مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

خاورمیانه و صلح آمریکایی (تفسیری بر سخنرانیهای زنجیره ای اوباما در چند روز اخیر)

اشتراک

دکتر احمد نقیب زاده استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران

در دو سه نوشتار گذشته ام به ارکستره بودن و مدیریت شدن حوادث خاورمیانه اشاره کردم و گفتم حادثه تونس و مصر کاملا طبیعی به نظر می رسید ولی از آن پس  بخوبی حس می شود که دستهایی این بحرانها را هدایت و مدیریت می کنند. این بدان معنی نیست که همه چیز در این کشورها خوب و مطلوب بوده و حالا آمریکاییها و انگلیسیها تصمیم گرفته اند حکومتهای مردمی و وجیه المله این منطقه از جهان را بهم بریزند یا آنها را سرنگون کنند. صدها جامعه شناس و سیاست شناس و روانشناس و روانکاوی که در خدمت حکومتهای پیشرفته غرب قرار دارند هر روز گزارش اوضاع جهان و تحولات آتی آن را به روسای جمهور خود تقدیم می کنند. آنها خوب می دانند کدام منطقه بحرانی است یا کدام کشور در حال انفجار است و کدام رژیم از کدام نقطه قوت برخوردار است. به یاد دارم که در سال 1977 یعنی دو سال پیش از انقلاب اسلامی  نوشته کوتاهی در گوشه مجله مطالعات خاورمیانه چاپ انگلستان (  Middle East studies) نقش بسته بود که هیچ کس هیچ توجهی به آن نمی کرد. حتی رژیم سانسور هم  زحمت مقابله با آن را به خود نداده بود و هیچیک از ارکان رژیم شاهنشاهی هم در پی پاسخ به آن برنیامده بود ولی صحت آن اظهارات در کمتر از یکسال و نیم آشکار شد. در آنجا  در مخالفت با فروش اسلحه به ایران آمده بود :”آیا هیچ توجه دارید که این خانه چوبی که شما آن را پر از اسلحه می کنید بزودی برسر ما خراب خواهد شد و این سلاحها هم علیه خودمان بکار گرفته خواهد شد؟”. شکی نیست که اوضاع خاورمیانه بحرانی و انفجاری بود و خود سوزی یک جوان در تونس فقط جرقه ای در کنار انبار باروت بود. ولی خاورمیانه جایی نبوده و نیست که کسی از بزرگان جهان بخواهد به آن بی اعتناء باشد یا آن را به حال خود رها کند. سخنرانیهای چند روز اخیر اوباما نشان از گامهای بلند و نقشه های طولانی مدتی دارد که  تمام فرضیه های قبلی ما را ثابت می کند.  آنچه در مورد سخنرانیهای اوباما از اهمیت بالایی برخوردار است جملات و نکات پراکنده یا احکام و گزاره های ترکیبی آن نیست. بلکه کلیت و ساختار کلی این سخنرانیها ست. این کلیت به ما می گوید که خاورمیانه به حال خود رها نشده و این ضعف غرب نیست که متحدانش را بی پناه و آواره ساخته بلکه این دگرگونیها ناشی از تصمیمات خود غرب و پیمایش نهایی گزارشها و سناریوهایی است که  دستگاههای امنیتی ، سیاسی و نظامی طی چند سال اخیر آنها را روی میز رئیس جمهور گذاشته اند. اینگونه تصمیمات کلی و دگرگونیهای استراتژیک پیش از این هم مشاهده شده بود. همین آمریکا بود که به ناگهان در دهه 1980 تصمیم گرفت دست از پشت دیکتاتوریهای نظامی آمریکای لاتین برداشته و نه تنها آنها را به زیر بکشد بلکه آنها را محاکمه و  روانه  زندا ن سازد . چنین بود که  نوری یگا ی هفتاد ساله که بیش از 20 سال آن را در خدمت سیا گذرانده بود  درست در هیئت یک  لات  بهامایی روانه زندان شد. اینک تمام سیاسی کاران حرفه ای و آماتور خاورمیانه  می توانند  با قاطعیت  روی این تصمیم غرب حساب کنند که رژیمهایی که سالها آنها را به زندان می افکند و شلاق می زد دیگر ماندگار نیستند. اما این بدان معنا نیست که  آینده کشورشان در اختیار آنها خواهد بود. آنها در صورتی می توانند در آینده به ایفای نقش بپردازند که معادلات جهان امروز را هم خوب بشناسند. درست است که دیگر کسی به دنبال دیکتاتور نمی گردد ولی کسی هم خواهان وطن پرست و دموکرات واقعی  نیست. چیزی که بسیار مهم است آزادیهای فردی است. قبول جهان جهانی شده و قواعد حاکم بر آن از این هم مهمتر است. اساسا سرمایه داری در مسیر خود هیچ در بسته ای را نمی پسندد و هیچ روش جداگانه  یا تک روی را هم برنمی تابد و اگر کسی بر خاص بودن خود اصرار ورزد چنانش به ا نزوا می کشاند  که از تنهایی دق کند. کشورهای چین و روسیه و بلاروس را هم چنان در قوانین جهانی ادغام خواهد کرد که نتوانند کره شمالی را از تنهایی مرگبار خود رها سازند.
درعین آنکه ما در اینجا بر کلیت سخنرانی اوباما تأکید داریم  چند جمله از فرمایشات ایشان در جهت تأیید فرضیه خودمان قابل تأمل است. اول آنکه وقتی قرار باشد آمریکا اسرائیل را هم مورد خطاب قرار دهد هیچ شکی باقی نمی ماند که قضیه فراتر از استراتژیهای متوسطی است که به سیاستهای میان برد و مثلا یکدهگی آمریکا  مربوط می شود. دوم تاکید مجددی که بر اهمیت خاورمیانه و نقش آن در آینده اقتصادی غرب می شود نشان می دهد که کوچکترین مسئله ای از قلم نمی افتد و آمریکا هرجا را فراموش کند خاورمیانه را نخواهد کرد. بیان این جمله در میانه یک بحران اقتصادی مرگبار  گوشزد نکته مهمی برای متحدانی است که گاه ندانسته  پاره ای مداخلات در امور دیگران را نقد کرده و حضور در میدان جنگ را مورد تردید قرار می دهند. البته این مسئله مربوط به سیاستمداران درجه دو مثل نمایندگان مجلس می شود. وگرنه پیشدستی سارکوزی در بحران لیبی نشان می دهد که سیاستمداران درجه یک غرب به اهمیت مسئله واقفند. نکته آخر تأکید اوباما بر به دست داشتن ابتکار عمل است. یادآوری این نکته برای کسانی که غرب را در حال سقوط و افول می پندارند  یا فکر می کنند چین و هند و برزیل در حال پیشی گرفتن از آمریکا هستند ضروری بود تا نشان دهد که هنوز غول غرب نفس می کشد و هنوز قادر است برای حل مسائل خود جهانی را بکام جنگ بکشد.  حاصل کلام اینکه هرچه باشد قدم به قدم به وعده الهی و امحاء ظلم نزدیکتر می شویم و آمریکا هم دیگر مصلحت خود را در حمایت از دیکتاتورها نمی بیند. در عین حال اگر نقشه ها و طرحهای آمریکا در خاورمیانه به نتیجه برسد در آینده شاهد “صلح آمریکایی” در این منطقه خواهیم بود. به این  نوع صلح  که در تاریخ و به زبان لاتین ”  Pax” می گویند  مانند  ” Pax britannica ” یکی از وضعیتهای نه چندان عادلانه ای است  که به “صلح” مشهور است. زیرا تمام صداها اعم از حق طلبانه یا ماجراجویانه زیر سیطره یک قدرت بزرگ خاموش شده و هیچ جنگی صورت عینی نمی پذیرد ولی قدرت قاهر هرآنچه را درست یا به نفع خود تشخیص دهد  تحقق پذیرفته و عین صواب تلقی می شود.

مطالب مرتبط