مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

افغانستان و پاكستان، نگاهي تاريخي و آسيب شناسانه به چالشي به نام ديورند -گفتگو با عزيز آريانفر کارشناس مسائل افغانستان و رییس پیشین مرکز مطالعات استراتژیک وزارت خارجه افغانستان

اشتراک

مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC

 

روابط افغانستان با پاکستان از پیدایش و ظهور کشوری نو به نام پاکستان در پس از جنگ جهانی دوم همواره با فراز و  نشیب ها و حتی درگیری های همراه بوده است و در اين درگيريها و چالشها  خط مرزي مهم بين دو كشور به نام ديورند ( نام گرفته از معاهده اي به همين نام) نقش مهمي داشته است. در این راستا با توجه به كنش و واكنشهاي نوين در مورد اين خط برای شناخت بیشتر از ماهیت چالش ديورند و نگاه تاريخي و آسيب شناسانه و مشکلات موانع دورنمای به رسيمت شناختن اين خط مرزي به گفتگویی با عزيز آريانفر پژوهشگر و کارشناس مسائل افغانستان پرداخته ایم:

واژگان كليدي: افغانستان، پاكستان، ديورند، امريكا، پشتون،


مرکز بین المللی مطالعات صلح: اگر نگاهي تاريخي به گذشته افغانستان داشته باشيم شرايط اين كشور در دوران امضاي پيمان ديورند چه بود؟

به اجازه شما، نخست می خواهم پیش از پرداختن به موضوع خط دیورند، تحلیلی از پس منظر مساله در پرتو علم تاریخ دیپلماسی، ارائه نمایم. چون مساله خط دیورند یک مساله پیچیده حقوقی- تاریخی و ژئوپلتيكی– جیواستراتژیکی است که مطالعه آن مربوط به حوزه تاریخ دیپلماسی می گردد و بدون داشتن آگاهی دقیق از تاریخ منطقه و افغانستان و بررسی تغییر جغرافیای سیاسی منطقه، به دشوار بتوان از آن سر در آورد. به گونه یی که آگاهی دارید، شش سده پیش از امروز، ایران بزرگ تنها ابر قدرت جهان بود که از بسیاری از جهات از کشورهایی چون روسیه، انگلیس، فرانسه و آلمان پیشرفته تر بود و هرات پایتخت دولت شاهرخ تیموری، در اوج شگوفایی و شکوهندگی و مرکز علم و فرهنگ و تمدن جهانی. 

پس از شاهرخ میرزای تیموری، شاهنشاهی بزرگ او  به آهستگی آغاز به فروپاشی کرد و در فرجام در منطقه چهار دولت روی کار آمد- دولت صفوی، دولت بابری هند ،ترکیه عثمانی و خان نشین های آسیای میانه که پس از کشته شدن شیبانی خان ازبک گاه مستقل و گاهی هم باجگزار ایران بودند. دردمندانه در سده هژدهم، در دوره شاه حسین، شاهنشاهی صفوی آغاز به فروپاشی کرد که تعادل و توازن ژئوپلتيكی در منطقه را بر هم زد. روسیه تزاری و ترکیه عثمانی با بهره گیری از تنش های دورنی ایران، آغاز به لشکرکشی به خاک ایران نمودند و بخش هایی از آن را گرفتند. به ویژه لشکرکشی معروف پتر کبیر در 1722 به قفقاز سلسله جنبان رویدادهایی گردید که در آینده بازی بزرگ نام گرفت. همین گونه، سر از سده شانزدهم، نیروهای دریایی کشورهای اروپایی آغاز به سرازیری در کرانه های هند و سپس هم خلیج پارس نمودند. هر چه بود، نادر افشار، سپهدار بزرگ خراسانی توانست دو باره وحدت ایران را احیاء نماید و شاهنشاهی پهناور ایران را به حدود مرزهای تاریخی آن برساند. دردمندانه، پس از نادر، سرداران بزرگ او نتوانستند شاهنشاهی بزرگ و پهناور را نگه دارند و گستره بزرگ ایران به چند بخش تقسیم گردید. در اواخر سده هژدهم، دیگر ایران از جایگاه یک قدرت بزرگ در تراز جهانی افتاده بود. همین گونه، ترکیه عثمانی و هند بابری  هم در آستانه فروپاشی و انقراض قرار داشتند. بر عکس، انگلیس، فرانسه، آلمان و روسیه به قدرت های بزرگ جهانی مبدل گردیده بودند. به ویژه انگلیس با سلطه یابی بر امریکا و روسیه با سلطه یابی بر سیبری در سیمای ابر قدرت های دریایی و زمینی تبارز نموده بودند.

در نیمه نخست سده نزدهم، سرزمین بزرگ خراسان یا ایران شرقی (افغانستان امروزی) دستخوش رویدادهای دراماتیک و خونبار گردیده، سر انجام به چند سردارنشین، خان نشین، میرنشین و بیک نشین فروپاشید.  در شمال هندوکش، میر های بدخشان، خان های خلم، بلخ، میمنه و کندز (کهن دژ) فرمان می راندند که اسما تابه امیر بخارا بودند. در هرات محمود سدوزایی با وزیر قدرتمندنش یار محمد خان الکوزایی (پسان ها ملقب به ظیهر الدوله) فرمان می راند. در قندهار برادران سردار  فتح خان (رحمدل خان، مهر دل خان، پردل خان و کهن دل خان) حاکم بودند که هر دو سردار نشین نیمه مستقل و تا جایی تابع ایران بودند. در کابل در آغاز سردار عظیم خان و پس از وی سردار دوست محمد خان به حکومت رسیده بود. در پیشاور هم برادران دیگر فتح خان به نام برادران پیشاوری فرمان می راندند که پس از افتادن پیشاور به دست سیک ها باجگذار آن ها بودند. به سال 1834 ایران شرقی یا خراسان (افغانستان امروزی) به گونه دراماتیکی وارد عرصه کشاکش های قدرت های بزرگ در پهنه آسیا گردید- آن چه را که رادیارد کیپلینگ- سخنور بزرگ انگلیسی «بازی بزرگ» خواند. 

انگلیسی ها در پی آن شدند تا با ایجاد یک کشور حایل میان متصرفات هندی خود و متصرفات آسیایی روس ها برآیند. نام این کشور حایل را هم افغانستان نهادند. در گذشته تاریخی، افغانستان یکی از استان های تاریخی ایران بود که پیرامون کوه های سلیمان در سرزمین پاکستان امروزی  قرار داشت و شهرهای مهم آن ساول و مستنگ بود. در آغاز، نام افغانستان تنها قندهار و کابل و جلال آباد و پروان را در بر می گرفت. پسانتر در دوره دوم امارت دوست محمد خان شامل شمال هندوکش گردید که به نام ترکستان افغانی مشهور گردیده بود. در آخرین روزهای حیات دوست محمد خان هرات هم شامل افغانستان گردید.

 

مرکز بین المللی مطالعات صلح: آيا موافقتنامه ديورند بين افغانستان و بريتانيا تحميلي بوده و به زور امضاء شده است؟

داستان تشکیل کشوری به نام افغانستان در محدوده مرزهای سیاسی کنونی چنین است که انگلیسی ها به روس ها پیشنهاد نمودند که منافع دو امپراتوری ایجاب می نماید تا برای پیشگیری از برخورد ممکنه دو امپراتوری میان متصرفات آن ها دیوار جداگری در سیمای یک گستره بوفر کشیده شود. این بود که با توجه به اوضاع نا به سامان و پیجیده و ناآرامی هایی که سراسر گستره کشور کسی جز عبدالرحمان خان واجد چنین شرایطی نبود. يعني در زماني كه عبدالرحمان خان، در سمرقند در تبعيد بسر مي برد از سوي بريتانيايي ها با موافقت روس ها به امارت افغانستان گماشته شد. انگليسي ها شرط گماشتن وي بر امارت افغانستان را از پيش تاييد معاهده گندمک از سوي او گذاشته بودند که وي پذيرفته بود. از اين رو، ادعاي کساني که موافقتنامه ديورند تحميلي بوده است و به زور سر عبدالرحمان خان امضاء شده است، ادعايی بيش نيست. زيرا او با آگاهي کامل با توجه به منافع شخصي خويش اين موافقتنامه را امضاء نموده بود. هر چند سند پس از چانه زنی های فراوان و زیر تهدید پیوسته انگلیسی ها به امضاء رسید. در اين راستا انگلیسی ها پس از آوردن عبدالرحمان خان، دیپلمات ورزیده یی را به نام دیورند به کابل فرستادند و با وی سندی را در باره تحدید مرزهای افغانستان و هند بریتانیایی به امضاء رساندند. این بود که کشوری به نام افغانستان د-ژوری در چهار چوب مرزهای سیاسی کنونی به میان آمد.

مهم ترين موضوع اين است که اين مرز در دو قرار داد مهم ميان دولت امير امان الله خان و هند بريتانيايي از سوي افغانستان به رسميت شناخته شده است. در آن هنگام، بريتانياي کبير شرط به رسميت شناختن استقلال افغانستان را به رسميت شناختن و پذيرفتن خط ديورند به عنوان مرز سياسي ميان افغانستان و قلمرو هند بريتانيايي گذاشته بود که افغانستان آن را دو بار رسما پذيرفت.

 

مرکز بین المللی مطالعات صلح: آيا به رسمیت شناختن پاکستان از سوی افغانستان در كنار شناسايي خط ديورند هم بوده است؟

در ماه سپتامبر سال 1947 جلسه ویژه سازمان ملل مبنی بر به رسمیت شناختن پاکستان از سوی جامعه جهانی، پس از ایجاد این کشور و جدا شدن آن از پیکر هند، برگزار گردیده بود. در این جلسه، افغانستان تنها کشوری بود که رای مخالف داد. اما بیست روز بعد، دوباره به دفتر سازمان ملل متحد مراجعه و رای مخالف افغانستان را پس گرفت و به رای موافق تبدیل نمود! همین گونه، معاهده یی که میان افغانستان و پاکستان به امضاء رسیده بود، باید در بایگانی های وزارت های خارجه دو کشور موجود باشد.  بعد ها افغانستان با درک این موضوع، به تحریک شوروی و هند، مساله را از شکل داشتن ادعای ارضی بر پاکستان، با سر دادن شعار احقاق حقوق حقه برادران پشتون و بلوچ به شکل داعیه دادن حق تعیین سرنوشت برای پشتون ها و بلوچ های پاکستان مطرح کرد. داوود خان در این راه تا مرز برخورد نظامی با پاکستان پیش رفت. مگر، سر انجام، ظاهر شاه ناگزیر گردید، داوود را کنار بگذارد و با میانجیگری شاه ایران از مساله پشتونستان بگذرد و مناسبات خود را با پاکستان عادی سازد.

 

مرکز بین المللی مطالعات صلح: شوروی در بعد از جنگ دو جهاني چه نگاهي به خط ديورند داشت؟

شوروی ها که تشکیل کشور پاکستان را خلاف منافع راهبردی خود می دانستند، در پی نابود آن و تقسیم آن به دو بخش پشتونستان + بلوچستان و پنجاب + کشمیر بر آمدند که اولی می بایستی به افغانستان و دومی به هند تعلق می گرفت. این گونه، روس ها می توانستند به آب های گرم راه پیدا نمایند. همین بود که محافل و حلقه های معینی را از جمع اولتراناسیونالیست های پشتون در داخل افغانستان برای رسیدن به این منظور جلب و استخدام نمودند. همچنین آن ها با بهره گیری از اختلافات درونی خاندان شاهی توانستند داوود خان- پسر عم و شوهر خواهر ظاهرشاه را  که عنده دار کرسی نخست وزیری بود، در راس این جنبش قرار دهند. این بود که مساله یی به نام «مساله پشتونستان» و بازپسگیری سرزمین های از دست رفته به میان آمد. پس از کودتای 27 آوریل1987 بار دیگر، به مساله پشتونستان و خط دیورند با کار گردانی مسکو از پشت پرده با نیروی تازه یی دامن زده شد.

 

مرکز بین المللی مطالعات صلح: با توجه به  اینکه مارک گراسمن نماینده ويژه امریکا برای افغانستان و پاکستان در جریان سفر به کابل گفته بود که امریکا خط دیورند را به عنوان مرز رسمی میان افغانستان وپاکستان میشناسد. به نگاه شما هدف بنیادین و اساسی امريكا از اعلام به رسيمت شناختن خط ديورند چیست ؟

اكنون در کابل یک رژیم اولتراناسیونالیست پشتون روی کار است. این بار با تکیه به سرنیزه امریکا. این دولت چنین استدلال می کند که «افغانستان از سوی کشورهای حریص منطقه به ویژه پاکستان با چالش فروپاشی رو به رو است و برای ابقای خود و همین گونه برای استقرار دموکراسی، عدالت اجتماعی، برابری حقوق زنان و مردان، نهادینه شدن جامعه مدنی و… حفظ تمامیت ارضی، حاکمیت ملی و استقلال کشور باید با امریکا پیمان همکاری های راهبردی و دفاعی امضاء نماید. در عین حال، این رژیم هم بر پاکستان ادعادی ارضی دارد و سه چهارم خاک آن را جزء لاینفک خاک خود می شمارد! 

روشن است چنین چیزی برای امریکایی ها پذیرا و عملی نیست. چه چنین چیزی نه تنها کلیت استراتیژی امریکا در منطقه را  زیر سوال خواهد برد، بل با نکوهش شدید جامعه جهانی، افکار عامه مردم امریکا و گذشته از آن با مخالفت شدید روسیه و پیمان شانگهای رو به رو خواهد گردید. از همین رو، تنها چیزی که برای امریکا می ماند این است که دولت افغانستان با امضای پیمان استراتژیک با پاکستان، بر سر خط دیورند معامله نماید. در همین پیوند، امریکایی ها در تلاش مجاب ساختن پاکستان اند و می کوشند تا به پاکستان اطمینان بدهند که دولت افغانستان را وادار گردانند تا از خط دیورند بگذرد و دیگر تهدیدی برای تمامیت ارضی آن کشور نخواهد بود.

هویدا است که پاکستان به این تلاش های امریکایی ها بهایی نمی دهند.  همین گونه، روشن است چنین چیزی برای اولتراناسیونالیست های تندرو پشتون که گردانندگان اصلی دولت کنونی و ستون فقرات آن هستند، هم پذیرا نیست و با همه نیرو با آن به مخالفت برخاسته اند. این است که بن بست سر درگمی پدید آمده است که روشن نیست گره آن چگونه گشوده خواهد شد؟ بنابراين باید اظهارات اخیر دبیر کل ناتو و سفیر امریکا در کابل را در راستای دلاسا ساختن پاکستان و پاشیدن آب سرد روی آتش بر افروخته شده از سوی تندوران کابل ارزیابی کرد.

 

مرکز بین المللی مطالعات صلح: نگاه كنوني جامعه جهانی با مساله خط ديورند  چيست؟

در تراز جهانی، مساله ديورند چونان یک مساله مختومه، حل شده و پایان یافته ارزیابی می گردد و کسی حاضر نیست خود را در مورد آن به درد سر بیندازد. هر چند، از دیدگاه علم تاریخ دیپلماسی، کارشناسان مسایل منطقه یی هر از چند گاهی، به بررسی پهلوهای گوناگون آن می پردازند. با این هم، برخی از کشورها در پی بهره برداری ابزاری از مساله به سود منافع و مطامع خود هستند. به هر رو، با توجه به این که همه کشورهای جهان پاکستان را به رسمیت شناخته است و افغانستان هم کشور پاکستان را به رسمیت شناخته است، همه سازمان های بین المللی از جمله ناتو و سازمان کشورهای اسلامی، سازمان شانگهای، سارک و اکو هم پاکستان را به رسمیت می شناسند، دیگر هیچ گونه ادعای ارضی یی بر سه چهارم خاک پاکستان و گذشته از آن به رسمیت نشناختن 2640 کیلومتر مرز شناخته شده بین المللی میان دو کشور هیچ منطقی را بر نمی تابد و مغایر همه موازین حقوق بین المللی (بین الدول) است.  از این رو، هیچ گونه دعوی افغانستان مبنی بر ادعای ارضی در در مجامع بین المللی در هیچ جا حتا مطرح هم شده نمی تواند، یعنی بی مورد و بی ربط و مختومه است. يعني امروز همه کشورهای جهان و همه سازمان های بین المللی، از جمله سازمان ملل، ناتو، سازمان همكاري کشورهای اسلامی؛ هم افغانستان و هم پاکستان را با همین مرزهای شناخته شده بین المللی به رسمیت می شناسند.

 

مرکز بین المللی مطالعات صلح: اگر به احزاب و گروه های قومی داخل افغانستان نگاهی داشته باشیم از نظر سنخ شناسی کدام جریان ها نسبت به رسميت شناختن خط ديورند نگاهی خصومت ورزانه دارند ؟

در چند دهه گذشته اولتراناسیونالیست های تندرو پشتون (که با کودتاهای رهزنانه به قدرت رسیده بودند)، برای دستیابی به آرمان خیالبافانه «پشتونستان بزرگ» (که خواب است  و خیال است و محال است و جنون)، افغانستان را فدای پشتونستان کردند و در دام پهن شده از سوی شوروی افتادند و تره کی با امضای پیمان دفاعی (راهبردی) با آن کشور، افغانستان را با چالش خانمان برانداز و بزرگی در تراز جهانی رو به ساخت. در آن برهه، اولتراناسیونالیست های چپگرای افغانستان مانند خلقی ها و دیگر پیروان مسکو چنین استدلال می کردند چاره یی دیگری جز بستن پیمان دفاعی با اردوگاه سوسیالیستی به رهبری شوروی کبیر ندارد و نیازمند کمک نظامی انترناسیونالیستی شوروی برای نجات تمامیت ارضی، استقلال و حاکمیت ملی خود است. در آن  هنگام داکتر موسی شفیق آخرین نخست وزیر نظام پادشاهی افغانستان در باره مساله نامنهاد «پشتونستان» گفته بود : «ما نباید افغانستان را فدای پشتونستان «خیالی» کنیم».

اكنون نيز تنها محافل محدود و معلوم الحالی هم در داخل دولت و هم در حلقات مربوط به آن در بیرون از دولت، هنوز هم پرونده را مختومه نپنداشته، هر از چند گاهی با برپایی هنگامه و های و هوی بر این دهل می کوبند. اما بايد دانست كه مرز بین المللی میان افغانستان و پاکستان که یک حقیقت مسلم بین المللی است هم د – فاکتو و هم د- ژوری و هیچ گونه ادعای ارضی بر یک کشور مستقل که منجر به نابودی آن گردد، از دیدگاه حقوق بین الدول منطق ندارد.

اين ماجرا دردمندانه از سوی گروهی نادان و ماجراجو بیش از نیم سده است که چونان پیراهن عثمان برای بهره برداری های ناجایز سیاسی علم شده است و چنین آوازه شده است که گویی «معاهده دیورند» صد سال اعتبار داشته است. شگفتی برانگیز است که کسانی که چنین اداعاهای بیهوده می نمایند، خود را زحمت نمی دهند که حتا یک بار اصل سند را بخوانند.

با توجه به اين که همه دولتمردان ما از دست رفتن سرزمين هاي برباد رفته را رسما پذيرفته اند و از سوي ديگر، همه مرزهاي کنوني به رسميت شناخته بين المللي بلا استثناء استعماري اند، شعار بازپسگيري سرزمين هاي از دست رفته و تغيير مرزهاي شناخته شده بين المللي، آن هم در بيچارگي و ناتواني و سيه روزي کنوني به زور سرنيزه نيروهاي خارجي، رويايي بيش نيست و سر دادن چنين شعارهاي بيمارگونه، چناني که در گذشته تنها به سود دشمنان ما بوده است، باز هم خواهد بود. 

دگرگونسازي تاريخ و سرنوشت منطقه و تغيير نقشه سياسي جهان و تجزيه چندين کشور و برپايي چند کشور جديد بنا به نشانه هاي تباري، زباني و… پيش بيندازيم، در اوضاع و احوال پيچيده  کنوني چيزي جز کوبيدن خون( به جاي آب) در هاون نخواهد بوده و فاقد هرگونه منطق است.

 

مرکز بین المللی مطالعات صلح: در یک دهه ی اخیر بسیاری از کارشناسان بر این نظرند  که هنوز پاکستان از طالبان به عنوان اهرم سیاسی مهمی در برابر به رسميت شناختن خط ديورند بهره می گیرد. در اين حال نگاه كنوني پاكستان به خط ديورند چيست؟

در گذشته روشن بود پاکستان نمی توانست با دولتی که  با سر دادن شعار دیوانه وار (از آمو تا سند، خاک افغان ها است!) بر سه چهارم خاک آن ادعای ارضی داشت و با یک ابرقدرت پیمان استراتیژیک بسته بود، از سر سازش پیش آید. همین بود که به یاری کشورهای عربی، امریکا، اسراییل و چین (که به شدت امنیت ملی خود را با خطر رو به رو می دیدند) و… هیولای بنیادگرایی اسلامی را با هزینه نمودن میلیاردها دالر به جان افغانستان انداخت.

اكنون هم روشن است پاکستان نمی تواند با دولتی که گردانندگان آن بر سه چهارم خاک آن ادعای ارضی دارند و قرار است با یک ابر قدرت دیگر در ازای تدوام و ابقای اقتدار شخصی و گروهی خود، پیمان دفاعی به امضاء برسانند، کنار آید. از همین رو، تنها در صورتی حاضر است حضور دایمی و پایگاه های دایمی امریکا در خاک افغانستان را به گونه مشروط بپذیرد که امریکایی ها روی کار آمدن دوباره طالبان را (که تمامیت ارضی پاکستان را تهدید نمی نمایند)، بپذیرند و امور افغانستان را دربست به پاکستان بسپارند.

در این اواخر جنرال های پنجابی به دنبال گسترش مرزهای پاکستان تا آمو و جنرال های پشتون تا دامنه های هندوکش برآمده اند و امیدوارند این بار به یاری چین، عربستان و قطر به این هدف دست یابند. پاکستانی ها با همین دستاویز، به دامن زدن به بنیادگرایی اسلامی پرداختند و افغانستان را برباد کردند.

 اکنون هم همان آش و همان کاسه است. این بار پاکستانی ها باز هم می گویند که «گروهی از افغان های وطن فروش و ملحد، با یهود و نصارا و هندو همدست شده، با آن ها پیمان استراتیژیک بسته، یک صد و سی هزار سپاهی بیگانه را به کشور خود آورده و باز هم کشور خود را فروخته اند. باز هم بر خاک اسلامی پاکستان ادعای ارضی دارند و می خواهند کشور ما را از میان ببرند. پاکستان حق دارد با هر وسیله ممکنه از کشور و تمامیت ارضی خود و حریم اسلام دفاع نماید». همین است که این بار هیولای طالب را به جان مردم افغانستان افگنده است  تا باز هم  تار و پود و شیرازه هستی ما را  بگسلاند.

 

 

 مرکز بین المللی مطالعات صلح: پاکستان اعلام کرده است که خط دیورند مرزشناخته شده بین المللی می باشد. در این بین آیا می توان تصور کرد پاکستان در آینده به نوعی دست از حمایت طالبان بکشد ؟

در واقع، مساله پشتون های آن سوی مرز دیورند، مساله داخلی پاکستان بوده، هیچ ربطی به مردم افغانستان ندارد. و هر گونه مداخله در امور آن ها، مداخله در امور یک کشور دیگر است و نقض آشکار موازین حقوقی بین المللی هم شمرده می شود. همان گونه که سرنوشت تاجیک های ازبكستان که یک سوم نفوس 27 میلیونی آن را تشکیل می دهند، هیچ ربطی به تاجیک های افغانستان و تاجیکستان ندارد. يعني اين که پشتون ها و بلوچ هاي پاکستان در چهارچوب کشور پاکستان خواهان چه سيستمي هستند يا از چه حقوق برخوردار اند يا مي خواهند آن را به دست بياورند، يا خواهان خودمختاري يا چيز ديگري هستند، هيچ ربطي به ما ندارد و  منافع ملي افغانستان ايجاب نمي نمايد که در امور  داخلي کشور پاکستان مداخله نموده و اين گونه دستاويز و بهانه مداخله متقابل از سوي آن کشور را به دست آي. اس.آي. بدهيم.

 

مرکز بین المللی مطالعات صلح: از ديدگاه حقوق بين الملل طرح دوباره مساله ديورند چه جايگاهي دارد ؟

موضوع پيوندهاي تباري، زباني، فرهنگي و ….. نيز از ديدگاه حقوق بين المللي نيز نمي تواند برهان قاطعي در حل مسايل پيچيده حقوقي در تراز بين المللي و مناسبات ميان کشورها گردد. تازه اين هم تنها مختص به افغانستان و پاکستان نمي باشد. هرگاه قرار باشد چنين مسايلي در تراز جهاني مطرح گردد، صلح در سراسر جهان برهم خواهد خورد و کشورهاي بسياري درگير جنگ هاي بي پايان و خونين خواهند گرديد. همچنان مساله تعيين سرنوشت يک اقليت تباري که در يک کشور همسايه منطق استواري ندارد و در آيين حقوقي بين المللي مداخله آشکار در امور داخلي کشور ديگري ارزيابي مي شود.

به هر رو، هر گونه دعوایی بر سر این که چون قرار دادهای گذشته چون زیر اجبار به امضاء رسیده اند، فاقد اعتبار حقوقی اند؛ هم راهی به دهی نمی برد. چرا كه در آن صورت ترکیه می تواند بر بخش بزرگی از کشورهای عربی و اروپایی تا مرزهای وین کشور اتریش ادعای ارضی نماید. همین گونه ایران هم می تواند بر دست کم بر پانزده کشور جهان از جمله افغانستان ادعای ارضی نماید.  گذشته از این موضوع که لویه جرگه سال 1949 به گونه یک جانبه همه قرار دادهای استعماری گذشته میان همه دولت های پیشین افغانستان در رابطه با «خط دیورند» را باطل و فاقد اعتبار اعلام نموده بود با به رسمیت شناخته شدن پاکستان از سوی افغانستان و امضای معاهده جدید میان داکتر نجیب الله خان توروایانا و ظفرالله خان قوت خود را از دست داده بودند و خود به خود ملغا، منسوخ و ابطال گردیده بودند. 

 

مرکز بین المللی مطالعات صلح: تاثير معاهده ديورند در آينده سياست خارجي افغانستان چيست؟

بيش از يک قرن «معاهده ديورند» و «پشتونستان» محور اصلي سياست خارجي افغانستان را تشکيل مي دهد، نه دولت افغانستان و نه مردم مي دانند که موضوع بر سر چيست؟ آيا دولت افغانستان رسما بر پاکستان ادعاي ارضي دارد؟ روشن است پاسخ اين پرسش منفي مي باشد. چون چنين ادعايي در تراز جهاني فاقد هرگونه پايه حقوقي است و در هيچ مرجع و دادگاهي بين المللي کسي به آن گوش فرا نخواهد داد. چون با اصل پذیرفته شده موازین حقوق بین الدول «ناموجه بودن انکار پس از اقرار» در تعارض است.  از همين رو هم تا کنون هيچ يک از دولت هاي افغانستان رسما بر پاکستان ادعاي ارضي ننموده است و هم نمی تواند بکند. پس ما چه مي خواهيم؟

روشن است مادامي که تفکر سخت ابزاري غير ريالستيک فاجعه بار بازمانده از دوران جنگ سرد – تجزيه پاکستان و بازپسگيري سرزمين هاي پشتون نشين به ياري يک ابر قدرت(حال مهم نيست کدام قدرت زيرا خود پشتون هاي افغانستان به تنهايي توان اين کار را ندارند) و دستيابي به سرزمين هاي از دست رفته و ايجاد «افغانستان بزرگ؟!» (در واقع پشتونستان بزرگ) و انحصار گرايي افراطي در قدرت دولتي  در درون دولت که جلو مشارکت راستين ملي را در کشور مي گيرد؛ کنار گذاشته نشده و جاي آن را يک تفکر نوين، خردورزانه، آگاهانه، واقعبينانه و سازنده که تنها متوجه بهروزي و رهايي پشتون ها و ساير باشندگان اين مرز و بوم از زندان ترسناکي که سياستمداران پيرامون آن ها برافراشته اند، باشد، (در چهار چوب گستره کنوني افغانستان)، نگيرد، دشوار خواهد بود کشور و منطقه به ويژه باشندگان خوار و زار و نگونبخت نوار مرزي بتوانند از اين «دايره شيطاني مصيبت» بيرون گردند. همچنین مادامی که در افغانستان یک دولت فرا گیر و مستقل ملی با مشارکت دادگرانه و راستین همه باشندگان کشور، به میان نیاید، و سرنوشت کشور به دست دولت های دست نشانده غیر ملی و رهبران ابزاری باشد، محال است این داستان دنباله دار شوم استعماری به پایان برسد.

 

مرکز بین المللی مطالعات صلح: اگر به چشم انداز آینده روابط  افغانستان و پاکستان نظری داشته باشیم به رسميت شناختن يا نشناختن خط ديورند از سوي افغانستان  چه تاثيري بر آینده ی روابط دو كشور دارد ؟

شانس افغانستان برای تجزیه پاکستان و بازپسگیری «سرزمین های از دست رفته» صفر است. چون پاکستان با داشتن 170 میلیون باشنده، داشتن نیروهای مسلح نزدیک به یک میلیون نفری و برخوردار بودن از حمایت امریکا، چین، کشورهای عربی و اسلامی و ایران و داشتن جنگ افزارهای هسته یی و منافع ملی تعریف شده که از سوی همه باشندگان آن از جمله پشتون ها پذیرفته شده است، در جایگاه بس استواری قرار دارد. حتا هندوستان هم خواهان تجزیه و نابودی پاکستان نیست. برعکس افغانستان، در موقعیت بسیار لرزان و آسیب پذیر قرار دارد. باید توجه داشت که داشتن ادعای ارضی بر پاکستان، به تیشه پاکستان در زمینه مداخله در امور داخلی افغانستان دسته می دهد.

افغانستان هم پاکستان را به عنوان یک کشور عضو سازمان ملل به رسمیت می شناسد و در مقابل پاکستان هم افغانستان را با همین مرزها به رسمیت می شناسد. افغانستان در پاکستان سفارت و در شهرهای پیشاور و کراچی كونسولگری دارد. روشن است تا کنون در پهنه سیاسی پیشینه نداشته است که کشوری یک کشور دیگر را به رسمیت بشناسد و بگوید که سه چهارم خاک آن را جزو لاینفک خاک خود می شمارد!! و 2640 کیلومتر خط مرزی آن را به رسمیت نمی شناسد؟!. چنین اظهاراتی هیچ منطقی را بر نمی تابد.

*******

گفتگو از : فرزاد رمضانی بونش 

مطالب مرتبط