مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

جنگ قره باغ، ناکامی نظم وستفالیا، میراث نظم مارکسیسم و رنج ایران

اشتراک

دکتر طیبه محمدی کیا

دکترای روابط بین الملل- پژوهشگر و استاد دانشگاه

مرکز بین المللی مطالعات صلح –IPSC

«ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس

بوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس» حافظ

قفقاز پس از عهدنامه های ننگین آخال (1881م/1260 ش) ، ترکمنچای (1828م/ 1206ش) و گلستان (1813م/ 1192 ش)  به جهانی افزوده شد که پیشینه و سابقه و الفتی با آن نداشت. همزیستی برخاسته از این قراردادها با قرارهایی چند میان سرزمین های قفقاز با دولت روسیه آن روز تکمیل گردید. در این میان همسایه شمالی ایران کوشید مرزهایی بر مبنای منفعت دولت مرکزی روسیه در میان سرزمین های قفقاز ایجاد نماید. بی گمان نخستین هدف هرچه دورتر ساختن مردمان این سرزمین ها از مام میهن و در سطحی دیگر جلوگیری از قدرت یابی آن ها به عنوان واحدی توانمند بود. هم از این روی مرزبندی ها و سیاست های هویتی عمدتا در راستای ایجاد تفرقه و گسترش آن در ابعاد مختلف دینی، مذهبی، زبانی و قومی پیش رفت. 

کوشش برای بازسازی نظم بر اساس اوامر و خواسته های دولت مرکزی و بدون توجه به تاریخ مدارای میان تنوع های حاکم در منطقه قفقاز از همان آغاز زنگ های اختلاف را به صدا درآورد؛ اما این صداها زیر سایه رژیمی فراگیر ناشنیده ماند. با برافتادن روسیه تزاری راه هایی چند پیش روی قفقاز گشوده شد یکی از این راه ها بازپس دادن قفقاز به ایران بود که با کم آگاهی دولتمردان ایران آن روز و دسیسه بریتانیا پس از اندک تلاشی خاموش شد. در عین حال درگیری هایی چند با توجه به مرزبندی های جدید میان مناطق مختلف قفقاز پدید آمد که با پیشروی و تثبیت گردیدن بلشویک ها بار دیگر دولت مرکزی روسی بخت انتفاع از قفقاز را به دست آورد. 

درگیری ها به شکل مشخص پس از سقوط تجربه کمونیسم به مثابه واحدی سیاسی و نیز رویکردی جهانشمول هویدا گردید. جمهوری ها پس از شوروی با شرایط سیاسی و اقتصادی متزلزل یکی پس از دیگری برای سال ها درگیر آشوب و بی نظمی های داخلی بسیار بودند. این بی نظمی و عدم ثبات در بیرون مرزهای ترسیم شده برای این جمهوری ها نیز دیده می شد؛ چه آن که این مرزها بدون توجه به نزدیکی های هویتی، فرهنگی، زبانی و دینی ترسیم گردیده بود. شکل گیری نظم دولت-ملت محور به مثابه نسخه برآمده از معاهده وستفالی(1648) تجربه امروزین این جمهوری ها است. نکته این جا است که کوشش برای بازنویسی تاریخ و هویت بر مبنای تجربه سالیان نه چندان دور و انقطاع از تاریخ کهن و ایجاد هویت جمعی نوظهور و برساخته نه تنها به کاهش درگیری های فیزیکی نیانجامیده است بلکه بر سطح و دامنه این درگیری ها افزوده است. 

رجوع به خوانش هایی برساخته و ناقص و جعلی از میراث معنوی، تاریخ و ادبیات و ترسیم مرزها بر مبنای آن با روی برگرداندن از جهانی که قفقاز پیش از آخال و گلستان و ترکمنچای به آن تعلق داشت امکان ارائه تعریفی موثق و مطمئن از خود را از قفقازی ها سلب نموده و آن ها به درگیری های بی حاصل برادر با برادر کشانده است. امروز روز مطالعه روابط بین الملل و شکل یابی قدرت های منطقه ای با توجه به رویکرد بینا ذهنیت گرایانه و توجه به هویت از اهمیتی ویژه برخوردار است. این مهم به امکان ایفای نقش در زمین های بازی معین و تعیین حدود مشخص در جهان سیاست می انجامد. در ارتباط با قفقاز ما شاهد گم شدن این حلقه در سیاست ورزی هستیم. سیاست ورزی قفقاز که شیوه ای دیکتاتور مآب از دموکراسی را در درون جمهوری ها نمایندگی می کند در بیرون به درگیری در فضایی می انجامد که با تاریخی دراز دامن از تنوع محل نمایش مدارا بوده است. آنچه در سیاست ورزی داخلی و خارجی این جمهوری ها بیش از هر چیز دیگر نمایان است برساختن تاریخ و هویت جعلی به دست دیکتاتورها جهت پیش برد منافعشان است. این نگرش مجعول در سیاست داخلی محتاج حمایت نمایشی مردم برای در قدرت ماندن صاحبان قدرت و در سیاست خارجی مستلزم نبرد با هر غیری است که از سوی صاحبان قدرت تعریف شده باشد. این غیر یا دیگری می تواند ارمنی یا مسلمانی باشد که بیش از هزار سال سابقه همزیستی مسالمت آمیز با یکدیگر دارند. 

مناقشه در قفقاز بیش از هر کسی دل ایرانیان را به درد می آورد که شاهد خونریزی در پاره تن میهن و کشته شدن هم خون ها و هم تبارانشان هستند. رنجی که بر شانه های تاریخ این سرزمین کهن فرود می آید بسیار سنگین است زیرا حسرت آن سوی ارس را به درد جنگ گره می زند. آن سوی ارس سرزمین وصال در ادبیات فارسی است که نه تنها حافظ از شیراز سلامش می رساند بلکه نظامی در خسرو و شیرینش به بوسیدن خاک ارس توصیه می کند و مولوی ارس را نماد شادی و زندگی و نور می داند و حکیم توس، فردوسی بزرگ، از آرش و ساحل ارس می سراید. پرسش این جا است که با این میراث معطوف به پذیرش و مدارا چرا آتش جنگ در این منطقه خاموش نمی شود؟ پاسخ را باید در مرزهای جعلی و کوشش های مبتنی بر قدرت هایی دید که طی دو سده جهانی ناآشنا را طرح ریزی و عملی ساخته اند. 

تاریخ پرفراز و نشیب قفقاز نظم های نوینی را بران تحمیل نموده است که با پیشینه چند هزار ساله آن بیگانه اند. نکته پایانی این که ذیل رویکردی استراتژیک باید راه حل این بحران را در تفاهم های تاریخی و منافع مشترک مردم قفقاز سراغ گرفت و از ادامه یافت این درگیری اجتناب نمود. شگفت آن که این روز ها با ادامه یافتن جنگ در قره باغ شاهد ورود بازیگرانی به مناقشه هستیم که نه تنها به حل بحران یاری نخواهد رساند بلکه به گسترش آن در سطحی وسیع تر منجر خواهد گردید.

مطالب مرتبط