هادی ترکی
کارشناس مسائل بین الملل
مرکز بین المللی مطالعات صلح- IPSC
با توجه به سیر تاریخی تغییر “روندها” در نظام بینالملل مبنی بر عادی سازی روابط میان بازیگران دولتی و غیردولتی همواره چالشهایی وجود خواهد شد. در این میان بحث عادی سازی روابط اسرائیل با کشورهای عرب غرب آسیا نیز از این امر مستثنی نخواهد بود. در اینجا به عادی سازی روابط عربستان واسرائیل و تاثیر آن بر جریان مذهبی تندرو داخلی عربستان خواهم پرداخت که آیا اساسا علمای غیردرباری سلفی با این رویکرد موافق هستند؟ یا خیر؟ و در نهایت به آثار عادی سازی این روابط بر منطقه و جریان مقاومت اشاره خواهیم کرد.
به طور عمومی در عربستان در ارتباط با قضیه عادی سازی عربستان با اسرائیل دو نوع گرایش در جریانهای مذهبی وجود دارد. گروهی که با عادی سازی عربستان و اسرائیل مخالف نبوده و آن را در پیشبرد اهداف عربستان مهم بر میشمرند و گروهی مانند جنبش بیداری اسلامی که به عنوان یکی از محبوبترین مخالفان سلطنت ظاهر شده و از اصلاحات سیاسی و اجرای منظمتر هنجارهای اسلامی حمایت میکند که با عادی سازی روابط عربستان با اسرائیل مخالف است. علاوه بر این میتوان از طرفداران ” شیخ محمد بن سرور زین العابدین بن نایف” نام برد که به جریان سلفی سروری معروف هستند. ” شیخ محمد بن سرور زین العابدین بن نایف” از رهبران سابق اخوان المسلمین در سوریه بود که در دهه شصت میلادی به عربستان سعودی وارد شد و این جنبش توانسته نقش بزرگی در شکلگیری جریان سلفیه سروری ایفا کند که نوعاً جریانی تفکرساز است و به نوعی مخالف وهابیت مسلط فعلی بوده است و انتقاداتی به عملکرد وهابیت دارد. بنابراین اکثریت قریب به اتفاق علمای غیر درباری سلفی با این رویکرد موافق نیستند. چرا که اولاً از اریکه قدرت به دور هستند و دوم اینکه؛ این عادی سازی را مخالف با شرع مقدس میدانند و خلاف بسیاری از اعتقادات ایدئولوژیکی است.
پس مسیر عادیسازی عربستان و عادی سازی روابط با اسرائیل برای این کشور ساده نخواهد بود. عربستان با وجود مکه مکرمه و مبحث حج و اینکه سرزمین وحی بوده، نزد 54 کشور اسلامی مرکزیتی دینی جهان اسلام را بر عهده دارد که با مخالفتهایی روبرو خواهد بود. این تقابل علاوه بر تفکر شیعی جمهوری اسلامی ایران با نوعثمانیگری ترکیه در بعُد منطقهای و نیز مخالفتهای داخلی و نیز جنبشهایی در دیگر کشورها روبرو خواهد بود.
به طور اجمالی آثار عادیسازی عربستان با اسرائیل در بعُد منطقهای میتوان شاهد پیامدهای ذیل بود:
- رسمیت یافتن محور عبری- عربی؛
- عمیق شدن شکاف برخی کشورها از جمله؛ ایران، ترکیه، عراق، سوریه، لبنان و کویت با عربستان، امارات و بحرین. به عبارتی؛ تشدید قدرت نظامی برخی کشورها و خرید سلاحهای جدید از غرب توسط برخی کشورهای منطقه؛
- اختلاف “ضعیف” بین ایران و عربستان بر سر مسئله رهبری فلسطین؛
- کمک نظامی و اطلاعاتی اسرائیل به عربستان در جنگ یمن و مشارکت جدیتر این رژیم علیه ملت یمن؛
- ورود اسرائیل به خلیج فارس و خلیج عدن؛
- کاهش قدرت وسعتبخشی جغرافیایی محور مقاومت در منطقه از یک سو و استحکام و اتحاد روابط بینالدولی محور مقاومت؛
- جایگزین شدن ایران در رهبری مسئله فلسطین و حمایت جنبشها از ایران در موضوع فلسطین؛
- اجماع محور عبری – عربی برای تحدید توان موشکی جمهوری اسلامی ایران؛
- تبلیغات رسانهای فراگیر علیه برنامه هستهای ایران و موضع نسبتا انفعالی ایران در کوتاه مدت.
همچنین میتوان گفت؛ در بعُد فرا منطقهای؛ باید رویکرد «جو بایدن» به قضیه را مد نظر قرار داد. هرچند راهبرد ایالات متحده به صورت عام، پذیرش اسرائیل و منطقه امن برای رژیم است، اما عملکرد بایدن برخلاف ترامپ خواهد بود و این را میتوان در موضعگیریهای عربستان و رژیم برای تشویق ترامپ برای ورود به جنگ با ایران قبل از آمدن بایدن در نظر گرفت که نمونه آن؛ ترور شهید محسن فخریزاده را نیز در جری کردن ایران و شروع یک جنگ دانست. علاوه بر این ممکن است؛ بایدن، قضیه قتل خاشقچی را مجدداً احیاء کند و چماقی باشد بر سر عربستان در مسائل حقوق بشری. در رابطه با اسرائیل نیز؛ به نظر میآید؛ آمریکای زمان “بایدن” از سیاستهای رژیم در خصوص بلندیهای جولان و کرانه باختری و همینطور شهرکسازیها حمایت کم فروقی داشته باشد.
کلمات کلیدی: هادی ترکی، عادی سازی, روابط ، عربستان، اسرائیل، بایدن، ترامپ