مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

روابط ایران و ایالات متحده در پرتو تحولات بهار عربی (بخش دوم)

اشتراک

طهمورث غلامی

مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC

بیان رخداد

ایالات متحده در مقام یک بازیگر فرامنطقه ای در خاورمیانه، دارای منافع سیاسی، اقتصادی و امنیتی فراوانی است. بدین خاطر طبیعی است که این کشور نسبت به تحولاتی که در منطقه اتفاق می افتد واکنش نشان دهد. همچنین در طرف مقابل، جمهوری اسلامی ایران نیز در مقام یک قدرت منطقه ای و یکی از اعضای اصلی منطقه ی خاورمیانه دارای حوزه های منافع و نفوذ در این منطقه است که نه تنها به دنبال رفع تهدیدات موجود علیه آن است، بلکه تلاش می کند که آنها را نیز گسترش دهد. طبیعی است که در این صورت جمهوری اسلامی ایران نیز نسبت به تحولاتی که در سطح منطقه اتفاق می افتد واکنش نشان دهد و برحسب منافع ملی خود تصمیم بگیرد. بر این مبنا باید گفت که پدیده ی بهار عربی یا بیداری اسلامی، یک پدیده ی منحصر به فرد است که در یک سال گذشته در منطقه اتفاق افتاده است و منافع بازیگران مختلف منطقه ای و فرا منطقه ای را تحت تأثیر خود قرار داده است. با این که تأثیر این تحولات برای همه ی بازیگران یکسان نیست، ولی باید گفت که این تحولات توانست برخی از کشورها را در کنار هم قرار دهد و برخی دیگر را رودر روی هم و در تقابل با هم قرار دهد. هدف این نوشتار این بود که تأثیر تحولات بهار عربی بر روابط ایران و ایالات متحده را مورد بررسی قرار دهد که در پاسخ عنوان شد که این تحولات باعث تشدید وخاومت در روابط ایران و ایالات متحده گشته است و شکاف در روابط را عمیق تر کرده است. در بخش نخست این نوشتار برای اثبات این استدلال دلایلی عنوان شد که در ادامه به ذکر دلایل دیگری نیز پرداخته می شود.

کلید واژگان: بهار عربی (اسلامی)، ایران، ایالات متحده، روابط.

تحلیل رخداد:

تشدید بی اعتمادی در مسئله ی هسته ای ایران: تحلیل گران در رابطه با مسائل هسته ای کشورهای مختلف قائل به وجود الگوهای رفتاری متعددی مانند الگوی رفتاری کره ی شمالی، الگوی رفتاری آفریقای جنوبی و یا الگوی رفتاری لیبی تحت امر قذافی هستند. یکی از مهمترین الگوهای رفتاری به نوع سیاست ها و عملکرد قذافی برمی گردد در زمانی که مسئله ی هسته ای این کشور به یک مسئله ی بین المللی تبدیل شد. بنا به ادعای ایالات متحده، دولت لیبی از جمله ی دولت های خاورمیانه بود که از دهه ی 1980 به دنبال دست یابی به سلاح هسته ای بود. لذا در سرتاسر دهه ی 80 و دهه ی 1990 میلادی و حتی اوایل سال های 2000، روابط خصمانه ای میان لیبی و ایالات متحده وجود داشت. در اثر این وضعیت، کشور لیبی تحت فشارها و تحریم های مختلفی توسط ایالات متحده و متحدانش قرار گرفته بود. به دنبال سقوط صدام حسین، قذافی که از حمله ی ایالات متحده به کشور خود نگران بود تصمیم گرفت که با غرب و مشخصاً ایالات متحده به سازش برسد. در این راستا کشور لیبی از خواسته های هسته ای خود صرف نظر کرد و در مقابل تمامی فشارها و تحریم ها علیه دولت لیبی رفع گردید و به ظاهر دولت لیبی به عنوان یک دولت قانونمند و قانون گرا در جامعه ی بین الملل و جامعه ی جهانی پذیرفته شد. این گونه نشان داده شد که غرب به نظام سیاسی قذافی اعتماد کرده است و لذا این کشورها روابط سیاسی خود را با لیبی از سر گرفتند. از این زمان بود که تصمیم لیبی به عنوان یک الگوی رفتاری مطلوب و مقبول مطرح شد و این گونه عنوان شد که کشورهایی که دارای مسئله ی هسته ای چالش برانگیز هستند، در صورت صرف نظر کردن از مسئله ی هسته ای خود می توانند از امتیازات فراوانی که توسط غرب اعطا خواهد شد، برخوردار گردند. با وقوع شورش های داخلی در لیبی و تصمیم غرب برای حمله به لیبی، ادعای فوق مورد تردید قرار گرفت و نشان داد که غرب هیچگاه به نظام سیاسی قذافی اعتماد نکرده است و صرفاً به دنبال زمان مناسب برای حذف وی از صحنه ی سیاسی لیبی بوده است. در واقع با آغاز کوچکترین ناآرامی ها در لیبی، غرب تمامی توافقات و تفاهمات خود با لیبی را نادیده گرفت و با تمام توان در جهت حذف نظام سیاسی قذافی تلاش کرد.

هدف این نوشتار این نیست که بیان گردد که جمهوری اسلامی ایران نیز دچار وضعیتی مشابه وضعیت لیبی خواهد شد، بلکه هدف بیان این نکته است که دیگر الگوی رفتاری لیبی به عنوان یک الگوی بدیل نمی تواند مورد توجه دولت مردان جمهوری اسلامی ایران قرار گیرد. بی توجهی غرب به همکاری های قذافی در مسئله هسته ای کشورش، سازش ها و کوتاه آمدن های او و نیز عدم تلاش برای حل مسالمت آمیز شورش های داخلی در لیبی، همانند یمن، نشان داد که غرب همچنان قائل به این گزینه است که نظام های سیاسی که به دنبال توان هسته ای هستند، را صرفاً باید از طریق تغییر نظام سیاسی مهار کرد. بدین خاطر جمهوری اسلامی ایران نیز بر اساس تجربه ی لیبی نسبت به غرب، کاملاً بی اعتماد شده است و اگر چه این بی اعتمادی در گذشته نیز وجود داشته است، اما در شرایط حاضر کاملاً تشدید شده است. شاید بتوان صحت این ادعا را به خوبی در بیان رهبر انقلاب اسلامی ایران ملاحظه کرد که با نقد سیاست های قذافی و اشتباه دانستن عملکرد او عنوان داشت که نباید فریب لبخندهای غرب را خورد.

تشدید رقابت های ژئوپلیتیکی: با فروپاشی شوروی، یکی از اصلی ترین اهداف ایالات متحده در منطقه ی خاورمیانه گسترش و تثبیت هژمونی خود می باشد. بر این مبنا، ایالات متحده تلاش می کند که به عنوان یک قدرت برتر مشروع در خاورمیانه پذیرفته شود و هیچ قدرت منطقه ی دیگری به دنبال چالش و تقابل با این کشور نباشد. ایالات متحده دولت هایی مانند لیبی تحت امر قذافی، سوریه، عراق زمان صدام حسین و جمهوری اسلامی ایران را جزء چالش گران منطقه ای تعریف می کرد که به دنبال این هستند که منافع ایالات متحده در سطح منطقه را به چالش بکشند و هژمونی این کشور را با تهدید مداوم مواجه کنند. لذا این کشور به طرق مختلف و با بهره گیری از ابزارهایی مانند اقناع، تطمیع، تهدید، ارعاب و توسل به زور تلاش می کرد که این موانع تحقق برتری منطقه ای خود را از بین ببرد و بدین طریق خاورمیانه را عرصه ی نفوذ بدون چالش خود بکند.

در مقابل جمهوری اسلامی ایران نیز قائل به نقش منطقه ای برای خود است و نه تنها در برنامه های توسعه ای خود به دنبال این است که قدرت برتر منطقه باشد، بلکه عملاً با حضور و نفوذ ایالات متحده و دیگر قدرت های فرا منطقه ای در خاورمیانه مخالف است. بر مبنای این خواست بلند مدت، جمهوری اسلامی ایران تحولات بیداری اسلامی در منطقه ی خاورمیانه را فرصتی برای حذف نفوذ قدرت های فرا منطقه ای مانند ایالات متحده در خاورمیانه دانست. از این رو جمهوری اسلامی ایران تلاش کرد که گفتمان بیداری اسلامی را در سطح منطقه تقویت کند و از این طریق به روی کار آمدن حکومت های اسلام گرا در کشورهای عربی کمک کند و از این طریق به حیات دولت هایی که سبب حضور و نفوذ ایالات متحده در منطقه ی خاورمیانه گشته اند، پایان دهد. در مقابل ایالات متحده نیز تحولات بهار عربی را فرصتی برای تحقق خواست اصلی خود یعنی گسترش و تثبیت هژمونی این کشور در خاورمیانه می دانست. لذا این کشور نیز تلاش می کند که با تقویت گفتمان دموکراسی خواهی در سطح منطقه به حیات دولت های مخالف خود مانند لیبی و سوریه پایان دهد و حوزه ی نفوذ و منافع کشوری مانند جمهوری اسلامی ایران را محدود کند. از این رو باید گفت که تحولات موجود در سطح خاورمیانه از این رو باعث تشدید رقابت ها میان جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده گشته است که هر یک از این دو دولت، تحولات موجود را فرصتی برای بیرون کردن رقیب از عرصه ی رقابت می دانند. البته باید گفت که تلاش جمهوری اسلامی ایران برای تبدیل شدن به قدرت برتر منطقه ای و حذف نفوذ و حضور ایالات متحده در خاورمیانه، از یک سو و تلاش ایالات متحده برای تثبیت هژمونی خود از سوی دیگر که بیانگر تضاد منافع دو دولت هست، همواره وجود داشته است. اما تحولات بهار عربی در سطح منطقه باعث شده است که این تضاد منافع عینی تر ملموس تر و مشهود تر بشود.

دورنمای رخداد:

تا زمانی که جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده دارای تضاد منافع و اهداف هستند، و هر دو به دنبال گسترش حوزه های نفوذ و منافع خود در مقابل دیگری هستند، روابط دو کشور از هر تحولی که در خاورمیانه اتفاق بیفتد، متأثر خواهد شد. بر این مبنا باید گفت که، تداوم فرایند بهار عربی به هر سمت و سو و جهتی که باشد، روابط ایران و ایالات متحده را نیز متأثر خواهد کرد. زیرا این فرایند ممکن است به سود یکی و به ضرر دیگری باشد و از این طریق منافع یک دولت تأمین شود و منافع و امنیت دولت دیگر در معرض تهدید قرار گیرد. در این شرایط دولتی که از تحولات موجود احساس زیان کند برای دفع خطر واکنش نشان خواهد داد و دولتی که احساس منفعت کند برای حفظ آن تلاش خواهد کرد. بدین خاطر ایالات متحده و جمهوری اسلامی ایران به طور دقیق ابعاد و مؤلفه های بهار عربی را رصد خواهند کرد تا متناسب با آن به اتخاذ تصمیم بپردازند.آن گونه که در این نوشتار استدلال گردید، فرایند مبهم تحولات بهار عربی تا کنون سبب تشدید وخامت و تیرگی در روابط دو کشور گشته است. به گونه ای که هر گونه تعامل و سازشی را میان دو کشور دشوار می کند و به نظر می رسد که این وضعیت در گذر زمان نیز تشدید شود. زیرا به هر اندازه که تحولات بهار عربی به سمت شفافیت و مشخص شدن جهت گیری آن حرکت کند، به همان میزان بر رقابت موجود میان ایران و ایالات متحده افزوده خواهد شد.

 

مطالب مرتبط