طهمورث غلامی
مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC
بیان رخداد
در مطالعات منطقه ای، این اصل پذیرفته شده است که کشورهایی که در یک منطقه قرار گرفته اند، به لحاظ مؤلفه های امنیتی به یکدیگر وابسته اند. این بدان معنی است که هر گونه تغییر و تحول در سطح منطقه قادر است امنیت تمامی اعضای منطقه را تحت تأثیر قرار دهد. از این رو نمی توان شاخصه های امنتی کشورهای واقع در یک منطقه را بی ارتباط با همدیگر مورد تحلیل و بررسی قرار داد. در هر منطقه ای تحت تأثیر عوامل مختلف، الگوهای تعاملی مختلفی مانند تعامل و دوستی، رقابت و کشمکش و نیز تخاصم و ستیز می تواند وجود داشته باشد. در این بین، تحولات آن منطقه قادر به ایجاد تغییراتی در هر کدام از الگوهای تعاملی غالب در آن منطقه می باشد. به این خاطر است که گفته می شود امنیت دولت های منطقه چه در بعد منفی و چه در بعد مثبت آن به یکدیگر وابسته شده است. منطقه ی خاورمیانه به عنوان یک محیط منطقه ای که در آن امنیت اعضاء به همدیگر گره خورده است، در دو سال گذشته دچار تحولاتی شده است که از آن عموماً تحت عنوان بهار عربی یاد می شود. ولی واقعیت آن است که تأثیرات این بهار صرفاً محدود به جهان عرب نمانده است و توانسته است بخش دیگری جهان غیر عرب در خاورمیانه را نیز تحت تأثیر قرار دهد و در آینده نیز ممکن است این تأثیرات ادامه یابد. نگارنده در این نوشتار استدلال می کند که تأثیر تحولات دنیای عرب صرفاً محدود به تشدید رقابت های منطقه ای موجود، به هم خوردن موازنه ی منطقه ای، اتحادها و ائتلاف ها در سطح منطقه نشده است و بر حسب وابستگی متقابل امنیتی در منطقه ی خاورمیانه، می توان استدلال کرد که تحولات جهان عرب می تواند حاوی درس هایی برای دیگر کشورهای منطقه باشد که اگر به آن توجه نکنند ممکن است تحت تاثیر تحولات موجود قرار گیرند.
کلید واژگان: خاورمیانه، بهار عرب، بیداری اسلامی، امنیت منطقه ای.
تبیین رخداد:
تحولات موجود در منطقه ی خاورمیانه دارای چند درس اساسی است که استراتژیست ها و سیاست گذاران خارجی کشورها باید توجه ویژه ای به آن داشته باشند تا در آینده ی نه چندان دور تحت تأثیر امواج منفی آن قرار نگیرند. زیرا می توان قائل به وجود شکل گیری موجی در سطح منطقه بود که قادر است تمام منطقه را در نوردد و در این بین کشورهای مستعد پذیرش این موج بسیار آسیب پذیر خواهند بود.
- مسئله ی نابرابری مرکز و پیرامون: یکی از واقعیت های موجود در کشورهای خاورمیانه این است که میان مراکز اصلی کشور و دیگر استان ها و ولایات پیرامون آن شکاف عمیقی به لحاظ مؤلفه های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی وجود دارد که این شکاف خود سبب شورش توسط پیرامون و ایجاد چالش هایی برای دولت مرکزی می شود. همچنین زمانی که نارضایتی های پیرامون با نارضایتی های مرکز که از سنخ متفاوتی است ترکیب شود، قادر است اقتدار و حاکمیت دولت را در معرض چالش و تهدید قرار دهد. بر اساس تحولات بهار عرب باید گفت هر اندازه که مراکز پیرامونی به لحاظ شاخصه های فرهنگی در سطح پایینی باشند، به همان اندازه مستعد استفاده از خشونت در مواجهه با دولت هستند. این ادعا به خوبی در لیبی و سوریه خود را نشان داد. مراکز پیرامونی در لیبی و سوریه که از محرومیت های اقتصادی و فرهنگی رنج می بردند، نه تنها به نبرد مسلحانه علیه دولت مرکزی روی آورده اند، بلکه به خاطر پایین بودن سطح دانش سیاسی و احساس تعلق و تعهد در قبال کشور خود، با بازیگران خارجی نیز متحد شده اند. همچنین در کشور ترکیه نیز، شکاف جدی میان مراکز این کشور با مناطق کردنشین آن که مراکز پیرامونی آن به حساب می آیند، سبب شد که متأثر از تحولات بهار عرب واقع شوند و کردهای مخالف، خواهان آغاز بهار کردی تحت تأثیر بهار عربی در ترکیه باشند. در مقابل، دولت ترکیه نیز از بهار عرب درس گرفته است و به دنبال تلاش برای حل شکاف قومیتی موجود در ترکیه می باشد. هر چند باید گفت این تلاش با تأخیر زیادی صورت گرفت. شکاف مرکز – پیرامون در کشورهای دیگر مانند عربستان و یمن نیز بسیار عمیق است و اگر در جهت رفع این شکاف تلاش صورت نگیرد، مراکز پیرامونی متأثر از تحولات دیگر کشورهای عربی، در مسیر خلق چالش برای حکومت حرکت خواهند کرد.
- الگوپذیری: تحولات بهار عرب از تونس آغاز شد ولی چون در یک منطقه همواره تمایل به پذیرش و الگوی دیگران توسط مردم وجود دارد، موج انقلاب تونس به دیگر کشورهای عربی نیز سرایت کرد. به گونه ای که می توان گفت برخی کشورهای عربی، حداقل مانند سوریه، چندان مستعد وقوع تحولی نبود که در تونس و مصر اتفاق افتاد. ولی وقوع تحول در مصر و تونس و به دنبال آن در لیبی، یمن و بحرین، ترس موجود در جامعه را در مقابل دولت از بین برد و با ایجاد حس اعتماد به نفس آنها را به شورش علیه حکومت تشویق کرد. در این میان مثال عربستان نیز می تواند جالب باشد که بخشی از مردم شیعه و سنی آن تحرکات هرچند ضعیف خود را علیه حکومت آغاز کردند. درسی که باید گرفت این است که ممکن است کشوری مستعد شورش های مردمی نباشد و یا خود را متفاوت از کشورهای درگیر در شورش های مردمی بداند، اما این ارزیابی چندان اهمیت ندارد زیرا مردم چندان به این شرایط توجه نمی کنند و با الگو پذیری به این سمت حرکت می کنند که قادرند به حق و حقوق بیشتری در مقابل حکومت دست پیدا کنند. از این رو در تمامی کشورهای خاورمیانه که محرومیت هایی وجود داشته باشد، مردم آن کشورها استعداد آن را دارند که تحولات دیگر کشورهای عربی را به عنوان الگویی برای رفتارهای آینده ی خود در مواجهه با حکومت اخذ بکنند.
- ناپایداری دوستی ها و دشمنی ها: با وقوع تحولات بهار عربی، الگوهای رفتاری مبتنی بر دوستی و دشمنی به سرعت تغییر کرد و این حرف صدر اعظم انگلستان در قرن نوزدهم، بار دیگر صحت خود را نشان داد که آنچه که در سیاست پایدار است، منافع ملی است و دوستی ها و دشمنی ها موقت هستند. به دنبال وقوع تحولات یاد شده، دیگر شکل حکومت و فرد حاکم چندان اهمیتی نداشت و آنچه که برای کشورهای دیگر مهم بود، چیدن معادلات به گونه ای بود که بتوانند در آینده نفوذ داشته باشند. کشورهای غربی بلافاصله متحدین و دوستان حاکم خود را در تونس، مصر و لیبی رها کردند و به زعم خود از حرکت مردم دفاع کردند. زیرا برای مثال آنچه که برای ایالات متحده اهمیت داشت حفظ منافع آمریکا در مصر بود و نه شخص مبارک. در سطح منطقه ای نیز ترکیه به سمت دشمنی با سوریه حرکت کرد. در داخل سوریه جنبش حماس سال ها حمایت دولت سوریه را از خود نادیده گرفت و از مخالفان بشار اسد حمایت کرد. درسی که باید از این مسئله گرفت این است که نمی توان هیچ اطمینانی به دوستی همسایگان و کشورهای فرامنطقه ای داشت و با آغاز هرگونه چالش داخلی برای حکومت، ممکن است دوستان دیروز به دشمنان امروز تبدیل شوند و با تلاش برای تضعیف حکومت زمینه را برای مداخله ی خود در امور آن کشور فراهم کنند. از این رو کشورهای خاورمیانه می بایست به سمت خود یاری حرکت کنند و با رفع زمینه های داخلی وقوع شورش های داخلی اجازه ی دخالت به دولت های منطقه ای و فرامنطقه ای خود ندهند. دولت مردان دیگر کشورهای خاورمیانه باید مواظب باشند که در این تحلیل غلط که شرایط کشور آنها با کشورهای دیگر متفاوت است گرفتار نشوند و خود را در مقابل امواج احتمالی جنبشی که در سطح منطقه شکل گرفته است، ایمن سازند.
دورنمای رخداد
اگر نگاهی به خاورمیانه در نیمه ی دوم قرن بیستم به بعد تا کنون شود، مشاهده می شود که به دلیل پیوستگی های امنیتی میان کشورهای منطقه، وقوع تحولات جنبش گونه در هر یک از کشورها، توانسته است به عنوان یک موج به دیگر کشورها نیز سرایت کند. برای مثال ملی شدن صنعت نفت در ایران، الهام بخش ملی شدن کانال سوئز در مصر و نیز گسترش فرایند ملی کردن در دیگر کشورهای عربی شد و یا ظهور ملی گرایی عربی در مصر به سرعت به جنبش ملی گرایی عربی در سطح منطقه منجر شد و همین عامل خود سبب شد که ملی گرایی در کشورهای غیر عرب نیز تقویت گردد. مثال هایی از این دست فراوان است. از این رو باید گفت به دلیل این که تحولاتی که در منطقه ی خاورمیانه به شکل جنبش های همه گیر ظهور می کند، قادر است همه ی کشورهای منطقه را تحت تأثیر قرار دهد. بهار عرب نیز از این قاعده مستثنی نیست و تحولات و آثار آن ممکن است که صرفاً محدود به دنیای عرب نشود. اینجاست که درس گرفتن از تاریخ گذشته و تحولات موجود در خاورمیانه می تواند هنر سیاست مداران و تصمیم گیرندگان باشد.