مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

موازنۀ‌قوا در آراء نورئالیستی و اندیشه‌های اسلامی

اشتراک

مهرداد علي پور

پژوهشگر روابط بين الملل

مرکز بین المللی مطالعات صلح IPSC

به‌تحقیق می‌توان چنین اظهار داشت که مُتصور شدن پارادایمی نظری تحت عنوان آموزه‌های دینی در کنار پارادایم‌هایِ نظریِ رایج در عرصۀ روابط بین‌الملل، از جملۀ مباحث ژرفی است که کماکان با نگاهی تردیدآمیز به آن نگریسته می‌شود. لازم به ذکر است که این نوع از نگاهِ تک‌ساحتی در باب توانمندی‌های نظریات دینی در عرصۀ روابط بین‌الملل بیش از هر عامل دیگری تحت تأثیر میراث فکریِ اندیشه‌های مدرنِ پساوستفالی و به‌خصوص عصر روشنگری می‌باشد؛ به‌لحاظ تاریخی در اروپای پس از قرون وسطی بود که به‌تدریج گام‌هایی برای حذف سنت‌های مذهبی از حیات اجتماعی انسان برداشته شد.

مهم‌ترین کوشش‌های انجام شده در عرصه روابط بین‌الملل، معاهده صلح وستفالی (1648) بود که در پی آن نظام نوین بین‌المللی ایجاد و در پرتو آن، دولت‌های دارای حاکمیت، می‌باید بر اساس منافع ملی با یکدیگر تعامل می‌کردند. متأثر از این نوع سوگیریِ یک‌جانبه بود که همواره در جریان مسلط تئوری‌های روابط بین‌الملل، دین و اندیشه‌های دینی، نقشی حاشیه‌ای را احراز نموده‌اند. رویۀ مزبور مبنی بر حاشیه‌ای دانستن آموزه‌های دینی در باب مسائل روابط بین‌الملل تا دهه‌ها و حتی سالیان متمادی بر سپهر سیاست بین‌الملل سیطره داشت تا اینکه بنا به وقوع حوادث و وقایعی همچون انقلاب اسلامی در ایران که انقلابیون گرایش‌های اجتماعی ـ سیاسی و دینی داشتند، نیک مشخص گردید که عنصر دین عاملی مهم در جهت‌دهی به تحولات داخلی و حتی بین‌المللی است. انقلاب اسلامی در ایران به‌مثابه حرکتی تحول‌خواه در امتداد مطالبه تغییر در نظام‌یافتگی داخلی، تغییر در هندسه قدرت بین‌المللی را در ابعاد نظری و عملی مطرح ساخت. از این‌رو بود که مطالعه مفاهیم هنجارین در حوزه‌های مختلف از جمله رشته روابط بین‌الملل نسبت به گذشته تغییر یافت.

در مقام تفهیمِ مفهومِ مورد مداقه و در خصوص اهمیت توجه به نظریه‌پردازیِ اسلامی در باب مسائل روز بین‎الملل و به‌خصوص مقوله توازن‌قوا می‌توان چنین اظهار داشت که از دیرباز غالب مکاتب کلانِ روابط بین‌الملل مادی‌گرا بوده و عینیات را بیشتر مورد توجه قرار داده‎اند. با این وجود آموزه‌های اسلامی در کنار توجه به مسائل مادی (همچون منفعت و قدرت) به مسائل ارزشی و اخلاقیات توجه ویژه‌ای را مبذول داشته‌ است. شایان ذکر است که اصول مکاتب مادی‌گرا به نوبۀ خود مانع از شکل‌گیری روابط بین‌الملل مبتنی بر اخلاق شده‌اند. این در حالی است که اسلام در درجه نخست دینی اخلاقی است که تأسیس حکومت را نه برای رسیدن به قدرت سیاسی بلکه برای تشکیل جامعۀ مبتنی بر ضوابط اخلاقی ضروری می‌داند. بنابراین، در بررسی موضوعات بین‌المللی همچون توازن‌قوا توجه به دیدگاه‌های اخلاقی و دینی می‌تواند به‌تدریج نه‌تنها هژمونی رویکردهای مادی‌گرایانۀ غربی را با چالش مواجه کند، بلکه ایشان را مجاب به بازتفسیر رهنمودهای خود در باب رویکردهای دینی و اخلاقی نماید.البته در این بین نکته قابل تأملی که در رابطه با آموزه‌های اسلامی نباید از نظر دور نگاه داشته شود، آن است که گرچهاسلام به‌عنوان دین، در مقام نخست، تحول نظام اعتقادی انسان و هدایت وی به‌سوی الگویی عملی در حیات فردی و اجتماعی‌اش را در جهت رستگاری اخرویِ وی مدنظر دارد؛ اما معنای این سخن، انحصار گزاره های دینی به حوزه رفتار فردی و اجتماعی نیست؛ زیرا اسلام به دلیل جامعیت و کمال ذاتی‌ای که دارد برای تمام حوزه‌های حیات فردی و جمعی از جمله سطح بین‌الملل اصول راهنما دارد. اسلام به‌عنوان کامل‌ترین و آخرین دین الهی، با داشتن قریب به یک‌ونیم میلیارد پیرو در 50 کشور مختلف، از جمله نظریات مهمی به‌شمار می‌رود که باورها، نگرش‌ها و اعتقادات برآمده از آموزه‌های وی، در سطح وسیعی از گستره نظام بین‌الملل منتشر شده است. از این‌رو پیشنهاد می شود که برای مطالعه هر چه بهتر نسبت بین دین اسلام و روابط بین‌الملل پرداختن به هر دو وجه موضوع مورد توجه قرار گیرد؛ یعنی توجه به آموزه‌های اسلام در کنار توجه به الزامات روابط بین‌الملل. با این نگاه نه‌تنها امکان بررسی مناسب تأثیر دین بر روابط بین‌الملل مورد توجه قرار می‌گیرد، بلکه الزامات طرح به‌هنگام و به‌روز مباحث دینی در مواجهه با مسائل بین‌الملل را به شکل ایجابی و نه صرفاً سلبی فرآهم می‌آورد.

اما در خصوص با رویکرد نظریه‌پردازن رئالیسم در خصوص تئوری موازنه‌قدرت در سطح روابط بین‌الملل، به تحقیق باید اظهار داشت که نوع نظریه‌پردازی‌ها در رابطه با مقوله مزبور بیش از هر زمان دیگری توسط رئالیست‌های ساختارگرا و به‌طور خاص از جانب «کنت والتز» ارائه شده است. گرچه پیش از والتز، اندیشنمدانی همچون «مورتون کاپلان» در حوزۀ نظریه‌پردازی سیستمی 6 مدل فرضیِ: 1) نظام بین‌المللی موزانه‌قوا؛ 2) دوقطبی منعطف؛ 3) دوقطبی غیرمنعطف؛ 4) نظام جهانشمول؛ 5) نظام سلسله‌مراتبی؛ و 6) نظام حق وتوی واحدها را مطرح کرده‌اند، اما به‌واقع این والتز بود که در کتاب مشهور خود تحت عنوان «نظریه سیاست بین‌الملل» بنیان‌های واقع‌گرایی ساختاری را بر نظریه موازنه‌قدرت استوار ساخت.در همین رابطه والتز چنین اظهار چنین اظهار می‌دارد که سیاست بین‌الملل در نظامی عمل می‌نماید که شاخصۀ اصلی آن آنارشی (فقدان قدرت فائقۀ مرکزی) است و اینکه هیچ قدرت فراملی در آن وجود ندارد و قدرت، هدف نهایی کنشگران محسوب می‌شود. هر کشوری در «وضعیت طبیعیِ» هابزی به‌سر می‌برد که در جریان رقابت برای بقا، تحت فشارهای فوق‌العاده‌ای قرار دارد. این فشارها موجب شکل‌گیری انواع متفاوتی از رفتارها در میان بازیگران می‌گردد؛ از یک طرف بازیگران نظام بین‌الملل را مجبور می‌سازد تا از رفتارهای موفق‌ترین بازیگران الگوبرداری نمایند که این امر منجر به ایجاد واحدهای یکسان و همزیستی میان بازیگران می‌گردد و از طرف دیگر افزایش سریع قدرت یک بازیگر موجب تحریک سایر بازیگران برای افزایش قدرت خود و در صورت عدم کفایت، موجب ایجاد اتحاد میان آنها برای ممانعت از ظهور هژمون بالقوه می‌گردد و زمانی که موازنه‌قدرت برقرار شد، جاه‌طلبیِ هژمونیک از میان می‌رود. بنابراین، در وضعیت آنارشیِ نظام بین‌المللی، موازنه‌قدرت همچون دست نامرئی «آدام اسمیت» در بازار عمل می‌کند. نظریه موازنه‌قدرتِ والتز فرض را برای این امر قرار می‌دهد که کشورها بیشتر تمایل دارند رفتارهای مبتنی بر موازنه را اتخاذ نمایند تا راهبردهای دنباله‌روی را، و پدیده ایجاد موازنه کشورها در برابر سایرین، در واقع جنبه منحصربه‌فرد نظام آنارشیک بین‌المللی است. همچنین وی می‌افزاید که: بازیگرانِ درجه دوم اگر در انتخاب خود آزاد باشند به سمت طرف ضعیف‌تر متمایل می‌شوند. والتز با اطمینان می‌گوید: سیاست موزانه‌قدرت زمانی حکمفرما خواهد بود که دو پیش‌شرط عمده وجود داشته باشد: نخست اینکه نظم نظام آنارشیک باشد و دیگری آنکه نظام پُر از واحدهایی باشد که در پی بقا هستند.

در مقام تبیینِ رویکردِ آموزه‌های دین اسلام نسبت به تئوری موزانه‌قدرت نیز باید اظهار داشت که نگرش اسلام به مقولۀ مزبور بیش از هر عامل دیگری متأثر از معارف اسلامیِ موجود در کتاب (قرآن)، سنت، فقه، سخنان معصومین و همچنین نوع نگاه به ماهیت انسان و غایت وجودی آن است. شایان ذکر است که هر یک موارد مزبور بنا به اهمیت وافری که احراز نموده‌اند می‌توانند به‌عنوان یک زاویه دید در بررسی دیدگاه اسلام نسبت به روابط بین‌الملل و خصوصاً مقولۀ توازن‌قوا مورد عنایت قرار گیرند؛ به‌عنوان مثال در رابطه با نوع نگاه اسلام به ماهیت وجودی انسان و نوع تأثیرات آن بر روابط بین‌الملل باید اظهار داشت که در جهان‌بینی اسلامی، انسان صرفاً حیوانی مادی نیست، بلکه دربردارندۀ ارزش‌های الهی ـ انسانی نیز می‌باشد. بر این اساس در قاموس اسلامی آنچه اصالت دارد ارزش‌ها و سجایای معنوی است، نه ویژگی‌ها و شرایط مادی. لذا از نظر اسلام، انسان قادر است عملی را که صددرصد با غریزۀ طبیعی و حیوانی او موافق است، در حالی که هیچ رداع و مانع خارجی‌ای وجود ندارد، به حکم تشخیص و مصلحت‌اندیشی ترک کند و همچنین قادر است کاری را که صددرصد مخالف طبیعت اوست و هیچ‌گونه عامل اجبارکنندۀ خارجی نیز وجود ندارد، به حکم مصلحت‌اندیشی و نیروی خِرَد خویش انجام دهد. در نگرش متون اسلامی به روابط بین‌الملل، این پدیده تحت تأثیر مهم‌ترین کارگزار خود، یعنی انسان است؛ با عنایت به اینکه سیاست و قدرت در اختیار کدام انسان و یا انسان‌ها باشد، صحنه نظام بین‌الملل می‌تواند دستخوش ثبات و آرامش و یا منازعه و جنگ گردد. این نوع از موضع‌گیری در رابطه با مقوله‌های مهمی همچون ماهیت دولت، نوع نگاه به سازمان‌های بین‌المللی، تجهیز قوا در راستای دستیابی به توزان‌قوا و همچنین مقولۀ جنگ و صلح نیز مطرح شده است. متأثر از مطالبی که از نظر گذشت رویکرد هریک از نظریات مورد مداقه در رابطه با مقوله موازنه قوا در قالب جدول ذیل تبیین و احصا شده است.

R مهم‌ترین انگاره‌های موازنه‌قوای بین‌المللی رویکرد اسلامی نوواقع‌گرایی
1 قدرت‌محوری + +
2 کارکرد نهادهای بین‌المللی + _
3 سکولاریسم و روابط بین‌الملل _ +
4 ماهیت مناقشه‌براگیز بودن سیاست بین‌الملل + +
5 جایگاه ارزش‌های اخلاقی در روابط بین‌الملل + _
6 کارویژه دولت + +
7 آنارشی (فقدان قدرت فائقه مرکزی) _ +
8 توجیه وسیله بواسطه هدف _ +
9 ماهیت سرشت بشر + _
10 طبیعی انگاشتن جنگ و ستیز _ +
11 موازنه‌قدرت + +

واژگان کلیدی: موازنۀ‌قوا،آرا،نورئالیستی ، اندیشه‌های اسلامی، مهرداد علي پور

مطالب مرتبط