مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

بازگشت محافظه­ کاری در امریکا و آینده امنیت منطقه­ ای

اشتراک

ابراهیم متقی

استاد دانشگاه تهران

انتخابات ریاست جمهوری امریکا در فرایند گسترده و پرفراز و نشیبی شکل می­گیرد. این امر می­تواند آثار و پیامدهای خود را در مکانیسم امنیت­سازی در محیط منطقه­ای و بین­المللی به­وجود آورد. هرگاه قدرت سیاسی و نخبگان اجرایی در فرایندهای انتخاباتی جابه جا شوند، زمینه برای تغییر در الگوی کنش امنیتی امریکا در محیط­های ژئوپلیتیکی شکل می­گیرد. نشانه­های تأثیرگذاری انتخابات ریاست جمهوری بر معادله امنیت منطقه­ای در خاورمیانه و خلیج فارس را می­توان در ارتباط با تفاوت­های راهبردی سیاست خارجی امریکا در دوران کلینتون، جورج بوش و باراک اوباما مورد ملاحظه قرار داد.

در دوران کلینتون، موضوعات اقتصادی به عنوان محور اصلی سیاست­گذاری عمومی امریکا محسوب می­شد. در چنین شرایطی، جمهوری­خواهان نقش حاشیه­ای ایفا نمودند. آنان در مراکز مطالعات راهبردی و اتاق­های فکر امنیتی درصدد بازسازی ساختار قدرت در امریکا بودند. در چنین شرایطی بود که جمهوری­خواهان در انتخابات نوامبر 2000 به پیروزی رسیدند. اگرچه درباره پیروزی جمهوری­خواهان در انتخابات ریاست جمهوری امریکا تردیدهای زیادی وجود داشت، اما محافظه­کاران جدید در ساختار سیاسی و امنیتی امریکا توانستند نقش محوری در سیاست قدرت ایفا نمایند. نتیجه این امر را می­توان پیروزی جورج بوش و گروهی دانست که از سیاست­های امنیتی و کاربرد نیروی نظامی گسترده برای اهداف راهبردی امریکا بهره می­گرفتند.

1- سنت­های محافظه­کاری سیاست منطقه­ای امریکا در خلیج فارس و خاورمیانه

جورج بوش از الگوهای افراطی برای امنیت­سازی در امریکا بهره­ گرفت. اقدامات نظامی ایالات متحده در افغانستان و عراق نتایج مخاطره آفرینی برای امنیت ملی امریکا به وجود آورد. از سال 2001 به بعد هزینه نظامی امریکا سالیانه 90 میلیارد دلار افزایش یافت. بخش قابل توجهی از هزینه­های یاد شده مربوط به عملیات نظامی و اقدامات تاکتیکی ستاد مشترک ارتش امریکا در مناطق بحرانی بوده است. این امر، هزینه­های دولت فدرال امریکا را به گونه­ای تدریجی افزایش داد. بحران اقتصادی امریکا در سال 2007 را می­توان پایان اعتبار راهبردی جمهوری­خواهان در حوزه سیاست اجتماعی و امنیتی امریکا دانست.

در چنین شرایطی بود که جان مک کین در انتخابات نوامبر 2008 با شکست سختی روبرو شد. باراک اوباما بیش از 70 درصد کارت الکترال مربوط به ریاست جمهوری امریکا را به دست آورد. این امر را می­توان انعکاس بدبینی گسترده نخبگان و گروه­های اجتماعی امریکا به محافظه­کاران جدید در حزب جمهوری­خواه دانست. شکست مک کین، بار دیگر گروه­های محافظه­کار در امریکا را در فضای حاشیه­ای قرار داد. آنان در این مرحله، از الگوی تهییج افکار عمومی در انتقاد از سیاست­های اقتصادی اوباما بهره گرفتند.

نتیجه آن را می­توان در انتخابات میان دوره­ای کنگره امریکا در نوامبر 2010 مورد ارزیابی قرار داد. در این انتخابات، جمهوری­خواهان توانستند در رقابت­های مجلس نمایندگان به پیروزی برسند. هم­اکنون اکثریت مجلس نمایندگان امریکا را حزب جمهوری­خواه و اکثریت مجلس سنای امریکا را حزب دموکرات در اختیار دارد. این امر نشان می­دهد که تحرک سیاسی و حزبی جمهوری­خواهان به گونه مرحله­ای افزایش یافته است. جمهوری­خواهان سیاست تحرک تدریجی را در پیش گرفته­اند. آنان مبادرت به ایجاد حزب سایه در حمایت از سیاست محافظه­کاران جدید و حزب جمهوری­خواه نمودند.

جنبش تی پارتی را می­توان نماد تحرک سیاسی این گروه در ساختار انتخاباتی امریکا دانست. اصلی­ترین چهره­های جنبش اجتماعی امریکا با رویکرد اقتصادی را می­توان افرادی همانند سارا پیلین و همچنین میشل باکمن دانست. این افراد تلاش دارند تا موج­های جدیدی را در قالب جنبش توده­ای با اهداف اقتصادی سازماندهی نمایند. اقتصاد به عنوان بهانه رقابت­های سیاسی جهت بازسازی نقش جمهوری­خواهان در رقابت­های انتخاباتی نوامبر 2012 در امریکا خواهد شد. طبعاً هر یک از کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری مواضع خود را در ارتباط با ایران و سیاست بین­الملل بیان می­دارند.

در این مجموعه تلاش می­شود تا اولاً؛ تبارشناسی محافظه­کاری جدید در امریکا به انجام رسد. ثانیاً؛ نخبگان سیاسی امریکا براساس نگرش راهبردی آنان نسبت به مسائل ایران و سایر موضوعات سیاست بین­الملل تفکیک گردد. ثالثاً؛ الگوی رفتار انتخاباتی راست جدید در رقابت­های حزبی نوامبر 2012 امریکا مورد ارزیابی تحلیلی قرار گیرد. بنابراین هدف اصلی این مقاله را می­توان درک دقیق­تری نسبت به ساختار قدرت امریکا در روند رقابت­های حزبی و تأثیر آن بر چگونگی سازماندهی شکل­بندی­های امنیت منطقه­ای در حوزه­های ژئوپلیتیکی دانست.

2- ریشه­های ظهور محافظه­کاری جدید در ساختار سیاسی امریکا

محافظه­کاری جدید را می­توان واکنشی نسبت به افول تدریجی امریکا در سیاست و اقتصاد بین­الملل دانست. امریکایی­ها دارای رویکرد هژمونیک­گرا در حوزه سیاست بین­الملل می­باشند. براساس چنین رویکردی است که گروه­های محافظه­کار جدید تلاش نمودند تا بحران­های اجتماعی و ساختاری امریکا را با موج­های امنیتی کنترل نمایند. حادثه 11 سپتامبر نقطه عطف تحرک گروه­های امنیتی در امریکا محسوب می­شود. گروه­هایی که تلاش داشتند تا زمینه­های مقابله با تهدیدات حاشیه­ای و مرکزی را از طریق کاربرد قدرت نظامی و فشارهای سیاسی فراهم آورند.

برخی از تحلیلگران بر این اعتقادند که محافظه‌کاری در امریکا با حادثه 11 سپتامبر 2001 ظهور یافته است، در حالی که مبانی اندیشه‌ای و فکری محافظه‌کاران را می‌توان در دوران‌های مختلف تاریخ سیاسی امریکا مورد ملاحظه قرار داد. محافظه‌کاران همواره بر اندیشه امنیت‌گرایی تاکید دارند. آنان این موضوع را مطرح می‌کنند که امریکا در شرایط تهدید منطقه‌ای و بین‌المللی قرار دارد. بنابراین باید زمینه‌های محدودسازی تهدیدات را فراهم آورد. براساس چنین ادراکی، گروه‌های محافظه‌کار عموما در ساختار دفاعی، امنیتی و استراتژیک امریکا ایفای نقش می‌کنند.

ارزیابی اندیشه‌های محافظه‌کاری در امریکا نشان می‌دهد که این گروه در دوران‌های مختلف دارای نقش محوری در بسیج افکار عمومی بوده‌اند. به طور کلی محافظه‌کاری هم‌اکنون یکی از چهار رویکرد متفاوتی محسوب می‌شود که در حوزه ساختار داخلی و سیاست خارجی امریکا از نقش و جایگاه سیاسی ویژه‌ای برخوردارند. محافظه‌کاران در حوزه‌های مختلف نهادی حضور دارند. نقش آنان در نهادهای مذهبی، گروه‌های رسانه‌ای و همچنین مجموعه‌های ساختاری بیش از سایر حوزه‌ها می‌باشد. به طور مثال، گروه‌هایی که در حوزه اقتصادی و فعالیت‌های مدنی ایفای نقش می‌کنند، دارای رویکرد دموکراتیک بوده و به لحاظ تحلیل موضوعات مبتلابه امنیت ملی امریکا، با محافظه‌کاران در تعارض و چالش تحلیلی قرار دارند.

 چگونگی اعاده قدرت و همچنین رویکرد محافظه­کاران در انتخابات نوامبر 2012 در زمره اصلی­ترین موضوعات امنیت منطقه­ای محسوب می­شود. اگرچه باراک اوباما به نتایج مثبت در سیاست خارجی و منطقه­ای امریکا دست­یافته، اما گروه­های انتقادی زیادی وجود دارند که دستاوردهای ایجاد شده برای امنیت ملی امریکا را کافی نمی­داند. محافظه­کاران جدید در زمره چنین گروه­هایی محسوب می­شود. آنان تلاش دارند تا برای ابزارهای نظامی و امنیتی اولویت بیشتری قائل شوند.

در چنین شرایطی باید آثار چنین تحولاتی را مورد بررسی قرار داد. از جمله این تحولات می­توان به فرایند امنیت سازی منطقه­ای درصورت به قدرت رسیدن افرادی همانند میشل باکمن اشاره داشت. او در زمره نیروهای راست گرا در جنبش تی پارتی و حزب جمهوری خواه امریکا محسوب می­شود. برای تحقق چنین هدفی لازم است تا اولاً؛ رهیافت‌های استراتژیک موجود در امریکا مورد ارزیابی قرار گیرند، ثانیاً؛ ریشه‌های فکری و تحلیلی محافظه‌کاری بررسی شود. ثالثاً؛ رویکرد محافظه‌کاران در ارتباط با موضوعات مختلف امنیتی دوران موجود (دسامبر 2010) تبیین گردند. رابعاً؛ رهیافت محافظه‌کاران در ارتباط با سیاست امنیتی امریکا نسبت به جمهوری اسلامی ایران مورد توجه قرار گرفته و نگرش آنان در ارتباط با موضوعاتی همانند امنیت منطقه‌ای، مذاکرات هسته‌ای و حقوق بشر تبیین گردد.

3- جهت­گیری راهبردی میشل باکمن در روند امنیت سازی منطقه­ای

گروه‌های محافظه‌کار دارای رویکرد قدرت­محور هستند. آنان بر ضرورت کاربرد قدرت نظامی تأکید دارند. از جمله این افراد می­توان به میشل باکمن از ایالت میسوری اشاره داشت. جهت‌گیری فکری و تحلیلی نامبرده ماهیت امنیتی دارد. به عبارت دیگر، وی تلاش دارد تا زمینه‌های لازم برای تأمین امنیت ملی امریکا از طریق کنشگری نظامی و فرآیندهای امنیتی را فراهم آورد. میشل باکمن بر این اعتقاد است که تولید قدرت به تنهایی برای منافع و امنیت ملی امریکا کفایت نمی‌کند. وی بر موضوعاتی از جمله کاربرد قدرت تأکید می­نماید.

این امر نشان می­دهد که میشل باکمن درصدد «غلبه بر تهدیدات» از طریق ابزارهای نظامی و استراتژیک است. وی در سخنرانی­های انتخاباتی خود این موضوع را مطرح کرده است که بدون کاربرد قدرت نمی­توان امنیت پایدار و مؤثر برای شهروندان امریکایی ایجاد کرد. کاربرد قدرت منجر به گسترش روح نظامی­گری در امریکا گردیده و زمینه را برای مقابله با تهدیدات غافلگیرکننده به وجود می­آورد. میشل باکمن بر ضرورت غلبه بر غافلگیری از طریق کاربرد قدرت نظامی تأکید می­کند. وی نظامی­گری را بخشی از مشیت الهی برای حمایت از جامعه برگزیده می­داند.

جورج بوش به عنوان نماد محافظه­کاری جدید در کتاب خاطرات خود که با عنوان «لحظات تصمیم(Decision Point)» در اواسط نوامبر 2010 منتشر نمود، از واژه­هایی همانند رسالت­گرایی الهی برای تثبیت قدرت و امنیت ملی امریکا در محیط داخلی و در سیاست بین­الملل تأکید داشت. این امر نشان می­دهد که تصمیم‌گیری براساس مولفه‌ها و ادراکات دینی، اعتماد به نفس بیشتری برای مقامات اجرایی امریکایی که در فضای محافظه‌کاری قرار گرفته‌اند به وجود می‌آورد.

در بسیاری از سطور کتاب لحظات تصمیم جورج بوش می‌توان پیوند مفاهیم و مولفه‌های دینی با ضرورت‌های استراتژیک را مورد توجه قرار داد. آنان بر این اعتقادند که دین بخش اجتناب‌ناپذیری از هویت امریکایی محسوب می‌شود. در دوران‌های بحران، اعتقادات دینی منجر به افزایش قدرت ملی و اراده سیاسی برای تصمیم‌گیری درباره موضوعات استراتژیک می‌گردد. اگرچه در امریکا گروه‌های قومی، مذهبی، نژادی و فرهنگی متفاوتی وجود دارند، اما اعتقاد به مذهب و توجه به شعائر دینی در زمره اصلی‌ترین شاخص‌ها و نشانه‌های  کنش سیاسی و اجتماعی محسوب می‌شود.

نتیجه­گیری

میشل باکمن را می­توان جایگزین سارا پیلین در روند رقابت­های انتخاباتی حزب جمهوری­خواه دانست. وی از شخصیت جنجالی­تری نسبت به پیلین برخوردار است. از سوی دیگر، گرفتاری­های خانوادگی وی را نیز ندارد. بنابراین از آمادگی لازم برای ادامه رقابت­های انتخاباتی در راستای تداوم سیاست نئومحافظه­کاری و امنیت­گرایی منطقه­ای در خاورمیانه برخوردار می­باشد. باکمن در زمره افرادی است که دارای جهت‌گیری و نگرش مداخله‌گرای میلیتاریستی در حوزه­های منطقه­ای است. وی بر این اعتقاد است که امریکا باید نقش هژمونیک در سیاست بین‌الملل و امنیت منطقه­ای داشته باشد. هژمونی را به منزله برتری قدرت در ساختار سیاسی و روند تصمیم‌گیری بین‌المللی می‌داند. به همین دلیل است که جلوه‌هایی از یک‌جانبه‌گرایی در اندیشه سیاسی و سیاست خارجی میشل باکمن موج می­زند. علاوه بر باکمن، افراد دیگری از جمله سارا پیلین و ریک سنتورم بر نظامی­گری منطقه­ای تأکید دارند.

 هر یک از افراد یاد شده تلاش دارند تا از قدرت نظامی و ابزارهای متنوع دیپلماتیک برای تثبیت موقعیت ژئوپلیتیکی امریکا به عنوان هژمون جهانی بهره­گیری نمایند. آنان نشانه­های مختلفی از مقابله با سیاست امنیتی ایران را در دستور کار قرار داده­اند. گروه­های محافظه­کار بر این اعتقادند که امنیت منطقه­ای امریکا زمانی تأمین می­شود که از الگوی کنش پرشدت در برخورد با ایران استفاده شود. آنان بر این اعتقادند که امریکا از توان استراتژیک، قابلیت ابزاری، موقعیت و جایگاه ویژه‌ای در سیاست بین‌الملل برخوردار است.

بنابراین لازم است تا از توانمندی خود برای تأثیرگذاری بر تمامی حوادث، رویدادها و بازیگران بین‌المللی بهره‌گیری کند. ظهور افرادی همانند باکمن و ریک سنتورم نشان می­دهد که آینده منطقه با نشانه­هایی از تهدید نظامی همراه خواهد بود. تهدید بخشی از واقعیت سیاست بین­الملل محسوب می­شود. اگر تهدید به نتیجه عملیاتی منجر نشود، آثار روانی خود را در محیط منطقه­ای به­جا می­گذارد. بنابراین چنین ادبیاتی منجر به افزایش هیجانات سیاسی – امنیتی در محیط منطقه­ای خاورمیانه و خلیج فارس خواهد شد.

مطالب مرتبط