مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

رویکرد ریاض به اجماع‌سازی امنیتی و سیاسی بر علیه تهران در حال و آینده

اشتراک

مهرداد علي پور

پژوهشگر مسائل بين الملل

مركز بين المللي مطالعات صلح –ipsc

 

تحلیل جدال‌های جمهوری اسلامی ایران و عربستان‌سعودی فرصتی نو در راستای مداقۀ منازعه‌های منطقه‌ای و بین‌المللی با بهره‌گیری از چشم‌اندازهای نو است. در مقام ارزیابیِ نوع رقابت پدیدار شدهمی‌توان چنین اظهار داشت که از دیرباز خط بسیاری از تحلیل‌ها بر این امر استوار بوده است که جمهوری اسلامی ایران و عربستان‌سعودی از جمله بازیگرانی هستند که از دریچه مذهب داعیۀ تسلط و رهبری بر جهان اسلام را دارند. جملگی چنین ادبیاتی اشارۀ بسیاری از نویسندگانبه نشانگان هویتی ـ فرقه‌ای به عنوان علت‌العلل تعارض‌های رخ نمودهمی‌باشد. البته این امر مغالطۀ کلامیِ تکرار شونده‌ای بوده که تاکنون تلاش داشته به خود بال و پر حقیقت ببخشد. معکوس کردن واقعیت، جایگشتِ نامعقولِ معلول با علت و عدم دقت در ابعاد تاریخی روابط بین‌الملل، جملگی باب فهم دقیقِ جدال تهران ـ ریاض را با مانع پیچیده‌ای از جنس پندار غیرعلمی مواجه ساخته است.

نکته قابل تأملی که در خصوص نوع تحلیل‌های صورت گرفته از سوی اندیشمندان امر باید مدنظر واقع گردد آن است که صِرف اجماع بر سر مسائل هویتی این خطر را در پی خواهد داشت که هر زاویه دید متفاوتی عامداً به کناری نهاده شود و متعاقباً واقعیت قربانی وارونگی گردد. با این وجود بخش اعظم تحلیل‌ها بر روی مسائل ایدئولوژیکی و هویتی میان جمهوری اسلامی ایران و عربستان‌سعودی به عنوان دو قدرت منطقه‌ای انگشت گذاشته است.در مقام ارزیابی نوع رقابت پدیدار شده اعتقاد نگارنده بر این امر استوار است که با توجه به واقعیت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی می‌توان با تغییر دریچۀ دیدگاه و بکارگیری روش‌های جامع در حوزه شناخت روابط بین‌الملل و مطالعات منطقه‌ای از جمله نوواقع‌گرایی، ساختارگرایی، زبان‌شناسیِ پسامدرنیته، پساساختارگرایی، نوکارکردگرایی و اقتصاد سیاسی بین‌المللی بستری مناسب جهت بیان دقیق‌تر صورت مسئله و بالتبع تغییر رویه و فهم موضوع مورد مداقه را فرآهم آورد.

توضیح اینکه؛ در ورای تحلیل‌های ژورنالیستیِ ساده‌انگارانه، می‌توان چنین اظهار داشت که رقابت حادث شدهاز تقابل نیابتی دو دولت در اشکال نیروهای شبه‌نظامی و وابسته در دولت‌های فرومانده و ورشکستۀ واقع حوزۀ راهبردی غرب آسیا حکایت دارد. در نگاهی کلی زمینه‌های کشمکش بین تهران و ریاض منبعث از منابع ژئوپلیتیکی و رقابت نیابتی دو کشور می‌باشد که بواسطه مبانی هنجاری ـ هویتی تشدید شده است. در همین راستا مؤلفه‌های ژئوپلیتیکی به عنوان عوامل اصلی شکل‌گیری کشمکش و مؤلفه‌های هنجاری ـ هویتی نیز به عنوان کاتالیزور و تشدید کننده کشمکش از جمله عوامل دخیل به شمار می‌روند. جنگ داخلی در سوریه و عراق، تقابل حزب‌الله لبنان با دولت خود خواندۀ عراق و شام، نیروهای حشدالشعبیِ شیعه با گروه‌های سنیِ منطقه، جملگی جبهه النصره، احرارالشام، بوکوحرام، القاعده و… به این موضوع، تصویری خاص از واقعیت بخشیده است. همچنین تحولات امنیتی در یمن و بحران مشروعیت و حاکمیت در بحرین، اختلاف جمهوری اسلامی ایران و عربستان‌سعودی در اوپک، حضور بازیگران فرامجموعه‌ای همچون ایالات‌متحده در خلیج‌فارس، عدم اجماع بر سر پرونده هسته‌ای عراق، واگرایی ایدئولوژیکی تهران و ریاض در سازمان کنفرانس اسلامی، جدال لفظی، حمایت از تروریسم و دخالت در امور داخلی یکدیگر، صلح اعراب ـ اسرائیل، تحولات موسوم به بهارعربی، پرونده هسته‌ای ایران، رقابت طرفین بر سر خرید تجهیزات سیستم‌های موشکیِ پدافندی و آفندی، توسعه موشک‌های میان برد، جنگ لفظی بر سر نحوه برگزاری مراسم‌های دینی همچون حج همگی به عنوان علت‌العلل جدال‌های رخ نموده قابلیت تدقیق را داراست.

با مطالعه سیر حوادث و سیاست‌های اعمالی ریاض، می‌توان چنین ابراز داشت کهعربستان‌سعودی به عنوان یکی از کلیدی‌ترین بازیگرانِ آوردگاه راهبردی آسیای‌غربی، طی‌ سالیان اخیر به سبب اتخاذ رویکردهای محافظه‌کارانه، کنشگری نسبتاً منفعل به‌شمار می‌رفت. به طور سنتی عمده‌ترین اهداف سیاست‌خارجی ریاض عبارت بودند از:

  1. رشد و توسعه اقتصادی و حفظ تمامیت ارضی و حاکمیت ملی.
  2. تقویت و تحکیم همبستگی عربی ـ اسلامی با محوریت عربستان‌سعودی و حمایت سیاسی ـ اقتصادی از اقلیت‌های همسو با ایدئولوژی این کشور.
  3. همکاری با قدرت‌های بین‌المللی و منطقه‌ای برای حفظ وضع موجود.
  4. حفظ جایگاه برتر عربستان‌سعودی در بازارهای جهانی و پیشگیری از کاهش شدید قیمت‌ها.

با این حال بروز برخی حوادث و بحران‌ها سبب شد تا ریاض با تغییر رویکرد خود، چرخشی راهبردی را در عرصه سیاست‌خارجی خود اِعمال نماید. از جمله عواملی که سبب دگردیسیِ سیاست‌های اِعمالی ریاض شد، در پرتو بحران‌های سیاسی ـ امنیتی موسوم به بهارعربی و همچنین تغییر هرم قدرت پادشاهی عربستان‌سعودی قابلیت بررسی را داراست.منبعث از دگردیسی ساختار توازن قوای آوردگاه راهبردی آسیای‌غربی در فضای پسابهارعربی و سقوط دومینووار حکومت‌های مستنبد و دست نشاندۀ غرب از اریکه قدرت، مقامات ریاض در راستای ممانعت از بیشینه‌سازی قدرت جمهوری اسلامی ایران و همچنین حفظ سازۀ سیاسی کشورهای در حال فروپاشی اقدامات فعالانۀ قابل‌توجهی را ترتیب دادند. متعاقب اقدامات مزبور با روی کار آمدن ولیعهد جوان این کشور «محمد بن سلمان» سیاست‌های ریاض جنبۀ تهاجمی‌تری به خود گرفته است. وی علاوه بر آنکه در داخل اصلاحات سیاسی ـ فرهنگی بی‌سابقه‌ای (اجازه رانندگی به زنان، امکان تولید و خرید و فروش مشروبات الکلی، امکان حضور بانوان در ورزشگاه‌ها و همچنین مجوز ساخت کلیسا) را در جهت مقابله با سرایت امواج دموکراسی‌خواهی منتشر شده در منطقه صادر کرده است در عرصه نظامی نیز با انعقاد پیمان‌های تسلیحاتی با مجتمع‌های نظامی ـ صنعتی ایالات‌متحده (تخصیص 74 هزار میلیارد دلار)، درصدد بازیابی توزان از دست رفته ریاض در مقابل جمهوری اسلامی ایران در حوزه مزبور برآمده است.

با تأسی از مجموعه مطالب فوق می‌توان چنین اظهار داشت که در فضایِ امنیتی پدیدار شده نوعی منازعۀ نیابتی (جنگ سرد جدید) بین تهران و ریاض در یکی از راهبردی‌ترین زیرسیستم‌های جهان و در قلب جهان اسلام پدیدار شده است. موازنه تهدید، تلاش برای کسب هژمونی در منطقه، صف آرایی در تقابل ژئوپلیتیک دو جبهه غرب و شرق (جنگ سرد جدید) و محور مقاومت و امتداد ژئوپلیتیک ایران از تهران تا مدیترانه، و همچنین دو شکاف مهم تأثیری تعیین کننده در اوج‌گیری کشمکش دارند؛ شکاف‌هایِ مذهبیِ شیعه ـ سنی و شکاف قومیتی فارس ـ عرب. در این راستا چنین اظهار می‌گردد که متراکم بودن شکاف‌های مزبور امکان نزاع و کشمکش را به بالاترین حد خود رسانده است و در نتیجۀ نبودنِ شرایط و بسترها برای شکل‌گیری جنگ بین دو کشور جنگ سرد جدید بین این دو کشور در منطقه تشکیل شده است.

در مقام آینده‌پژوهی نوع روابط ریاض ـ تهران به عنوان معماران منطقه‌ای ترتیبات امنیتی حوزه راهبردی غرب آسیا می‌توان چنین اظهار داشت که به تحقیق نظم آتی در حوزۀ مزبور منبعث نوع رقابت طرفین می‌باشد. گرچه در این بین چنین اظهار می‌گردد که علاوه بر بازیگران مزبور دولت‌های فروماندۀ منطقه‌ای (سوریه، عراق و یمن) و همچنین گروه‌های داخلی فعال موجود در داخل دولت‌های فرومانده از جمله دیگر بازیگران نظم حادث شده می‌باشند اما واقعیت امر آن است که به تحقیق و بر اساس داده‌های به دست آمده مسئله و مشکله اصلی در سطح منطقه مداخله بازیگران فرامجموعه‌ای (ایالات‌متحده) و سیاست‌های رادیکال ولیعهد جوان سعودی می‌باشد که بدون توجه به تبعات اقدامات نسنجیدۀ خود الگوی‌های رابطه‌ایِ جنگ‌طلبانه‌ای را در سطح منطقه ارائه می‌کند.در همین راستا سناریوی نخست قائل به این امر است که با عقلانیت ناشی از این تفکر که تداوم بحران حاضر و متعاقباً جنگ و درگیری موجب ایجاد ویرانی‌های جبران‌ناپذیر برای هر دو طرف خواهد شد سیاست‌های تهاجمی و رادیکال را کنار گذاشته و الگوی رابطه‌ای مبتنی بر همکاری پدید آید. سناریوی دوم نیز می‌تواند چنین ترتیب‌بندی گردد که در صورت شکل‌گیری برخی تغییرات در متغییرهای شکل دهنده به نظام منطقه‌ای، در نهایت حل و فصل مسئله و مشکلۀ پدیدار شدهتسهیل گردد و متعاقباً الگوی رابطه‌ای مبتنی بر همکاری ـ رقابت شکل خواهد گرفت. اما سناریوی سوم که محتمل‌تر از سایر سناریوها بنظر می‌رسد قائل به تداوم روند کنونی است که الگوی رابطه‌ای ناشی از آن مبتنی بر تعارض ـ رقابت می‌باشد. این وضعیت به دلیل تعارض و تضاد، اهداف و اقدامات قدرت‌های منطقه‌ای و قدرت‌های مداخله‌گر بین‌المللی در ارتباط با دولت‌های مزبور است که حل و فصل مسئله و مشکله حادث شده را دشوار ساخته و متعاقباً چشم‌انداز خوش‌بینانه‌ای را متصور نمی‌باشد.

واژگان كليدي: رویکرد ریاض، اجماع‌سازی امنیتی، سیاسی، تهران، حال، آینده

مطالب مرتبط