فاطمه خادم شیرازی
پژوهشگر و مدرس دانشگاه
مرکز بین المللی مطالعات صلح- IPSC
یادداشت
سیاستهای دونالد ترامپ علیه ایران در خاورمیانه، خصوصاً طی سفر به عربستان، نشاندهنده تلاش سازمانیافتهای بود برای تغییر موازنه قدرت در منطقه. ترامپ از ابزارهایی نظیر فشار اقتصادی، جنگ روانی، و تحقیر ایران به شکل مستقیم و غیرمستقیم بهره برد تا به اهداف خود در مهار قدرت منطقهای ایران دست یابد. این سیاستها دقیقاً مشابه راهبرد “فشار حداکثری” بود که از ابتدای دوره ریاستجمهوری او آغاز شد. خروج از برجام و اعمال تحریمهای گسترده علیه ایران، موجب شد که ترامپ بر این تصور اصرار ورزد که ایران از طریق فشار اقتصادی و معرفی مشکلات داخلی، در نهایت مجبور به پذیرش خواستههای واشنگتن خواهد شد. او از تریبونهای دیپلماتیک مانند سفر به ریاض، و ابزارهای روانی نظیر رسانهها، برای برجسته کردن مشکلات داخلی، ضعف مدیریت، و نارضایتی عمومی استفاده کرد تا میان مردم و دولت ایران شکاف ایجاد کند. با این حال، تفکر ترامپ در مورد جامعه ایران، مبتنی بر شناخت کافی از انسجام ملی ایرانیها نبود. برخلاف تصور او، تهدیدهای خارجی و سیاستهای خصمانه همواره موجب تقویت اتحاد داخلی ایران شده و در برابر فشارهای خارجی مقاومت قابلتوجهی نشان داده است.
ترامپ با برجسته کردن مشکلات داخلی ایران، تلاش کرد که مسئولیت شرایط دشوار اقتصادی را مستقیماً به دولت ایران نسبت دهد و در عین حال، گزینههای دیپلماتیک خود را بهعنوان تنها راه حل ممکن برای کاهش این فشارها معرفی کند. چنین رویکردی، شکلی از جنگ نرم بود که هدف آن تقویت این پیام بود که تنها تسلیم در برابر آمریکا میتواند رفاه عمومی را برای مردم ایران به همراه داشته باشد.
ترامپ معتقد بود که با حملههای کلامی و تحقیر طرف مقابل میتواند جایگاه مذاکرهای خود را تقویت کند. در عین حال، ترامپ کاملاً آگاه بود که قدرت منطقهای ایران دلیل اصلی حضور آمریکا بر سر میز مذاکره است. او به جای رویارویی مستقیم نظامی، از ترکیبی از فشار اقتصادی و اعتبار دیپلماتیک بهره برد تا موقعیت خود را بهعنوان نماینده قدرت جهانی تثبیت کند. او کاملاً آگاه بود ایران طی دهههای اخیر ثابت کرده که توانایی مقاومت در برابر فشارهای گسترده اقتصادی و دیپلماتیک را دارد. از جمله قدرت نظامی و نفوذ منطقهای ایران که از طریق حضور در معادلات منطقهای مانند سوریه، عراق، لبنان و یمن نقش محوری خاورمیانهای خود را نشان داده و توانسته است آمریکا را وادار کند که به جای تقابل مستقیم نظامی به سیاست مذاکره و فشار روی بیاورد.
ترامپ تصور میکرد با اعمال سنگینترین تحریمهای تاریخ بتواند اقتصاد ایران را به فروپاشی برساند، اما ایران نشان داد که توان سازگاری با شرایط دشوار اقتصادی را دارد و حتی در بسیاری موارد راههایی برای دور زدن تحریمها پیدا کرده است. علاوه بر این، ایران با کنترل بخش بزرگی از خلیج فارس و تنگه هرمز نقش حیاتی در امنیت انرژی جهانی ایفا کرده است و این عامل استراتژیک همواره ابزاری برای بازدارندگی در برابر سیاستهای افراطی آمریکا بوده است.
ترامپ در کنار تحریمهای اقتصادی، بخش قابل توجهی از سیاست خود را بر جنگ روانی و تلاش برای ایجاد شکاف میان مردم و مسئولین ایرانی متمرکز کرد. او از رسانهها و هر گونه فرصت برای تحقیر ایران و تحریک افکار عمومی استفاده میکرد و با برجسته کردن مشکلاتی مانند تورم، قطعی برق، فساد و ضعف مدیریتی سعی داشت مردم ایران را به شکایت از مسئولین وادار کند و نارضایتی عمومی را افزایش دهد. او بارها تلاش کرد تصویر ناکارآمدی و فساد را در اذهان عمومی تقویت کند تا جامعه ایران را دوقطبی کرده و انسجام داخلی را کاهش دهد. ترامپ همچنین سعی کرد با تحقیر ایران و حمایت از متحدان خود این پیام را به مردم ایران برساند که مخالفت با آمریکا تنها موجب افزایش مشکلات خواهد شد. با این حال، سیاستهای ترامپ در بسیاری موارد شکست خورد. اما او مردم ایران را نمی شناسد حملات لفظی و تحقیرهای او به جای کاهش حمایت مردم از دولت باعث افزایش انسجام داخلی خواهد شد.
تجربه ایرانیها در مواجهه با سیاستهای خصمانه خارجی نشان داده که تهدید بیرونی اتحاد ملی را تقویت میکند. ایران علیرغم تحریمها و فشارهای سنگین توانسته جایگاه راهبردی خود در منطقه را حفظ کند و از فروپاشی اقتصادی جلوگیری کند. این واقعیت نشان داد که سیاست فشار حداکثری ترامپ در دور اول ریاست جمهوری نتوانست ایران را به زانو درآورد. مردم ایران نیز به این واقعیت پی بردند که سیاستهای ترامپ عمدتاً در راستای تضعیف ایران و تقویت متحدان منطقهای اوست، نه کمک به مردم عادی. این آگاهی باعث شکست تلاشهای او برای ایجاد شکاف داخلی شد. در نهایت، ترامپ در دوران ریاستجمهوری خود تلاشهای گستردهای برای محروم کردن ایران از پیشرفت، تضعیف مشروعیت مسئولین و ایجاد شکاف میان مردم و دولت انجام داد. او با علم به قدرت نظامی و منطقهای ایران تلاش کرد این واقعیت را تحریف کند و از طریق تحریمها و جنگ روانی، ایران را مجبور به تسلیم کند. با این حال، ایران توانست مقاومت کند و نشان داد که توانمندی لازم برای مقابله با فشارها را دارد. سیاستهای ترامپ عمدتاً به تقویت انسجام داخلی در ایران منجر شد و در دستیابی به اهداف بلندمدت خود شکست خورد.
سیاستهای ترامپ در دور دوم ریاست جمهوری در خاورمیانه به طور کلی ترکیبی از اهداف اقتصادی، نظامی و دیپلماتیک است که بر محور تقویت متحدان آمریکا در منطقه، تضعیف ایران و مهار نفوذ رقبای دیگر مانند روسیه و چین طراحی شده است. خرید تسلیحات از سوی عربستان با مبالغ هنگفت به ترامپ اجازه داد تا از یک سو منافع اقتصادی داخلی آمریکا را تقویت کند و از سوی دیگر، روابط خود با عربستان را که یکی از متحدان کلیدیاش در منطقه است، مستحکمتر سازد. این قراردادهای تسلیحاتی به عربستان کمک می کند تا نقش بازدارندهای در مقابل ایران ایفا کند، چرا که ترامپ ایران را بهعنوان بزرگترین نیروی مخرب در خاورمیانه معرفی کرده و تلاش داشت آن را به لحاظ اقتصادی و نظامی در انزوا قرار دهد.
توافق ابراهیم که منجر به عادیسازی روابط میان اسرائیل و برخی کشورهای عربی مانند امارات و بحرین شد، یکی از دستاوردهای بزرگ دولت ترامپ در خاورمیانه به شمار میرود. ترامپ تلاش می کند عربستان را نیز به این توافق بکشاند، چرا که پیوستن عربستان به توافق ابراهیم میتواند اتحاد ضدایرانی گستردهتری ایجاد کند و جایگاه ایران را در منطقه بیش از پیش تضعیف کند. این توافق همچنین به اسرائیل امکان میدهد تا روابط اقتصادی و استراتژیک خود را با جهان عرب گسترش دهد و به همراه آمریکا و متحدانش نظم جدیدی در منطقه تعریف کند که بر مبنای تجارت و همکاریهای اقتصادی بهجای تنش و درگیری باشد. از سوی دیگر، این توافق هدف دیگری نیز دارد و آن مهار نفوذ ترکیه در جهان عرب است. ترکیه که خود را رهبر دنیای اسلام میداند، با عادیسازی روابط کشورهای عربی و اسرائیل در واقع به حاشیه رانده میشود و نقش آن در خاورمیانه محدود میگردد.
تحریمهای اعمالشده علیه سوریه که تحت قانون سزار اجرا شد، به عنوان ابزاری برای کاهش نفوذ ایران و روسیه در این کشور طراحی شده بود. این تحریمها دولت بشار اسد را ، با محدودیت مالی و اقتصادی مواجه کرد. از سوی دیگر، این تحریمها توانست عربستان و کشورهای عربی دیگر را به بازیگران اصلی در بازسازی سوریه تبدیل کند، چرا که این کشورها مایل بودند در بازسازی سوریه مشارکت کنند، مشروط به کاهش نفوذ ایران. همینطور، حفظ پایگاههای نفتی آمریکا در مناطق شمالشرقی سوریه که تحت کنترل نیروهای کرد قرار دارد، بخشی از سیاست ترامپ برای تضمین منابع مالی و کنترل استراتژیک در منطقه بود. این سیاستها همچنین سد راه نفوذ ترکیه در مناطق کردنشین سوریه میشود و نقش کردها را بهعنوان شرکای استراتژیک آمریکا تقویت میکند.
در زمینه مذاکرات با ایران، ترامپ سعی دارد از سیاست فشار حداکثری بهره ببرد. او با اعمال تحریمهای بیسابقه تلاش دارد ایران را به یک توافق جدید سیاستهای منطقهای ایران را محدود کند . ترامپ همچنین اعلام کرده بود که آماده توافق با ایران است، اما این توافق را منوط به توقف حمایت ایران از گروههای مقاومتی در منطقه و تضمین عدم دسترسی ایران به سلاح هستهای کرده است. او تأکید دارد که ایران هرگز نباید به سلاح هستهای دست یابد و آمریکا از هیچ اقدامی برای جلوگیری از دستیابی ایران به این هدف دریغ نخواهد کرد. از سوی دیگر، ترامپ تلاش دارد که ایران را بهعنوان گزینهای برای صلح و توسعه آینده بازتعریف کند، اما این موضوع را مشروط به تغییر رویکرد ایران در سیاستهای منطقهای و بینالمللی کرده است.
فعالیتهای ترامپ در خاورمیانه به طور کلی در جهت تقویت جایگاه آمریکا و متحدانش در منطقه و بیثبات کردن موقعیت رقبای اصلی طراحی شده است. با این حال، این سیاستها با چالشهای متعددی مواجه است، از جمله ارتباط پیچیده با ترکیه بر سر سوریه و کردها، واکنش احتمالی ایران از طریق گروههای مقاومتی در منطقه و همچنین فشار ایران و روسیه برای حفظ نفوذ خود در سوریه که میتواند سیاستهای منطقهای ترامپ را با دشواری مواجه کند. در مجموع، موفقیت سیاستهای ترامپ در خاورمیانه به شدت به میزان حمایت کشورهای عربی و حفظ اتحادهای استراتژیک بستگی دارد، اما این سیاستها در عین حال این پتانسیل را دارد که به بیثباتیهای جدیدی در منطقه نیز دامن بزند. بررسی موازنه قدرت میان ایران، آمریکا، و متحدان منطقهای در بلندمدت نشان خواهد داد که آیا چیدمان جدید قادر خواهد بود به ثبات پایدار منجر شود یا خیر.