محمود باهوش فاردقی
1-مقدمه
موضوعِ تکوینِ روندِ ملت_دولتسازی را میتوان در کشورهای جهان، بهویژه کشورهای جهانسومی یا کمتر توسعهیافته همچون افغانستان که بسیاری از مسائل و مشکلاتشان ناشی از ضعف و کندی طی این فرایند (ملت _دولت) است مورد برسی قرار داد. نظریه ملتسازی، نخست بهمنظور توصیف فرآیندهای انسجام و پیوستگی ملی که منجر به استقرار ملت_دولتهای مدرن که از اشکال متنوع سنتی دولتها بهکاررفته است. به ظن برخی، دولتسازی یک فرآیندی است که از طریق آن، رابطه بین دولت و مردم تنظیمشده، در قالبِ ساختارهای مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و اساساً حقوقی در ابعاد متفاوتی تعریف و نهادینه میشود. یکی از این کشورها درگیر در اين روند، افغانستان است که وقوع بحرانهای طولانی و ممتد و ضرورت پایان دادن به این بحرانها هموار از دستور کارهای دولتمردان و مردمان آن (افغانستان) محسوب میشده است؛ چراکه شکلگیری و تکوین نهادهای کارآمد و دموکراتیک که بتواند متناسب با بستر این جامعه بوده و امنیت در ابعاد متفاوت آن را به اجرا گذارد، همواره از نکات و عوامل اساسی بوده که در طول تاریخ این کشور در جهت آن مساعی فراوانی انجام گرفته است. ازاینرو، ما در این پژوهش به این مهم و عوامل مختلساز آنکه مسبب تقویت بحران در این کشور (افغانستان) شده، میپردازیم.
واژگان کلیدی: تکوینِ دولت ، دولتسازی ، افغانستان ، چالشهای ، پساجنگسرد
2- افغانستان؛ نگاهی کلی
سرزمین آریانا یا افغانستان امروز، برای اولین بار در سال 1923. م بر اساس قانون اساسی که در زمان حکومت امیر اماناللهخان به تصویب رسید، نامِ یک کشور مستقل را به خود گرفت (کورنا،1383، ص. 7). این سرزمین بهوسیلهی مورخان منطقهای بهعنوان «چهارراه آسیا» تشریح شده است گذشتهی که دورههای گوناگونی چون الکساندر کبیر در قرن چهارم قبل از میلاد تا چنگیز خان (قرن سیزدهم)، تیمور (قرن چهاردهم)، مغولها (قرن 16 و 17. م)، انگلیسیها (قرن 19 و 20. م)، شوروی در دههی 1980. م و درنهایت، آمریکا در ابتدای قرن 21 میلادی را با خود همراه کرده است (مصداق،1385، ص. 626). ایجاد و تشکیل افغانستان نتیجهی رقابت دو امپراتوری روسیه تزاری و بریتانیای کبیر در سده نوزدهم بوده است (http://afghanistanhistory.net). تجاوز نظامي شوروي نیز پيش از شكست، تأثيرات عمدهاي در افغانستان بهجای نهاد. برخي از آنها عبارتاند از: قيام ملي، ورود احزاب جهادي به صحنهی قدرت سياسي، تشديد رقابتهای شرق و غرب، خودمختاری مناطق شیعهنشین در مركز و…(علیآبادی،1375، ص. 237). بين سالهاي دههی 90 تا حادثهی یازدهم سپتامبر 2001 ميلادي طالبان به نود درصد افغانستان مسلط شدند (ثقفي عامري،1373، ص. 135-137). یازدهم سپتامبر، درواقع حملهای بر پیکرهی آمریکا بود که شوک شدیدی در این کشور بر جای گذاشت. با استقرار نظام لیبرال-دموکرت در سایهی نهادمند ساختن هنجارها لیبرالی در افغانستان، میتوانست این سرزمین را به الگویی برای دیگر کشورها مبدل سازد (http://afghanistanhistory.net).
3- دولت در افغانستان
در هر جامعه، حکومتها دارای روشی میباشند تا در آن با نظمبخشی به خود، درصدد حفظ نظم اجتماعی و تأمین امنیت کنند. در این میان، دولت نیز ابزار و وسیلهی جهت این اعمال حاکمیت است. در جوامع توسعهیافته دولت تنها نهاد مشروع و بیرقیب اعمال حکومت میباشد. این مسئله که دولت بالاترین نهاد اعمال حاکمیت است هیچگاه در تاریخ افغانستان از قرن شانزده میلادی وجود نداشته است. در افغانستان دولت نهتنها از تجربه حکومتداری برخوردار نیست، بلکه تبدیل به یک دولت ورشکسته شده است که مقدار قابلتوجهی از اقتدار خود بر سرزمین تحت حاکمیتش را ازدستداده است. جامعهی سیاسی افغانستان در تاریخ خود همواره با مشکلاتی هم چون بیثباتی و امنیت روبرو بوده است؛ چراکه در ادوار مختلف خود فرایند و روندهای متفاوتی از دولتسازی را سپری کرده است که این مراحل نشانگر حرکتهای سینوسی و کسینوسی از این امر (دولتسازی) است که آغاز استقلال تا زمان حملهی آمریکا به این کشور با آن مواجه بوده است. از منظر روالها و روندهای تاریخی، فرآیند ملت_دولتسازی در افغانستان شامل پنج مرحلهی عمده است: الف) جدایی افغانستان از ایران، ب) تجاوز شوروی به افغانستان و تشکیل حکومت کمونیستی، پ) خروج شوروی از افغانستان و تشکیل حکومت اسلامی مجاهدین، ت) تشکیل حکومت طالبان، ث) تشکیل دولت جدید پس از مداخلهی نظامی آمریکا.
4– بحران در ایجاد دولت مقتدر در افغانستان
افغانستان ازجمله کشورهای بوده است که با ویژگیهای بحران[1] طولانی و ممتد شناختهشده و سر به گریبان است و این در حالی است که چند دهه بحران، جنگ و ناامنی در افغانستان، باور مردم به حل بحران و منازعه طولانیمدت در کشور را کمرنگتر میسازد. جنگ در این مدت جزئی از زندگی مردمان این کشور بوده و صلح نیز بهعنوان راهحل نهایی که همیشه برای رسیدن به آن تلاش شده مطرح گردیده و میگردد؛ البته به همان اندازه که جنگ طولانی بوده تلاشها برای صلح نیز قدمت دارد؛ اما در دوران مختلف با مشکلات مختلفی مواجه بودهاند؛ ازسوی، یکی از دغدغههای اساسی مردم و دولتمردان در نظامهای دموکراتیک ثبات سیاسی میباشد؛ البته باید گفت که اهميت موضوع ایجاد دولت، امنیت، زيرساختهاي اقتصادي و اجتماعي و… در اين کشور همانند سایر کشورها و حتی به دلایل مذبور بیش از سایر کشور بیش از بیش آشكار است؛ ازاینرو، و در راستاي بازسازي افغانستان، اهميت تشكيل و بازسازی نهاد نظامي و ارتش، دولت، زیر ساختار و نهادهای موجود و… برای حفظ استقلال ملی، تماميت ارضي و توسعه و رشد بسيار مهم در این کشور ضروری میسازد. ازسوی، برخی بر این نظر هستند ايجاد دولت مركزى قوى در قرن حاضر برخلاف تجربه تاريخى افغانها از دوران حكومت امثال عبدالرحمان با توسل بهزور سرنيزه امکانپذیر نبود و نيست، بلكه بهجای فرضيه قدرت مركزى آهنين، بايد به ايجاد ساختارهاى غيرمتمركز دولتى در این کشور انديشيد (جوادی ارجمند، 1387 و 1388، ص. 57-55).
و موارد مذبور در بالا در حالی است که در افغانستان در بسیاری از سالهای کنونی وسعت اقتدار دولت مرکزی تنها محدود به پایتخت و برخی شهرهای بزرگ در مناطق شمالی این کشور بوده و عملاً دولت حاکمیتی بر بسیاری از مناطق افغانستان نداشته است. خصیصهی بعدی در سنت حکومتداری افغانستان، ضعف دولت در برابر جامعه است. دولت همواره در این کشور ضعیف بوده است؛ چراکه توانایی تسلط بر یک ساختار اجتماعی قومی و قبیلههای مقاوم و گاه غالب بر دولت را نداشته است. جامعه در افغانستان به قومیتهای منطبق بر قبایل تقسیم میشود و در طول قرون متمادی تمامی عناصر سنتی قدرت (جمعیت، اقتصاد مستقل و سرزمین بدون حاکمیت خارجی یا دولت مرکزی) را در اختیار داشته است. درحالیکه دولت در این کشور دارای ریشههای قومی بوده و جنگسالاران هماکنون نیز بزرگترین تهدید برای بیثباتسازی افغانستان تشکیل میدهد؛ البته ریشهای این عوامل در سنت سیاسی و تاریخی افغانستان ریشه داشته است که برای مقابله با این سنت نیاز به تغییری بنیادی در ساختار اجتماعی افغانستان دارد (شاه کرمی،1383، ص. 96). در رويكرد توليد قدرت، جامعه افغانستان به تحول قدرتي سختافزاري و تحول نرمافزاری نيازمند است و در بخش سختافزاری نیز بايد در زیرساختهای ارتباطاتي، انرژي و تكنولوژي و … سرمايهگذاري لازم صورت بگيرد و در بخش نرمافزاری، انسجام اجتماعي و تأمین رفاه اجتماعي از مهمترين اقدامهايي است كه هنوز نتوانسته در افغانستان به دلایلی ازجمله دخالتهاي قدرتهاي خارجي جامه عمل بپوشد (جوادی ارجمند، 1387 و 1388، ص. 57-55).
5– عوامل بحرانساز در افغانستان
موضوع تشكيل دولت مستقل در افغانستان تا آن اندازه اهميت دارد كه برخی از ارگانهای سایر کشورها همانند ارتش پاكستان نيز در موارد متعددی بر آن بوده است هیچگاه نبايد دولتي مستقل[2] و ارتشي نيرومند در افغانستان وجود داشته باشد و ازاینرو، ابزار رسيدن به چنين هدفي، دفاع هميشگي پاكستان از يك گروه مخالف مسلح و قدرتمند در مناطق پشتوننشين افغانستان نظير طالبان است و حفظ چنين فشاري بر كابل، بدون حفظ كردن عقبههاي لجستيك و پشتیبانیکننده طالبان در درون خاك پاكستان ممكن نيست (جوادی ارجمند، 1387 و 1388، ص. 57)؛ و وجود چنین ترس بیمارگونه در مورد بسیاری از کشورهای جهانسومی یا کشورهای کمتر توسعهیافته همچون افغانستان که روند ملت_دولتسازی متأخری دارند دیده میشود؛ چراکه به دلیل شکل گرفتن در دوران استعمار اغلب این کشورها خصوصاً به دلیل اختلافات متعدد و بهویژه مرزی اغلب از حضور دولت قوی و مقتدر در ناحیهی همجوار خود هرسان هشتند.
این در حالی است که ازنظر برخی، این کشوری (افغانستان) که از آسیبهای متعدد از قبیل ناامنی، فقر، فساد و تجارت گستردهی مواد مخدر و… رنجبرده و در فضایی بحرانی به سر میبرند سبب گردیده تا نضج گرفتن نهادهای نوپای مدرن در آنها با چالش مواجه شده است، بنابراین برنامهریزی دقیق و کمکهای همهجانبه ازسوی مجامع بینالمللی و داخلی این کشورها نیاز بود تا جامعهی چندپارهی همچون افغانستان با تنوع قومی، فرهنگی، مذهبی و … را آمادهی پذیرش شکلگیری فرایندی نوینی از زندگی سیاسی نماید (اسماعیلی،1389، ص. 117)؛ هرچند که ممکن است این روند بیش از آنکه درونزا باشد از عرصهی خارج از این کشور منشعب شده و هدایت شوند، اما همواره ضرورت تطبیقپذیر این روندها با این جامعه باید مورد توجه قرار گیرد.
ازسوی، عوامل بحران در این کشور را به دودسته تقسیم میتوان تقسیم نمود که عبارت هستند از عوامل داخلی و خارجی. عوامل داخلی در بحران افغانستان عمدتاً شامل برخی عواملی هست که بهعنوان منشأ بحران افغانستان، از داخل این کشور نشأت گرفته است که برخی از آنها عبارت است از: – ترکیب قومی، – ترکیب مذهبی، – ترکیب زبانی، – ترکیب و توزیع فضایی اقوام و جمعیت، – قدرتطلبی رهبران گروهها، – بیسوادی و کمسوادی مردم، – دیدگاههای سیاسی و – فقر عمومی (حافظنیا، 1375، ص. 58)، و… .. دراینبین، ترکیب عوامل مذبور، اهمیت و نمود خاصی در این کشور پیدا نموده است؛ چنانکه آرایش سیاسی افغانستان بیانگر این است که نیروهای سیاسی برجسته آن هر یک از پایگاه قومی، قلمرو جغرافیایی، زبانی و مذهبی خاصی برخوردار بوده و تجلی اراده سیاسی آن بهحساب میآیند؛ مثلاً جمعیت اسلامی به رهبری برهانالدین ربانی خاستگاه تاجیکی داشته است که پس از سقوط کابل بهسرعت به قلمرو تاجیکنشین شمال عقبنشینی کرده است و یا ژنرال دوستم بهعنوان مظهر اراده سیاسی قوم ازبک، سالها در این قلمرو حاکمیت خود را تثبیت نمود و به دلیل فاصلهی جغرافیایی و دوری از صحنهی رقابت سیاسی کابل و بخش مرکزی، ازسوی سایر نیروهای سیاسی کمتر مورد تعرض قرار گرفت (باهوش فاردقی، 1393، ص. 45).
عوامل خارجی بحران در افغانستان عمدتاً شامل عواملی میباشد که بهعنوان منشأ بحران افغانستان، از خارج این کشور و عرصهی منطقوی یا بینالمللی نشأت گرفته است که برخی از آنها عبارت است از: عوامل عبارت است از: – همسایگان (همچون دخالتهای پاکستان که در بالا برخی از دلایل آن مذکور است)، – دولتهای فرامنطقهای، – قدرتهای جهانی و – نهادهای بینالمللی (حافظنیا، 1375، ص. 58)، و… . در حال حاضر نیز موقعیت جغرافیایی افغانستان هم چنان منشأ رقابت و مداخلهی قدرتهای جهانی در آن بوده است، زیرا آسیای میانه بعد از پایان جنگ سرد سوم و فروپاشی شوروی دچار خلأ ژئوپلیتیکی شد و قدرتهای جهانی و منطقهای در جستوجوی نقشی تازه در آن برآمدند. در سطح جهانی، ایالت متحده آمریکا، انگلیس، روسیه و چین در این رابطه فعالاند؛ اما بعد از خروج شوروی از افغانستان و پایان نظام دوقطبی[3] یک خلأ قدرت در این منطقه ایجاد گردید و این امر به نیروهای داخلی، قدرت بالقوهی داد تا درصدد تقویت نفوذ خود برآمدند و ازسوی برخی قدرتها در بستر این کشور رشد یافتند که ضمن تأثیرات داخلی، در فضای بینالمللی نیز تأثیرگذار بود که ازجمله آنها میتوان به القاعده و حامیان آنها در این کشور یعنی طالبان اشاره کرد. این گروهها از آزادی عمل ایجادشده در فضای پساجنگسرد (دوم) برای فعالیتهای خود بهره گرفتند و بعضاً حتی منافع قدرتهای همچون ایالت متحده آمریکا را مورد تهدید قرار دادند و موارد مذبور عليرغم ويژگيهاي ژئوپليتيك این کشور (افغانستان) بوده است که برخی از آنها عبارت است از: مجاورت با روسيه و چين دو رقيب قدرتمند ایالت متحده آمريكا، نزديكي به خاورميانه، گسترش هرچه بيشتر ناتو به شرق، همسايگي افغانستان با جمهوری اسلامی ايران و تلاش برای مهار آن ازسوی آمریکا، مجاورت با آسياي مركزي و قفقاز، نزديكي به اقيانوس هند، تنگه هرمز و خلیجفارس، همسايگي با دو قدرت نوپاي اتمي يعني پاكستان و هند، از مواردي بود كه ایالاتمتحده را بر آن داشت، با حضور در افغانستان علاوه بر مبارزه با تروريسم بهعنوان هدفي کوتاهمدت، مقدمات تثبيت هژموني خود بر جامعه جهاني بهعنوان هدفي بلندمدت فراهم سازد (صفوی و شیخیانی، 1389، ص. 2).
برقراري صلح پایدار در افغانستان پس از خلع طالبان از قدرت، همزمان با خروج گسترده نیروهاي بیگانه، روي کار آمدن دولت جدید نامنسجم و انشعاب در صفوف رهبري شورشیان پیچیدگی فرایند دستیابی به ثبات و امنیت را افزایش داده است و اوجگیری ناامنی و بیثباتیها در سالهاي اخیر، حاصل برخورد دوگانه آمریکا با تروریسم براي فشار برنهادهای قدرت باهدف پیگیری سیاستهاي استراتژیک[4] در برابر قدرتهاي منطقهاي است. سالهاي گذشته هر یک از بازیگران خارجی باوجود تعهد به مبارزه با تروریسم و بنیادگرایی، اهداف پنهانی تأثیرگذار بر امنیت و ثبات افغانستان را دنبال کردهاند که متضمن برهم زدن موازنه قدرت به نفع خود است (رفیع و بختیاری جامی، 1393، ص. 34). هرچند ازنظر برخی دیگر از اندیشمندان، در دوران بعد از حملهی آمریکا نسبت به دوران قبل از آن با ایجاد نظامی لیبرال_دموکراتیک تا حدی شرایط برای ثبات و صلح در این کشور فراهم گردیده است؛ لاکن به دلیل وجود چالشهاي موجود در افغانستان و ازجمله چالشهای بستری، ناامنی ایجادشده از جانب نوطالبان و سایر گروهها افراطی، ضعف اقتصادی و … این کشور (افغانستان) آبستن حوادث غیرمترقبهاي بود که باید در آینده به نظاره آنها نشست (فلاحنژاد و امیری، 1394، ص. 147)؛ چنانکه بدون منابع نمیتواند این کشور برنامه خود را بهسوی توسعه در پیش بگیرد و از چالشهای پیشرو خود رهای یابد (Gleason and Krambs,2012, pp. 1).
5– نتیجهگیری
ملت_دولتسازی در افغانستان در ادوار مختلف درروند متفاوتی طی نموده است و ناکامی این روندها سبب آن شده است تا با به ظن آمریکا این کشور به کشور یا دولت فرمانده بدل گردد و تقویت نیروهای تروریستی یا حامیان آن بهانههای را برای مداخلات نیروهای متحده غرب به رهبری آمریکا در این کشور فراهم آورد و این کشور (آمریکا) و متحدانش را بر آن داشت تا با تقویت دولتسازی از بالا با تکیهبر برخی آموزههای نشأتگرفته از غرب دولتهای را در این کشور (افغانستان) ایجاد و تقویت نموده که موازینی همسو با آنها (غرب) داشته باشد، هرچند که به ظن برخی با سقوط رژیم طالبان در سال 2001 میلادی شرایط برای ایجاد و شکلگیری نظام دموکراتیک در افغانستان در ابعاد ظاهری فراهم شد و از سال 2001 میلادی تاکنون در افغانستان بیش از چند بار انتخابات که شامل انتخابات ریاست جمهوری و انتخابات شورای ملی بوده برگزار شد؛ اما ازسوی، در نظر این گروه، برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و شورای ملی نشانهای از این است که افغانستان در راستای دموکراتیک ساختن نظام سیاسی خود، هرچند در ابعاد ظاهری قدم برداشته است اما برخی تحولات در این کشور حکایت از خلاف این امر دارد؛ چنانکه ازنظر برخی با افزایش تلفات نظامیان و شهروندان افغان در سالهاي پس از اجراي استراتژي افزایش نیروها خارجی در این کشور، خروج از باتلاق افغانستان تنها در سایهی انعطافپذیري و تفاهم سیاسی با طالبان فراهم خواهد آمد که هدف از این مصالحه نه برقراري صلح پایدار، بلکه دستیابی به یک پیروزي دیپلماتیک به دلیل ناکارآمدي رویکرد نظامی در نابودي تروریسم و برقراري امنیت نسبی براي ادامه خروج آرام نظامیان خارجی از این کشور بود (رفیع و بختیاری جامی، 1393، ص. 41) و (قادری، 1391، منبع اینترنتی)؛ و این موارد حکایت از آن دارد که آمریکا و همپیمانان غربیش برخلاف اظهارت خود در پیروزی بر تروریسم در این کشور نهتنها ناکام مانده است، بلکه شکلگیری و تحکیم نظام دموکراتیک در این کشور (افغانستان) بهسادگی که غربیها اذعان مینمودند نبوده و راه درازی دارد و موانع و چالشهای اساسی بر سر راه تحکیم نظام دموکراسی در این کشور وجود دارد که سایهی ابهام را بر سر این کشور گسترانیده است و صلح و امنیت همهجانبه در آن را تقلیل داده و کمرنگ ساخته است؛ چنانکه در مواردی ممکن است برخوردها و تنشها نهتنها میان مردمان این کشور و نیروهای خارجی ممکن است تقویت شود، بلکه ممکن است برخی تنشها میان گروههای مختلف را در این کشور تشدید نموده که آینده صلح و تفاهم در این کشور را از آن متأثر سازد، ازاینرو، ضرورت همکاری و یاریرساندن کشورهای همجوار، منطقهای و فرامنطقهای را بیش از گذشته برای ایجاد تفاهم و صلح در این کشور آشکار میسازد و غرب و متحدانش نمیتوانند همانند گذشته نقش مؤثر ِدولتهای دیگر همچون جمهوری اسلامی را در بازسازی ین کشور نادیده بگیرند و ازاینرو، توجه به نقش کشورهای منطقه در حل مسائل این کشور و ایجاد آیندهی روشن ضروری است.
6- منابع و مآخذ
- اسماعیلی، بشیر و قاسم رضایی. (1389). تأملی بر روند گذار افغانستان به دموکراسی. فصلنامهی تحقیقات سیاسی و بینالمللی دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد شهرضا. سال دوم. شمارهی 5.
- باهوش فاردقی، محمود. (1393). بررسی تأثیر آموزههای لیبرال_دموکراسی آمریکا در رودند تصویب و درونمایههای هشتمین قانون اساسی تاریخ سیاسی افغانستان. پایاننامهی کارشناسی ارشد روابط بینالملل: دانشگاه فردوسی مشهد.
- ثقفي عامري، ناصر. (1373). استراتژي و تحولات ژئوپليتيك پس از دوران جنگ سرد. چاپ اول. تهران: مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت خارجه.
- جوادی ارجمند، محمدجعفر. (1387 و 1388). تحركهاي طالبان و تأثير آن در روابط پاكستان. افغانستان و آمريكا. مجلهی مطالعات اوراسياي مركزي. مركز مطالعات عالي بينالمللي دانشكده حقوق و علوم سياسي، سال دوم. شمارهی سوم. صص 60-43.
- حافظنیا، محمدرضا (1375). تحلیل ژئوپلیتیکی بحران افغانستان، مجلهی پاسدار اسلام، شمارهی 184-183.
- رفیع، حسین و محسن بختیاری جامی. (1393). چالشهای صلح در افغانستان. فصلنامه آسیاي مرکزي و قفقاز. شمارهی هشتاد و هشتم.
- شاه کرمی، امیر (1383). افغانستان؛ نخبگان قومی گرا آتشبیاران جنگ داخلی، فصلنامهی راهبرد، شمارهی 31.
- صفوی، سید یحیی. (رحیم) و عبدالمهدی شیخیانی (1389). اهداف کوتاهمدت و بلندمدت ایالاتمتحده آمريكا در تهاجم نظامي به افغانستان. فصلنامه جغرافیایی انسانی. سال دوم. شمارهی سوم.
- علیآبادی، علیرضا. (1375). افغانستان؛ طالبان؛ سیاستهای جهانی. چاپ سوم. تهران: انتشارات وزارت خارجه.
- فلاحنژاد، علی و علی امیری. (1394). روابط ایران و افغانستان؛ همگرایی یا واگرایی. فصلنامه مطالعات سیاسی. سال هشتم. شمارهی بیست و نهم. صص 150_125.
- قادری، علی. (1391). موانع و چالشهای تحکیم دموکراسی در افغانستان. روزنامه افغانستان ما. http://www.dailyafghanistan.com/opinion_detail.php?post_id=126743.
- کورنا، لورل. (1383). افغانستان. (ترجمه: فاطمه شاداب). تهران: انتشارات ققنوس.
- مصداق، نبی. (1385). افغانستان: ضعف سیاسی و مداخله خارجی. فصلنامهی سیاست خارجی. سال بیستم. شمارهی 2ـ3.
- Gregory, Gleason & Timothy A. Krambs. (2012). Security Insights: Afghanistan’s Neighbors and Post-Conflict Stabilization.
- http://afghanistanhistory.net
[1] Crisis
[2] Indepdent State
[3] Bipolar
[4] Strategic