(نقد رویکرد فضای رسانه ای و نخبگی کشور)
الیاس واحدی
کارشناس ترکیه و قفقاز
مرکز بین المللی مطالعات صلح- IPSC
دو کشور جمهوری ترکیه و جمهوری آذربایجان، به جهت همسایگی و اشتراکات زیاد اجتماعی و فرهنگی با ایران، همواره در کانون توجه فضای رسانه ای و محافل نخبگان ایران بوده است و مسائل مربوط به این دو کشور با حساسیت بسیار بالایی دنبال شده است این حساسیت در برخی مواقع تا اندازهای زیاد شده که به نظر میرسد در فضای رسانه ای و برخی محافل کارشناسی جامعه ایرانی، نوعی احساس توأمان عشق و نفرت نسبت به این دو کشور (جامعه و دولت های این کشورها) حاکم است. این احساس زدگی سبب می شود که برخی در اظهارات خود نه تنها مخالف اکثر سیاستهای این دو کشور هستند بلکه در سالهای اخیر ترکیه را به خاطر سیاست خارجی اش در سوریه و عراق و جمهوری آذربایجان را به خاطر رابطه با اسرائیل و آمریکا و جنگ با ارمنستان به مثابه دشمن کشور ایران معرفی میکنند.
در طرف مقابل، حامیان این دو کشور که اکثرا” از بین شهروندان ترک زبان ایران هستند نه تنها از سیاستهای آنکارا و باکو حمایت میکنند، بلکه مدل کشورداری این دولتها و جوامع انسانی این کشورها را مایه مباهات می دانند. این تضاد ذهنی در ماههای اخیر و بعد از جنگ 44 روزه قره باغ بیشتر آشکار شده است این تضاد در بین نویسندگان و کارشناسان مسائل سیاسی و روابط بین الملل به شکلی ملایم تر جریان دارد ولی در بین مخاطبین رسانه ها، شاهد ادبیات ناهنجار مملو از نفرت پراکنی هستیم. هرچند فضای مجازی این امکان را فراهم ساخته که همه حرف دلشان را ولو به شکل غیر منطقی بزنند ولی وقتی موضوع بحث سیاست خارجی کشور است، برآیند این تضادهای ذهنی، فضای عمومی جامعه را تحت تاثیر قرار میدهد و حتی دستگاه سیاست خارجی را تحت فشار افکار عمومی قرار داده و ممکن است مجبور نماید تا واکنش عجولانه و احساسی در عرصه روابط دیپلماتیک از خودش نشان دهد.
آنچه در پی میآید تبیین اجمالی موضوعات مرتبط با روابط جمهوری اسلامی ایران با ترکیه و آذربایجان است که این روزها محل اختلاف نظر در فضای ژورنالیستی و کارشناسی کشور است:
نامگذاری کشور آذربایجان
در خصوص نامگذاری کشور جمهوری آذربایجان، مجادلات تاریخی در ایران از زمان تشکیل جمهوری دموکراتیک آذربایجان توسط محمد امین رسول زاده در سال 1918 در جریان بوده است ولی تصمیم گیران سیاسی در ایران و اتحاد جماهیر شوروی و نیز نهادهای بین المللی، مستقل از این مجادلات بعد از سقوط جمهوری یاد شده، سرزمین کنونی جمهوری آذربایجان را با نام «جمهوری سوسیالیستی آذربایجان» به عنوان واحد سیاسی تابعه اتحاد جماهیر شوروی شناخته و بر همین مبنا بعد از فروپاشی شوروی، این سرزمین به عنوان یک کشور مستقل با نام «جمهوری آذربایجان» عضو سازمان ملل متحد شد و توسط همه کشورهای جهان از جمله جمهوری اسلامی ایران به رسمیت شناخته شد. بعد از این، برخی محافل سیاسی و فرهنگی در ایران به مخالفت با نام این کشور پرداخته و آن را «آران» نامیدند که در زمان جنگ اول قره باغ در دهه 1990 این مطالبات ایرانی تأثیر منفی زیادی بر افکار عمومی این کشور گذاشت زیرا آنها در حالی که به نام وطن مقدس آذربایجان مشغول جنگ میهنی بودند از طرف همسایه نزدیک خود موجودیت این نام مقدس را زیر سؤال می دیدند. در سالهای اخیر نیز همین محافل فکری «جمهوری باکو» را به جای جمهوری آذربایجان استفاده میکنند البته از واژه قبلی آران و حتی واژه هایی مانند ایران شمالی برای نامیدن آن کشور نیز استفاده می شود که واژه اخیر پاسخ به تفکری که از تعابیر آذربایجان شمالی و جنوبی برای نامیدن دو سوی ارس استفاده می کنند و شعارهای شبه تجزیه طلبانه سر می دهند. در هر صورت، فارغ از درستی و نادرستی هر کدام از این اندیشه ها، در شرایط کنونی، تغییر نام این کشور که همه دنیا آن را رسما” پذیرفته اند غیرممکن و ارائه چنین درخواستی غیرمعقول است و نتیجه ای جز افزایش تنش و تعمیق شکاف بین دو ملت نخواهد داشت. از منظر سیاست ایران نیز این خواسته، وهن سیاست رسمی کشور و خلاف عرف دیپلماتیک است.
درخواست الحاق کشورهای قفقاز جنوبی به ایران
سرزمین قفقاز که از دوره سلجوقیان تحت حکمرانی سلاطین سلجوقی مستقر در سرزمین کنونی ایران بودند، در دوران فترت صفویه، با دستیابی به نوعی خودمختاری، به صورت خان نشینهای مجزا ولی تابعه حکومت مرکزی صفویان، افشاریان و قاجار بودند و در زمانهایی مانند حاکمیت خاندان زند به سبب ضعف حکومت مرکزی عملا” به نوعی استقلال دست یافتند. در زمان قاجار و قبل از جنگ ایران و روس ، خان نشین های قفقاز شمالی و جنوبی یعنی سرزمین های کنونی داغستان، چچن اینگوش، آذربایجان، گرجستان، ارمنستان و نخجوان به صورت خان نشینهای مجزا، متحد شاهان قاجار بودند و در موارد نادری با رویگردانی از قاجار با روس ها نیز متحد می شدند بعد از جنگ و طی قرارداد گلستان، سرزمینهای داغستان، چچن اینگوش و آذربایجان کنونی و طی قرارداد ترکمنچای، ارمنستان و نخجوان تابع روس ها شدند. در دوران اتحاد جماهیر شوروی نیز خودمختاری این سرزمینها به شکل دیگری ادامه یافت؛ بدین صورت که با ادغام خان نشینها با هم، جمهوریهای سوسیالیستی آذربایجان، ارمنستان، گرجستان و برون بوم نخجوان (در ترکیب جمهوری آذربایجان) ایجاد شدند و داغستان و چچن اینگوش در ترکیب جمهوری سوسیالیستی فدراتیو روسیه قرار گرفت و همه اینها، اجزاء اتحاد جماهیر شوروی بودند. بعد از فروپاشی شوروی نیز این کشورها مستقل شدند و استقلال آنها از طرف سازمان ملل متحد و اکثریت قریب به اتفاق کشورهای عضو سازمان ملل به صورت دوژور پذیرفته شد.
بعد از سقوط تزاریسم در روسیه، لنین، ضمن ابطال قراردادهای منعقده با امپراطوری تزار، آمادگی اتحاد جماهیر شوروی را برای بازپس دادن سرزمین های تصاحب شده در دوران تزارها اعلام نمود که در آن زمان به دلایل مختلف ( ضعف دیپلماسی ایران ، عدم صداقت روسها و کارشکنی انگلیس و …. ) این کار محقق نشد.البته در این میان ذکر این نکته نیز لازم است که ظاهرا” حقوق بین الملل، اجباری برای انجام این کار در نظر نمی گیرد زیرا این حقی بوده که ایران در آن زمان برای روسیه اعطا کرده و قضیه تمام شده است و هیچ کدام از دو کشور دیونی ندارند ولی اگر نظام کمونیستی واقعا” این اراضی را بر می گرداند و ایران تحویل می گرفت این نیز به معنی حق جدیدی بود که برعکس، روسیه به ایران اعطاء می کرد؛ ولی همان طور که می دانیم این کار صورت نگرفته است و با شناسایی استقلال این کشورها ، این پرونده عملا” بسته شده است و ادعای ما در این خصوص به جز زیان، دستاورد دیگری برای ایران نخواهد داشت.
تغییر در مرز ایران با آذربایجان و ارمنستان
بعد از آزاد سازی رایونهای هم مرز ایران ( فضولی، جبرائیللی و زنگیلان) توسط ارتش جمهوری آذربایجان، مرزهای ایران و جمهوری آذربایجان که از سال 1993 و بعد از تصرف این مناطق توسط ارمنستان تغییر کرده بود به شرایط قبل برگشت و آنچه تغییر کرد طرف مقابل ایران است که در طول بیش از 120 کیلومتر به مدت 27 سال ارمنستان بود ولی اکنون آذربایجان است. این تغییرات فی ذات نفسه از نظر منافع ایران مثبت است زیرا اولا”مناطق مورد مناقشه و درگیری در مجاورت مرز ایران تبدیل به مناطق آرام و با ثباتی میشوند. ثانیا” ارمنستان به دلیل مشکلات اقتصادی فراوان برنامه ای برای توسعه این مناطق نداشت، در حالی که جمهوری آذربایجان با برتری اقتصادی، گزینه خوبی برای همکاری با ایران می باشد. ولی دیدگاهی نیز هست که همکاری با جمهوری آذربایجان را به دلیل عدم اعتماد به این کشور، برای ایران سودمند نمی داند و از همین رو ، جابجایی حاکمیت در آن سوی مرز را به ضرر ایران می داند. این تفکر بر دلایل قانع کننده و محکمی استوار نیست و از این رو دولت جمهوری اسلامی ایران نیز از این دیدگاه چندان تاثیر نمی پذیرد.
اما تغییر اساسی که طبق قرارداد آتش بس اتفاق خواهد افتاد احیای کریدور مواصلاتی از جنوب غرب جمهوری آذربایجان به نخجوان است که جایگاه ترانزیتی ایران در تجارت بین نخجوان با سرزمین اصلی جمهوری آذربایجان و بین ترکیه و سرزمین اصلی آذربایجان تا اندازه زیادی از بین می رود. در این زمینه بر خلاف فضای رایج عمومی، این روزها نمی توان دولت و دستگاه سیاست خارجی ایران را مقصر اصلی قلمداد کرد. زیرا اولا”در صورت توافق دو کشور جمهوری آذربایجان و ارمنستان هیچ کشور دیگری نمیتواند مانع این ترانزیت شود. ثانیا” تحولات کنونی دراین منطقه نتیجه و برآیند بازیگری کشورهای منطقه و قدرت های فرامنطقه است و قطعا”سیاست های 28 سال گذشته جمهوری اسلامی ایران، در رقم خوردن این سرنوشت تاثیرگذار بوده است. وقتی فضای نخبگی و جریان های رسانه ای ایران در این مدت، به صورت مستقیم و غیر مستقیم قدرتمند شدن جمهوری آذربایجان را برای ایران به مثابه یک تهدید تبیین می کند، قطعا” نباید انتظار داشته باشد باکو پای میز مذاکرات، از منافع ایران حمایت کند در حالی که هم پیمان قدرتمندتری مثل روسیه عملا” توجهی به منافع ایران ندارد. پس در این شرایط، جمهوری اسلامی ایران چاره ای جز پذیرش تضعیف ترانزیت خود با آذربایجان و ترکیه ندارد و به جای ناخشنودی از همسایه شمالی خود، بهتر است از سایر مزیت های این تحول مهم بهره برداری نماید. اگر در شادی این روزهای مردم جمهوری آذربایجان، پرچم ترکیه و پاکستان در کنار پرچم آذربایجان به اهتزاز درمی آید و از پرچم ایران خبری نیست، باید این را در رفتار خودمان جستجو کنیم ولی شرایط کنونی، پایان ماجرا نیست، ایران تجربه مشارکت در بازسازی عراق و افغانستان را دارد و مطمئنا” بازسازی قره باغ می تواند بهتر از آنها باشد. اگر ایران در «آزادی» قره باغ نتوانست نقشی ایفا کند، دستکم در «آبادی» این منطقه می تواند نقش ویژه داشته باشد، زیرا مزیت نسبی ایران در این زمینه بالاتر از همه کشورهای منطقه است. پترودلارهای انباشته در صندوق ذخیره ارزی ریاست جمهوری آذربایجان که گویا قرار است حداقل 15 میلیارد دلار از آن صرف بازسازی قره باغ شود، در پی منطق اقتصادی است و در این میان اگر در اثر ضعف ما شرکت های ترکیه و حتی اسرائیل برنده این میدان شدند نباید تعجب کرد.
روابط جمهوری آذربایجان و ترکیه با اسرائیل
در زمینه حضور اسرائیل در مجاورت مرزهای ایران، ضمن پذیرش اینکه این حضور تهدیدی اساسی برای جمهوری اسلامی ایران است، ذکر این نکته نیز ضرورت دارد که سنجش تهدید باید طوری باشد که نه با کوچکنمایی از آن غافل شد و نه با بزرگنمایی بیش از حد ، فرصت های پیش رو را تبدیل به تهدید کرد. به اعتقاد نگارنده درباره تهدید اسرائیل از ناحیه سرزمین جمهوری آذربایجان، بزرگنمایی زیادی صورت می گیرد و همین امر چشم ما را بر روی فرصت های بالقوه و بالفعل این سرزمین می بندد. برای درک بهتر این موضوع لازم است نگاه بسیار کوتاهی به کرونولوژی روابط اسرائیل با جمهوری آذربایجان و ترکیه بیندازیم.
مناسبات بدون افت و خیز و با شیب ملایم افزایشی جمهوری آذربایجان و اسرائیل از ابتدای استقلال این جمهوری برقرار بوده و محورهای اصلی این مناسبات در حوزه نظامی، تقویت ارتش ملی آذربایجان، در حوزه اقتصادی، تأمین نفت اسرائیل از ذخایر آذربایجان و همکاری در زمینه فناوری های کشاورزی است، در حوزه فرهنگ سکونت یهودیان در جمهوری آذربایجان حلقه متصل کننده دو طرف است و در حوزه سیاسی، موضوع اصلی، امید آذریها به خنثی سازی لابی ارامنه در آمریکا توسط لابی یهودیان بود که با قطع امید طی چند سال اخیر و تحولات میدانی در قره باغ، این مساله اکنون موضوعیتی ندارد. در تحلیل حوزه های ذکر شده می توان گفت : با پیروزی آذربایجان در جنگ قره باغ که البته با آشکار شدن ضعف تسلیحات اسرائیلی و احتمال جایگزینی تسلیحات ترکیه به جای آن ها نیز همراه بود ، عطش به دست آوردن تسلیحات مدرن اسرائیلی کمرنگ خواهد شد. در مراودات اقتصادی نیز هرچند بیش از نیمی از نفت اسرائیل از خط لوله باکو- تفلیس – جیهان تامین می شود و همین مسئله سبب شده است تا صادرات آذربایجان به اسرائیل افزایش یابد ولی این خط انتقال انرژی با ساختاری چند ملیتی اداره می شود و صرفا” موضوعی بین باکو و تل آویو محسوب نمی شود. از این خط لوله نفت مورد نیاز چند کشور تامین می شود که یکی از آن ها اسرائیل است و مدیریت بهره برداری از منابع نفتی و انتقال و توزیع نفت نیز به عهده کنسرسیومی از 11 شرکت و 9 کشور است که آذربایجان فقط 25 درصد در آن سهم دارد.
در بررسی تجارت خارجی جمهوری آذربایجان ، موضوع صرفه اقتصادی و غیر سیاسی بودن این امر آشکار می شود . جمهوری آذربایجان در سال های اخیر با بیش از 230 کشور و واحد سیاسی مستقل مراودات اقتصادی و تجاری داشته است.کشورایتالیا که از نظر سیاسی و فرهنگی قرابت چندانی با جمهوری آذربایجان ندارد طی دوره حدود 30 سال بعد از استقلال این کشور همواره با فاصله بسیار زیادی از سایر کشورها حتی ترکیه و روسیه در جایگاه اول قرار دارد در کنار ایتالیا به آلمان، چین، اوکراین ، کرواسی و جمهوری چک نیز می توان اشاره کرد که مراودات تجاری در خور توجه آذربایجان با آنها صرفا” بر پایه منطق و توجیه اقتصادی است. در این بررسی همچنین در می یابیم که آذربایجان به رغم نزدیکی بیش از حد به ترکیه از هر نظر، ولی با کشورهایی مانند یونان، سوریه و اتریش که مناسبت خصمانه با آنکارا دارند روابط اقتصادی دارد. پس نمی توان افزایش مبادلات تجاری بین اسرائیل و جمهوری آذربایجان را در راستای واگرایی این کشور از ایران تلقی کرد.
در تبیین روابط ترکیه و اسرائیل نیز به اختصار می توان گفت که71 سال از به رسمیت شناختن اسرائیل توسط ترکیه(1949) میگذرد و در درون این بازه زمانی، تا سال 1996 (حدود 47 سال) شاهد سردی و فتور در روابط دوطرف بودیم، بعد از جنگ 1967 اعراب و اسراییل ترکیه در جرگه مخالفین اسرائیل جای گرفت. در سایر مواقع نیز تماس های محدودی بین مقامات عمدتا” میانی دو طرف صورت می گرفت و هنگام انتفاضه اول در 1987 ، باز ترکیه در صف مخالفان رژیم صهیونیستی اسرائیل قرار گرفت. شکوفایی روابط ترکیه و اسرائیل که در اوایل دهه 1990 و در دوره تورگوت اوزال آغاز شده بود در سال 1996 و در دوره ریاست جمهوری سلیمان دمیرل با انعقاد قراردادهای نظامی آنکارا- تل آویو آغاز شد ولی این شکوفایی دیری نپایید و بعد از اختلاف دو طرف بر سر مساله محاصره غزه و حمله اسرائیل به کشتی بشردوستانه مرمره آبی ترکیه ، شکاف عمیقی در مناسبات دو طرف ایجاد شد که در سال های اخیر با افزوده شدن اختلافات جدید مانند صف آرایی اسرائیل و یونان با برخی کشورهای عربی در برابر ترکیه در دریای مدیترانه بر سر منابع انرژی و کنترل عرصه های دریایی، دو طرف در مسیر تضاد استراتژیک قرار گرفتهاند. بنابر این، اطلاق عامل صهیونیسم برای سیاستمداران کنونی ترکیه و شخص اردوغان نادرست است و از این رو منطقه قفقاز جنوبی و جمهوری آذربایجان برای همکاری اسرائیل و ترکیه نه تنها محیط مساعدی نیست بلکه به جرأت می توان گفت که در این شرایط به منزله جمع نقیضین محال به نظر می رسد.
علاوه بر این ها در یک نگاه منطقی نمی توان هر کشوری را به صرف رابطه با اسرائیل، دشمن تلقی کرد، زیرا در این صورت ارمنستان و روسیه در مقایسه با جمهوری آذربایجان، روابط دیپلماتیک گسترده تری با اسرائیل دارند. همچنین روابط دولتهای غربی مخالف ایران، مانند آمریکا و فرانسه با ارمنستان به مراتب دوستانه تر از آذربایجان است. در این خصوص بد نیست یادآوری شود که از 28 سال پیش کنگره آمریکا، در حمایت از ارمنستان طی ماده معروف 907 ، کمک به آذربایجان را از محل «قانون حمایت از آزادی» ممنوع کرده است.
همچنین به رغم اینکه نباید از خطرات حضور اسرائیل در خاک جمهوری آذربایجان غافل بود ولی حساسیت در این زمینه بسیار بیشتر از سایر حوزه ها است کما اینکه به خوبی می دانیم بعد از شکل گیری اقلیم کردستان در شمال عراق، در سایه حضور آمریکایی ها ، عوامل امنیتی و جاسوسی اسرائیل سال هاست که در این منطقه جولان می دهند ولی رسانه ها و نخبگان ما به اندازه جمهوری آذربایجان به این موضوع حساسیت نشان نداده اند.
از طرف دیگر ، راه مقابله با تهدید ، نه اقدام انفعالی / واکنشی (Passive) ، بلکه اقدام فعالانه / کنشی (Active) است . اگر اسرائیل در زمین بازی جمهوری آذربایجان مالک توپ شده است ، ناشی از کم کاری ماست. ایران فقط با مطرح کردن اشتراکات فرهنگی و مذهبی و اقدامات محدود و کم اثر از حیث سیاسی مانند تربیت و اعزام مبلغ دینی و صرفا” حمایت از دینگرایان شهرک نارداران که با قواعد فعالیت سیاسی آشنایی ندارند نمی تواند جامعه و دولت آذربایجان را با خود همراه سازد و اکنون وقت آن رسیده تا در رویکرد خود تجدید نظر کنیم.
خطر تکفیریها در مرزهای شمال غرب ایران
پخش اخبار مربوط به حضور تروریستها در میان یگانهای نظامی دو کشور درگیر در قرهباغ ( تکفیریها درآذربایجان و پ.ک.ک در ارمنستان) سبب نگرانی جدی ایران شد و به خاطر اهمیت این مساله، در بیانات رهبر جمهوری اسلامی ایران نیز منعکس شد. این مساله بر خلاف تهدید پان ترکیسم و پان آذریسم، ذهنی و بر ساخته نیست، بلکه تهدیدی عینی است که در صورت اثبات باید نه در مقام ادعای رسانه ای بلکه به صورت جدی در قالب نشست های امنیتی بین ایران با دو کشور همسایه شمالی مطرح و چاره جویی شود. در این زمینه صرف نظر از صحت و سقم این مساله، وقتی جمهوری آذربایجان این موضوع را قویا” رد میکند ، به این معنی است که در روابط همسایگی، مسئولیت هرگونه تهدید عملی تروریسم تکفیری از داخل خاک جمهوری آذربایجان علیه ایران، با باکو بوده و قطعا” دولت این کشور از رویارویی با همسایه قدرتمندی مانند ایران و نیز تحمل جریانهای افراطی دینی در کشور سکولار خودش پرهیز خواهد کرد. در خصوص جمهوری ارمنستان نیز قابل ذکر است که هرچند دولت ایروان از سالها پیش همکاری با پ.ک.ک را برای ضربه زدن به ترکیه در دستور کار خود دارد ولی در مورد ایران، ارمنستان نیز مانند آذربایجان، خواهان رویارویی با ایران نخواهد بود. در این باره کوتاه سخن این است که هرچه همکاری ایران با همسایگان خود گسترده تر باشد به همان اندازه تهدید تروریسم چه به صورت بالقوه و چه به صورت بالفعل رنگ خواهد باخت.
پان ترکیسم، نوعثمانی گرایی و پان آذریسم
ریشه های جریان ترک گرایی که در خارج از جهان ترک با نام پان ترکیسم شناخته می شود ، به تبعیض و ستم به مسلمانان ترک زبان در چین و روسیه بر می گردد. در ترکیه، ضیاء گؤک آلپ ( اواخر قرن 19 و اوایل قرن بیستم) از بنیانگذاران جریان ترک گرایی که در خارج با نام پان ترکیسم شناخته می شود تندرو ترین شخص در این زمینه بود که دیدگاههایش توسط آتاترک بنیانگذار جمهوری ترکیه پذیرفته نشد زیرا آتاترک ملی گرایی را منحصر به داخل مرزهای سیاسی جمهوری ترکیه می دانست و حتی قومیت و دین را هم عنصر اصلی ملی گرایی نمی دانست. گرایش سایر بنیانگذاران پان ترکیسم مانند یوسف آقچورا از تاتارستان روسیه و احمد آغا اوغلو از آذربایجان به سمت ایده های آتاترک سبب شد دیدگاههای گؤک آلپ صرفا” به عنوان یک ایده دست نیافتنی باقی بماند و به تعبیر خود گؤکآلپ، مانند سیب قرمزی باشد که هنوز وقت چیدن آن نرسیده است . بعدها ایده های آرمان خواهانه ترک گرایی و توران گرایی به محاق رفت و جریان ادامه دهنده این ایده ، اکنون منحصر به «کانون های ترک» است که کارکردشان حمایت از حزب ملی گرای حرکت (سومین حزب بزرگ ترکیه) در انتخابات و کارهای فرهنگی در سطح شهرهاست . حزب مزبور که از مخالفین دولت اردوغان بود بعد از کودتای نافرجام 2016 ترکیه به دو شاخه منشعب شد و شاخه سنتی به جرگه موافقین دولت پیوسته ولی در ساختار دولت جایگاهی ندارد. شاخه جدید نیز با نام دیگر همچنان مخالف دولت اردوغان به شمار میرود.
در جمهوری آذربایجان نیز بعد از استقلال این کشور احزاب و گروههای متعددی شعار ترک گرایی و برخی توران گرایی در داده اند که سرنوشت همه آنها به انشعابات درون حزبی، منع فعالیت، عدم تمایل مردم به آنها و در نهایت نیمه فعال بودن این احزاب منتهی شده است. دراین میان « حزب ملی گرای دموکرات» معروف به حزب گرگهای خاکستری(سمبل باستانگرایان ترک) به رهبری اسکندر حمیداف، بزرگترینِ این احزاب بود که پس از سالها زندانی شدن رهبر حزب توسط خاندان علیاف ، اکنون اثری از فعالیت آنها نمی بینیم.
بنابراین بر خلاف آنچه در برخی رسانه ها شایع شده است، جریان پان ترکیسم اساسا” از نظر سیاسی و عملیاتی جریان پویایی محسوب نمی شود و نمی تواند تهدید علیه همسایگان یا ملتهای غیر ترک تلقی شود. افزون بر اینها، بر اساس دیدگاههای کارشناسان مسائل قومی، پان ترکیسم ماهیتا” جریانی الحاق گرا به شمار نمیرود و هیچگاه درصدد پیوست سرزمینی برای ترکیه ، جمهوری آذربایجان و سایر کشورهای ترک نبوده است و بیشتر بر زنده نگهداشتن جنبه های فرهنگی قوم ترک در سراسر جهان تاکید دارد. همچنین بر پایه نظر این کارشناسان، عثمانی گرایی و نوعثمانی گرایی هم بیشتر پدیده ذهنی هستند و مصادیق عینی مشخصی ندارند و نمی توان گفت : ترکیه در پی اجرای این سیاست است.
در این میان، موضوعی که اخیرا” با نام پان آذریسم در ایران از آن یاد می شود مساله مهم تری است که البته آن نیز دارای مرزبندی و تعاریف مشخصی نیست. حرکت هویت خواهی ترکهای آذری در جهان که عمدتا” شامل آذری های ایران، جمهوری آذربایجان، ترکیه و کشورهای غربی می شود؛ طیف متنوعی از تفکرات را شامل می شود که از احقاق حقوق مدنی و فرهنگی آذری های ایران در قالب قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران گرفته تا استقلال آذربایجان جنوبی یا اتحاد دو آذربایجان را در بر میگیرد. بنابراین، مطرح کنندگان ایده پان آذریسم، تعریف روشنی از آمال، اهداف و برنامه های عملی پان آذریسم ندارند. در این زمینه در رسانه ها و محافل کارشناسی ایران بیشتر به اقدامات جزئی که گاهی ارزش خبری عمومی نیز ندارد به مثابه برنامه های عملیاتی پان آذریسم تلقی می شود. مثلا” سفر گردشگران عربستان سعودی به باکو یا شرکت نمایندگان دولت ریاض در کنفرانس همبستگی اسلامی به منزله دلیلی برای اقدام دولت جمهوری آذربایجان علیه منافع جمهوری اسلامی ایران و پروژه پان آذریسم محسوب می شود زیرا در کنار این ها، یکی از آذری های تجزیه طلب مخالف جمهوری اسلامی ایران با مقامات عربستان سعودی ملاقات کرده است. در شرایط کنونی گروههای آذری معدودی در خارج از ایران هستند که با درجه بندی های مختلف در مخالفت با جمهوری اسلامی ایران گام بر می دارند. دو شبکه تلویزیونی «گوناز» و «آ.ن.ت» نیز در این زمینه فعالیت دارند که به ترتیب در آمریکا و سوئد مستقرند و روابط ایران با جمهوری آذربایجان و ترکیه مانع از آن شده است که این دو شبکه در خاک این دو همسایه فعالیت کنند و حتی برنامه های این دو شبکه در حال حاضر از ماهواره های امریکایی و فرانسوی پخش می شوند و ماهواره های « ترک ست » و« آذراسپیس » به خاطر حساسیت های جمهوری اسلامی ایران اجازه پخش برنامه های این ماهواره ها را نداده است.
موضوع دیگری که در زمینه ادعای پان آذریسم مطرح است، حضور برخی فعالین سیاسی و فرهنگی در این دو کشور است کسانی که گروههای قوم محور را نمایندگی می کنند . در این زمینه لازم است گفته شود که اولا” این افراد در خیلی از کشورها رفت و آمد دارند و کشورهای جمهوری آذربایجان و ترکیه هم در این زمره اند ولی این دو کشور اجازه فعالیت رسمی به این گروهها نداده است فقط در این میان کنگره ای تحت عنوان « کنگره آذربایجانی های جهان» وجود دارد که از سوی نهادهای وابسته به دولت جمهوری آذربایجان حمایت می شود. سرگذشت این کنگره هم از منظر منافع ملی جمهوری اسلامی ایران واقعا” نیاز به تأمل دارد. هر چند در برخی نشست های سال های گذشته این کنگره ، حضور افراد ضد جمهوری اسلامی ایران سبب طرح مباحث تجزیه طلبانه علیه تمامیت ارضی کشورمان شده است و البته لازم است دولت جمهوری آذربایجان در این زمینه اقدام جدی برای پیشگیری از طرح چنین مباحثی بعمل آورد و دستور کار جلسات این کنگره حتما” باید از سوی نمایندگی های ایران در آذربایجان رصد شود ولی ذکر یک نکته مهم در این زمینه لازم است که این کنگره در ابتدا با اهدافی مثل آزادسازی قره باغ و مطالبه آزادی های سیاسی در جمهوری آذربایجان و به مثابه یک نهاد مستقل تشکیل شده بود با بی اعتنایی سیاسی ایران ( که به نوعی پاک کردن صورت مساله بود) نادیده انگاشته شد و دولت جمهوری آذربایجان از این فرصت استفاده کرد و با کشاندن این نهاد زیر چتر حمایتی خود هدف دوم که مربوط به مسائل داخلی این کشور بود را به حاشیه راند و به جای آن مسائل حاشیه ای مانند ادعای آذربایجان جنوبی و… گاه و بیگاه مطرح می شوند. به عبارت دیگر اگر از همان ابتدا نمایندگانی از آذری های ایرانی مورد وثوق نظام جمهوری اسلامی ایران در این کنگره عضو می شدند الان فعالیت این کنگره را به مثابه یک تهدید تلقی نمی کردیم .
از سوی دیگر، اندیشه های متعصبانه قومی مثل پانها، زمانی باید به مثابه تهدید بالفعل جدی انگاشته شوند که وارد فاز عملیاتی شده باشند مثل جریان های قوم گرای کردی که در 4 کشور ایران، ترکیه، عراق و سوریه عملیات نظامی دارند و دم از تجزیه طلبی و استقلال می زنند، ولی در خصوص حرکت قومی ترکها در ایران، بجز حرکت فرقه دموکرات آذربایجان در دهه 1320 شمسی، طی حدود 80 سال گذشته ، ما شاهد کدام اقدام نظامی و تجزیه طلبانه از سوی ترک های ایران بودیم؟ و اگر کشور مستقل جمهوری آذربایجان را به عنوان پیشران و موتور محرکه در این جریانات در نظر می گیریم، طی 30 سال گذشته این کشور، کدام عملیات تجزیه طلبی در ایران را سازماندهی کرده است؟ بنابراین پان ترکیسم و پان آذریسم در ایران بیشتر ذهنی و بدون مصداق عینی و عملی است و طبیعتا” سنجش و القاء تهدید از این ناحیه بیشتر برساخته و همراه با وهم آلودگی زیادی است و لازم است سنجش درستی از این تهدید بالقوه صورت بگیرد و راه منطقی برای پیشگیری از آن انتخاب شود که بارزترین راه حل در این زمینه توجه به هویت های قومی مختلف در کشور و نهادینه کردن حقوق مدنی و فرهنگی آنهاست.
واژگان كليدي: تصویر, غیرواقعی, ترکیه , جمهوری آذربایجان , ایران, نقد, رویکرد, فضای رسانه ای , نخبگی, الیاس واحدی ,قفقاز
همه مطالب ، مقالات و نظرات منتشر شده در سايت مركز بيان كننده نويسندگان محترم است و ارتباطي با مواضع و رويكردهاي مركز ندارد.