مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

تبیین و تحلیل تغییرات ایجادشده در کاخ سفید در دوران پسااوباما و رابطه­ ی آن با آینده افغانستان (بخش نخست)

اشتراک

 محمود باهوش فاردقی

دانشجوی دکتری روابط بین الملل دانشگاه خوارزمی تهران

مرکز بین المللی مطالعات صلح

1- مقدمه

قدرت­های بزرگ در تلاش برای تأمین منافع خود در کشور­های مختلف به اقدامات مختلفی مبادرت ورزیده­اند تا به این طریق بتوانند منافع خود را تأمین نموده و سیاست در این کشورها را راهبری کنند؛ البته این به معنایی آن نبوده است که کشورهای میزبان به‌عنوان و سوژه­ها در این مسیر نقش و راهبرد مستقلی از خود نداشته و ندارند چنان‌که این در خصوص افغانستان نیز مجرا بوده است. درحالی‌که دوران ریاست جمهوری باراک اوباما در بیستم ژانویه سال جاری میلادی رسید و  طولانی‌ترین جنگ در تاریخ آمریکا به دولت ترامپ به ارث گذاشته شد. بنابراین بسیاری از ناظران، مقام‌های افغان و رهبران منطقه به این فکر می‌کنند که ترامپ چه‌کاری در پیش خواهد گرفت؟ هرچند که سفیر آمریکا در کابل پیش از نهایی شدن نتایج انتخابات آمریکا گفته بود که روابط دو کشور همچنان مستحکم باقی خواهد ماند و تأکید کرده بود که روابط افغانستان و ایلات متحده آمریکا بر اساس منافع مشترک دو کشور قوام‌یافته است و با پیروزی هر حزبی تداوم خواهد یافت، اما با توجه به سیاست خارجی ترامپ (کاخ‌نشین جدید کاخ سفید)، این احتمال وجود دارد که در روابط مستقیم دو کشور تغییرات نوی به همراه داشته باشد.

واژگان کلیدی: تحلیل، تغییرات ، کاخ سفید ، پسااوباما ، آینده افغانستان، ترامپ

2- سیاست خارجی افغانستان در دوران بعد از یازدهم سپتامبر

درواقع می­توان گفت که افغانستان در دوران پسایازدهم سپتامبر به‌عنوان گرانیگاهی برای سیاست­های آمریکا بدل گردیده است که تأثیر این امر را می­توان در سیاست­های آمریکا در هزاره جدید بوضوع دید این امر مسبب آن بوده است که این کشور به جلوه‌گاهی از بستر تحولات سیاست­ها ابرقدرت­های همچون آمریکا تبدیل گردد. حادثه‌ی یازدهم سپتامبر، چرخشی در سیاست خارجی دولت بوش ایجاد کرد. پیش‌ازاین، برخی تحلیل­گران ایالت متحده آمریکایی اعلام کرده بودند که امریکا دیگر پلیس جهان نیست و این کشور ازاین‌پس سیاست خارجی درون‌گرا خواهد داشت. حادثه‌ی مزبور باعث شد بحران معنایی را که ایالات‌متحده پس از فروپاشی شوروی و از بین رفتن کمونیسم، در تدوین استراتژی سیاست خارجی با آن روبه‌رو شده بود حل کند و با جایگزینی مبارزه با تروریسم به‌جای مبارزه با کمونیسم، بار دیگر سیاست خارجی پویایی را دنبال کند. درواقع دوران پساجنگ سرد با کنار رفتن شوروی از رقابت ایدئولوژیک، به آمریکا این امکان را داد تا تغییر به‌نظام تک‌قطبی را به نفع خود، مبنی بر برتری لیبرال دموکراسی گذاشت و به سیاست ارتقاء دموکراسی توجه بیش‌تری کرد (دهشیار، 1387: ‌38).

    پس از حادثه‌ی یازدهم سپتامبر، با توجه به اینکه افغانستان کانونی برای تروریسم محسوب می‌شد و گروه القاعده و طالبان در آنجا حضور فعال داشتند، این کشور به‌عنوان نخستین هدف ایالت متحده آمریکا برای مبارزه با تروریسم انتخاب شد؛ ازاین‌رو برای حضور در این کشور به منطقه­ی حیاتی خلیج‌فارس نیاز مبرمی یافته است چراکه یکی از راه­های تأمین نیرو و تجهیزات این مسیر بود از سوی دیگر حمله به عراق و حفظ امنیت متحدینش در این منطقه اهمیت آن را دوچندان نمود. ایالت متحده آمريكا با شعار مبارزه با تروريسم و حضور نظامي در افغانستان، كوشيد با بهره­گيري از خصايص ژئوپليتيك اين كشور مقدمات نهادینه‌سازی هژموني خود را هموار سازد. نهادينه كردن برتري و هژموني مستلزم آن است كه بازيگراني كه قواعد جديد بازي بين­الملل را به رسميت نمي­شناسند، تنبيه شوند. ازاین‌رو در نظر برخی آمریکا معتقد است که بايستي تمامي كشورها اين تصور را داشته باشند كه قدرت هژمون، قدرت برتر نظامي درصحنه‌ی بين­المللي است و در استفاده از آن با مانعي روبه‌رو نمي­باشد (صفوی و شیخیان، 1389: 11). روح مداخله جویی آمريكا بعد از فروپاشي نظام دوقطبی در نظام بين­الملل در ماهيت سياست خارجي اين كشور نهفته است كه بر سه ويژگي مأموريت­گرايي[1]، استثناء گرایی[2] و حقانیت[3] استوار است (جوادی ارجمند، 1387 و 1388: 56).

    لاکن سیاست­های آمریکا در قالب تغییر رژیم مطرح شد و ترکیب سیاست‌های لیبرال_دموکراتیک و نظامی به‌منظور ایجاد دولت سرمشق در افغانستان و حذف و جذب عناصر چالش‌طلب مورد توجه قرار و ملاحظه قرار گرفت چراکه شرایط غیرقابل‌کنترل داخلی، مرزهای نفوذپذیر، ضعف نهادهای قضایی، مراجع انتظامی و امنیتی، وجود طیف گسترده‌ای از جوانان فقیر و ناامید که اعتراض‌های قومی و مذهبی را پناهگاهی امن یافته‌اند، که می‌تواند به زمینه‌ای مناسب برای تبدیل‌شدن این کشور (افغانستان) به مأمن تروریسم بین‌المللی منجر گردد. درواقع تهاجم سنگين آمريكا به افغانستان پس از يازده سپتامبر، باعث تحوّل‌های صوری و محتوایی گسترده‌ در معادلات سیاسی و امنیتی خلیج‌فارس، خاورميانه و شمال آفريقا شده است؛ به‌گونه‌اي كه، محيط جديدي را در عرصه‌ بین‌المللی (هم از حيث حذف يا ظهور رژيم‌هاي سياسي جديد، تغيير ماهیت يارگيري‌هاي بازيگران و دگرگوني فضاي ذهني و تصمیم‌گیری نخبگان و دولت‌مردان و هم از جنبه‌ی پديدارشدن عصر جديدي در معادلات بين‌المللي و تغيير ساختار قدرت در عرصه‌ی نظام بين‌المللي) حاكم كرده است.

    موارد مذبور در حالی است که قدرت در جامعه  غیرمتمرکز همچون افغانستان به دلیل ضعف ساختاری از کنترل بر تمامیت ارضی آن بی‌بهره است (هادیان، 1388‌: 145). ازاین‌رو، انباشته شدن قدرت در بطن جامعه دولت را ناتوان از به زیر سلطه کشیدن آن یا همسنگی با آن می‌کند؛ زیرا که مرکز در سایه­ی قبایل قرار داشته و وفاداری­های قومی به‌جای وفاداری‌های ملّی مطرح می‌باشد (مصداق، 1385:‌627). ازاین‌رو تاریخ ملت_دولت­سازی افغانستان چه در دوران شاهی و چه در دوران جمهوری آشکارا نشان‌دهنده این واقعیت است که تغییر جامعه بازور و فشار از بالا باعث رشد بستر خشونت زا در این جامعه می‌شود و آمریکا بعد از یازدهم سپتامبر سیاست پیشبرد بعد آرمانی دموکراسی را در افغانستان به‌عنوان بهترین راه تقویت امنیت آمریکا و صلح دانسته است که این امر ازنظر آمریکا تنها در سایه دولت­سازی امکان دستیابی به آن محقق می‌شود، یعنی حضور آمریکا در افغانستان آن‌هم در عصر پساطالبان، هم به‌منظور آزادسازی از تروریسم و (طالبانیسم و القاعده) و هم به‌منظور ایجاد ساختار دموکراتیک صورت گرفت (دهشیار، 1390: 48)؛ هرچند ازنظر برخی این تنها اهداف این کشور محسوب نمی­شود؛ به‌گونه‌ای که این سخنان بعد حمله­ به این کشور بیش­تر مطرح گردیده است.

3- انتخابات در آمریکا و ریاست جمهوری جدید در آمریکا

آقای ترامپ در شرایطی نامزد ریاست‌جمهوری امریکا شد که امریکا در کُلِ جهان با مشکلاتِ کلان مواجه است. مبارزه با تروریسم، رقابت با قدرت‌های تقریباً نوظهور و ترسیمِ نقشۀ جدید در منطقه، ازجملۀ این مشکلات است که این ابرقدرتِ جهانی را به فکر واداشته و به نظر نمی‌رسد که با ورودِ ترامپ به کاخ سفید، تغییراتِ بنیادینی در سیاست خارجیِ امریکا نمایان شود. انتظار اصلی مردمِ افغانستان این است که رییس‌جمهورِ جدیدِ ایالات‌متحده بتواند تأثیراتِ مثبتی را در فضای افغانستان وارد کنـد. البته این امید و انتظار در حالی‌ است که افغانستان در مرکز توجه نامزدان انتخاباتیِ امریکا قرار نداشت و ترامپ و کلینتون آن‌قدر از ایران و سوریه و عراق سخن گفتند که افغانستان کشوری فراموش‌شده به نظر رسـید (سایت امروز فردا را می­سازیم، 23 آبان 1395: http://www.fardanews.com).

4- افغانستان در دوران ترامپ

با انتخاب ترامپ نگرانی‌های درباره روابط کابل _واشنگتن به وجود آمده و رهبران حکومت وحدت ملی بعد از پیروزی آقای ترامپ، این پیروزی را به او تبریک گفته‌اند و خواستار گسترش روابط دوجانبه شده‌اند، اما هنوز روشن نیست که رئیس‌جمهوری جدید آمریکا چه سیاستی را در رابطه با افغانستان پیش خواهد گرفت (ایرنا، 23 آبان 1395: http://www.fardanews.com )، اما این نگرانی وجود دارد که او نظامیان باقیمانده آمریکایی را از افغانستان خارج کند و حمایت مالی و نظامی­اش را از افغانستان کاهش دهد. لفاظی انزواگرایانه ترامپ در جریان مبارزات انتخاباتی به برخی گمانه‌زنی‌ها دامن زده است که او سربازان آمریکایی را از افغانستان خارج خواهد کرد. واشنگتن به‌عنوان یکی از تأمین‌کننده منابع مالی نیروهای مسلح و دولت افغانستان در صورت عدم‌حمایت مالی تصور بقای دولت افغانستان، دشوار خواهد نمود. این در حالی است که ترامپ در سال 2012 در سخنانی اعلام کرده بود که پول باید در کشور خودمان به مصرف برسد، باید کشور خود را دوباره بسازیم؛ بنابراین ازنظر برخی سناریوی خروج آمریکا از افغانستان محتمل‌تر ساخته است (تسنیم، دی‌ماه 1395: https://www.tasnimnews.com).

    هرچند باید  دانست که امریکا، یک کشوری فرد محور نبوده بلکه پیچیده و سیستم محور است که رییس‌جمهوری قادر به آوردنِ تغییراتِ صدوهشتاد درجه‌ی در سیاست‌های آن نیست؛ چراکه ساختار و اصول کلی سیاست خارجی  نیز در این کشور به افراد این امکان را نمی­دهد؛ اما درعین‌حال همان‌طور که آگاه هستید در سیستم ریاستی، رییس جمهوری تصمیم‌گیرنده اصلی در مناسبات خارجی است و بنابراین ترامپ می‌تواند تغییراتِ نسبیِ فراوانی در نوعِ تعاملِ امریکا با جهان در جهاتِ مثبت و منفی وارد آورد (سایت امروز فردا را می­سازیم، 23 آبان 1395: http://www.fardanews.com).

[1] Missionism

[2] Exceptionalis

[3] Vindicationism

مطالب مرتبط