مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

آینده نظام بین الملل تک چند قطبی و یا چند قطبی؟

اشتراک

 دکتر مهدی مطهرنیا

آینده پژوه و کارشناس روابط بین الملل

مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC

مقایسه نظام تک چند قطبی و تشکیل نظام چند قطبی

نظام چند قطبی در قرن هجدهم میلادی، تجربه شد و در نهایت به یک نظام دو قطبی متصلب انجامید که جنگ های جهانی اول و دوم از درون آن برخاست. نظام چند قطبی در عین حالی که یک نظام دموکراتیک در نظام بین الملل محسوب می شود و از این جهت دارای لایه بیرونی جذاب تر است ، اما در درون خود با توجه به فقدان یک نظام آمرانه و دارای ضمانت اجرا در حقوق بین الملل، نظام بین المللی در عرصه واقعیت های موجود امکان ایجاد همگرایی های متفاوت و شکننده و در نهایت تشکیل یک همگرایی دو قطبی را می تواند شکل دهد که در قبل از جنگ جهانی اول و دوم تجربه شد. این تجریه تا حدودی در حافظه تاریخی نظریه پردازان مخالف چند قطبی شدن وجود دارد. لذا این امر پذیرفته شده است که یا باید سازمان ها و نهادهای بین المللی فرادستی وجود داشته باشند که در ضمن داشتن مشروعیت ضمانت مدیریت احزاب قدرت را داشته باشند یا در درون قطب های متفاوت قدرت یک مسئول یا یک رفرنس عملیاتی و پاسخگو از این جهت وجود داشته باشد، بدین معنا که به هر تقدیر باید بپذیریم ایجاد یک فضای چند قطبی در نظام بین الملل در بستر فقدان قواعد آمرانه دارای ضمانت اجرایی مطلوب ، زمینه های تزاحم بین قدرت ها افزایش پیدا می کند و نظم موجود بین المللی نیز دچار مخاطرات قابل تاملی می شود . لذا بعضی از نظریه پردازان چندان با دیدگاه های تشکیل نظام چند قطبی موافق نیستند و از طرف دیگر بر این باورند که آنچه به عنوان چند قطبی گفته می شود، بیشتر به یک نظام سوسیالیستی در حوزه حیات بین المللی توجه دارد و سوسیالیم در منطقه جغرافیایی یک کشور هم نتوانست به معنای اصیل کلمه شکل بگیرد، چه برسد به گستره بین المللی که ما در آن شاهد یک سوسیالیسم بین المللی باشیم که در درون خود دارای چالش های بسیار سهمگینی است.

موانع و چالش های تثبیت و تحکیم نظام تک چند قطبی

موقعیت ایالات متحده آمریکا در میان متحدان خود و همچنین گسترش این اتحاد به پذیرش جایگاه فرادستی در بین متحدان اروپایی ایالات متحده آمریکا و سپس همراهی آن ها برای تقابل با رقابت شدید چین است. باید بپذیریم که غرب مجموعه ای از ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپا را تشکیل می دهد. اتحادیه اروپا در درون خود در عین همگرایی دچار گسست های معناداری است که باید با عینک نقادانه به آن نگریست. اگر از این نقد بگذریم و اتحادیه اروپا را نیز پیکره واحدی محسوب کنیم، باید بپذیریم که در شکل دهی و محتوا بخشی به نظم آینده بین المللی با ایالات متحده آمریکا رقابت دارد. در واقع چالش نخست ایجاد همگرایی بین دو سوی اقیانوس در جغرافیای غرب برای پذیرش پرچم داری ایالات متحده آمریکا به ویژه در دورانی است که ترامپ با شعارهای پست نو محافظه کارانه خود، لکه ننگی بر پیشانی دموکراسی آمریکا و به تبع واگرایی دولت ها و ملت های اروپایی نهاده است. چالش دوم اسرائیل و تحرکات اسرائیل در منطقه حد واسط یا جغرافیای دخیل قدرت برای شکل دادن به آینده نظم نوین جهانی است. اگر ما آمریکا را به عنوان یک جغرافیای مستقل و گسترش قدرت ایالات متحده آمریکا را در آسیای خاوری،را یک قدرت متغیر تاثیر پذیر و مستقل بدانیم، هم اکنون متغیر دخیل در چنین وضعیتی خاورمیانه در دو بخش خاورمیانه عربی یعنی هارتلند نو و خاورمیانه غیر عربی یعنی نوهارتلند که فلات ایران و خلیج فارس است و لذا با توجه به عملکرد اسرائیل و مقوله ای که تحت عنوان انقلاب اسلامی و مقاومت و ارتباط با حمایت های آمریکا از اسرائیل به ویژه در دوران ترامپ شاهد هستیم، می تواند تا حدود زیادی برای ایالات متحده آمریکا چالش برانگیز باشد. لذا از این جهت نیز باید به موضوع به لحاظ ژئوپلیتیکی توجه داشت. از نظر اقتصادی نیز ایالات متحده آمریکا اگر چه توانسته است از بحران اقتصادی 2008 سر سالم بیرون ببرد، اما ضربه های بسیار شدیدی به قدرت اقتصادی آمریکا نسبت به دهه های 70، 80 و 90 میلادی وارد آمده است و لذا اصل طلایی اقتصاد امریکا هنوز احیا نشده است. از این رو باید گفت این فقدان توان اقتصادی می تواند ایالات متحده آمریکا را با چالش رو به رو کرده و از نظر سیاسی نیز فقدان مشروعیت مطلوب ترامپ به عنوان رئیس جمهوری که در میان روسای جمهور ایالات متحده آمریکا (که هنوز شش ماه از ریاست جمهوری او در کاخ سفید نگذشته ) با تزلزل رو به روست. او اولین رئیس جمهوری است که از نظر افکار عمومی در پایین ترین حد ممکن قرار دارد و از این جهت او از یک مطلوبیت معنادار در ارتباط با عمق نفوذ سیاست گذاری خود در میان مردم آمریکا برخوردار نیست. از نظر سیاسی نیز باید این چالش را تا حدودی به وضعیت مدیریت آینده نظم نوین جهانی توسط کاخ سفید تسری داد. در بررسی چالش ها باید حداقل همان گونه که نه پیشران را در نظر می گیریم، نه سطح چالش برانگیز را نیز مورد توجه قرار دهیم.

وضعیت سناریوی تشکیل نظام آنارشیک بین الملل

یکی از دیدگاه هایی مطرح نظام آنارشیک بین الملل است ولی نگارنده معتقد است آنچه که در آینده خود را به هر تقدیر بروز خواهد داد، یک وضعیت آنارشیک بین المللی ناشی از دوران گذار از قدرت دولت به قدرت ملت ها در چارچوب شکل گیری دانایی ملت ها و به هم پیوستن آن ها در فرایند جهانی شدن هست ، ما هم اکنون به شکلی خاص از رو در رویی ملت ها در برابر قدرت دولت ها رسیده ایم که در وضعیت بدخیم آن به تروریسم و استفاده از حربه ترور برای تقابل به دولت ها ختم می شود و می تواند بعد از گذار از این تجربه سخت به وضعیت خوش خیم خود گرایش پیدا کند و در پرتو شکل گیری (آنچه که نگارنده اتاق شیشه ای و جهانی از گوی بلورین خوانده ام)  زمینه پرور ایجاد رو در رویی دانایی ملت ها با قدرت دولت ها شود. در این دوران گذار ما شاهد یک وضعیت آنارشیک بین المللی باشیم که جلوه بدخیم آن در حال حاضر نیز سایه وار خود را نشان می دهد. به گونه ای که دولت های حتی دشمن با یکدیگر برای جلوگیری از ابعاد بدخیم این حرکت مجبور به همکاری متقابل با یکدیگر شوند. نمونه بارز آن را از همکاری میان تهران و واشنگتن در مبارزه با داعش شاهد هستیم.

نقش بازیگران اصلی گروه بریکس و اعضای کنونی شورای امنیت در هر یک از سناریوهای آتی نظام بین الملل

اعضای گروه بریکس و گروه های دیگری که هم اکنون به صورت خرد و کلان در قالب همگرایی تلاش می کند که قدرت خود را فزاینده کنند، و این افزایش قدرت را در ایجاد یک فضای مناسب برای گرفتن امتیاز بیشتر به انجام می رسانند. چون به خوبی می دانند که بازیگری آنها در حدی نیست که بتوانند به تنهایی به امتیازات بیشتر برسند و در قالب همگرایی های سازمان دهی شده و بازی جدی تر در قالب قدرت فزون تر ناشی از این همگرایی ها وارد می شوند و در نهایت این بازیگران در جمع به نفع منافع ملی و اهداف تعریف شده ملی خود عمل خواهند کرد، یعنی این ها بازیگران درجه دوم و درجه سوم نظام بین الملل محسوب می شوند که در سایه کنشگران درجه یک نظام بین الملل قرار می گیرند. اما کنشگران درجه یک و سطح اصلی نظام بین الملل از منظر قدرت هم اکنون آمریکا، اتحادیه اروپا و چین هستند و بازی این سه جغرافیای قدرت با یکدیگر می تواند آینده جهان را در بعد رسمی و ملت-دولتی در ابعاد بین المللی مشخص کند.اگرچه این سطح تنها سطح موثر بر آینده هندسه جهانی قدرت نیست.

 واژگان کلیدی: تغییر، نظام بین الملل ، متغیرها، عوامل موثر، تک- چند قطبی

مطالب مرتبط