گفتگو از اردشیر پشنگ
مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC
نقاط مختلفی از خاورمیانه همچنان روزهای پرالتهابی را سپری می کنند التهابات اجتماعی و سیاسی که از ابتدای سال 2011 و از دو کشور تونس و مصر شروع شده است و طی آن تا کنون دو دیکتار منطقه به نامهای «زین العابدین بن علی» و «حسنی مبارک» مجبور به فرار و استعفای از قدرت شدند. «معمر قذافی» در لیبی نیز به نظر میرسد با گسترش حملات نیروهای بین المللی، سومین کاندیدای برکناری از قدرت باشد. در یمن هرچند «علی عبدالله صالح» برای سومین بار قول خود مبنی بر کناره گیری از قدرت را شکست اما شواهد امر نشان می دهند که نهایتاً وی چاره ای جز این کار نخواهد داشت. اما بحرینیهای معترض سرنوشت متفاوت تری یافته اند. سوریه ی «بشار اسد» و لیبی فذافی نیز حال و روز چندان خوشی ندارد. حال در راستای بررسی هرچه بهتر این تحولات به گفتگو با پروفسور «نادر انتصار» متخصص روابط بین الملل و رئیس دانشکده حقوق و علوم سیاسی آلابامای جنوبی رفته ایم. لازم به ذکر است که انتصار دارای کتب و مقالات متعددی در خصوص تحلیل مسائل خاورمیانه است و آنچه که در پی می آید حاصل گفتگویی اینترنتی است که اردشیر پشنگ از پژوهشگران مسائل خاورمیانه با این استاد ایرانی مقیم آمریکا گرفته است:
جناب پروفسور به عنوان یک متخصص خاورمیانه وقوع ناگهانی تحولات اخیر در خاورمیانه که از تونس و مصر شروع و به سایر نقاط این منطقه تسری پیدا کرده است را چگونه تحلیل می کنید؟
بایستی گفت جنبشهای مردمی خاورمیانه یکی از مهمترین اتفاقات صد سال اخیر در منطقه است البته هنوز نمی توان حدس زد که این جنبشها به کجا ختم خواهند شد و یا دقیقاً چه نتایجی بدست خواهند آورد ولی بطور کلی این تحولات را باید یک سونامی سیاسی –اجتماعی در خاورمیانه نام نهاد که بسیاری از معادلات پیشین سیاسی و امنیتی منطقه را دستخوش تغییر کرده وی ا خواهد کرد.
زمانی فرآیند تسری یک تحول رخ می دهد که نوعی شباهت و همسانی میان دو طرف وجود داشته باشد حال بطور کلی بفرمائید که کشورهای خاورمیانه دارای چه شباهتها و تمایزات ساختاری با یکدیگر هستند؟ که آنها را تقریباً شبیه به همدیگر کرده و امروزه نسبتاً هم سرنوشت به نظر می آیند.
بطور کلی مهمترین شباهت عمده کشورهایی که جنبشهای مردمی در آنها پیدا شده است در کنار اسلامی بودن و تنفس در جغرافیای نزدیک به هم را می توان حاکم بودن دولتهای دیکتاتوری و خشن در آنجاها قلمداد کرد. ولی علیرغم این شباهتها دارای تفاوتها و تمایزات داخلی و اجتماعی با هم هستند. مثلاً مصر یک کشور یکپارچه از نظر مردمی است ولی لیبی کشوری است که شرق و غرب، جنوب و شمال آن از قبایل مختلفی تشکیل شده که همچنان یکپارچه نگه داشتن آنها خیلی مشکل خواهد بود. کشورهای عرب خلیج فارس نیز کشورهایی هستند که بیشتر شبیه یک شرکت بزرگ تجاری هستند تا یک کشور حقیقی. آنها از طریق حکومتهای خانوادگی اداره می شوند. به علت پول نفت و یا درآمد سرشار از منابع دیگر، این کشورها بصورت رانتی (Rentier) هستند. ساختار سیاسی آنها مخلوطی است از یک سیستم قرون وسطایی و دوران مدرن. همچنین آنها طرفدار غرب ،بخصوص آمریکا، هستند و از طریق پشتیبانی آمریکا حکومت خود را قوی تر کرده اند.
شباهتها و تمایزات کشورهای مختلف خاورمیانه چه تاثیری بر روند تسری تحولات خاورمیانه در کشورهای مختلف دارد؟
در کشورهایی مانند مصر و تونس جامعه مدنی نسبتاً سابقه طولانی تری دارد و فعالان سیاسی این کشورها نسبتاً از سایر کشورهای دیگر عرب روشنفکرتر هستند. بالعکس، کشورهای عرب خلیج فارس، مانند عربستان سعودی، یک جامعه مدنی ضعیف دارند و طبقه متوسط آنها کوچک است. همچنین این کشورها تعداد زیادی شهروندان خارجی دارند و حتی در بعضی از آنها تعداد خارجیان بیشتر از شهروندان اصلی آنها است و اکثر کارهای روزمره این کشورها را خارجی ها انجام میدهند. این مسائل باعث می شوند تا سرعت تحولات را در برخی کشورها نسبت به دیگران کندتر و یا تندتر کند همانطور که دیدیم مصر و تونس بسیار سریعتر مرحله اول را پشت سر گذاشتند اما این تحولات در حاشیه خلیج فارس (بغیر از بحرین) کندتر خواهد بود.
در انتخاب عنوان تحولات اخیر در خاورمیانه نظر واحدی میان تحلیل گران و متخصصین وجود ندارد، عده ای آن را انقلاب می خوانند، عده ای عنوان اصقلاب (انقلاب رنگی) و عده ای دیگر اصلاحات (رفرم)، شما این تحولات را با چه عنوانی می خوانید و چرا؟
من تحولات اخیر را انقلاب نمی نامم. بر طبق تئوری انقلاب، تا زمانیکه پایه های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی یک کشور دچار تغییرات عمده ای نشده است ما نمی توانیم این تحولات را انقلاب بدانیم. البته امکان دارد که در آینده بعضی از این تحولات پایه های انقلابی دموکراتیک را تدارک ببینند ولی تا کنون شواهدی دال بر انجام این امر مشاهده نشده است. مثلاً در تونس خانواده «بن علی» کنار رفته اند ولی ساختار سیاسی کشور مانند سابق باقی مانده است. همچنین شواهد امر در مصر نشان میدهد که ما ممکن است یک ساختار «مبارکی بدون مبارک» را تجربه کنیم. در بحرین ما شاهد لشکرکشی کشورهای بیگانه (عربستان سعودی و امارات متحده عربی) برای حفظ حکومت آن کشور هستیم. بطور کلی با چنین چشم اندازهایی نمی توان خیلی به تغییرات سیاسی در کشورهای عرب خوشبین بود.
شما سرنوشت این تحولات اخیر را چگونه پیش بینی می کنید؟ آیا خاورمیانه پس از آن، یک خاورمیانه دموکراتیک با رعایت بیشتر حقوق بشر و دولتهای کارامدتری خواهد بود و یا این حرکت عقیم خواهد ماند؟
البته ایجاد یک سیستم دموکراتیک زمان می خواهد. بنابراین ما نباید منتظر یک تغییر کلی در کوتاه مدت در خاورمیانه باشیم نکته مهمتر این است که استقرار دموکراسی احتیاج به وجود دموکراتها و فرهنگ دموکراتیک دارد که هردوی این عوامل فعلاً در خاورمیانه یا وجود ندارند و یا خیلی ضعیف هستند.
نقش قدرتهای بزرگ فرامنطقه ای مانند ایالات متحده آمریکا در جهت دهی، تقویت و یا تضعیف این حرکتها را چگونه ارزیابی می کنید؟
نقش ایالات متحده آمریکا در جنبشهای اخیر در کشورهای عربی جالب است. از یکطرف آمریکا طرفداری از حقوق بشر را در چارچوب سیاستهای خود گنجانده است از طرف دیگر سیاستهای خشن کشورهای عربی خلیج فارس، بخصوص عربستان سعودی که بسیار خشن و ضد حقوق بشری است را پشتیبانی کرده است. در مورد مصر آمریکا خیلی زود متوجه شد که باید به مبارک فشار بیاورد که برود تا بتواند چارچوب «مبارکی بدون مبارک» در آن کشور را حفظ کند. در عربستان سعودی و بحرین به این نتیجه رسیده است که باید این نظامهارا حفظ کند تا از این طریق ایران را در محاصره سیاسی –نظامی نگاه دارد. در مورد سوریه عملاً دولت آمریکا به عنوان یک بازیگر سیاسی وارد عمل شده است و بصورت مستقیم و غیرمستقیم برخی از گروههای ضد رژیم سوریه را به انقلاب تشویق کرده و به آنها کمک می کند. بطور کلی این سیاست آمریکا را یک سیاست یک بام و دو هوا باید نامید.
جهانی شدن با ابزارها و پیامدهای مختلف آن مانند رسانه های متعدد، افزایش سطح سواد مردم و کمرنگ تر شدن مرزهای سیاسی سنتی در ایجاد تحولات اخیر خاورمیانه تا چه میزان سهم، نقش و تاثیر داشته است؟
تا مقدار زیادی اثرات جهانی شدن و بخصوص استفاده از تکنولوژی جدید مخابرات کمک زیادی به جنبشهای مردمی در خاورمیانه کرده است. ارتباطات و بخصوص ارتباطات سریع و جامع یکی از مهمتریت ابزارهایی است که در دست مردم منطقه است ولی باید به یاد داشته باشیم که در کشوری مانند مصر قریب به اتفاق مردم آن، از دسترسی به این ابزار مدرن محروم بوده و هستند بنابراین برای آنها هنوز ابزار قدیمی ارتباطات مهمتر از ابزارهای جدید آن هستند.
عده ای این تحولات را تمایل مردم خاورمیانه و بخصوص جوانان و روشنفکران آن به ایجاد نظامهای سیاسی آزاد و دموکراتیک و استقرار دولتهای کارامد می دانند و عده ای دیگر آن را نوعی خیزش اسلامی تفسیر میکنند. شما چه نظری در این خصوص دارید؟
بطور کلی این جنبشهای مردمی خاورمیانه را که شاهد آن هستیم مخلوطی است از نظرات سیاسی مختلف. در مصر اخوان المسلمین یک بازیگر مهم در سیاست آن کشور خواهد شد. ولی گروههای دیگری هستند که خیلی سکولار هستند و هدفشان با اسلامگرایان متفاوت است. جنبشهای مردمی را نمی توان جنبشهای اسلامی خواند و همچنین نمی توان این جنبشها را فقط از دیدگاه سکولاریستی دید. ولی بطور کلی نظریات و خواسته های اکثریت مردم در این جنبشهادموکراتیک است.
آیا احتمال آن وجود دارد تا بعد از لیبی، کشورهای غربی بخواهند با استفاده از قدرت نظامی خود معترضین کشورهای دیگری را پشتیبانی و رژیم حاکم بر آن را سرنگون کنند؟ آیا حمله نظامی به لیبی به نوعی ایجاد کننده یک عرف نانوشته دیگر نیست؟
یکی از خطرناک ترین ایده ها در مورد جنگ لیبی این است که کشورهای غربی مداخله در لیبی را بعنوان یک مدل برای دخالت در سایر کشورها تبدیل کنند. اخیراً چند دولت اروپایی بطور ضمنی سایر کشورهای خاورمیانه را تهدید به مداخله نظامی مانند لیبی کرده اند اگر این پدیده ادامه پیدا کند نظم حقوقی و بطور کلی نظم بین المللی با یک چالش اساسی و خطرناک روبرو خواهد شد. در مورد لیبی مشاهده کردیم که حتی چین و روسیه هم با مداخله نظامی در آن کشور مخالفت نکردند گرچه بعد از حمله، انتقاداتی را به نحوه مداخله ابراز داشته اند ولی روی اصل مداخله نظامی مخالفت چندانی نداشتند چون در این صورت می توانستند از حق وتوی خود در سازمان ملل متحد استفاده کنند که نکردند.
آیا کشور ترکیه که در آن نوعی دموکراسی نسبی و اقتصاد نسبتاً با ثبات وجود دارد یک الگو برای کشورهای تحت تاثیر این تحولات خواهد بود و یا خود این کشور نیز با موج اعتراضات مواجه شده و آبستن تغییراتی در آن خواهیم بود؟
ترکیه با کشورهای دیگر خاورمیانه بخصوص اعراب خاورمیانه، فرقهای زیادی دارد. گرچه حکومت کنونی ترکیه یک دولت اسلامگرا خوانده می شود ولی فرهنگ سیاسی ترکیه و پایه های قدرت آن، بخصوص ارتش ترکیه، هنوز تحت تاثیر آتاترکیسم هستند. لذا الگوی ترکیه به نظر الگویی نیست که بسادگی بتوان آن را در کشورهایی مانند یمن یا عربستان سعودی پیاده کرد. ساختار انتخاباتی در ترکیه پایگاه محکمی دارد و تغییراتی که در آن کشور ایجاد خوهد شد به احتمال زیاد از طریق انتخابات و نه انقلاب خواهد بود.
در یک دورنمای بلندتر از خاورمیانه به نظر شما کدام کشورهای این منطقه زودتر به یک حد نسبی از دموکراسی دست خواهند یافت و چرا؟
همانطور که قبلاٌ گفتم، ایجاد دموکراسی احتیاج به وجود یک فرهنگ دموکراتیک و یا افراد دموکرات دارد. به غیر از ترکیه، این پدیده در ایران که تاریخچه یکصدسال مبارزه در این راه را دارد قوی تر از سایر کشورهای خاورمیانه است. از سایر کشورهای خاورمیانه مصر نیز می تواند در ایجاد دموکراسی از دیگر کشورهای عربی جلوتر بیافتد. ولی در کل باید گفت در خاورمیانه فرهنگ دموکراتیک در مقایسه با هندوستان و بسیاری دیگر از کشورهای جهان سوم ضعیف تر است.
ما شاهدیم که در کشور عراق (هم بغداد و هم برخی شهرهای کُردنشین) که دارای آزادی سیاسی نسبی و دولت منتخب هستند چندی پیش مردم به خیابانها آمده و تظاهرات کردند، آیا جنس اعتراضات عراق شبیه به سایر نقاط خاورمیانه است و یا خیر؟
تظاهرات در عراق و نیز کردستان عراق با تظاهراتی که در سایر کشورهای عربی مشاهده می کنیم، متفاوت است. عراق هنوز ساختار محکم دولتی و اجتماعی ندارد و مردم آن بیشتر از کمبودهای روزمره مانند فقدان برق و آب و نان ناراضی اند. و همچنین باید گفت انتخابات آزاد در عراق و کردستان این اجازه را به مردم داده که خواسته های خود را در این چارچوب مطرح کنند تا اینکه از طریق انقلابی دیگر.