مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

تبیین مدل حکومتی «پوتین-مدودف» در گفت و گو با رضا سجادی، سفیر ایران در روسیه

اشتراک

مرکز بین المللی مطالعات صلح-IPSC

منوچهر دین پرست

  

بعد از فروپاشی شوروی تحولات قابل توجهی در منطقه رخ داد به طوری که پس از مدتی که یلتسین حکومت را به دست گرفت، پوتین بر سر کار آمد و او تا کنون به عنوان یکی از چهره های صاحب نفوذ در سیاست روسیه محسوب می شود. اما بعد از مدتی که مدودوف ریاست جمهوری را بر عهده داشت بار دیگر پوتین رئیس جمهور شد. به طوری که در محافل سیاسی شیوه حکومتی این دو را با مدل «پوتین-مدودف» یاد می کنند. طی سفری که به مسکو داشتم ضمن ملاقات با سفیر ایران در سفارتخانه جمهوری اسلامی ایران سعی شد تا زوایای مختلف این مدل سیاسی مورد بررسی قرار گیرد.

کلید واژگان: روسیه، ایران، مدودوف، پوتین، سیاست خارجی.

***

روسیه پس از فروپاشی شوروی و کنار رفتن گورباچف، تحولاتی چند را تجربه کرد. نخست بر آمدن یلتسین و سپس بر سر کار آمدن پوتین. بعد از دوره نخست زمامداری پوتین شاهد یک دوره واسطه هستیم که در آن مدودف بر سر کار می آید و سپس بار دیگر پوتین است که ریاست جمهوری روسیه را به عهده می گیرد. در مطبوعات ایران معمولا از این دوران اخیر یعنی بر سر کار آمدن مدودف و نخست وزیر شدن پوتین و جابجا شدن آن ها در دوره بعدی به عنوان مدلی تحت عنوان «پوتین-مدودف» یاد می کنند. آیا این ارزیابی را می پذیرید.

نکته مهم این است که آقای پوتین یک فرد نیست، بلکه یک جریان است. ایشان پیشانی و ویترین یک جریان قوی سیاسی-اطلاعاتی وطن پرست است. این جریان نخست در سنت پطرزبورگ به وجود آمد و رشد کرد و خیلی با تدبیر آقای پوتین را به ریاست جمهوری رساند. این جریان به آقای یلتسین این پیشنهاد را داد که یا قدرت را رها کن تا در کمال آرامش و تضمین کامل نسبت به خانواده و ثروت هایی که از روسیه گرفته ای، در جایی زندگی کنی و اجازه بده که پوتین و گروه ما کشور را هدایت کند، اما اگر جلوی ما بایستید، انتظار همه نوع برخوردی را باید داشته باشید.

 

نام این جریان چیست و در روسیه به چه عنوانی شناخته می شود؟

این چیزی نیست که رسمی باشد و نام و نشان مشخصی داشته باشد. نخبگان روسیه معتقدند که در طول تاریخ روسیه همیشه بین دویست تا چهارصد بوده اند که به عنوان شورای عاقله و پنهان رهبری روسیه بوده اند، چه در زمان تزارها و چه در بعد از آن. البته ایشان می گویند که در عصر سیطره کمونیسم این شاکله فروپاشید و نظمش بهم خورد، اما بعد از فروپاشی دوباره شکل گرفتند و فرزندان آن نسل قدیمی این گروه را شکل دادند. واقعیت های بیرونی این گفته ها را تایید می کند، اما نمی توان اسم و رسم و نشانی از این که به واقع این افراد چه کسانی هستند، یافت. در حالی که کاملا مشخص است که در شرایط بسیار پیچیده بعد از فروپاشی که از یکسو آمریکایی ها بر کرملین مسلط شده بودند و حدود چهل مستشار آمریکایی در کرملین مستقر بودند و خط و ربط ها و سیاست های کلان روسیه را برای یلتسین تدوین می کردند و از سوی دیگر باندهای اطلاعاتی انگلیس و آمریکا و موساد در روسیه فعالیت می کردند، نمی شد که به سادگی فردی مثل پوتین رئیس جمهور شود که تغییراتی چنین گسترده صورت دهد. یعنی در چنین شرایطی بازی یک نفره امکان پذیر نبود و نیاز به یک تیم قدرتمند و ذی نفوذ با فعالیت تشکیلاتی قوی بود تا کشور در ابعاد مختلف تحت کنترل در آید. زمانی که پوتین به قدرت رسید، روسیه هشتاد میلیارد دلار بدهی خارجی داشت، در حالی که در پایان دوره اول، روسیه ششصد میلیارد دلار انباشت ارزی داشت. یعنی خیلی از اموال و دارایی هایی که به غارت رفته بود، پس گرفته شد. بنابراین این تشکیلات و تیم نامرئی مهار کننده و تعیین کننده استراتژی روسیه که در میان نخبگان از آن یاد می شود، آقای پوتین را بر سر کار آورد. بعد از دوره هشت ساله اول ریاست جمهوری ایشان این گروه نخبگان با یک دو راهی مواجه بودند: نخست این که با هر آنچه در غرب اتفاق می افتد، موافقت کنند و دوم این که یک دموکراسی هدایت شده در جهت روسیه و منافعش ایجاد شود. طبعا ایشان راه دوم را انتخاب کردند. چندین کاندیدا مطرح بودند که به عنوان محلل یک دوره چهار ساله را هدایت کنند تا در دوره بعد آقای پوتین که هم محبوبیت داشت و هم تجربه داشت و هم ثابت کرده بود که وطن پرستی است که توان مدیریت کشور برای حصول منافع روسیه را دارد، بار دیگر بر سر کار آید.

 

یعنی بر سر کار آمدن مدودف بر اساس چنین نگرشی بود؟

بله، دقیقا. انتخاب مدودف در راستای این بود که فردی بر سر کار بیاید از قدرت چندانی بر خوردار نباشد و احیانا به سمت غربی ها گرایش نداشته باشد و روی اسلحه اش را به سمت نخبگان نگیرد و مانع از اجرای استراتژی این وطن پرستان نباشد. به همین دلیل شاهدیم که علی رغم آن که غرب با وعده و وعیدهای گوناگون کوشید تا مدودف را به سمت خود بکشاند، وقتی انتخابات شد، باز هم او جلو نیامد و گفت که من پیشنهاد می کنم حزب روسیه واحد آقای پوتین را برای ریاست جمهوری را بر گزیند. نمونه اش آن که آقای بایدن معاون آقای اوباما یک سال پیش از انتخابات ریاست جمهوری به مسکو آمد و نزد آقای مدودف رفت و گفت امیدوارم سال دیگر به روسیه بیایم و شما را در کرملین به عنوان رییس جمهور ببینم. یعنی که ما از شما حمایت می کنیم و اراده آمریکا این است که شما رییس جمهور شوید. این سیگنال بارزی بود، از سوی دیگر نیز نزد بایدن رفت و گفت که پیش بینی می کنیم که اگر شما رئیس جمهور شوید، مشکلات و اعتصابات و تظاهرات در روسیه به وجود می آید که این عمل نوعی تهدید زشت بود و با وقاحت سیاسی صورت گرفت. حتما اگر این تهدید از سوی هر کشور دیگری صورت می گرفت، واکنش تندی در بر داشت، اما آقای پوتین پاسخ این اهانت را در انتخابات ریاست جمهوری داد و به صحنه آمد و موفق شد.

 

آیا این مدل یعنی مدل پوتین-مدودف جدید است؟

خیر. در زمان روسیه تزاری که از انتخابات خبری نبود. در زمان کمونیست ها هم که بازی سبک حزبی بوده است. اما این مدلی است که این نخبگان برای جلوگیری از شروع یک دوره بلاتکلیفی و نابسامانی طراحی کردند تا پوتینی که از هر حیث امتحانش را پس داده بود، از مدار قدرت خارج نگردد. ضمن آن که در آن چهار ساله آقای مدودف نیز نخست وزیر بود و در راست قدرت حضور داشت. به نظر من با توجه به شرایط و تفکراتی که در روسیه هست و نوع رویکردی که مردم دارند، این سناریو قابل توجه بود و مانع از ظهور نابسامانی در روسیه شد. روسیه کشور گسترده ای است و مردم توقعاتشان بسیار زیاد است، زیرا سال ها زیر سیطره نظام کمونیسم، حرمان ها و فقدان های زیادی را تجربه کرده اند. بنابراین با این ملت نمی شود شوخی کرد و زیاد در معرض سختی قرارشان داشت. ضمن آن که غرب هم در رگ و ریشه این کشور رسوخ کرده بود. سازمان های مردمی و غیردولتی زیادی در حدود صد سازمان، در روسیه فعالند و دائم افکار منفی را نشت می دهند و افراد را علیه حکومت و منافع ملی و فرهنگ روسیه تشویق و ترغیب می کنند و راه نجات روسیه را تسلیم فرهنگ غرب شدن معرفی می کنند. فقط یکی از این سازمان ها سازمان کمک های توسعه آمریکا است که در طول هجده سال دو میلیارد دلار(یعنی سالی بیش از صد میلیون دلار) در این زمینه هزینه کرده است.

 

واکنش افکار عمومی روسیه نسبت به این مدل چیست؟

پذیرش مردم روسیه به صورت نسبی مثبت بوده است. پوتین در دوره اول توانست رای بیاورد و به دور دوم نرود. مردم روسیه آن قدر که مردم ما سیاسی هستند، سیاسی نیستند. آن قدر که ایرانیان نسبت به مشکلات واکنش نشان می دهند، در روسیه چنین نیست. در نتیجه به نظر من این مدل برای روسیه مناسب بوده و پاسخگو بوده است. زیرا شرایط فرهنگی و اجتماعی این وضعیت را می طلبد. مردم روسیه به سیستم تزاری عادت داشته اند که در آن یک شاه مقتدر سال های سال حکومت می کرده است، بنابراین برای آن ها آمدن پوتین امر عجیبی نیست، حتی ممکن است که پرسش ایشان این باشد که چرا پوتین رفت؟ یعنی این مدل با روحیات مردم روسیه سازگاری داشته است. در حالی که در کشور ما این مدل پاسخگو نیست، مردم ما دوست دارند تغییر و الگوهای جدید را ببینند و سرعت و تحول بیشتر را تجربه کنند. هر نسخه ای برای یک کشور پاسخ می دهد. به نظر من عقلای روسیه با شناخت خوبی که از روسیه و مردمش داشتند، این مدل را ترسیم کردند.

 

یعنی به نظر شما مدل پوتین-مدودف در ایران یا کشورهای دیگر جواب نمی دهد؟

من نسبت به کشورهای دیگر نظری نمی دهم. مثلا آمریکایی ها اصلا با این مدل همراه نیستند و در آن جا پیاده نکردند. با توجه به روحیات مردم خودمان معتقدم که تغییر حتما لازم است و چنین مدلی جواب نمی دهد. زیرا ماندن در یک جا جلوی خلاقیت را می گیرد. بنابراین سیستم ما معقول است که هر هشت سال یک تیم جدید بر سر کار می آید و ابتکارات جدید را تجربه می کند.

 

آیا در مقابل این مدل پوتین-مدودف سایر نخبگان قدرت واکنشی نشان ندادند؟

ما اصلا نهادی در روسیه نداریم که توان و یارای مقابله با شخصیت و اقتدار آقای پوتین را داشته باشد. نهادهای تحت نظر دولت مثل شورای امنیت، دستگاه های اطلاعاتی و … تحت تاثیر شخصیت پوتین و فضایی که آن شورا ایجاد کرده، هستند. چه بسا خودشان در آن شورا حضور دارند و همه آن را پذیرفته اند. قبل از انتخابات وقتی با هر کدام از مقامات امنیتی صحبت می کردیم و از مشکلات گلایه می کردیم، می گفتند که آقای پوتین می آید و مشکلات حل می شود. یعنی همه از آمدن ایشان استقبال می کردند و این ذهنیت وجود داشت که ایشان بیاید.

 

یعنی آیا می شود پوتین را یک تزار دموکراتیک خواند؟

گفتنش سخت است، ولی واقعا شرایط این اقتدار را دارد و سیستم آن را پذیرفته است. چهار حزب در دومای روسیه هستند که سه حزب رقیب حزب حاکم هستند. آن ها هم این وضع را پذیرفته اند و اعتراضاتشان متواضع و نرم است و در جهت براندازی رئیس جمهور نیستند، بلکه در جهت اصلاح سیستم به عنوان مشاوری که نظر مخالف می دهند. حتی روسای احزاب مخالف هم پذیرفته اند که پوتین قابلیت های خوبی دارد و ضمن آن که انتقادات زیادی به او هست، می تواند در فضایی آرام و با ثبات وضعیت را بهبود بخشد.

 

به نظر شما این مدل تا کی ادامه خواهد داشت؟ آیا در دوره های بعدی نیز تکرار می شود یا خیر؟

پیش بینی آینده دشوار است. اولا که اگر آقای پوتین ریاست جمهوری را پیروز شود، یازده سال دیگر در این مقام باقی می ماند. به نظر من یازده سال دیگر ایشان آن قدر خسته خواهد شد که حتی حاضر نباشد نخست وزیر هم باقی بماند. این که آیا عقلای سیستم به چه نتیجه ای برسند، را باید در همان زمان بررسی کرد. شاید روس ها بخواهند در آن زمان قهرمان دیگری بسازند.

 

یکی از فلاسفه می گوید که ذهن روس ها قهرمان می خواهد و همیشه طریق افراط یا تفریط می جوید.

از قضا آقای برژینسکی حدود بیست سال قبل و در ابتدای شکل گیری بحران های روسیه گفته بود که ما نباید اجازه دهیم که روسیه برای مدت زیادی در این بحران بماند، زیرا روس ها سریع یک قهرمان می سازند و این قهرمان ملت را متحد می کند و در نتیجه در مقابل ما یک قدرتی قرار می گیرد که زخم خورده و قوی است. این امر علی رغم پیش بینی ایشان رخ داد و آقای پوتین تبدیل به این شخصیت شده است. مشکلی که روس ها دارند این است که نتوانستند یک اعتقاد یا فلسفه را برای وحدت ملی و ایجاد هویت یکسان به وجود آورند. امروز عرق ملی یا سنت ها یا مذهب در روسیه چندان قوی نیست که روس ها را گرد خودش متحد کند. این مشکلی است که متفکران روسیه روی آن کار می کنند تا به نحوی هویت ملی را برای کشورشان ایجاد کنند تا موجب عشق و ایثار باشند.

 

آیا می توان تاکید متفکران روس مثل الکساندر دورگین بر اوراسیاگرایی را در همین راستا تفسیر کرد؟

بله و این نکته خوبی است. روس به معنای روس نه روس به معنای حکومت تزاری یا حکومت کمونیستی و بلشویسم، اصالت های اخلاقی بالایی دارد و رویکردها و روحیه های شرقی خوبی دارد و به دنبال اخلاق و معنویت است. به نظر من اگر روس ها اصالت خودشان را پیدا کنند، ملتی خواهند بود که در جبهه ما و مقابل نظام سلطه خواهند بود. چنان که این اتفاق عملا در جبهه سوریه رخ داد و دیدیم که روس ها در کنار ما و مردم روسیه علیه نظام سلطه جبهه بندی کردند. به نظر من روسیه اوراسیا باعث تقویت مبارزه با نظام سلطه خواهد شد.

 

 

مطالب مرتبط