مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

جایگاه کریدور زنگزور در دکترین عمق استراتژیک ترکیه

اشتراک

احمد رشیدی نژاد

پژوهشگر مسائل بین المل

مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC

شاید روزگاری که قرارداد مرزی ایران و ترکیه در ۱۳۱۰ ه. ش منعقد می‌شد، کمتر کسی گمان می‌برد که زمانی این قرارداد به معضلی ژئوپلیتیک برای ایران مبدل گردد. قراردادی که به موجب آن، با از دست رفتن بخشی از مرز مشترک بین ایران و ارمنستان، منطقه مهم و استراتژیک قره‌سو و بخش‌هایی از آرارات بصورت رسمی از ایران جدا و به ترکیه واگذار گردید. باریکه‌ای به طول 30 و عرض تقریبی3 کیلومتر، که یک تنه می‌تواند مسیر دسترسی ایران را از حوضه قفقاز جنوبی به روسیه، دریای سیاه و اروپای شرقی با خطر قطع ارتباط مواجه کند. در واقع دسترسی ترکیه به منطقه نخجوان از طریق این دالان کوچک تا آنجا حائز اهمیت است که برخی از اساتید فن، به کنایه از آن تعبیر به انگشت آتاتورک می‌نمایند. انگشتی که با انگولک و دخالت در سیاست‌های منطقه قفقاز، زمینه‌های نفوذ این کشور را نه تنها در قفقاز، بلکه تا دریای خزر و آسیای مرکزی نیز می‌تواند فراهم نماید.

از پس فروپاشی سد شوروی، اجرای به اصطلاح دالان زنگزور از جمله این سیاست‌هاست که شاید بیش از آنکه مورد نظر آذربایجان باشد، مطلوب خاطر ترکیه است. چرا که از این طریق چشم‌انداز دکترین «عمق استراتژیک» ترکیه و شکل‌گیری «بلوک ژئوپلیتیک ترک» در قالب پانترکیسم دست یافتنی‌تر است. در واقع قره‌سو نقطه آغاز و مبدأ اصلی ترسیم و اجرای «دالان تورانی» است. استراتژی که گفته می‌شود بخشی از دکترین«عمق استراتژیک» داود اوغلو نخست وزیر سابق ترکیه است. داود اوغلو که معتقد است ارزش یک کشور در روابط بین‌الملل از موقعیت ژئواستراتژیک و عمق تاریخی آن نشأت می‌گیرد، بدون توجه به شرایط محیطی و توان و منافع رقبای منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای (روسیه و ایران در قفقاز؛ چین، روسیه و ایران در آسیای مرکزی؛ اتحادیه اروپا در بالکان؛ ایران، مصر، اسرائیل و… در خاورمیانه)، با تعریف هویتی چندگانه برای ترکیه، این کشور را در ردیف کشورهای منحصر به فرد و قدرت‌های مرکزی در نظر می‌گیرد که نباید نقش خود را محدود به یک منطقه نموده و باید نقش رهبری چندین منطقه پیرامونی (خاورمیانه، بالکان، آسیای مرکزی و قفقاز) را به عهده بگیرد. هدف نهایی این استراتژی نه تنها ارتقاء موقعیت ترکیه در منطقه، بلکه جای گرفتن این کشور در میان قدرت‌های بزرگ است. با این تفاسیر ترکیه با تلقی سر و هسته اصلی جهان ترک، تنها از طریق دالان زنگزور است که می‌تواند، به پیکره جهان ترک (آذربایجان و دیگر کشورهای ترک تبار آسیای مرکزی) متصل گردد.

به طور مثال، خلاء قدرت ناشی از خروج نیروهای آمریکا از عراق و رسیدن امواج بهار عربی به شامات، کشوری را که تا دیروز در بین رقبا و دشمنان احاطه شده بود (از شمال و شمال شرق روسیه، از شرق ایران و ارمنستان، از غرب اتحادیه اروپا و یونان از جنوب غرب قبرس، از جنوب لایه کردی کشورهای عراق و سوریه)، به این اعتماد به نفس رساند که اکنون زمان آن است که “فضای حیاتی” پیرامونی خود را داشته باشد. بطور مثال با اینکه عربستان در شبه جزیره قدرت مطلق محسوب نمی‌گردد ولی لااقل این کشور تلاش می‌کند تا در چارچوب شورای همکاری خلیج فارس خرده کشورهای این منطقه را در دایره نفوذ خود داشته و مانع از گریز هر یک از آنها بسوی قدرت‌های دیگر گردد. حیاط خلوتی که در محیط پیرامونی ترکیه وجود ندارد. در این راستا از جمله موانعی که موجب می‌شد ترکیه نتواند به این حوزه دسترسی داشته باشد، دولت مردان عربی همچون اسد، مالکی، قذافی و مبارک بودند که باید حذف می‌شدند. در واقع دولت مردان ترک به این نکته پی برده‌اند که در صورتی ترکیه می‌تواند به داشتن یک منطقه‌ای مشروع و پذیرفته شده توسط دیگر دولت‌ها امیدوار باشد که نظامهای سیاسی جدید دوست ترکیه باشند. بدین ترتیب با آغاز تحولات بهار عربی نقش ترکیه در مسائل و موضوعات منطقه خاورمیانه پر رنگ تر شد. تحولات جدید منطقه ترتیبات و دسته بندی‌های گذشته را به هم می‌ریخت و این فرصتی استثنائی برای ترکیه بود که تا با دخالت در شکل‌گیری نظام های سیاسی جدید بتواند دوستانی منطقه‌ای برای خود ایجاد کند. لذا ترکیه از جمله‌ی اولین کشورهایی بود که با صرف بخش بزرگی از توان خود تلاش نمود تا این امر محقق گردد.

بنابراین در در قفقاز نیز، اگر هدف آذربایجان تنها دسترسی به نخجوان و هدف ترکیه تنها دسترسی به بدنه اصلی کشور آذربایجان باشد، از آنجا که از چند دهه گذشته تاکنون هیچ مانع و مشکل ترانزیتی از جانب ایران برای این کشورها فراهم نشده است، در اهداف اعلامی این کشورها باید تردید نمود. تا آنجا که بیم جدایی استان سیونیک ارمنستان و الحاق آن به خاک آذربایجان در جهت یکپارچگی و استحکام «بلوک ترک» دور از دهن نیست. این خطر بویژه برای ایران و روسیه باید مورد توجه بیشتر قرار گیرد. چرا که با گسترش نفوذ ترکیه به سوی شرق، علاوه بر امکان حضور نظامی ترکیه و ناتو در دریای خزر و آسیای مرکزی، ممکن است در نهایت به پیوستن آذربایجان و ارمنستان به این پیمان نیز بی‌انجامد. مضاف بر این امکان تحقق رویای بلوک ژئوپلیتیک، با این شرایط خیلی هم بعید نیست.