مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

عربستان و جایگاه عربی و منطقه ای آن

اشتراک

حسن کریمی

 پست دکتری جغرافیای سیاسی دانشگاه شهید بهشتی تهران

مرکز بین المللمی مطالعات صلح-ipsc

مقدمه:

سقوط خلافت عثمانی، گذشته از نقاط ضعف آن، یک برنامه از پیش طراحی شده بود که در طراحی آن، گذشته از فراماسونری جهانی، قدرت‌های مسیحی و یهودی نیز تاثیرگذار بودند. دشمنان خلافت برای رسیدن به هدف خود، ایدئولوژی و قومیت را علم کردند. همین دو فاکتور کافی بود تا شبه جزیرة عربستان کانون خیزش علیه خلافت عثمانی شود. به همین دلیل در اواسط قرن 18م. در سرزمین نجد و در راس آن منطقه درعیه، محمد بن عبدالوهاب و محمد بن سعود برای پیشبرد ایدئولوژی و قومیت عرب با هم متحد شدند و نطفه دولت ملت فعلی عربستان سعودی را شکل دادند و نهایتاً پس از چند دهه، در سال 1932م. کشور عربستان سعودی بر روی نقشه جغرافیای سیاسی جهان ظاهر شد. این کشور از زمان استقلال تاکنون، داعیه رهبری بر جهان عرب و منطقه جنوب غرب آسیا را داشته است. عربستان در این راه با موانعی همراه بوده است، اما دست از تلاش برنداشته است و تلاش وی برای رسیدن به هدف ادامه دارد. هدف این پژوهش نیز بررسی این مساله است؟  

– بحث و یافته‌ها:

نفرت غرب و صهیونیسم از خلافت عثمانی در زمینه‌های سیاسی، ایدئولوژی و ژئوپلیتیکی به حدی رسیده بود که تاب تحمل آن بسیار سخت بود. غربی‌ها راه چاره را یافتن دشمنانی در دل خلافت برای مقابله با عثمانی تشخیص دادند. برای همین دو مولفه تاثیرگذار یکی قومیت و دیگری ایدئولوژی کارساز شد.  عثمانی‌ها ترک و حنفی مذهب بودند و تحمل حاکمیت آنها برای اعراب بخصوص مردمان ساکن در سرزمین نجد که متاثر از اندیشه‌های محمد بن عبدالوهاب بودند، بسیار سخت بود. همین چالش برای ضربه زدن به دستگاه خلافت کافی بود و کارساز هم شد. در اواسط قرن 18م. تقابل غرب و صهیونیسم با خلافت وارد فاز جدیدی شد؛ چرا که در درعیه اتحادی میان محمد بن عبدالوهاب و محمد بن سعود صورت گرفت که در ایجاد آن، دشمنان خلافت بی‌تاثیر نبودند. این اتحاد نه تنها خلافت عثمانی را با خطر واگرائی مواجه کرد، بلکه زمینه‌ساز ظهور واحدهای جدید سیاسی و فضائی بر روی نقشه سیاسی جهان شد. ایجاد واحدهای سیاسی و فضائی بر روی نقشه جغرافیایی که سابقه آن به بعد از معاهده صلح وستفالیا (جنگهای سی ساله مذهبی در اروپا) در سال 1648م. برمی‌گردد، این بار به شکل دیگری در دل خلافت عثمانی نمود پیدا کرد.

 در اواسط قرن 18م. محمد بن عبدالوهاب با محمد بن سعود امیر منطقه «الدرعیه» در شبه جزیره عربستان آشنا شد و ضمن دوستی و اتحاد با او، به وی قول داد که او را در امر رسیدن به آرزویش، که همانا ایجاد یک سرزمین مستقل سیاسی در نجد و نواحی اطراف آن بود، یاری کند. این «قلمرو جغرافیایی» در سال 1744م. در «منطقه نجد» ایجاد شد. آرای محمد بن عبدالوهاب با پشتیبانی محمد بن سعود نخست در نجد و سپس در ریاض، مکه و مدینه گسترش یافت. کار محمد بن عبدالوهاب تا زمانی که فوت کرد، در دو حوزة دینی و سیاسی ادامه داشت. پس از محمد بن سعود در سال 1765م.، پسرش، عبدالعزیز بن محمد بن سعود جانشین او شد. عبدالعزیز با تصرف نواحی احساء و قطیف در 1793م. قلمرو جغرافیایی حکومت آل سعود را تا «کرانه های خلیج فارس» گسترش داد. در سال 1805م. سعودی ها شهر مکه را به تصرف خود درآوردند. سلطه سعودیها و وهابیها بر مکه و مدینه که نزدیک هفت سال طول کشید، علاوه بر قحطی در مکه، باعث رنجش زائران خانه خدا نیز شد. همین مساله باعث تحریک خلفای عثمانی شد. لذا محمد علی پاشای عثمانی از طرف دولت عثمانی عازم شبه جزیرة عربستان شد. وی علاوه بر سرکوب وهابی‌ها، شهر مکه را نیز از دست آنها نجات داد. بعد از عبدالعزیز بن محمد بن سعود، فیصل بن ترکی راه خاندان سعودی را ادامه داد. وی به منظور کسب وفاداری مردم در منطقه احساء با شیعیان صلح برقرار کرد.

 بعد از فیضل بن ترکی، عبدالعزیز بن عبدالرحمان بن سعود در سال 1901م. روی کار آمد. وی به عنوان موسس دولت سوم آل سعود، پس از تسلط بر نجد، حجاز و نواحی تابعه، کشور عربستان سعودی را در سال 1932م. ایجاد کرد و تا به اَلان، پسرانِ وی (سعود بن عبدالعزیز، فیصل بن عبدالعزیز، خالد بن عبدالعزیز، فهد بن عبدالعزیز، عبدالله بن عبدالعزیز و سلمان بن عبدالعزیز) بر این کشور حکومت میکنند. وهابی‌ها باور دارند که پادشاه عربستان، از نمونه‌ عالی سیاسی نهفته در حاکمیتِ گذشته تبعیت می‌کند. از نظر آنها، پادشاه بهتر می‌داند چه چیزی به نفع مردم و یا به ضرر آنها است، لذا اطاعت از وی را لازم می‌دانند. نگاهی به ساختار سیاسی عربستان نشان می‌دهد که در این کشور، سه جریان سُدیری، شمری و پسرانِ فیصل برای سلطه بر ساختاری سیاسی با هم در رقابت بوده و هستند. اما در میان سه جریانِ فوق، سُدیری‌ها که همگی از یک مادر بوده، دست برتر را داشته و تا به امروز توانسته‌اند بر این کشور عربی حکومت کند. به گونه‌ای که ملک سلمان و پسرش محمد بن سلمان از نسل سُدیری ها هستند. 

در دوام و پایداری نظام سیاسی عربستان که بالغ بر 9 دهه از عمر آن می‌گذرد، سه مؤلفه تاثیرگذار بوده است، یکی برخورداری از ثروت عظیم انرژی بوده است که نه تنها باعث افزایش تولید ناخالص داخلی این کشور شده، بلکه بخشی از این ثروت عظیم نیز راهی شهرهای جهانی و جهان شهرها در اروپا و آمریکا شده است. مولفه دوم به قرارداد کوئینسی میان ریاض و واشنگتن در سال 1945م. و «تضمین امنیت در برابر انرژی» برمی‌گردد و سوم، وجود حرمین شریفین در خاک عربستان و عنوان خادم حرمین شریفین برای مقامات سعودی است. بنابراین با وجود سه مولفه فوق در کوتاه مدت بسیار بعید به نظر می‌رسد که حاکمیت آل سعود و ایدئولوژی وهابیت در عربستان با خطر سقوط و اضمحلال مواجه شود. لذا اطمینان خاندان سعودی و علمای وهابی نسبت به تداوم حاکمیت خود در عربستان  باعث شده است که طی چند دهه اخیر به دنبال تاثیرگذاری در مقیاس منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای باشند. به‌گونه‌ای که امروزه خیل عظیمی از کارشناسان و پژوهشگران دربارة عربستان و جایگاه منطقه‌ای آن می‌نویسند؟ و اینکه آیا عربستان سعودی توان تاثیرگذاری بر منطقة خود را دارد؟ یا ندارد؟ شواهد حکایت از تاثیر عربستان در مقیاس فراملی می‌دهد.

در مقیاس فراملی، نخست نقش و جایگاه عربستان در جهان عرب و در ادامه منطقه جنوب غرب آسیا مطرح است. در ارتباط با جهان عرب باید گفت که عربستان بخشی از جهان عرب و عضوی از اتحادیه عرب (22 کشور) است و سودای رهبری بر اعراب را دارد. رهبری بر جهان عرب از دهه 1970م. تاکنون همواره چالشی میان رهبران ملی‌گرای عرب بوده است. جمال عبدالناصر در مصر، حافظ اسد در سوریه، قذافی در لیبی و صدام حسین در عراق، در زمرة رهبرانی بودند که همواره ادعای رهبری بر جهان عرب را داشتند. اما امروزه دیگر نه آن رهبران وجود دارند و نه کشورهای آنها از ثبات لازم برای رهبری بر جهان عرب برخوردار است. بعد از بهار عربی و وقوع انقلاب در مصر (2011م.)، این کشور دیگر ابهت گذشته را ندارد و با چالش مواجه است. وجود رئیس جمهوری نظامی، فقدان ثبات داخلی، چالش با همسایگان بر سر منابع آب، دنباله‌رویی از سیاست‌های عربستان، وابستگی مالی به خارج از جمله عربستان، واگذاری جزایر استراتژیک صنافیر و تیران به عربستان و فقدان یک سیاست خارجی باثبات در قبال قدس و فلسطین در زمره عواملی هستند که از منزلت مصر در جهان عرب کاسته‌اند.

سوریه از سال 2011م. تاکنون به منطقه فشار تبدیل شده است. این کشور اگرچه پس از سرگیری روابط مجدد میان تهران و ریاض، با وساطت عربستان دوباره به عضویت اتحادیه عرب درآمده است و به سمت ثبات پیش می رود. اما به دلیل اشغال بخش شمالی این کشور توسط ترکیه، وجود منطقه خودگردان کُردی در شمال شرق و حمایت موقت آمریکا از آنها، تحریمهای غرب علیه حکومت سوریه، این ثبات نسبی است. احتمال اینکه سوریه بتواند به ثبات سیاسی قبل از 2011م. برگردد، بسیار سخت است، چه برسد به اینکه بخواهد ادعای رهبری بر جهان عرب را داشته باشد. عراق نیز کانون چالش میان دو قوم عرب و کرد و دو مذهب شیعه و اهل سنت است. بخش شمالی آن در قلمرو حکومت اقلیم کردستان است. بخش مرکز و جنوب آن نیز در اختیار حکومت مرکزی عراق است که بر سر مسائل مختلف با هم اختلاف نظر دارند. لذا احتمال اینکه این کشور بتواند همچون دوران حکومت بعث، سودای رهبری بر جهان عرب را داشته باشد، بسیار بعید و دور از ذهن است. همین که این کشور از هم گسیخته بتواند، یکپارچگی خود را حفظ کند، شاهکار کرده است.، چه برسد به اینکه داعیه رهبری بر جهان عرب را داشته باشد. 

از دیگر رهبران متوهم جهان عرب که داعیه رهبری بر جهان عرب را داشت و دیگر سران عرب از جمله صدام حسین را به چالش می‌کشید، معمر قذافی بود. قذافی به جز ثروت انرژی و موقعیت یورومدیترانه‌ای لیبی، جذبه دیگری برای رهبری بر اعراب را نداشت. لذا هر ادعایی که می‌کرد، بیشتر توهم بود. امروز معمر قذافی هم وجود ندارد و لیبی نیز گرفتار جنگ داخلی و دارای دو دولت، یکی، در شرق و دیگری در غرب است. لذا رهبران و ملی‌گرایان عرب در لیبی دیگر نمی‌توانند، داعیه رهبری بر جهان عرب را داشته باشند. لذا وضعیت امروز مدعیان دیروز رهبری بر جهان عرب نشان می‌دهد، تنها کشوری که می‌تواند داعیه رهبری بر جهان عرب را داشته باشد، همین عربستان سعودی است. گذشته از امتیازاتی که عربستان در مقیاس ملی دارد، نقش این کشور در بازگشت سوریه به اتحادیة عرب، نفوذ عربستان در مصر و میزان کمک مالی به این کشور، برقراری روابط دیپلماتیک با عراق و نفوذ در این کشور، از سرگیری روابط مجدد با دولت وحدت ملی لیبی که مورد حمایت سازمان ملل نیز هست، رابطة مجدد ریاض با تهران و بازگشائی سفارت، نزدیکی دوباره عربستان به ترکیه و مسالة عادی‌سازی روابط با تلاویو و پیش‌شرط‌های آن، نشان می‌دهد که عربستان پتانسیل لازم را برای بدست گرفتن رهبری بر جهان عرب را در آینده دارد، حتی اگر کوتاه مدت باشد.

بزرگترین چالش عربستان، در منطقه جنوب غرب آسیا است. جائی که رقبای عربستان، نه اعراب، بلکه ترک‌ها و ایرانی‌ها هستند. هیچکدام از سه کشور فوق حاضر نیستند تحت هیچ شرایطی با هم کنار بیایند و روابط میان سه کشور دوران پرفراز و نشیب را پشت سر گذاشته است. در مورد ایران و عربستان باید گفت که روابط میان دو کشور تا قبل از انقلاب نسبتاً حسنه بود و مناسبات دیپلماتیک و حسن همجواری رعایت می‌شد. اما سقوط حکومت پهلوی و وقوع انقلاب اسلامی در ایران در سال 1979م.، نه تنها باعث تغییر شیفت در منطقه شد، بلکه دو کشور را بارها تا مرز جنگ پیش برد. آغاز چالش میان دو کشور به حمله عراق به ایران در سال 1980م. برمی‌گردد که عربستان به حمایت از عراق پرداخت. چالش دوم میان دو کشور در سال 1987م. و در ایام حج روی داد که در آن حجاج ایرانی در مورد آزادی فلسطین، سیاست آمریکا در منطقه و حمایت عربستان از عراق در جریان جنگ تحمیلی تظاهرات کردند. در این تظاهرات 402 حاجی ایرانی کشته شدند. در مقابل در ایران تظاهرکنندگان به سفارت عربستان در تهران و کنسولگری این رژیم در مشهد حمله کردند. این اقدام منجر به قطع رابطه میان دو کشور شد.

در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، تلاش برای برقراری روابط مجدد آغاز شد. هاشمی در قامت ریاست جمهوری ملاقات‌هایی با ملک عبدالله ولیعهد وقت سعودی داشت و همین دیدارها باعث گرمی مجدد روابط دو کشور شد. با آغاز ریاست جمهوری خاتمی در سال 1997م. این روابط بیشتر و بیشتر نیز شد. به‌گونه‌ای که از این دوران به عنوان یک دوران طلائی در روابط دو کشور یاد می‌شود؛ چرا که بعد از اینکه آمریکا به عراق حمله کرد، حمله به ایران نیز در دستور کار واشنگتن بود، اما مقامات سعودی دولت ایران را از نیت آمریکا باخبر کردند. با آغاز ریاست جمهوری محمود احمدی‌نژاد (2005م.)، با وجود سفرهای متعددی که ایشان به عربستان کردند، روابط میان دو کشور تنش‌زا شده بود. انقلاب 2011م. در مصر و اختلاف بر سر ماندن یا رفتن حسنی مبارک، مسألة ماندن یا رفتن بشار اسد در سوریه و خیزش شیعیان در بحرین در زمرة موارد اختلافی میان دو کشور بود. البته به موارد فوق باید تقاضای ملک عبدالله پادشاه وقت عربستان از آمریکا برای حمله به ایران جهت نابودی تاسیسات هسته‌ای، توطئه ترور عادل‌الجبیر سفیر وقت عربستان در آمریکا و اعدام ایرانیان در زندانهای عربستان را نیز اضافه کرد. با آغاز ریاست جمهوری حسن روحانی در سال 2013م. و تبریک ملک عبدالله پادشاه عربستان به وی، در حالی که انتظار می‌رفت، روابط میان دو کشور بهبود یابد، نه تنها بهبود نیافت، بلکه بدتر نیز شد.

عمده تنش میان دو کشور، در سوریه و عراق بود، جائی که سپاه قدس جمهوری اسلامی با حضور در آنجا، نه تنها باعث زمین‌گیر شدن داعش شد، بلکه در بقای حکومت مرکزی عراق و ماندگاری بشار اسد بر سر قدرت نقش بی بدیلی داشت. اما نقطه عطف تنش میان دو کشور در سال 2015م. رخ داد. در این سال دولت سعودی شیخ نمر روحانی مخالف خود را اعدام کرد. در پی این اتفاق، عده‌ای در تهران و مشهد به سفارت و کنسولگری عربستان حمله کردند و آنجا را به آتش کشیدند. اگرچه حکومت تهران، حمله‌کنندگان را خودسر نامید، اما برای کشورهای جهان قابل قبول نبود؛ چرا که سفارت حریم خصوصی یک کشور تلقی می‌شود و حمله به آن، حمله به آن کشور محسوب می‌شود. بسیاری از کشورها، از جمله کشورهای عربی و منطقه‌ای این اقدام را محکوم کردند. پس از حمله، روابط میان دو کشور به طور کلی قطع شد. از آن تاریخ تا مارس 2023م. دو کشور در جنگ نیابتی با همدیگر بودند. عربستان با کمک شبکه العربیه، ایران اینترنشنال و حمایت از گروههای تندرو اسلامی در عراق، سوریه، یمن، افغانستان و… بر علیه منافع ملی ایران وارد می‌شد. در مقابل ایران نیز در یمن با حمایت از انصارالله، در عراق با حمایت از کتائب حزب الله و حشد شعبی، در سوریه با حمایت از اسد و در لبنان با حمایت از حزب الله، عربستان را به چالش می‌کشید.

در سال 2023م. با وساطت چین، دولت‌مردان تهران و ریاض بعد از هفت سال، تصمیم گرفتند خصومت را کنار گذاشته و روابط دیپلماتیک را از سرگیرند. اتفاقی که چندان خوشایند بعضی از کشورهای منطقه از جمله رژیم اسرائیل نبود. در مورد اینکه چرا چین واسطه میان تهران و ریاض شد؟ و اینکه آیا این کار با اطلاع واشنگتن بود یا نه؟ جا تامل دارد. چینی‌ها‌ در مسیر راه ابریشم خود که منطقه جنوب غرب آسیا را نیز در برمی‌گیرد، به اهمیت انرژی، ثروت و بازار این منطقه برای اقتصاد خود پی برده‌اند. با توجه به ضدیتی که تهران با غرب دارد و مساله مذاکرات هسته‌ای که خود چینی‌ها عضوی از تیم مذاکره هستند، آنان همیشه از کارت ایران بر علیه غرب استفاده می‌کنند. لذا از بابت ایران و قراردادی 25 ساله که با دولتمردان تهران در مورد در سرمایه‌گذاری در انرژی و تاسیسات زیربنایی ایران بسته بودند، خیالشان راحت بود. از سوی دیگر ثروت عظیم انرژی و سرمایه عظیم عربستان نیز چیزی نبود که چینی‌ها از آن بگذرند. لذا چینی‌ها برای اینکه بتوانند از  یک سو از پتانسیل‌های دو کشور استفاده کنند و از سوی دیگر تعامل و قرارداد با تهران، باعث نگرانی سعودی‌ها نشود، تصمیم گرفتند میان دو کشور میانجیگری کنند. این میانجیگری نتیجه مثبت داده است؛ زیرا نه تنها تهران و ریاض علاقمند به از سرگیری روابط و بازگشائی سفارت خود در ایران و عربستان هستند، منافع عظیمی نیز در عرصه امنیتی، سیاسی و اقتصادی برای چین به همراه خواهد داشت. اما این وسط واشنگتن چه‌کاره بود؟ آیا این اقدام چین بدون اطلاع و یا با نارضایتی آنها بود؟ بعید به نظر می‌رسد؛ زیرا آمریکا می‌گوید که چین به همان اندازه که به دنبال منافع اقتصادی خود است، باید بخشی از تامین امنیت منطقه را نیز تقبل کند. قطعا روابط مجدد ایران و عربستان به امنیت منطقه کمک می‌کند. در ثانی واشنگتن در احیای برجام نیازمند همراهی متحدان منطقه‌ای خود است. این متحدان که مهمترین آنها عربستان و اسرائیل هستند، احیای برجام را به ضرر خود می‌بینند. لذا پیوند مجدد تهران و ریاض و همراهی دیگر کشورهای منطقه باعث می‌شود که احیای برجام هزینه کمتری داشته باشد.

در مورد ترکیه دیگر رقیب عربستان در منطقه باید گفت که اوج چالش میان دو کشور به آغاز هزاره سوم میلادی برمی‌گرد، یعنی زمانی که حزب عدالت و توسعه در سال 2003م. موفق شد قدرت را در ترکیه بدست گیرد. حزب حاکم در ابتدا متاثر از «دکترین عمق استراتژیک» احمد داود اوغلو و به دنبال به صفر رساندن چالش با همسایگان و تاثیرگذاری بر مناطق پیرامون بود. این اقدام ترکها بیانگر نوع «نفوذ ژئوپلیتیکی» بود که دولتمردان ترک برای تاثیرگذاری در مناطق پیرامون در سر می‌پروراندند. ترکها به نوعی دنبال بازساخت گذشته در آینده و احیای خلافت عثمانی بودند که برای کشورهای عربی منطقه از جمله عربستان و امارات متحده چندان خوشایند نبود. همین مساله باعث درگیری لفظی بین سیاستمداران ترک و عرب حوزه خلیج فارس شد. بعد از بهار عربی (دسامبر 2010م.) روابط میان ترکیه و عربستان دارای فراز و فرودهایی بوده است. در حالی که ترکیه از قدرت گرفتن اخوان‌المسلمین و شخص محمد مرسی در مصر خرسند بود، سعودی‌ها به شدت مخالف اخوان‌المسلین بودند و به عنوان یک نیروی خارجی نقش مهمی در سقوط اخوان‌ و روی کار آمدن ژنرال عبدالفتاح السیسی داشتند. 

در سال 2015م. با حملة ائتلاف سعودی به یمن، ترکیه نه تنها این اقدام را محکوم نکرد، بلکه ایران را باعث و بانی چنین وضعی قلمداد کرد. در سال 2016م. سلمان بن عبدالعزیز سفری به ترکیه داشت. در این سفر استقبال گرمی از وی به عمل آمد و نشان ملی جمهوری ترکیه نیز به وی اعطا شد. اما مدت چندانی از این سفر نگذشته بود که کودتایی در ترکیه رخ داد. بعداً مشخص شد که سعودی‌ها در این کودتا نقش داشته‌اند. همین مساله باعث شد تا رابطه میان دو کشور دگرگون شود. به‌گونه‌ای که در بحران سوریه در حالی که ترک‌ها و سعودی‌ها به عنوان متحد استراتژیک عمل می‌کردند، اتحاد آنها به هم خورد. ترکیه تغییر تاکتیک داد و به سمت ایران و روسیه گرایش پیدا کرد. این تغییر تاکتیک باعث ناخرسندی سعودی‌ها شد. آنچه باعث شعله‌ور شدن تنش میان دو کشور شد، قتل جمال خاشقچی روزنامه‌نگار منتقد سعودی در کنسولگری عربستان در استانبول در سال 2018م. بود. پلیس ترکیه، قتل خاشقچی را کار دولت عربستان دانست. در عوض سعودی‌ها ضمن رد این اتهام، اقدام به تحریم کالاهای ترک و گردشگری این کشور کردند. همین مساله باعث شد تا مناسبات آنکارا و ریاض به مدت قریب به 3 سال به هم بخورد. در ضمن عوامل خارجی نیز در تنش میان ترکیه و عربستان نقش زیادی داشتند. به عنوان نمونه دولت آمریکا که میانه خوبی با آنکارا نداشت، مخالف برقراری رابطه مجدد میان عربستان و ترکیه بود و حتی در جریان نشست گروه 20، که در سال 2018م. برگزار شد، موقع رسیدن اردوغان به محمد بن سلمان، بن سلمان از وی روی برگرداند.

در اواسط سال 2021م. ترکیه تغیر استراتژی داد. هدف آنها از این استراتژی کاهش تنش با کشورهای اطراف از جمله بلاد عربی و در راس آنها کشورهای ثروتمند عربی حوزه خلیج فارس بخصوص عربستان سعودی بود. لذا در اولین گام، دستگاه قضائی ترکیه رسیدگی‌ به پرونده ۲۶ سعودی مظنون به دست داشتن در کشتن خاشقجی را معلق کرد و پرونده را به عربستان برگرداند. سپس اردوغان به عربستان سفر کرد. عواملی همچون برتری قدرت منطقه‌ای ایران، کاهش حمایت ترکیه از اعضای اخوان و وجود شرکت‌های تجاری دو کشور در خاک یکدیگر، در پیوند مجدد میان آنکارا و ریاض نقش داشتند. چند ماه از سفر اردوغان به ریاض نگذشته بود، که محمد بن سلمان در تابستان 2022م.، در سفر دوره‌ای خود پس از  مصر و اردن، وارد آنکارا شد. سفری که منافع آن برای آنکارا به مراتب بیشتر از ریاض بود؛ زیرا اوضاع اقتصادی ترکیه بسیار خراب بود و بدهی‌های خارجی این کشور را در ضعیت بدی قرار داده بود. از همه مهمتر انتخابات ترکیه در راه بود و یکی از اهرام‌های فشار اپوزیسیون ترکیه علیه اردوغان، مساله اقتصاد بود. در این سفر چندین قرارداد در زمینه‌های انرژی، اقتصاد و امنیت میان دو کشور به امضاء رسید. از سوی دیگر از آنجا که محمد بن سلمان خود را پادشاه آینده سعودی می‌داند، در این سفرها گذشته از اینکه می‌خواهد خودی نشان دهد، درصدد است جایگاه منطقه‌ای و بین‌المللی عربستان را در میان کشورهای جنوب غرب آسیا و شمال آفریقا ارتقا بخشد. با توجه به آنچه که در مورد ایران، عربستان و ترکیه گفته شد، رسیدن سعودی‌ها به قدرت بلامنازع منطقه‌ای غیرممکن است و تنها راه برای ابراز وجود آنها در مقیاس منطقه‌ای تعامل با ایران و ترکیه است. سعودی‌ها اگر خود را بیشتر بشناسند و قدر خود را بهتر بدانند با توجه به امتیازاتی (موقعیت جغرافیایی، ثروت فراوان و منابع طبیعی هنگفت و حرمین شریفین) که دارند، تعامل با کشورهایی همچون ایران و ترکیه و دیگر بلاد منطقه نه تنها برای آنها خوب است، بلکه باعث منزلت ژئوپلیتیکی برای آنها نیز می‌شود.

_ نتیجه‌گیری

شکل‌گیری عربستان بر روی نقشه حغرافیای سیاسی حهان نتیجه ترکیب دو شاخص ایدئولوزی و قومیت بود. این کشور که پروسة شکل‌گیری آن بالغ بر 180 سال طول کشید، در سال 1932م. توسط عبدالعزیز بن عبدالرحمان بن سعود ایجاد شد. در مقیاس ملی عربستان توانسته به لحاظ سیاسی و اقتصادی ثبات بالنسبه پایداری داشته باشد. همین اطمیان خاطر در سطح ملی باعث شد تا در مقیاس فراملی عرض اندام کند. این کشور در مقیاس فراملی ابتدا به دنبال رهبری بر جهان عرب و سپس قدرت برتر منطقه‌ای در جنوب غرب آسیا است. تا زمانی که رهبرانی همچون جمال ناصر، حافظ اسد، صدام حسین و قذافی بودند. اینان داعیه‌دار رهبری بر جهان عرب بودند و رهبران سعودی قادر به بیان چنین ادعایی نبودند. اما امروز شرایط فرق می‌کند و بی‌ثباتی در مصر، سوریه، عراق و لیبی این فرصت را در اختیار آل سعود قرار داده‌ تا با توجه به ثبات داخلی، ثروت فراوان و وجود حرمین شریفین خودی نشان دهد و به عنوان رهبر جهان عرب عرض اندام کنند. اما چالش اصلی عربستان رقابت منطقه‌ای در جنوب غرب آسیا است. جائی که رقبای عربستان، نه عربها، بلکه ترکها و ایرانی‌هاست. گذر زمان نشان داده درافتادن با ایران و ترکیه نفعی برای عربستان نداشته است. دولتمردان سعود اگر خویشتندار باشند، کشور خود را بشناسند و قدر داشته‌های جغرافیایی خود را بدانند، تعامل با ایران و ترکیه بیشتر به نفع آنان است. منتهی این بستگی به این دارد که مقامات سعودی چگونه از وجود حرمین شریفین و ثروت سرشار خود استفاده بکنند تا بیشتر از دیگر کشورهای منطقه به چشم بیایند.

,واژگان کلیدی: عربستان ,جایگاه, عربی , منطقه ای 

مطالب مرتبط