محمد بهرامی
مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC
بیان رخداد:
حضور نیروهای نظامی ایالات متحده در عراق پس از پایان سال 2011 بر اساس موافقتنامه امنیتی میان طرفین خاتمه پیدا میکند، این در حالی است که با نزدیک شدن زمان خروج نیروهای نظامی از عراق شاهد مطرح شدن بحثهایی مبنی بر حضور طولانیتر نیروها در عراق هستیم که این امر تا حدودی موجب چالش میان سیاستمداران عراقی و امریکایی از یکطرف و همچنین بروز اختلافنظر میان نیروها و احزاب سیاسی عراق از سوی دیگر شده است. با توجه به اهمیت موضوع و تأثیر حضور نیروهای ایالات متحده در عراق بر امنیت و منافع ملی این کشور و همسایگان آن، در این مقاله در صدد تبیین و بررسی علل و عوامل اصلی در تعیین سیاست و استراتژی ایالات متحده مبنی بر حضور بلندمدت در عراق هستیم و در این راستا به دنبال پاسخ به این سئوال هستیم که حضور بلندمدت ایالات متحده در عراق، علیرغم هزینههای هنگفت، ناشی از نگرانیهای امنیتی این کشور در منطقه است و یا عمدتاً در راستای سیاستهای کلان ایالات متحده در منطقه قابل بررسی و ارزیابی میباشد. پیرو این موضوع به اهداف و منافع ایالات متحده در عراق، بسترسازی جهت اجرای طرح خاورمیانه بزرگ، دسترسی به منابع نفتی، تثبیت و استمرار قدرت هژمون ایالات متحده از یکسو و نگرانیهای امنیتی از قبیل حفظ امنیت اسرائیل و مبارزه با تروریسم و بنیادگرایی از سوی دیگر که بعنوان چالش اصلی سیاست خارجی آمریکا در قرن بیستو یکم مطرح است به عنوان مجموعه عواملی که نقش اصلی در شکلگیری و اجرای سیاست ایالات متحده نسبت به حضور یا عدم حضور در عراق ایفا میکنند، اشاره میشود.
تبیین رخداد: در این بخش ابتدا به بررسی اهداف و منافع حضور نظامی ایالات متحده در عراق اشاره می شود، سپس نقش نگرانیهای امنیتی ایالات متحده در تصمیم آن کشور مبنی بر حضور بلند مدت در عراق مورد بررسی قرار میگیرد.
الف) اهداف و منافع ایالات متحده از حضور در عراق:
ایالات متحده علیرغم هزینه هنگفتی که بابت حضور نظامی در عراق پرداخته است، اما برای دستیابی به برخی از منافع و اهداف استراتژیک و بر اساس محاسبه هزینه فایده به این نتیجه رسیده است که باید همچنان حضور و نفوذ خود را در عراق حفظ کند. در زیر به بررسی برخی از اهداف ایالات متحده از حضور در عراق می پردازیم:
1.اعمال فشار بر دولتهای منطقه و جلوگیری از شکلگیری نظم منطقهای مخالف با منافع ایالات متحده:
خاورمیانه به دلیل موقعیت ژئوپلیتیک، ژئو اکونومیک و ژئو استراتژیک نقش مهمی در سیاستهای جهانی ایفا میکند و همواره مورد توجه قدرتهای بزرگ خارجی بوده است و در این میان ایالات متحده به دلیل قدرت هژمون و برقراری روابط با دولتهای منطقهای از طریق پیمانهای دفاعی و نظامی، نفوذ چشمگیری در منطقه داشته و همواره به این موضوع اشاره کرده است که دارای منافع حیاتی در خاورمیانه است، لذا نسبت به معادلات سیاسی در خاورمیانه و جهتگیریهای سیاسی کشورهای منطقه حساسیت زیادی دارد. در این راستا ایالات متحده برای جلوگیری از افزایش قدرت و نفوذ دولتهایی مانند ایران و سوریه و جلوگیری از نظم منطقهای و شکلگیری قدرت منطقهای در قالب اتحاد میان ایران، عراق و سوریه، و اعمال فشار به این دولتها، چارهای جز حضور مستقیم در این منطقه ندارد. ایالات متحده از نظامیان خود در منطقه به عنوان یک اهرم فشار علیه دولتهای منطقه استفاده میکند، و از طریق نمایش و اعمال قدرت سعی دارد کشورهای منطقه را به تمکین از خواستهای خود وادارد. از سوی دیگر اشغال یک کشور همسایه این پیام را به سایر کشورها نیز منتقل میکند که در صورت دنبال کردن سیاستهای مخالف با ایالات متحده ممکن است آنها نیز به چنین سرنوشتی گرفتار آیند. در واقع حضور نظامی ایالات متحده در منطقه عمدتاً جنبه بازدارندگی و تهدید نسبت به کشورهای منطقه که سیاستهای مخالف با ایالات متحده را دنبال میکند دارد و از سوی دیگر میتواند موازنه قوا را به نفع ایالات متحده و متحدین آن تغییر دهد. لذا یکی از دلایل اصلی حمله ایالات متحده به عراق نه تسلیحات کشتار جمعی بلکه اعمال فشار بر دولت های ایران و سوریه و جلوگیری از شکلگیری بلوک قدرت مخالف با منافع ایالات متحده در خاورمیانه و خلیج فار س بوده است. در این میان کشور عراق به چند دلیل به عنوان گزینه مورد نظر ایالات متحده برای اشغال نظامی انتخاب شد، نخست اینکه عراق همواره به عنوان کشور متخاصم در منطقه شناخته می شد در طول سالهای گذشته آغازگر جنگهای منطقه بوده است؛ حمله به ایران و کویت و مشکلات مرزی با عربستان از یکسو و اتهاماتی مبنی بر داشتن تسلیحات شیمیایی و کشتارجمعی که در زمان جنگ علیه ایران و کردهای عراق مورد استفاده قرار گرفته بود از سوی دیگر زمینه بسیج افکار عمومی جهان را علیه حمله به عراق مهیا میکرد. دوم اینکه کشور ایران به دلیل داشتن موقعیت استراتژیک و همچنین قدرت نظامی، اقتصادی بیشتر نبست به عراق، میتوانست برای ایالات متحده مشکل ساز شود، ایران با وسعت سرزمینی قابلیت دغاعی بیشتری نسبت به عراق داشت. از سوی دیگر ایران از تأثیر و نفوذ چشمگیری در میان کشورهای سوریه و لبنان و برخی از گروههای پرنفوذ در خاورمیانه برخوردار بود و جنگ با ایران میتوانست موجب تسری یافتن جنگ به کل منطقه خاورمیانه شود. که این مسئله میتوانست تبعات زیادی برای ایالات متحده داشته باشد.
2. اشغال عراق و مهیا شدن بسترهای لازم برای اجرای طرح خاورمیانه بزرگ: ایالات متحده با حمله به عراق و ساقط کردن دولت صدام حسین، در صدد ایجاد دگرگونیهای بنیادین در منطقه خاورمیانه است. امریکا بر این اعتقاد است که سایر کشورهای منطقه با مشاهده عراق، تعدیلهای اساسی در سیاستهای خود انجام میدهند. از نگاه دولتمردان امریکایی سقوط صدام حسین و ایجاد یک دولت دموکراتیک، و ایجاد ثبات اقتصادی و سیاسی، بسترهای لازم را برای امنیت و دموکراسی در منطقه فراهم خواهد آورد، زیرا عراق دموکراتیک الگوی سیاسی و اقتصادی مناسبی برای جهان عرب خواهد شد. حمله به افغانستان و عراق را میتوان در راستای طرح خاورمیانه بزرگ از سوی این کشور قلمداد کرد. طرح خاورمیانه بزرگ که به عنوان راهبرد ایالات متحده در منطقه دنبال میشود مبنتی بر تشکیل دولت ملتهای دموکراتیک در خاورمیانه، ایجاد اقتصادهای آزاد در منطقه (که منجر به رفع محرومیتهای مردم منطقه شود)، تغییر ارزشهای اجتماعی و ایجاد فضای مناسب برای رعایت حقوق بشر، ایجاد تغییر در نگرشهای مذهبی و تبدیل تندوریهای مذهبی به نوعی میانهروی است که موفقیت در این زمینه نیازمند حضور ایالات متحده در عراق است. چرا که عراق در حال حاضر دوره گذار خود را طی می کند و شاهد ناامنی و مشکلات سیاسی، اقتصادی پیچیدهای است و این کشور تا تبدیل شدن به کشور دموکراتیک زمان زیادی نیاز دارد. و به تنهایی نمیتواند با چالشهای پیش رو مقابله کند. بنابراین ایالات متحده در صدد است تا با حضور خود در عراق زمینههای لازم برای گذار عراق بسوی دموکراسی و تثبیت امنیت و اقتصادی شکوفا فراهم آورد و از این کشور به عنوان یک الگو در مقابل با کشورهای منطقه جهت دستیابی به اهداف و منافع خود و مبارزه با تروریسم و بنیادگرایی مقابله کند.
3. دسترسی و کنترل منابع نفتی :
اگرچه از دهه 1970 تا کنون بازار نفت تغیرات چشمگیری را به خود دیده است، اما اکنون نیز مرکز ثقل اقتصاد بینالملل است. خاورمیانه از مناطقی است که دو سوم ذخایر نفتی در این منطقه قرار دارد. نقش نفت در تعیین سیاستهای و استراتژی های قدرتهای بزرگ فرامنطقهای و بهخصوص ایالات متحده در قبال با کشورهای خاورمیانه غیر قابل انکار است. در حالی که عربستان با دارا بودن 262 میلیارد بشکه ذخایر نفتی در جهان مقام اول را در اختیار دارد، کشور عراق با 113 میلیارد بشکه ذخایر نفتی در رتبه دوم قرار دارد و این در حالی است که سازمان انرژی ایالات متحده در سال 2001 تخمین زده بود که عراق دارای 220 میلیارد بشکه ذخایر نفتی کشف نشده است(Alkhadiri: Research Unit for Political Economy 2003).
امروزه و پس از جهانی شدن که یکی از نمودهای آن مصرف گرایی است میتوان گفت که ژئواکونومیک جای ژئوپلیتیک (جغرافیای سیاسی) را گرفته است. بنابراین برای اقتصاد امریکا به عنوان یک اقتصاد جهانی دسترسی آسان و ارزان به نفت به عنوان موتور محرکه رشد آن حتی با استفاده از زور و قدرت نظامی امری اجتناب ناپذیر است. و این دلیلی است که ایالات متحده را به سمت به راه انداختن جنگ در عراق هدایت میکند. شوکهای نفتی دهه 70 به دنبال جنگ اعراب و اسرائیل در سال 1973 و انقلاب ایران در 1979 و و متعاقب آن بحران نفتی که اقتصاد ایالات متحده را با چالشهای جدی مواجه کرد، برای اقتصاد سرمایهداری آمریکا بسیار گران تمام شد و به دنبال این اتفاقات نقش نفت در تعیین استراتژیها و خطمشیهای ایالات متحده نسبت به کشورهای خاورمیانه برجسته شده است. پیشبینی ها نشان میدهد که در آینده اوپک و کشورهای تولید کننده نفت نقش مهمتری در معادلات سیاسی بینالملل به خود اختصاص خواهند داد. افزایش قیمت نقش زیادی بر اقتصاد امریکا خواهد گذاشت. و بر کسب و کار شهروندان نیز بسیار تأثیر میگذارد. بنابراین استراتژی ایالات متحده در قبال کشورهای نفتخیز خاورمیانه موجب شد تا بوش در سال 2001-2002 گروه توسعهگذاری انرژی ملی (NEPDG) را ایجاد کند، هدف این گروه طراحی برنامه بلندمدت برای تامین انرژی آمریکا بود. نهایتاً در ماههای اولیه سال 2001 این گروه گزارش خود را ارائه و بر اساس آن بوش «خطمشی انرژی ملی» موسوم به (NEP) را اعلام کرد که در آن آمریکا باید تولید نفت داخلی خود را طریق استخراج نفت از ذخایر ثابت شده این کشور افزایش دهد. و تنها گزینه حفر چاههای نفت در مناطق شمالی آمریکا خصوصاً آلاسکا بود. اما به دلیل آسیب شدید به محیط زیست این موضوع از دستور کار خارج شد و امریکا بسوی ایجاد تسهیل در دستیابی به منابع نفت خارجی حرکت کرد. از سوی دیگر طبق برآورد «مجله نفت و گاز» ذخایر نفت آلاسکا به سختی به دو میلیارد و پانصد میلیون بشکه می رسد در حالیکه ذخیرههای نفت منطقه «مجنون » در عراق به بیش از 10 میلیارد بشکه میرسد. لذا دو دلیل مهم اهمیت نفت خلیج فارس برای ایالات متحده نسبت به نفت آلاسکا عبارتند از میزان بسیار فراوان نفت منطقه از یکسو و عواقب و پیامدهای زیستمحیطی آلاسکا در صورت استخراج بیشتر نفت این منطقه از سوی دیگر می باشد. در عین حال باید توجه داشت که ایالات متحده و شرکتهای نفتی وابسته به آن هدفشان فقط تسلط بر منابع نفتی نیست. هدف آنها فراتر از اشغال عراق و تسلط بر منبع نفتی آن کشور است. مایکل کلر استاد مطالعات صلح و امنیت جهانی در دانشگاه هامپشایر و نویسنده کتاب «جنگ بر سر منابع» به این مسئله اشاره میکند که هدف از اشغال و کنترل عراق، تسلط بر منابع نفت آن به عنوان یک اهرم قدرت است و نه یک منبع سوخت. تسلط بر منطقه خلیج فارس به معنای داشتن کنترل بر اروپا، ژاپن و چین است. این کار به ایالات متحده قدرت کنترل بر شیرهای نفتی را خواهد داد. بنابراین مشخص می شود که نفت نیز یکی از عوامل دخیل در حمله ایالات متحده به عراق بوده است.
4 . تثبیت و استمرار قدرت هژمون ایالات متحده: یکی از دلایل حمله ایالات متحده به عراق و حضور در این کشور با هدف نشان دادن قدرت خود به سایر کشورهای رقیب مانند اتحادیه اروپا و چین بوده است که سعی دارند با یکجانبه گرایی ایالات متحده در سطح نظام بین الملل مقابله کنند و خود را به عنوان بازیگران کلیدی به رخ ایالات متحده بکشانند. لذا ایالات متحده با حمله به یک کشور و حضور مستقیم در آن می خواهد این پیام را به سایرین منتقل کند که این کشور هنوز هم ابرقدرت جهان است و میتواند جهان را بهگونهای که میخواهد. از سوی دیگر با توجه به اهمیت نقش اقتصاد در قدرت کشورها در نظام بینالملل و ظهور قدرتهای اقتصادی جدید مانند چین، اتحادیه اروپا و ژاپن که به عنوان رقبای اصلی ایالات متحده خود را مطرح کردهاند، موجبات نگرانی ایالات متحده را فراهم آورده است. از آنجایی که این اقتصادهای نوظهور برای رشد اقتصادی خود بیش از هر چیز به انرژی و بخصوص نفت خاورمیانه نیاز حیاتی دارند، ایالات متحده با حضور در منطقه نفتخیز خاورمیانه و عراق و کنترل بر جریان انتقال انرژی میتواند از این مسئله به عنوان برگ برنده و اهرم فشار علیه دولتهای مذکور استفاده کند به نحوی که آنها در سیاستگذاریهای خود منافع ایالات متحده را لحاظ کرده و همراستای با منافع و سیاستهای ایالات متحده در منطقه و در سطح بینالمللی حرکت کنند.
ب) نگرانیهای امنیتی و تأثیر آن بر پافشاری آمریکا مبنی برحضور در عراق:
همان گونه که گفته شد راهبرد امنیت ملی ایالات متحده نقش تعیین کننده ای در سیاستگذاری ایالات متحده در قبال خاورمیانه داشته و دارد. با توجه به نگرانیهای امنیتی ایالات متحده میتوان از موارد زیر به عنوان دلایل اصلی حضور امریکا در عراق نام برد:
- گسترش یافتن تروریسم در منطقه: امروزه تهدیدهای که متوجه منافع ایالات متحده است عمدتاً تهدیدهای نامتقارن است. وجود گروههای تروریستی مانند القاعده و سایر گروههای بنیادگرا و رادیکال که با تبلیغ ایدئولوژی خود اقدام به جذب افراد میکنند و با کمترین امکانات میتوانند امنیت و منافع ایالات متحده را در هر نقطه از جهان تهدید کنند از چالشهای اصلی دولت امریکا در قرن حاضر میباشد. راهبرد ایالات متحده برای این تهدیدات جنگ پیشدستانه است یعنی قبل از شکلگیری تهدید و پیش از به فعلیت رسیدن آن باید با آن برخورد کرد. در واقع این موضوع بهانهای است در دست امریکا برای حضور خود در عراق، کشوری که در آن نیروهای القاعده فعالیت می کنند و باید با آنها مبارزه کرد. در این راستا یکی از توجیهات ایالات متحده در حمله به عراق پشتیبانی این کشور از گروههای تروریستی بود، اتهامی که پس از اشغال عراق و گذشت زمان کذب بودنش بر همگان ثابت شد. حتی بسیاری براین اعتقادند که حمله ایالات متحده به عراق زمینه و بسترهای لازم را برای فعالیت گروههای تروریستی و بنیادگرا مهیا کرد.
- حفظ امنیت اسرائیل و بر هم زدن توازن قوا در منطقه خاورمیانه به نفع اسرائیل: یکی از مؤلفههای اصلی سیاست خاورمیانهای ایالات متحده حفظ امنیت اسرائیل می باشد. یکی از نگرانیهای اصلی ایالات متحده شکلگیری بلوک قدرت در خاورمیانه است که متعارض با منافع و امنیت اسرائیل باشد. از این رو شاید یکی از دلایل اصلی حضور امریکا در منطقه و بهخصوص عراق ترس از شکلگیری اتحاد کشورهای منطقه علیه اسرائیل و به خطر افتادن امنیت آن کشور باشد.
نکته مهم در این میان اصرار آمریکاییها بر حضور در عراق است که ناشی از اهداف، منافع و نگرانیهای امنیتی آن کشور است. برای روشن شدن این موضوع باید به این مسئله توجه داشت که راهبرد امنیت ملی، اهداف و منافع آمریکا نقش مهمی در سیاستگذاری آن کشور در قبال خاورمیانه و بهخصوص عراق ایفا میکند. در این میان و بر اساس راهبرد امنیت ملی ایالات متحده، امروزه دو نوع تهدید شامل تهدیدهای متقارن و نامتقارن منافع ایالات متحده را تهدید میکند، تهدیدهای نامتقارن که ناشی از قدرتهای منطقهای، متوسط و کوچک است و عمدتاً در خاورمیانه حضور داشته و مبنی بر تهدیدهایی مانند تروریسم، شکلگیری نظم منطقهای مخالف با منافع آمریکا و تهدید اسرائیل به عنوان متحد ایالات متحده میباشد. راهبرد ایالات متحده برای مقابله با این چالش جنگ پیشدستانه و حضور در منطقه قبل از شکلگیری تهدید و به فعلیت رسیدن آن می باشد. از سوی دیگر ایالات متحده منافع و اهدافی را در خاورمیانه دنبال میکند که جز با حضور نظامی و فیزیکی خود در منطقه قادر به دستیابی به آنها نمی باشد. ایجاد خاورمیانه بزرگ، تثبیت و استمرار هژمونی ایالات متحده در قالب طرح نظم نوین جهانی، دسترسی و کنترل منابع نفتی همه از این قبیل اهداف می باشند. بنابراین با توجه به منافع امنیتی و اهداف ایالات متحده حضور این کشور در خاورمیانه و به خصوص عراق امری اجتناب ناپذیر است و برای منافع و امنیت ایالات متحده یک ضرورت تلقی می شود. بنابراین میتوان گفت که سیاست ایالات متحده در قبال عراق و تأکید این کشور بر حضور مستمر و پایدار در عراق و منطقه در راستای همان سیاستهای خاورمیانهای ایالات متحده و جهت به دست آوردن منافع و اهداف امنیتی و اقتصادی آن کشور است.
دورنمای رخداد:
امروزه باراک اوباما با چالش جدی در عراق مواجه است. حضور یا عدم حضور نیروهای آمریکایی در عراق دولت اوباما را با بحران مواجه کرده است. بر اساس توافقنامه امنیتی بین واشنگتن و بغداد، 46 هزار سرباز آمریکایی که در حال حاضرر در عراق هستند باید تا 31 دسامبر سال جاری کشور عراق را ترک کنند. در حالی که تمرکز بر خیزشهای مردمی در منطقه متمرکز شده است، دولت اوباما تلاش کرده است عراق را به عنوان یک گزینه موفق که در آن دموکراسی رشد کرده و خشونت کنترل شده است به تصویر بکشد. اما واقعیت این موضوع پیچیدهتراز این حرفهاست. عراقیها هنوز نیز با مشکلات جدی امنیتی و همچنین حضور نظامیان خارجی در کشور خود مواجه هستند و در حال سپری کردن دوران سخت سیاسی، اقتصادی هستند.
پس از اینکه ایالات متحده در یافتن تسلیحات کشتار جمعی در عراق که بهانه اصلی این کشور برای حمله به عراق بود با شکست مواجه شد، موضوع ترویج و گسترش دموکراسی به عنوان دلیل حمله به این کشور مطرح شد. و تمرکز بر روی این موضوع قرار گرفت. این مسئله بارها در سخنان مقامات رسمی ایالات متحده مطرح شده است. طبق سخنان بوش در نوامبر 2003 که در استراتژی امنیت ملی 2002 نیز آمده است در جوامع دموکراتیک مردان و زنان از شورشیان و گروههای افراطی تبعیت نکرده بلکه آنها قلب و توانشان را برای ساختن زندگی بهتر به کار میگیرند. بنابراین برزگترین نبرد قرن بیست و یکم نبرد بین آزادی و توتالیتاریانیسم است که برای پیروزی تنها مدل موثر دموکراسی و بازار آزاد است(Dumbrell,John.2007. The Bush Administration U.S. Public Diplomacy and Iran).
برای رسیدن به این منظور استفاده از قدرت واز میان برداشتن صدام حسین ضروری بود. و این خود به نوعی یکی از توجیهات جنگ بود. امروزه آنچه که مشاهده می شود افزایش خشونت و کشته شدن سربازان امریکایی و نیروهای ائتلاف از یک سو و احتمال بروز یک جنگ داخلی در عراق از سوی دیگر است. اکنون که مشخص شده است که ایجاد دموکراسی در عراق با استفاده از قدرت نظامی تنها یک رویایی بیش نبوده است و شکافها و گسستهای اجتماعی موجود در عراق کنونی باعث تشدید درگیری و پیش رفتن تا بروز یک جنگ داخلی شده است، ایالات متحده از این موضوع به عنوان یک بهانه برای حفظ نیروهای نظامی در عراق به منظور بازگرداندن امنیت در این کشور استفاده میکند. هر چند که روند کنونی در راستای خروج نظامیان آمریکایی از عراق و جایگزین کردن مربیان آموزش نظامی آمریکایی در عراق در سال 2012 است که احتمالاً تعداد آنها بین شش تا هفت هزار نفر خواهد بود. اما وجود این گروه نظامی نیز نقش مهمی در آموزش نظامیان عراقی در جهت حفظ امنیت و همچنین جهتگیری آنها نسبت به تحولات داخلی و بینالمللی و روابط دولت عراق و ایالات متحده ایفا خواهد کرد. علیرغم شعارهای اعلانی ایالات متحده مبنی برایجاد اصلاحات در دولت، تقویت دموکراسی و جامعه مدنی و توسعه اقتصادی، این کشور در صدد دستیابی به منافع ملی و رفع نگرانیهای امنیتی خود در عراق و خاورمیانه است. و این مسئله حضور بلند مدت ایالات متحده در عراق هر چند بصورت نیروهای آموزشی را اجتناب ناپذیر کرده است. در همین راستا جیمس جفری سفیر امریکا در عراق در یک مصاحبه خبری با شبکه بی بی سی اعلام کرد که به احتمال زیاد کاخ سفید اجازه خارج شدن نظامیان امریکایی را از عراق صادر نخواهد کرد . وی گفت که دولت اوباما تمایل دارد هزاران نظامی خود را در عراق باقی بگذارد. همچنین حازم الاعرجی یکی از رهبران جریان صدر در گفت وگو با پایگاه خبری «السومریه نیوز» اظهار داشت، آمریکا در صدد است تا شمار اعضای سفارت خود در عراق را از ۳۰۰۰ نفر فعلی به ۱۰ هزار تن در سال 2012 افزایش دهد. لذا می توان گفت که احتمال بروز چالش در میان مقامات سیاسی و مردم عراق با ایالات متحده و سیاستهای یکجانبه گرایانه آن که در صدد حفظ نیروهای خود در عراق است دور از انتظار نخواهد بود.