طهمورث غلامی
مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC
بیان رخداد
مؤلفه های اقتصادی همواره در تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، نقش بسیار پررنگی بازی کرده اند. برای مثال یکی از علل ناامیدی مردم از جریان مشروطه به خاطر وجود مشکلات اقتصادی ناشی از اشغال ایران در جنگ جهانی اول بود. تأثیر مؤلفه های اقتصادی در دوران حاکمیت رضا شاه، اشغال ایران در جنگ جهانی دوم، سقوط مصدق، وقوع انقلاب اسلامی و پایان جنگ 8 ساله را نمی توان انکار کرد. در این میان، یکی از مهمترین مؤلفه های اقتصادی کشور ایران در دوران معاصر عامل نفت بوده است. نفت در ایران سبب تغییر حکومت های مختلف و قتل نخست وزیرانی چون ساعد و رزم آرا شد. علاوه بر این، یکی از مهمترین اثراتی که نفت در دوران معاصر در حیات سیاسی و اجتماعی ایران به جا گذاشت، نقش آن در ظهور جنبش ملی شدن نفت از یک سو و نقش آن در سقوط دولت دکتر محمد مصدق از سوی دیگر بود. دولت انگلستان که با ملی شدن نفت، نفوذ سنتی خود را در ایران از دست داد، راه اعاده ی نفوذ دوباره ی خود را تکیه بر همان عامل نفت دانست.
انگلستان با آگاهی از وابستگی اقتصاد ایران به نفت و به تبع آن وابستگی ایران به تکنولوژی اکتشاف، بهره برداری و صادرات نفت توسط انگلستان آگاه بود. لذا، نفت ایران را مورد تحریم قرار داد و بدین طریق به حمایت مردم از دولت دکتر مصدق ضربه ی اساسی زد. امروزه بار دیگر نفت ایران که بیش از 90 درصد اقتصاد ایران به آن وابسته است، توسط دولت های غربی تحریم شده است. این نوشتار در پی پاسخ به چرایی این موضوع است. در پاسخ استدلال می گردد که هدف نهایی و اصلی از تحریم نفتی ایران نه مسئله هسته ای بلکه تلاشی برای تغییر نظام سیاسی ایران است که خود ریشه در فهم تاریخی دولتمردان انگلستان از حیات اجتماعی و سیاسی جامعه ی ایران در دوران معاصر است. در این نوشتار، با نگاهی مقایسه ای تلاش می گردد که نشان داده شود چگونه غرب به دنبال آن است که واقعه ی تلخ تاریخی دهه ی 1330 در ایران را بار دیگر تکرار کند.
کلید واژگان: ایران، نفت، تحریم، تغییر، تاریخ، غرب.
تحلیل رخداد
دولت انگلستان به دلیل روابط استعماری که در دوران معاصر با ایران داشت، از درک تاریخی عمیقی نسبت به جامعه ی ایران برخوردار است و لذا این درک و فهم تاریخی به این کشور کمک کرده است که به خوبی بدانند در مواجهه با مسائل مربوط به ایران چه موضعی اتخاذ کندکه به نتیجه مطلوب منجر شود. بر مبنای این فهم تاریخی بود که آنها سبب سقوط دولت ملی مصدق شدند.
در دوره ی قاجاریه قرارداد دارسی که یک قرار داد نفتی بود توسط انگلستان به ایران تحمیل شد. این قرارداد، در دوره ی رضا شاه مورد اعتراض قرار گرفت ولی در نهایت با اجبار قراردادی ننگین تر از دارسی به ایران تحمیل شد. در دوران پس از جنگ جهانی دوم، ناسیونالیسم برآمده از دو جنگ جهانی در ایران مدام به این قرارداد اعتراض کرد و اجازه تصویب آن را در مجلس شورای ملی آن روزها را به ویژه در نیمه دوم دهه 1320 نداد. در این میان نخست وزیرانی چون ساعد و رزم آرا نیز تلاش کردند که به هر طریق ممکن قرارداد گش – گلشائیان را که صورت جدید قرارداد دارسی بود، را به تصویب مجلس برسانند که موفق نشدند و جان خود را از دست دادند. در نهایت ترکیبی از نیروهای ملی گرا و اسلام گرابا محوریت مصدق و کاشانی موفق به ملی کردن نفت ایران شدند و قانون آن را به تصویب مجلس رساندند. در آن هنگام اکتشاف، بهره برداری، صادرات نفت ایران کاملاً وابسته به تکنولوژی انگلستان بود. انگلیس بلافاصله به نیروهای خود دستور داد که فعالیت های نفتی خود را متوقف کنند و به دنبال آن اقداماتی دیگر را علیه نفت ایران انجام داد. این اقدامات بی تأثیر نبود. بدین معنی که اقتصاد ایران با چالش ها و مشکلات جدی مواجه شد. در این میان نه تنها وابستگی اقتصادی ایران به نفت مشکل ساز شده بود، بلکه نبود دانش و توانایی اکتشاف و بهره برداری از نفت و انتقال آن به بازارهای فروش نیز مزید بر علت شده بود و این بیش از پیش اقتصاد ایران را تحت فشار قرار داد. به گونه ای که در اولین سال حکومت دکتر مصدق، دولت وی حتی ناتوان از پرداخت حقوق و عیدی کارکنان دولت در بخش نفت شد. دولت مصدق هر چند اقداماتی مانند اقتصاد بدون نفت را دنبال کرد و در کوتاه مدت تا حدودی بر مشکلات فائق آمد، اما واقعیت آن است که دولت در میان مدت قادر نبود اقتصاد کشور را مدیریت کند. در این شرایط حمایت مردمی از مصدق به شدت کم شد. از طرفی فشارهای خارجی در اثر عامل نفت باعث اختلاف و تفرقه میان یاران مصدق شد. هم چنین بخشی از حاکمیت که طرفدار شاه بودند اقدامات مصدق مبنی بر مقاومت در مقابل انگلستان را خطرناک تعریف کردند و تلاش های خود را برای سرنگونی وی آغاز کردند. شاه بعد از کودتای 28 مرداد مدام می گفت که اگر مصدق پشتیبان مردمی داشت، سقوط نمی کرد، لذا اقدام وی کودتا نبوده است. این حرف تا حد زیادی درست است که مصدق پشتیبانی مردمی در روز کودتا نداشت. با این حال مجموعه ی عوامل فوق تحت تأثیر عامل نفت سبب شد که دولت مصدق سقوط کند و یک انحراف بزرگ در مسیر رشد و استقلال ملت ایران به وجود آید که این انحراف و مانع تا زمان وقوع انقلاب اسلامی ایران ادامه داشت.
بعد از کودتای 28 مرداد 32، دولت انگلستان به تدریج نفوذ خود را در ایران از دست داد و جای خود را به ایالات متحده داد. با وقوع انقلاب اسلامی، به نفوذ آمریکا در ایران نیز پایان داده شد. لذا این بار ایالات متحده به دنبال اعمال تحریم هایی علیه ایران بود.لذا نظام جدید مسیر استقلال و خودکفایی را در پیش گرفت تا در برابر فشارهای خارجی از آسیب پذیری خود بکاهد. یکی از اقدامات موفقی که در دوره ی جمهوری اسلامی ایران صورت گرفت این بود که به تدریج تلاش هایی صورت گرفت که توانایی و دانش و اکتشاف و تولید و صادرات نفت در ایران بومی شود و در این مسیر تا حدود زیادی موفق بود. این موفقیت باعث شد که ایالات متحده تلاش کند با تحریم های مالی و تکنولوژیکی در مسیر بومی شدن دانش مرتبط با نفت در ایران چالش ایجاد کند. هر چند تلاش جمهوری اسلامی ایران در بومی کردن دانش نفت تا حدود موفق و قابل تحسین است، اما تلاش دولتمردان در داشتن اقتصاد بدون نفت به نتایج چندانی منجر نشد. همین عامل خود سبب ضربه پذیری ایران شده است.
ایالات متحده به هر دلیلی جمهوی اسلامی ایران را یک کنش گر مطلوب نمی داند و لذا مسیر اعمال فشار علیه جمهوری اسلامی ایران به ویژه در عرصه ی اقتصادی را در پیش گرفته است. فشارهای ایالات متحده به اقتصاد ایران از طریق نفت دارای دو بعد می باشد: بعد اول این بود تحریم های مشابه تحریم های انگلستان در زمان مصدق، علیه دانش و توانایی های مربوط به اکتشاف، بهره برداری، تولید و فرآوری نفت ایران، وضع کرد. اما چون این دانش و توانایی در ایران تا حدود زیادی بومی شده بود، لذا مانند دوران مصدق نمی توانست به نتیجه دلخواه آمریکا منجر شود، هر چند نمی توان منکر شد که مشکلاتی را برای صنایع نفتی ایران ایجاد کرد.
بعد دوم ناشی از وابستگی بیش از 90 درصد اقتصاد ایران به نفت می باشد. اگر چه ایران تلاش کرد که دانش نفت را در داخل بومی کند تا دیگر مانند دوران مصدق آسیب پذیر نباشد، اما با این حال یک وجه مشترک با دوران مصدق دارد و آن این است که در هر دو دوره، اقتصاد کشور به فروش های نفتی و درآمدهای حاصل از آن وابسته بود. اینجا بود که ایالات متحده تصمیم گرفت که منابع ناشی از فروش نفت ایران را تحریم کند. این سیاست انگلیسی که امروزه توسط ایالات متحده اجرا می شود، هدفی را دنبال می کند که در ابتدای دهه ی 1330، دولت انگلستان در ایران دنبال می کرد. با این تفاوت که در زمان مصدق، انگلستان دانش و توانایی بهره برداری و تولید نفت ایران را تحریم کرد و نتیجه حاصل گشت، اما امروزه ایالات متحده با توجه به بومی شدن توانایی بهره برداری از منابع نفتی در ایران، فقط فروش نفت ایران را تحریم کرده است. ولی با این حال، هدف از تحریم در هر دو دوره یکی است؛ ایجاد فاصله میان دولت و مردم.
واقعیت آن است که تحریم ها بیشتر جامعه و ملت ایران را تحت فشار قرار خواهد داد. اگر دولتی مانند جمهوری اسلامی ایران به فرض مثال دنبال توانمندی هسته ای نظامی باشد، طبیعی است که این دولت منابع مالی آن را از قبل کنار گذاشته است و با تحریم های نفتی شاید مجبور شود که از بودجه بخش های دیگر کم کند ولی از بودجه بخش هسته ای کم نخواهد کرد، چون مصمم به هسته ای شدن است. پس هدف تحریم ها این نیست که منابع مالی فعالیت های هسته ای ایران متوقف شود، بلکه این است که پشتیبانی ملت از دولت کاهش یابد و با ضعیف شدن کارآمدی دولت در چشم مردم زمینه تغییر آن در اثر شورش های اجتماعی ناشی از فشارهای اقتصادی فراهم شود.
دورنمای رخداد
ایران دارای تاریخی است که در آن همه ی حوادث روابط بین الملل مانند جنگ، صلح، سازش، قرارداد، کودتا، انقلاب و… را تجربه کرده است. این تاریخ می تواند منبع ارزشمندی برای تصمیم گیران ما باشد و با مطالعه ی عمیق آن و گرفتن درس هایی از آن، اجازه تکرار وقایع تاریخی منفی را ندهد. در عین حال تاریخ ایران می تواند منبعی برای دشمنان باشد. بدین معنی که با مطالعه ی آن پی ببرند که چگونه می توان به ایران ضربه زد. در این شرایط باید بررسی شود که نفت و تحریم آن توسط انگلیس چگونه سبب سقوط دولت دکتر مصدق شد. چگونه می توان مانع تکرار آن حادثه تلخ در ابتدای دهه ی 1330 در شرایط فعلی شد.