مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

آیا پایانی بر گروه های تندرو و ظاهرگرای اسلامی هست؟ – بخش نخست

اشتراک

دکتر حسین ابراهیم نیا

 مدرس دانشگاه

مرکز بین المللی مطالعات صلح- IPSC

مقدمه:

با گذشت یک‌صد سال از فروپاشی امپراتوری عثمانی، منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا همچنان جزء بحران‌خیزترین مناطق جهان به شمار میآید و همچنان گروه‌های ظاهرگرای تندرو افراطی در آن به نقش آفرینی می‌پردازند؛ گرچه در سالهای اخیر مسیر تحولات منطقه شکل تازه‌ای به خود گرفته است و به‌مرور زمان فصل نوینی در ترتیبات امنیتی آن‌ بروز و ظهور پیدا کرده است که این موضوع با شکل گیری تحولات در جهان عرب به جریانهای منطقه ای شکل تازهای به خود گرفت و صورتی از ابهام، ایهام و پیچیدگی نیروها و بازیگران منطقهای و فرامنطقه ای که نه تنها منطقه خاورمیانه را در بر گرفته بود، بلکه بر دیگر مناطق جهان تأثیر گذاشته است؛ بارزترین این گروه‌های تندرو ظاهرگرای اسلامی که از سال 2011 به یکه‌تازی پرداخت، گروه خلافت اسلامی عراق‌وشام بود که در اصطلاح “داعش” نامیده میشد.

این گروه که در پی بحران های مذهبی موجود در منطقه موفق شده بود، مناطقی را از سوریه تا عراق تحت حکومت خود قرار دهد و بر جمعیتی بیش از دهها میلیون نفر چندین سال حکومت نماید، گرچه امروز اشاره می‌شود که آن حاکمیت بر مناطق وسیعی که تحت اختیار داشت از کف رفته است، ولیکن آیا این پایانی بر این دسته از گروه‌های تندرو و ظاهرگرای اسلامی هست؟ پرسشی که به یک دغدغه ذهنی مبدل می‌شود این هست که با پایان خلاف داعش و حکومت آن بر بخشهایی از منطقه شامات این گروه، تفکرات و اندیشه های آنان از میان رفته؟ یا فقط حاکمیت آنان بر مناطقی از خاورمیانه پایان یافته است؟ آنچه در ابعاد اجرایی منسجم آن به نظر میرسد دیگر حکومت و خلافت یکپارچهای به نام داعش وجود ندارد که بر مناطقی از خاورمیانه اعمال حاکمیت نماید و سیستم حکومتی مختص به خود را داشته باشد؛ ولیکن در ابعاد نظری همچنان گروه های تندرو و ظاهرگرایی نظیر داعش به شکل پراکنده و جزیرهای اندیشه و تفکرات خود را بسط و گسترش میدهد و نیروهای آن در اغلب نقاط جهان عملیاتهای خود را انجام میدهند. بنابراین نخست باید میان پایان “حکومت اسلامی عراق و شام” یا “خلافت(حکومت) اسلامی” با پایان کامل گروه‌های تندرو و ظاهرگرای اسلامی تفاوت بنیادی قائل شد. لذا به جهت روشن شدن این موضوع ابتدا باید به دورههای زمانی شکلگیری چنین گروههای ظاهرگرایی با این نوع اندیشه پرداخت؛ چراکه در حقیقت از عرب افغانها مبارز در افغانستان تا به امروز که داعش و دیگر گروه‌ها با چنین سطح تفکراتی هست، همگی آنان نتیجه یک سیستم گذار در نظام بین الملل از دو قطبی به تک قطبی در سالهای ابتدایی بعد از فروپاشی شوروی است؛ لذا این گروهها و اندیشه ها یک سلسله متوالی اوج، فرود و بعد از آن شکل یافتن در یک ساختار جدید با نام و نشان دیگر دارند و در این فرآیند دائما بر میزان ظاهرگرایی آنان از برداشت دینی، بحران افروزی، تک انگاره اندیشیدن و کوراندیشی آنان افزوده میگردد و این چارچوب فکری تنگ نظرانه تر شده و میزان سبعیت و خشونت آن بالا میرود؛ بنابراین دائما درحال بازتولید خود با سطح خشونت بیشتری هستند از عرب افغان های مبارز به القاعده، طالبان، داعش و…؛ و این داستان همچنان تا خشک نشدن چنین تفکراتی سلسله وار و متوالی ادامه دارد و این بازیگران غیردولتی همچنان به این می اندیشند که بازیگران دولتی را در سرزمین هایی بی ساختار به چالش طلبیده و مرزهای جدید خود را در آن تعریف و بازسازی نمایند.

پیشینه متوالی گروه های تندرو و ظاهرگرای اسلامی

قبل از هر چیزی نخست باید به این توالی ادامهدار پرداخته که دائما از نامی به نام دیگر تبدیل شده و به فعالیتهای سلسله وار خود ادامه داده است؛ در حقیقت در دنیای معاصر پس از گذران دوره‌ای طولانی از تجربه مارکسیسم، لیبرالیسم و دیگر ایسم‌ها از اوایل قرن حاضر، به ویژه همزمان با حملات 11 سپتامبر2001، شاهد گونه‌های مختلفی از تجلیات بازگشت به دین و احیای آن است که البته ریشه درگذشته خفته‌ خود دارد. این رجعت در سه قالب احیاگری، اصلاحات طلبی و بنیادگرایی است که در مورد آخر به دو شکل سنت‌گرایی و ظاهرگرایی قابل تقسیم‌بندی است؛ در واقع بنیاد‌گرایان دو مسیر مجزا را طی می‌نمایند: نخست، آن گروهی که برداشتی عمیق از سنت داشته و بر آن است که مسلمانان بایستی اسلام را بر اساس سنت درک و تفسیر نمایند؛ دوم، گروه رادیکال‌تر، یعنی آن دسته‌ای که در چارچوبی هویت جویانه برداشت ظاهر‌گرایانه (مانند القاعده، داعش و…) از متون مقدس ارائه می‌دهند و رشد فزاینده آنها با بررسی وقایع پی‌درپی کنونی قابل پی‌جویی است. بر پایه چنین تفکیکی میان دو گروه از بنیاد‌گرایان، بحث سنت و چگونگی بازگشت به سلفصالح دو مکتب و نحله فکری، اعتقادی و هویتی متفاوت را پدید آورده است: در مسیر نخست معنای سلف فراظاهری و فرالفظی بوده و ریشه در اعتقاداتی عمیق دارد که زمینه را برای بازگشت به هویت اسلامی بر اساس سنت و سلف آماده نموده است، اما در مسیر دوم معنا و برداشت‌ها ظاهری بوده به همین سبب آنان را به‌سوی ظاهرگرایی، وهابی‌گری و تکفیر سوق داده است.

به عبارت دیگر گروههایی مانند داعش و این چنین تفکراتی، “معنا” را هنگامی در بستر تاریخ، فرهنگ و هویت به ایدئولوژی‌های گوناگون آغشته می‌شود، به “معنا” تبدیل می‌نمایند و این “معنا” با به دست آوردن هژمونی نسبت به دیگر “معناهای” رقیب برخاسته از قدرت‌های زمانی_مکانی در ساختارها و عوامل مختلف تجسم می‌یابد، به یک فرا “معنا” تبدیل می‌شوند و از اصلیت خود دور شده است؛ برهمین اساس که، امروزه مشاهده میشود، برداشت نخست بازگشت به سنت از چارچوب قدرت کنار نهاده و به حاشیه رانده‌شده است، ولی برداشت دوم ظاهر‌گرایانی مانند القاعده، داعش و… موفق شده‌اند خود را به یک “فرامعنا” تبدیل کرده و با فرصت‌طلبی از قدرت زمان و مکان به نفع اندیشه ها، تفکرات و برداشت خود بهر‌ه‌برداری نماید. گرچه اقدامات گروه‌هایی که محور و جوهره اصلی آن‌ها معنایی و مفاهیم ظاهرگرایانه است، امروز بیش از گذشته دیده می‌شود. ولیکن این موضوع نمی‌تواند الزاماً اختصاصی به مذهب داشته باشد و حتی در زمینه‌های غیردینی نیز امکان تحقق آن وجود دارد.

لیکن در این مسیر ظاهرگرایان دارای یک پیشینه و سلسله بندی هستند که مطالعه و پرداختن به آن روشن مینماید که بعد از داعش، توالی سلسله وار این گروهها با چنین تفکراتی چگونه ادامه خواهد یافت؛ آنچه به نظر میرسد تاکنون چهار نسل جدی از ظاهرگرایان بروز و ظهور یافته‌اند که با این اندیشه به بحران آفرینی، ترور، عملیات مسلحانه و… اقدام نموده اند که عبارتند از: 

نسل اول، مکتب‌الخدمه؛ همزمان با جنگ سرد و حمله شوروی به افغانستان (۲۴ دسامبر ۱۹۷۹) صورت گرفت، تندرو شدن جریانات اسلامی در دوره معاصر آغاز شد و با ورود مجاهدان عرب به افغانستان زمینه‌های این تعبیر معنایی از اسلام فرصت به چالش کشیدن دیگر رویکردها را یافت. لذا به جذب نیرو از سراسر جهان خصوصاً کشورهایعرب پرداختند و ساختار خود را در قالب «دفتر خدمت‌‌رساني بيت‌الانصار» با هدف خدمات‌رساني به خانواده‌هاي داوطلب از تمامي کشورهاي عربي عازم جهاد در افغانستان آغاز نمودند، اما تشکیلاتی که به تدریج شکل‌گرفته بود به این نتیجه رسید که با آزادسازی افغانستان می‌توانند به رؤیای چندین ساله خود؛ یعنی برپا کردن نخستین دولت اسلامی مبتنی بر شریعت، عمل نموده و شالوده بنیادی خلافتاسلامی را واقعیت بخشند. 

نسل دوم، القاعده؛ با خروج نیروهای شوروی از افغانستان و پایان نظام دوقطبی نسل دوم ظاهر‌گرایان پا به عرصه عمل گذاشتند. این نسل در مرحله ابتدایی با اقدام به ترور درون‌گروهی فعالیت خود را آغاز کرد و اسامه بن‌لادن در رأس تشکیلات جدید قرار گرفت و ایمن الظواهری به‌ شخص دوم آن تبدیل ‌شد و افغان عرب‌ها آمريکا را «کفرجهاني» نام نهادند؛ این تشکیلات با ادامه اقدامات تروریستی خود در جریان مهم‌ترین عملیات انتحاری (11سپتامبر2001) اعلام داشت که تا محو آمریکا از پای نخواهند نشست. لذا پس از ۱۱ سپتامبر در كشورهای مختلفی چون يمن، كنيا، اندونزي، عربستان، مالزی و عراق به فعالیت پرداختند و به سازماني فرامنطقه‌ای تبديل شدند؛ اما این وضعیت با سقوط طالبان در افغانستان دچار تغییرات شد و جنگجوياني كه پیش‌تر در محيط امن افغانستان گردهم آمده بودند، پراکنده شدند و بیشترین تعداد از حدود 14 هزار جنگجوي باقی‌مانده که موفق به فرار شده، به عراق و دیگر کشورها گریختند تا نسل بعدی ظاهرگرایان را سازمان دهند.

نسل سوم، جهاد در سرزمين رافدين؛ با فروپاشی سازمانی القاعده و متلاشی شدن تمرکز نیروهایش در افغانستان، اسامه‌بن‌لادن در دسامبر2004 در نواری ویدئویی ابومصعب الزرقاوی را به سمت فرماندهي تمامي سازمان‌هاي جهادي عراق موسوم به «جهاد در سرزمين رافدين» منصوب كرد. ابومصعب الزرقاوی بانام اصلی”احمد فاضل النزال الخلایله” فردی اردنی الاصل بود که در همان سال‌های نخست فعالیت مکتب الخدمه به افغانستان رفته بود و پس از بازگشت سازمان جماعت توحید و جهاد را در عراق تأسیس نمود که از سازمان وی رسماً به‌عنوان القاعده عراق و او را «امیرالقاعده در بین‌النهرین» یاد می‌نمودند. 

نسل چهارم، دولت اسلامی عراق و شام؛ این نسل پیوند عمیقی با نسل قبلی خود دارد و در واقع این دو نسل از ظاهر‌گرایان پایه‌های جدایی از القاعده و پی‌ریزی ترتیبات گروه جدیدی را آغاز نمودند. با کشته شدن ابومصعبالزرقاوی در 7  ژوئن 2006، ابوحمزه المهاجر جانشین وی در عراق شد. ابوحمزه «ولایت اسلامی عراق» را تشکیل داد که این گروه آغاز یک انشعاب از مسیر القاعده و دو نسل قبلی بود؛ لیکن با کشته شدن ابوحمزه (2010) و آغاز بحران سوریه، دکتر ابراهیم، معروف به ابودعاء یا ابوبکرالبغدادی رهبری ولایت اسلامی عراق را به دست گرفت. و در سال۲۰۱۳ پس از ادغام نیروهایش در عراق و سوریه اقدام به تشکیل «دولت اسلامی عراق و شام» (داعش) نمود؛ لیکن با قدرتی که کسب نمود، به شکل رسمی خود را از نسلهای گذشته جدا کرده و با اعلام تأسیس خلافت اسلامی نام گروهش را به «خلافت اسلامی» تغییر دهد و خود را «امیرالمؤمنین» معرفی نماید و امروز پایان اعمال حاکمیت خلافت در یک محدوده سرزمینی وسیع را شاهد هستیم.

واژگان كليدي: گروه های تندرو، ظاهرگرای اسلامی،داعش،القاعده، حسین ابراهیم نیا،

 

مطالب مرتبط