بنظرم اینهم مدیون تاثیر همین هویت ملی ایرانی/شیعی بوده، که در فرایند آن، گرایشات متنوع مذهبی / دینی ایرانیان ، مانعی برای حفظ قلمرو، ایجاد نکرد! اما، حوزه تمدنی ایران، در طول هزاران سال گذشته، کم‌سو ترین بخش از سه‌گانه متداخل، بوده‌ است. 

اگر چه که صنعت و تکنیک و علم شهرسازی پارسیان،  از زمان هخامنشیان در مقایسه با جهان آن زمان، پیشرفته تر بوده، اما، در قیاس با تاثیر ‌‌نفوذ زبان و ادبیات و شعر و هنر و علوم نظری و علوم تجربی و.. ایرانی ، که در تمام مجامع علمی شرق و غرب نافذ شده بود، دو حوزه دیگر (حوزه تمدنی و حوزه حاکمیتی) ، در طول هزار و پانصد سال اخیر، عمدتاً در نوسان و جدال بقا ، بوده است! 

صدها سال، قلمرو‌ ایران و حاکمیت ایرانی، در محاق قرار داشت! ابرهای تیره سلطه عباسیان، ابرهای تاریک سلطه مغول، ابرهای سیاه سلطه ترکان (از سلاجقه و غزنویان و..) صدها سال ، اثری از ایران به مثابه یک کشور با هویت ایرانی/پارسی باقی نگذاشته بود، ! 

6️⃣•_ ششم؛ 

باید پذیرفت که احیای هویت ملی  ایران، در زمان صفویه، با تاکید بر همین دو جوهر ذاتی ایرانیت/اسلامِ‌شیعی، یکبار دیگر توانست «کشور ایران» را در مرکز سه حوزه «فرهنگی، /حاکمیتی و قلمرو / و تمدنی»، احیاء کند! این اتفاق بار دیگر در دوران قاجار به نوعی تداوم یافت، هر چند که، بر حسب غلبه نامتوازنِ یک عنصر بر عنصر دیگر، (نفوذ بر دربار) و ضعف مفرط حوزه تمدنی و حاکمیتی، بار دیگر ایران از نظر هر سه حوزه، دچار شکست و عقب نشینی شد، .

دوران پهلوی مجدداً همان جواهر و عناصر برای نجات ایران از “ضعف مفرط هویت ملی”، توسط روشنفکران، نواندیشان و علمای دین و البته رگه‌هایی از حاکمیت، در بوته انسجام ملی گداخته شد، و نتایجی به بار آورد. در همان دوران نیز نه از هژمونی مذهب شیعی خبری بود و نه می‌شد تاثیر جوهری ایرانیت/شیعی را نفی نمود.  

7️⃣•_ هفتم،؛ 

آنگونه که در صدر عرض کردم،  هویت ملی، از جنس وضع کردن یا قرار دادن نیست، اثباتی نیست، بلکه تبیینی / descriptive است.هویت ملی از ماهیت و چیستی ذات و طبایع یک ملت سخن می‌گوید. تعریف تبیینی ماهیت و هویت یک ملت، به جواهر ذات آن ملت معطوف است، نه اینکه حاکمان و یا روشنفکران برای ملت، هویت جعل کنند (وضع کنند). بعنوان نمونه، حاکمیت مصر، چه بپذیرد یا نپذیرد، هویت ملت مصر، در هزاره اخیر، عربی- اسلامی است! 

حتی در اوج ناسیونالیزم عرب در میانه سده پیشین، اِلِمان‌های موثر مصری در عبور از چالشهای امنینی منطقه، بیش از ناسیونالیزم عرب، عوامل “مصری/اسلامی” بود،  الازهر، خود به جزیی از هویت فرهنگی مصر بدل شده است. لذا تاکید بر اجزاء ذاتی “هویت ملی ایران” (ایرانیت/شیعه) “تخصیص انفصالی” نیست ، بلکه، “تاکید امتزاجی” است. هیچ ایرانی را بر دیگر ایرانی، (با هر قوم و دین و مذهب و زبان) در زیر “هویت ملی ایران”، بلحاظ هویت ملی، برتری یا مهتری نیست. 

8️⃣•_ هشتم؛ 

اینک، همان اجزاء ذاتی هویت ملی ایران و ایرانی ، تنها نجات بخش انقلاب و نظام ج‌اا خواهد بود، همان که ، یک مورد آنرا در هشت سال دفاع مقدس در قبال هجوم همه جانبه همه طوایف و قبایل بشری علیه موجودیت و «هویت» خود تجربه کردیم و، سرفراز بیرون آمدیم.

حال، انقلاب از چلّه به در می‌آید و  دعوی “مسئولیت پیام‌بری برای نجات بشر” و پیشواییِ هدایت ملت به سرمنزل اعتلای مادی و معنوی، مستلزم بلوغ و رشادتی درخور است. گمشده امروز ما، بازیابی جامع همان «هویت ملی» است. هویتی که بی تردید از دو متن  ایرانیت و اسلام/تشیع  ریشه گرفته است. همه ایرانیان با هر دین، و همه ایرانیان مسلمان با هر مذهب، زیر چتر “هویت ملی” خود، باقی مانده اند. ذات «ملّت ایران» دو عنصری است. عنصر ذاتیِ متعلق به زادبوم، جغرافیا، تاریخ ، فرهنگ، زبان و تعلق ماهوی به «متن»،،/ و  عنصر ذاتی مربوط به تداوم ، تکامل و بقاء در کوران تطور تاریخی تمدنی سیاسی امنیتی جهان، بویژه از چهارده / و هفت قرن پیش! 

9️⃣•_ نهم؛ 

نظام ‌ج‌اا ، تنها در زیر چتر فراگیر و با اتکا به استوانه استوار “هویت ملی ایرانیان” است که قادر خواهد بود از جهان طوفانی و پر خطر پیش رو، به سلامت عبور کند. تقویت ایرانیت / تقویت اسلامیت ، تقویت هویت ملی ایرانیان است و، بازیابی و تقویت “هویت ملی ایرانیان” ، منشاء تداوم و تکامل فرایند ملت سازی است. 

تضمین فرایند ملت سازی، تضمین بقا و توسعه ایران / و تضمین بقا و ماندگاری نظام ج‌اا است، 

واژگان کلیدی: هویت ملی، ایران، ضامن بقا، توسعه، نظام

مطالب مرتبط