مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

چگونگی مواجهه ی ایالات متحده با مسأله هسته ای ایران «بخش اول»

اشتراک

طهمورث غلامی

مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC

 

بیان رخداد

بدون شک یکی از مهمترین مسائلی که به لحاظ دامنه طرح در عرصه ی نظام بین الملل قرار دارد و در دستور کار مباحث مرتبط با امنیت بین الملل و منطقه ای قرار گرفته است، مسأله ی هسته ای ایران است. البته دلیل این امر آن نیست که مسئله ی هسته ای ایران به لحاظ ابعاد و پیچیدگی ها دارای چنان خطرات و تهدیداتی است که باعث بین المللی شدن این موضوع و در دستور کار قرار دادن آن به عنوان یک چالش امنیتی شده است. بلکه بخش زیادی از آن به خاطر این است که دولت های غربی همواره تلاش کرده اند که از طریق بین المللی کردن پرونده هسته ای ایران نتیجه ی فوق حاصل شود. به عبارت دیگر دولت های غربی همواره مایل به این بوده اند که مسئله هسته ای ایران را بیشتر به عنوان یک تهدید جدی جلوه دهند تا آنکه به ذات و ماهیت واقعی پرونده هسته ای ایران بپردازند که چیزی بسیار کم تر از آن است که غرب عنوان می دارد.

غرب و مشخصاً ایالات متحده با بین المللی کردن پرونده هسته ای ایران خود را متعهد به مهار آن چیزی می داند که آن را ایران هسته ای یا جلوگیری کردن از هسته ای شدن ایران می نامند. سؤالی که این نوشتار قصد پاسخ به آن را دارد این است که شیوه یا شیوه های مدنظر ایالات متحده برای چگونگی مواجهه با برنامه ی هسته ای ایران چیست؟ در پاسخ به این سؤال، با اتکا به دیدگاه های مراکز مطالعاتی آمریکا در عرصه ی سایست و امنیت بین الملل که ارتباط نزدیکی با مراکز تصمیم گیری آمریکا دارند، استدلال می شود که رویکرد آمریکا برای مواجهه با برنامه ی هسته ای ایران چند گزینه ای و چند بعدی است که هر کدام الزامات خاصی را ایجاب می کند.

تحلیل رخداد

 

 

مراکز مطالعاتی و سیاست خارجی( رابطه بین تئوری و عمل):

یکی از عواملی که در شکل دهی ، جهت دهی و تعیین کم و کیف سیاست خارجی آمریکا مؤثر و تأثیرگذار است، مراکز مطالعاتی و تحقیقاتی است که برخی از آنها عملاً وابسته به یکی از کارگزاری های سیاسی دولت آمریکا مانند وزارت خارجه و یا دفاع است و برخی از آنها هر چند با عنوان خصوصی بودن مدعی استقلال هستند اما به دلیل ارتباطات گسترده ای که با گروه های لابی دارند، نمی توان آنها را مستقل دانست. این دسته از مراکز تحقیقاتی تلاش می کند که با لابی کردن نظرات کارشناسی خود را در راستای منافع یک بازیگر به مراکز تصمیم گیری دیکته کنند. در کل، کار مراکز تحقیقاتی دولتی و خصوصی در آمریکا پرورش ایده ها برای سیاست خارجی آمریکا در عرصه ها ی مختلف و موضوعات گوناگون است. این مراکز با مطالعه ی موضوعات مرتبط با سیاست خارجی آمریکا، سیاست خارجی این کشور را در جهت موفق شدن یاری می دهند. نکته ای که باید مدنظر قرار داد این است که این مراکز مطالعاتی الزاماً وابسته به یکی از احزاب دموکرات یا جمهوری خواه نیستند و آنچه که بیشتر مدنظر قرار می دهند، حل کردن چالش های سیاست خارجی آمریکا در عرصه ی نظر و انتقال آن به دستگاه های سیاست گذاری است. از جمله ی این مؤسسات که امروزه مسأله ی هسته ای ایران یکی از کانونی ترین محورهای مورد توجه آنها است، می توان به مؤسسه ی امریکن اینترپرایز، شورای روابط خارجی، مؤسسه رند، بنیاد واشنگتن برای خاور نزدیک، بنیاد دموکراسی و … اشاره کرد. این مراکز مطالعاتی درباره ی چگونگی مواجهه با برنامه ی هسته ای ایران دیدگاه هایی را پرورش می دهند که می توان به طور ملموس و عینی رد پا و اثر آنها را در سیاست خارجی آمریکا مشاهده کرد. در ادامه تلاش می شود به دیدگاه های که توسط این مراکز تحقیقاتی برای چگونگی مواجهه با برنامه هسته ای ایران ارائه شده است و دستگاه دیپلماسی آمریکا آن را دنبال می کند، پرداخته شود. تلاش می شود که ترتیب طرح دیدگاه ها در این نوشتار بر حسب معیار دیدگاه های نرم و حرکت آنها به سمت دیدگاه های سخت باشد.

–       اعمال قدرت از طریق نهادهای بین المللی: این دیدگاه معتقد است که نهادهای بین المللی یکی از اصلی ترین منابع قدرت ایالات متحده است و لذا امریکا باید تلاش کند با نقش تعیین کننده در تعریف دستورکارهای آن، از این قدرت بهره گیرد. مزیت بهره گیری از نهادهای بین المللی آن است که دیگر بازیگران نیز به همراهی می پردازند و لذا تصمیمات و اقدامات آن نهاد از مشروعیت برخوردار است. بر این مبنا، این دیدگاه معتقد است که ایالات متحده باید از طریق آژانس نظارت پادمانی بر ایران را تقویت کند و پروتکل را به ایران بقبولاند. ایالات متحده با ایفای یک نقش فعال در آژانس بین المللی انرژی اتمی قادر است دیگر دولت های عضو آژانس را نیز با خود همراه کند و چون در این صورت اقدام آمریکا نهادی و مبتنی بر چند جانبه گرایی است، لذا از تأثیرگذاری و اهمیت بیشتری نیز برخوردار است. این دیدگاه بر همین مبنا معتقد است که آمریکا می تواند مشابه این نقش را در سازمان ملل و مشخصاً شورای امنیت نیز ایفا کند و ایران را مجبور به پذیرش قواعد بین المللی بکند. لذا این دیدگاه هر گونه اقدام ایالات متحده را در ارتباط با پرونده هسته ای ایران از طریق نهادهای بین المللی تجویز می کند و ایالات متحده را از انجام هر گونه اقدام یکجانبه برحذر می کند. از جمله ی حامیان این دیدگاه را می توان مارک فتیز و تا حدودی پاتریک مکارسون دانست.

در سیاست خارجی آمریکا کاملاً مشخص است که ایالات متحده بر نقش آژانس و سازمان ملل تأکید فراوانی می کند تا از این طریق بتواند دیگر دولت ها را نیز با خود همراه سازد. دولت اوباما در مقایسه با دولت جرج بوش بسیار بیشتر خود را متعهد به انجام اقدام در چارچوب نهادهای بین المللی و مبتنی بر استراتژی چند جانبه گرایی می داند. گزارش های آژانس علیه برنامه ی هسته ای ایران و صدور چهار قطعنامه ی شورای امنیت علیه ایران حاکی از این است که این دیدگاه نظری کاملاً مورد توجه دستگاه سیاست گذاری خارجی آمریکا قرار گرفته است.

–       راهبرد حداقل بهینه در مذاکرات: در این دیدگاه تأکید می شود که هیج گاه نباید مسیر مذاکره با ایران بسته شود زیرا مذاکره کم هزینه ترین مسیر ممکن برای ایالات متحده است. در این رابطه دیوید آلبرت شرط موفقیت مذاکرات با ایران را زمانی می داند که ایران به این نتیجه نرسد که بازنده مذاکرات خواهد بود. در واقع این دیدگاه قائل به این است که چون مذاکره مبتنی بر اصل بده بستان است، لذا باید تلاش کرد که حداقل هایی را به ایران امتیاز داد ولی در عین حال ایران نباید از مزایای زیادی در مذاکرات نیز برخوردار شود. زیرا این امر خود تبدیل به یک رویه برای بازیگران آینده ای می شود که رفتاری مشابه رفتار ایران خواهند داشت.

این رویکرد با تأکید بر اصل کم هزینه بودن مذاکره معتقد است که اگر ایران از امتیازاتی در مذاکره برخوردار نشود و حتی تحت فشار، خواسته های غرب را بپذیرد، نباید آن مذاکره را موفق خواند. چون نتیجه ی آن شکننده و مبتنی بر باخت مطلق یک طرف و پیروزی مطلق طرف دیگر است که برای طرف بازنده قابل پذیرش نیست. این دیدگاه نظری نیز کاملاً در سیاست خارجی آمریکا مشهود است. ایالات متحده برای رسیدن به خواسته های مطلوب خود، همواره به ایران حداقلی از مشوق ها را در زمینه های هسته ای و غیر هسته ای داده است تا ایران بازنده مذاکرات نباشد و با به دست آوردن حداقل های پایبند به نتایج مذاکرات باشد. عدم پذیرش برخی خواسته های ایران نیز در جریان مذاکرات و توسط جریان مقابل،  بر اساس راهبرد حداقل بهینه در مذاکرات قابل توجیه است.

–       ایجاد تغییر سیاست امنیتی ایران: این دیدگاه مفروض می گیرد که ایران در جهت تأمین امنیت خود به دنبال دستیابی به بمب اتم است و لذا این ایده را مطرح می کند که باید این سیاست ایران را تغییر داد، بدین معنی که باید به ایران نشان داد که سیاست امنیتی اش الزاما منجر به تامین امنیت این کشور نمی شود و نتیجه عکس خواهد داد. این دیدگاه که توسط افرادی مانند جانان پیرل مطرح می شود، به جای اینکه تمرکز خود را بر سیاست های آمریکا بگذارد، به ایران می پردازد. این دیدگاه دارای مبانی واقع گرایانه است و لذا تجویزهای آن نیز بر همین مبنا صورت می گیرد. این دیدگاه قائل به این است که باید از طریق اقناع، تطمیع، تشویق و تهدید ایران را واداشت که از سیاست امنیتی خود صرف نظر کند. این دیدگاه معتقد است که ایران را باید قانع کرد که آمریکا به دنبال تغییر رژیم ایران نیست تا ایران در اثر نگرانی به سمت دستیابی به بمب اتم حرکت کند. هم چنین از طریق ارسال پیام های رسمی و غیر رسمی باید به ایران پیامدهای هسته ای شدنش و نیز واکنش های ایالات متحده را خاطر نشان کرد و از این طریق ایران را از دنبال کردن مسیر هسته ای برحذر داشت. وعده و عید در کنار تهدید دیگر ابزارهای مدنظر این دیدگاه برای تغییر دادن سیاست امنیتی ایران است. این دیدگاه خواهان این است که ایالات متحده، خود مستقیماً با ایران وارد تعامل و مذاکره شود و مشکل هسته ای را حل و فصل نماید.

رگه های این دیدگاه نیز امروزه تا حدود زیادی در سیاست خارجی آمریکا مشهود است. ارسال پیام از طریق مقامات سیاسی دیگر کشورها، رعایت احتیاط و خویشتن داری در ارتباط با مسأله ی هسته ای ایران، تأکید بر باقی ماندن گزینه نظامی بر روی میز، دعوت ایران به چشم پوشی از آن چه که جاه طلبی هسته ای نامیده می شود، کاملاً در بیانات و عملکرد مقامات کاخ سفید مشهود است که خود تحت تأثیر این دیدگاه است.

ادامه دارد….

مطالب مرتبط