مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

عوامل مؤثر بر آیندهٔ روابط چین و آمریکا

اشتراک

 دکتر جواد منصوری

کارشناس چین

مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC

 

نگاه گذشته احزاب آمریکا به چین

در دورهٔ دموکرات‌ها و آخرین دورهٔ آن‌ها باراک اوباما معمولاً سعی در تعامل با چین به‌عنوان یک قدرت رو به ظهور و ارتقا داشتند، ضمن آنکه خیلی تمایل نداشتند که چین به قدرت اول جهان تبدیل شود. اما آگاه بودند که قادر به جلوگیری از قدرت روزافزون چین هم نیستند. با توجه به تحلیل‌های کیسینجر از در چهار دههٔ اخیر در رابطه با قدرت فوق‌العاده‌ای چین در آینده (که به یکی از سه یا چهار قدرت برتر دنیا خواهد شد) اما اکنون صحبت از این هست که در یک دههٔ آینده شاید چین تبدیل به قدرت اول دنیا شود. بنابراین آن‌ها سعی می‌کردند که از ظرفیت‌های چین برای مقاصد خود به‌ویژه در شرق آسیا و اقیانوس آرام استفاده کنند و حتی به نوعی بتوانند از یک‌سو با سرمایه‌گذاری در داخل چین اقتصاد این کشور را در اختیار داشته باشند، از سوی دیگر یا پذیرش سرمایه‌های چین در بازارهای سهام آمریکا، چین را در بازارهای مالی آمریکا شریک کنند. درعین‌حال از اینکه چین به یک قدرت اول تبدیل شود راضی نبودند، اما به‌خوبی آگاه بودند که روند افزایش قدرت چین اجتناب‌ناپذیر هست. به این دلیل سعی در کند کردن روند قدرت چین می‌کردند.

در مقابل جمهوری‌خواهان قبل از ترامپ معتقد بودند که باید با چین به صورت یک شریک در سطح بین المللی رفتار کرد. به عبارت دیگر معتقد بودند سیاستی امریکا در قبال شوروی (به صورت یک رقیب و دشمن در جنگ سرد استفاده کردند) در مقابله با چین نه تنها جواب نمی‌دهد بلکه به زیان آمریکا و متحدین آن در شرق آسیا و اقیانوس آرام است. لذا جمهوری‌خواهان به تبعیت از نظریه کیسینجر معمولاً در چهار دههٔ گذشته به نوعی تعامل سازنده را با چین داشتند.

نگاه کنونی آمریکا به چین

در دورهٔ اخیر ریاست جمهوری آمریکا یا ترامپ مسائل به کلی تغییر کرده است. یعنی اینکه نه سیاست دموکرات‌ها و نه سیاست جمهوری‌خواهان مد نظر هست. به عبارتی نه یک تعامل سازنده با چین و نه یک قدرت قابل قبولی که با آن مماشت کنند مد نظر است. تصور ترامپ اینگونه این است که می‌تواند به گونه‌ای رفتار کند چین را در وضعیتی کنونی متوقف کند و همچنان آمریکا دست برتر را نه تنها در شرق آسیا بلکه در کل دنیا داشته باشد و به این ترتیب از جایگزینی آمریکا در قدرت اول جلوگیری کند. برای این منظور از دورهٔ انتخابات بحث مهار، کنترل، محدود و بستن تعرفه بر کالاهای چینی در آمریکا علیه این کشور را مطرح کرد. حتی بسیاری از کارهای غیرقانونی و بر خلاف قراردادها با چین در سازمان تجارت جهانی مد نظر بوده و هست. در واقع ترامپ عملاً خود را بر قراردادهای قبلی آمریکا به چین پایبند و مسئول نمی‌داند و از چندین پیمان دیگر خارج شد. در این مقطع روابط این دو کشور چهرهٔ جدیدی به خود می‌گیرد و آن بحث اتمی شدن کرهٔ شمالی هست.

عوامل مؤثر بر آیندهٔ روابط چین و آمریکا

مسلماً یکی از عوامل مهم مسئلهٔ اقتصاد هست، اکنون مبادلات اقتصادی این دو کشور بیش از 400 میلیارد دلار هست که برای دو کشور قابل توجه هست. همچنین میزان سهامی چین در بازارهای آمریکا جزء مسائلی هست که به هر صورت هر دو طرف می‌توانند بر روی آن تکیهٔ خاص داشته باشند.

مورد دوم اینکه چین اعلام کرده که ما به هیچ وجه اجازه نمی‌دهیم که آمریکا به کرهٔ شمالی حملهٔ، عملیات یا اقدامی با ضربه سخت انجام دهد. بنابراین چین می‌گوید که باید از راه مذاکره مسئله کره شمالی را حل کرد و این کشور را در رابطه با توقف فعالیت‌های هسته‌ای اقناع کرد، البته کرهٔ شمالی همواره به بدعهدی‌های آمریکا (آمریکا در طول بیست سال گذشته تعهدات زیادی دادند اما به هیچ کدام عمل نکردند مشابه آنچه که در ایران انجام دادند) استناد می‌کند. لذا بعید هست که کرهٔ شمالی به تعهدات صوری، لفظی یا حتی مکتوبات آمریکا در رابطه با کرهٔ شمالی رضایت نمی‌دهد. طبعاً چین هم به این مسئله راضی نمی‌شود. به خصوص در رابطه با برجام، تعاملی که آمریکا با ایران کرد همهٔ آن‌ها را به نوعی در موضعی قرار داده که به سمت مذاکره با آمریکا برای بستن قرارداد نروند. به این دلیل هست که کرهٔ شمالی اکنون اصلاً مذاکره را نمی‌پذیرند.

سناریوی مدنظر روابط چین و آمریکا

نظر اول آمریکا این هست که کرهٔ شمالی بازوی چین هست و به این ترتیب کرهٔ شمالی نقش رودررو بازی کردن با آمریکا را و چین نقش گفتگو کردن را دارد. ترامپ به نوعی به این نظر متعقد هست و تا کنون چندین بار به آن اشاره کرده و اعلام کرده است که چین ما را در مسئلهٔ کرهٔ شمالی به بازی گرفته و از دست چین در کرهٔ شمالی خسته شده‌ایم. نظر دیگر این هست که چین وارد دورانی می‌شود که چالش‌های داخلی زیادی خواهد داشت. یعنی بعد از دوران رشد سریع وارد مشکلات داخلی زیادی خواهد شد و به این ترتیب آمریکا می‌تواند از این موضوع استفاده، موقعیت خود را در شرق آسیا و اقیانوس آرام تحکیم و متحدین خود را در منطقه تقویت کند. البته این نظر خیلی نظر واقع بینانه‌ای نیست. چرا که دولت چین تا کنون چندین بار در معرض چالشهای سنگین قرار گرفته، اما توانسته به‌خوبی چالشها را پشت سر گذاشته و از مشکلات عبور کند.

نظر سوم این هست که چین و روسیه را در یک مجموعه دید و همان رفتاری (که با روسیه از قبیل تخریب‌ها، تبلیغات مسموم علیه روسیه و محدودیت‌ها می‌شود) اکنون در قبال چین اعمال شود. تا چین تا مقداری از مواضع تهاجمی خود عقب نشینی کند. آن‌ها در این مورد تا کنون به نتیجه‌ای نرسیده‌اند، اما ترامپ تهدید کرده که اگر کرهٔ شمالی همچنان به فعالیتهای خود را در زمینه موشکی و اتمی ادامه بدهد، ما مجبور هستیم که رفتار خود را نسبت به چین (در واقع احتمالاً منظور وی مشابه کاری هست که با روسیه انجام می‌شود است.) تغییر دهیم.

در این بین آنچه مشخص است آمریکا در آینده دو راه بیشتر ندارند یا باید قدرت روزافزون چین را به تدریج بپذیزند و یا اینکه به بهانهٔ کرهٔ شمالی و تخلف کرهٔ شمالی از تعهدات بین المللی وارد جنگ شود. در این صورت منطقه وارد یک جنگ تمام عیار خواهد شد. در این میان البته ژاپن، کرهٔ جنوبی، تایوان نمی‌خواهند چنین جنگی رخ بدهد. اما امکان دارد که آمریکا احساس کند که چاره‌ای جز این ندارد در صورت که نخواهد چین را تحمل کند به بهانه کرهٔ شمالی جنگ تمام عیاری را شروع کند.

 

واژگان کلیدی: عوامل، مؤثر، آیندهٔ، روابط، چین، آمریکا، روابط کنونی چین و آمریکا، آینده روابط چین و آمریکا

مطالب مرتبط