مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

چرا ترکیه نمی تواند رهبری شود؟

اشتراک

طهمورث غلامی
مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC

بیان رخداد
یکی از ویژگی های اساسی منطقه خاورمیانه، فقدان وجود یک قدرت برتر و نسبتاً مشروع است که قادر به تأمین نظم و ثبات در منطقه و میان اعضاء باشد و همین امر خود یکی از دلایل حضور گسترده قدرت های بزرگ فرامنطقه ای در خاورمیانه است. این منطقه اگر چه فاقد چنین بازیگر برتری است، اما همواره دولت هایی وجود داشته است که مدعی نقش رهبری در سطح منطقه بوده اند و یا تلاش کرده اند که این نقش را ایفا کنند. مصر در زمان جمال عبدالناصر، عراق در زمان حاکمیت حزب بعث، ایران در زمان پهلوی دوم و عربستان از جمله دولت هایی می باشند که در مقاطع ای از تاریخ گذشته مدعی نقش رهبری بوده اند و یا برای رسیدن به آن تلاش کرده اند. اگر چه برخی از این دولت ها در مقاطعی هر چند کوتاه مدت توانسته اند این نقش را آن هم تنها در بخشی از منطقه ایفا کنند و محور دیپلماسی قرار گیرند ولی به دلیل شکنندگی هیچ گاه از دوام و پایداری برخوردار نبوده است و میزان عمر آن تابع میزان حیات سیاسی یک فرد و یا جریان سیاسی بوده است. در شرایط فعلی، دولتی که به صراحت ایفای نقش رهبری در منطقه را مستحق خود می داند و برای رسیدن به آن تلاش می کند، دولت ترکیه است. سؤالی که این نوشتار قصد بررسی و پاسخ به آن را دارد این است که آیا این امکان وجود دارد که ترکیه به نقش رهبری در عرصه ی منطقه خاورمیانه برسد و این رهبری مورد قبول دولت های واقع در منطقه ی خاورمیانه نیز قرار گیرد؟ در پاسخ به این سؤال نگارنده استدلال می کند که علیرغم اینکه ایالات متحده و دولت های اروپایی با ایفای نقش رهبری توسط ترکیه مخالفتی ندارند، ولی شرایط داخلی ترکیه و شرایط منطقه خاورمیانه اجازه ایفای نقش رهبری پایدار و مداوم را به ترکیه نمی دهد.
کلید واژه: منطقه، رهبری، قدرت های فرامنطقه ای، ترکیه
تحلیل رخداد
دولت ترکیه در دهه های اخیر به واسطه برنامه های توسعه گرایانه توانسته رتبه شانزدهم اقتصاد جهانی را از آن خود بکند. همچنین این کشور به واسطه عضویت در سازمان پیمان آتلانتیک شمالی و لزوم رعایت استانداردهای نظامی این اتحادیه دارای جایگاه مناسبی به لحاظ قدرت نظامی نیز می باشد، به گونه ای که می توان گفت در مقایسه با کشورهای همسایه از جایگاه بهتری به لحاظ نظامی برخوردار است. علاوه بر این، دولت ترکیه به واسطه سیاست های غرب گرایانه و تمایل به عضویت در اتحادیه اروپا، دارای روابط مناسبی با دولت های اروپایی و آمریکا است. به گونه ای که می توان گفت در بین کشورهای اسلامی منطقه خاورمیانه این کشور کمترین مشکل و چالش را برای تعامل با دنیای غرب دارد. مجموعه ی این شرایط باعث شده است که برخی بر این باور باشند که ترکیه ظرفیت و توانمندی ایفای نقش رهبری را در منطقه خاورمیانه دارد. دولتمردان ترکیه خود پا را فراتر از خاورمیانه گذاشته اند و مدعی نقش رهبری در مناطق دیگری غیر از خاورمیانه نیز می باشند.
بر اساس دکترین عمق استراتژیک احمد داوود اغلو، وزیر خارجه ترکیه، ترکیه قدرتی است که در مرکز مناطق مهمی چون خاورمیانه، اوراسیا و بالکان قرار دارد و لذا با ایفای نقش رهبری در این مناطق، قادر است که مناطق یاد شده را به عمق استرانژیک خود تبدیل کند. بدین ترتیب، ترکیه مدعی ایفای نقش رهبری در مناطقی است که دولت ترکیه را مرکز همه آنها می داند که قادر است از یک سو به مثابه یک چتر مناطق پیرامونی خود را رهبری کند و از سوی دیگر از مناطق پیرامونی مانند خلیج فارس و شمال آفریقاً آسیای مرکزی و قفقاز و نیز بالکان به مثابه عمق استراتژیک خود بهره گیرد. این باور دولتمردان ترکیه باعث شده است که عده زیادی از تحلیل گران سیاست خارجی ترکیه را عثمانی گرایی جدید این کشور بدانند. بدین معنی که دولت ترکیه به دنبال این است که حوزه های سابق نفوذ امپراتوری عثمانی را دوباره و در شکل جدیدی برای خود احیا کند. از آنچه که آمد، این گونه به نظر می رسد که ترکیه نه تنها به لحاظ توانمندی های نظامی و اقتصادی ظرفیت تبدیل شدن به رهبر منطقه ای در چند منطقه مهم را دارد، بلکه این اراده در بین دولتمردان ترکیه نیز وجود دارد که به دنبال ایفای نقش رهبری باشد. باید مدنظر داشت که این تنها بخشی از ماجرا است و لازم است به مؤلفه های دیگری که بر رهبری یک کشور بسیار تأثیرگذاراند نیز توجه شود. نگارنده در ادامه به بررسی نقش و میزان اثرگذاری مؤلفه هایی می پردازد که در سه سطح داخلی، منطقه ای و بین المللی ترکیه را تشویق به ایفای نقش رهبری می کند و یا برعکس برای آن محدودیت ایجاد می کنند. این مؤلفه به ترتیب در سه سطح بین المللی، منطقه ای و داخلی مورد توجه قرار می گیرد.
سطح بین المللی: منطقه خاورمیانه به دلیل عدم وجود ترتیبات امنیتی منطقه ای، که متشکل از دولت های واقع در منطقه باشد و یا به دلیل عدم وجود یک قدرت برتر منطقه ای همواره جولانگاه قدرت های فرامنطقه ای و مکانی برای نفوذ آنها بوده است. به گونه ای که می توان ادعا کرد که نفوذ قدرت های فرامنطقه ای در منطقه خاورمیانه همواره بیشتر از دولت هایی بوده است که در این منطقه وجود دارند. این وضعیت سبب شده است که دولت های فرامنطقه ای در شکل دهی به معادلات قدرت و کم و کیف توزیع قدرت در منطقه تأثیرگذار باشند. در این راستا، دولت های فرامنطقه ای با هر عاملی که در سطح منطقه نفوذ و قدرت آنها را به چالش بکشد واکنش نشان می دهدند. ظهور یک قدرت منطقه ای در منطقه ای مانند خاورمیانه می تواند چالش اساسی برای نفوذ دولت های فرامنطقه ای ایجاد کند. برای مثال ظهور دولت ایران در مقام یک بازیگر منطقه ای می تواند نفوذ ایالات متحده و دولت های اروپای غربی را در منطقه خاورمیانه به چالش بکشند، در این شرایط است که ظهور و بروز نقش منطقه ای ایران با واکنش های محدودیت زای دولت های فرامنطقه ای مواجه می شود.
البته مواردی هم وجود دارد که ظهور یک قدرت منطقه ای مورد قبول دولت های فرامنطقه ای قرار می گیرد، زیرا آن قدرت فرامنطقه ای به دنبال آن است که صرفاً یک نقش منطقه ای ایفا کند و به دنبال این نیست که نفوذ دولت های فرامنطقه ای را به چالش بکشد. در این وضعیت چون ظهور قدرت منطقه ای و اعمال نقش منطقه ای باعث کاهش هزینه های دول فرامنطقه ای می شود. لذا از جانب دولت های فرامنطقه ای به ایفای نقش رهبری تشوریق می شود. بر این مبنا باید گفت که ترکیه جزء آن دسته از کنش گران در حال ظهور منطقه ای است که دولت های فرامنطقه ای و مشخصاً ایالات متحده مخالفتی با آن ندارد. زیرا ظهور ترکیه در نقش یک قدرت منطقه ای را در راستای منافع خود می داند و نه چالشی برای آن. این امر به خاطر نوع نگاه ترکیه به نظم و ثبات در عرصه ی منطقه و همچنین نقش و جایگاه ایالات متحده در عرصه ی بین المللی است. دولت ترکیه به دنبال مواجهه جویی و سیاست تقابلی با غرب نیست و بدین خاطر با واکنش های محدود کننده دولت های فرامنطقه ای مواجه نمی شود.
بر این مبنا باید گفت که پذیرش ترکیه در مقام یک بازیگر منطقه ای توسط قدرت های فرامنطقه ای برای این کشور یک مزیت اساسی به حساب می آید که بر مبنای آن می تواند به ایفای نقش رهبری در منطقه امیدوار باشد. پس طبق آنچه که آمد باید گفت که ترکیه سه شرط ایفای نقش ی رهبری منطقه ای را دارد؛ جایگاه مناسب اقتصادی (رتبه شانزدهم)، جایگاه نظامی و پذیرش بین المللی. این سه شرط برای ایفای نقش رهبری در هر منطقه ای لازم است اما کافی نیست.
سطح منطقه ای: مهمترین و اساسی ترین شرط ایفای نقش منطقه ای، شرایط خود منطقه است. زیرا در نهایت منطقه محلی است که نقش رهبری باید در آن عملیاتی گردد. هر دولتی مانند ترکیه باید به این نکته مهم توجه کند که آیا زمینه های منطقه ای برای ایفای نقش منطقه ای وجود دارد. بر این مبنا باید گفت که محدودیت های اساسی برای ایفای نقش رهبری توسط ترکیه در شرایط فعلی و حتی برای دولت های که پیش تر از این مدعی نقش رهبری بوده اند، محدودیت های ناشی از شرایط منطقه ای می باشد. وضعیت منطقه ای به چند طریق مانع ترکیه برای ایفای نقش رهبری می شود؛
1. رقابت سنتی مبتنی بر توازن قوا: در منطقه خاورمیانه برخلاف مناطقی مانند اروپا و آمریکای شمالی هنوز هم رقابت های سنتی میان دولت وجود دارد و هر دولتی، دولت قدرتمندتر دیگر را تهدیدی علیه خود می داند. به عبارت دیگر، اگر امروزه در اروپا، انگلستان دیگر آلمان را تهدیدی علیه خود نمی داند، در خاورمیانه این گونه نیست و هنوز رقابت های میان دولت ها بر اساس توازن قوا اهمیت دارد. بر این مبنا باید گفت که برتری ترکیه نه تنها موجب نگرانی دیگر دولت های منطقه می شود بلکه اگر از حد خاصی خارج شود، با واکنش انفرادی و دسته جمعی دیگر دولت ها نیز مواجه می شود.
2. عدم پذیرش: اساساً در دیگر مناطق دنیا که یک دولت برتر در مقام رهبر وجود دارد، برتری آن دولت مورد قبول سایر دولت ها نیز قرار گرفته است و همین عامل پذیرش رهبری نه تنها باعث می شود که با واکنش های موازنه جویانه مواجه نشود، بلکه همچنین باعث می شود که آن دولت در مسیری ایفای نقش رهبری با چالش کمتری مواجه شود. این ادعا در مورد ترکیه صادق نیست و دولت های اصلی منطقه حاضر نیستند نقش رهبری را برای ترکیه بپذیرند. دولت هایی مانند ایران، عراق و سوریه به صراحت نقشی که ترکیه مدعی آن هست را نمی پذیرند و دولتمردان مصر نیز اعلام کرده اند که اجازه نخواهند داد که ترکیه جایگاه مصر را بگیرد. این عدم پذیرش به خاطر آن است که ترکیه فاقد چنان ایده ای است که بتواند در سایه ی آن دیگران را قانع به پذیرش رهبری خود بکند.
3. یکدست نبودن منطقه: منطقه خاورمیانه به لحاظ قومی- زبانی، دینی و مذهبی منطقه متنوعی است و همین تنوع اجازه وحدت از طریق یک رهبر را نمی دهد. اساساً باید گفت که این مؤلفه های تنوع همواره در مقام ضد همدیگر عمل می کنند. بدین معنی که مثلاً کشوری ممکن است به لحاظ دینی با برخی از کشورها مشترک باشد و همین عامل اشتراک باعث همگرایی آنها شود. اما همزمان ممکن است مؤلفه ای مانند زبان در مقام ضد، عمل کند و تفاوت زبانی مانع همگرایی شود. تنوع مؤلفه های قومی، فرهنگی، زبانی، مذهبی و دینی باعث شده است که کشوری که مدعی ایفای نقش رهبری است، بلافاصله به طایفه گری متهم شود. این ادعا به خوبی در مورد ترکیه صادق است. ترکیه هر چند یک کشور مسلمان پیرو مذهب اهل سنت است، ولی همزمان به لحاظ زبانی، کشوری متفاوت است. لذا برای مثال برای کشورهای دنیای عرب دشوار است که بپذیرند یک کشور ترک زبان رهبر منطقه باشد یا برای کشورهای دارای مشی اسلام گرایانه دشوار است که اجازه دهند کسی رهبر منطقه شود که مشی سکولار دارد. در کل تنوع مؤلفه های هویتی در سطح منطقه، باعث شده است که رهبری هیچ کشوری مورد قبول و اجماع همه ی کشورها قرار نگیرد و بدین خاطر با چالش مواجه گردد.
4. شرایط داخلی: شرایط داخلی کشورهای جویای نقش رهبری در منطقه و از جمله ترکیه نیز در موفقیت و یا ناکامی در رسیدن به جایگاه نقش رهبری منطقه ای مؤلفه ای تأثیرگذار بوده است و باید اذعان کرد که شرایط داخلی چه برای مصر در زمان ناصر، چه برای ایران در زمان پهلوی دوم، چه برای عراق تحت حاکمیت بعث و هم اکنون برای ترکیه در مقام یک عامل بازدارنده عمل کرده است. این به خاطر آن است که در داخل هر کدام از این کشور ها ادعای نقش رهبری ادعای یک فرد و یا یک حزب سیاسی بوده است که این ادعا تا زمانی وجود داشته است که آن فرد و یا حزب قدرت را در دست داشته اند. درباره ی ترکیه باید گفت که ادعای نقش رهبری، ادعایی است که توسط حزب عدالت و توسعه ترکیه مطرح می شود و کمالیست ها و دیگر جریان های سیاسی ترکیه کاملاً با آن مخالف هستند. عدم اجماع باعث می شود که دنبال کردن مسیر رهبری بعد از مدتی قطع گردد و لذا تلاش های قبلی به نتیجه منجر نشود. این در حالی است که دستیابی به جایگاه رهبری منطقه محصول یک پروژه و برنامه ی بلند مدت است که برای کشور مدعی آن باید به مثابه یک هدف ملی نگریسته شود که همه ی جریان ها و گروه های سیاسی خود را متعهد و پایبند به آن بدانند و با تغییر افراد و احزاب آن خط مشی تغییر نگردد.
دورنمای رخداد
هر چند جایگاه اقتصادی و نظامی ترکیه در کنار جایگاه مطلوب بین المللی این کشور زمینه های مناسبی برای ایفای نقش رهبری توسط ترکیه در مناطق پیرامونی اش می باشد. اما باید توجه داشت که شرایط منطقه ای به هیچ وجه اجازه ایفای این نقش را به ترکیه نمی دهد. زیرا منطقه خاورمیانه منطقه ای است که دارای از هم گسیختگی های قومی، مذهبی، دینی و زبانی عمیق است که هیچ کشوری و حتی ترکیه قادر نیست آنها را زیر یک پرچم واحد به رهبری خود متعهد گرداند. لذا می توان مدعی شد که هزینه هایی که ترکیه هم اکنون برای نشان دادن نقش رهبری می پردازد، ره به جایی نخواهد برد و این کشور بالاخره مجبور خواهد شد که در هدف آرمانی خود تجدید نظر کند و به این نکته برسد که خاورمیانه منطقه ای نیست که تحمل پذیرش رهبر منطقه ای را داشته باشد.

مطالب مرتبط