مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

بسترهای اختلاف زای داخلي و خارجی در روابط تهران ـ باکو- بخش دوم

اشتراک

مهرداد علی پور

پژوهشگر مسائل بین الملل

مرکز بین المللی مطالعات صلح IPSC

ب) عوامل خارجی

1ـ ایالات متحده آمریکا:قفقاز جنوبی بر اساس نظریه “هارتلند یا قلب زمین” «مکیندر» قسمتی از سرزمین قلب می باشد. این منطقه به واسطه اهمیت ژئوراهبردی و ژئواکونومیک خود پس از 1991 به شدت مورد توجه غرب و در رأس آن آمریکا قرار گرفت. آمریکا که قرن 21 را قرن منابع کمیاب برای انرژی می دانست، دو منطقه از جهان یعنی خلیج فارس و دریای خزر را جدا کرده و اعلام کرد که این دو منطقه تأمین کننده انرژی جهان در قرن 21 خواهند بود. بنابراین به همین دلیل خواستار کنترل بر این دو منطقه است. نقطه عطف روابط دو طرف مربوط به سال 1994 و قرارداد بهره برداری از منابع میدان های نفتی آذری ـ چراغ ـ گونشلی و اخراج ایران از این قرارداد بود که سبب نگرش سیاسی و امنیتی شدن روابط میان ایران و جمهوری آذربایجان از سال 1995 شده است.

2ـ رژیم صهیونیستی: از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی، رژیم صهیونیستی با ابتکار سیاسی مهمی در راستای گسترش روابط دوستانه با جمهوری های تاره استقلال یافته در آسیای مرکزی و قفقاز وارد این منطقه شد. سیاست راهبردی این کشور در منطقه مذکور که در جهت پیشبرد اهداف و منافع سیاست خارجی تل آویو است، یادآور سیاست پیرامونی «دیوید بن گوریون» با عنوان «نگاهی به ماورای حصار عرب» است. این حضور همچنین تضمین ضرورتی است به منظور اینکه جمهوری های قفقاز و آسیای مرکزی با کشورهای مسلمان غرب آسیا علیه تل آویو متحد نمی شوند و به اصطلاح به کشورهای مخالف رژیم صهیونیستی نمی پیوندند. با توجه به این موارد کارشناسان مسائل امنیتی در ایران بر این باورند که با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، تهدیدات امنیتی جدیدی علیه ایران در مرزهای شمال پدید آمده که حضور رژیم صهیونیستی در منطقه، یکی از آنهاست. باید توجه داشت که حضور فعال رژیم صهیونیستی در مرزهای ایران، در واقع تهدیدی امنیتی فراوانی برای جمهوری اسلامی ایران به همراه خواهد داشت؛ زیرا جمهوری آذربایجان به منطقه ای حائل بین ایران و رژیم صهیونیستی تبدیل خواهد شد.

3ـ مناقشه قره باغ و موضع گیری ایران: یکی از بهبودناپذیرترین و پایدارترین مناقشات شوروی سابق مناقشه ره باغ است. بحران مذکور دارای ابعاد منطقه ای و بین المللی شده و دورنمای آن نامشخص است. این بحران در سال 1991 و پس از فروپاشی شوروی سابق به عنوان یک چالش اساسی میان دو جمهوری تازه استقلال یافته آذربایجان و ارمنستان مطرح شد، تا جایی که دو کشور را در مسیر جنگ و نبردهای خونین قرار داده است. البته باید توجه داشت که طی سالیان اخیر میان دو طرفِ درگیر در مناقشه، آتش بس شکننده ای برقرار شده است اما با این وجود هنوز وضعیت مبهم «نه صلح و نه جنگ» و یا به عبارتی، «هم صلح و هم درگیری های پراکنده و روزانه» در این منطقه جریان دارد. در رابطه با بحران قره باغ و امنیت جمهوری اسلامی ایران باید توجه داشت که تهدید های این مناقشه برای ایران، گذشته از سیل آوارگان جنگی و تحریک احساس های قومیتی، خطر مداخله قدرت های دیگر بود. به نحوی که ادامه این مناقشه سبب حضور نیروهای آمریکا و ناتو در کنار مرزهای ایران به بهانه ایجاد صلح و ثبات شده است. نکته قابل توجه در مورد مناقشه قره باغ این است که گرچه در این بحران جمهوری اسلامی ایران یکی از طرف های منازعه نیست، اما جهت گیری جمهوری اسلامی و حمایت ضمنی آن از کشور مسیحی نشین ارمنستان به عنوان رقیب جمهوری آذربایجان موجبات واگرایی میان جمهوری آذربایجان و جمهوری اسلامی را فرآهم آورده است.توضیح مطلب اینکه، در بحران قره باغ جمهوری آذربایجان ایران را متهم به حمایت از ارمنستان کرده است. آذری ها مدعی اند که تنها دلیل اشغال 20 درصد زمین های این کشور توسط ارمنستان، حمایت های سیاسی، اقتصادی ایران از ارمنستان است. مقامات آذری با تحریک احساسات افکار عمومی در رسانه های خود در مورد روابط ایران با ارمنستان به ملت خود چنین القا می کنند که ادعای حمایت معنوی از مسلمانان ادعایی بیش نیست و مقامات ایرانی با تفکر شووینیسم فارسی تلاش می کنند که با کمک به ارامنه از قدرت گیری آذری ها در جمهوری آذربایجان در کوتاه مدت و از اتحاد آذری های جهان در بلندمدت جلوگیری کنند.

چشم انداز

با مطالعه نوع روابط جمهوری اسلامی ایران و جمهوری آذربایجان می توان چنین اظهار داشت که با وجود پیوندها و روابط عمیق فرهنگی، تاریخی، مذهبی و جغرافیایی بین مردم دو کشور، روندهای موجود بیانگر این نکته است که در مقام عمل هیچ یک از این فرصت ها نه تنها از حالت بالقوه به حالت بالفعل درنیامده اند بلکه در پاره ای موارد کارکردی معکوس پیدا کرده و به پارامترهای تهدیدزا بدل شده اند. در مقام ارزیابی، مجموعه ای از عوامل داخلی و خارجی سبب شده اند که روابط ایران و جمهوری آذربایجان، با وجود پیوند های فوق الذکر نه تنها مطلوب نباشد بلکه به سمت واگرایی حرکت کند و اینکه تداوم شرایط مزبور به مرور زمان موجب شده است تا این علت ها و عوامل به تقویت یکدیگر پرداخته و موجب پیچیدگی روابط بین دو کشور شده اند و در مجموع منافع ملی جمهوری اسلامی ایران را تحت الشعاع خود قرار داده اند. البته باید توجه داشت که روابط کم و بیش نامساعد با جمهوری آذربایجان، بیش از آنکه به دلیل مخالفت عوامل خارجی باشد، با نبود اشتیاق و اراده لازم، دیپلماسی حرفه ای و ابتکار عمل واقعی و نیز کاربرد روش های نرم و مؤثر در تعاملات همه جانبه از سوی جمهوری اسلامی ایران ارتباط دارد. به طور کلی پس از تبیین چگونگی پیدایی دلایل واگرایی بین طرفین، در مقام راه کار باید گفت که جمهوری اسلامی ایران برای موفقیت برنامه های عمق بخشی خود در جمهوری آذربایجان نیاز مبرم به بازنگری و بازاندیشی در سیاست ها، تصمیمات و راهبردهای گذشته خود دارد. زیرا روندهای موجود علائم نگران کننده ای از مخاطرات و تهدیدات علیه منافع ملی ایران را نشان می دهد که شایسته توجه و آینده نگری هوشمندانه است.

واژگان کلیدی: بستر, اختلاف زا, داخلي , خارجی ,روابط, تهران, باکو

مطالب مرتبط