مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

چرايي وضعيت بی طرفی در افغانستان

اشتراک

مسیح نذیری

كارشناس افغانستان

در سال های اخیر، مساله وضعیت آینده افغانستان در روابط بین المللی با مطرح شدن موضوع این کشور در دستور کار روز، وزن هر چه بیشتری می گیرد. اگر مسائل مربوط به ساختار داخلی در افغانستان به پیمانه چشمگیری با تصویب قانون اساسی کشور در سال  2004 حل و فصل گردید، به نقش آن کشور در روابط بین الدول اهمیت کمتری داده شده است.


همراه با آن، با توجه به تحول اوضاع در داخل افغانستان و پیرامون آن، مشکلات تعیین ویژگی بسامد حقوقی بین المللی این کشور، که به گونه تنگاتنگ با اهداف کلی راهبرد ثبات در گستره آن در هم آمیخته است، به گونه فزاینده یی ابراز می گردد.
یکی از آخرین شواهد بر این امر، بازتاب فرمولبندی در باره پابندی به تعهد متقابل مبدل گردانیدن افغانستان به عنوان یک کشور صلح آمیز و بی طرف در اعلامیه مشترک رییسان جمهور روسیه و امریکا  است.
درست نفس موضوع بازتاب بیطرفی دولت افغانستان در اولویت دستور کار، به عنوان یکی از مکانیسم های بسیار امیدوار کننده هم برای برآورده شدن آرمان های حکومت افغانستان برای تثبیت صلح پایدار در کشور و هم جلوگیری از رشد پتنسیال منازعات در قبال همسایگان آن و دیگر بازیگران کلیدی در کارزار افغانستان که اغلب منافع متضادی دارند و افغانستان را به عنوان گره مهمی  در تحقق منافع خود می شمارند، به شمار می رود.
سیاست بیطرفی برای دولت افغانستان نسبتا پدیده نوی است.

در واقع، شرایط برای تحقق آن تنها در اوایل سده بیستم توسعه یافته و در گام نخست با تغییر در اوضاع بین المللی پیوند داشته است.
تقویت مواضع آلمان در منطقه، دامنه یابی گرایش های ضد انگلیسی در آن و  افت توانمندی لندن در زمینه تامین سخت ابزاری منافع بریتانیا، آن کشور را ناگزیر گردانید  سیاست بیشتر خویشتندارانه یی را در قلمرو نفوذ خود که بر پایه سازشنامه 1907 روسیه و بریتانیا،
این ایده در میان محافل سیاسی و اجتماعی افغانستان، که می پنداشتند که تنها بی طرفی به افغانستان اجازه می دهد از پیامدهای ویرانگر راه افتادن دگر باره «بازی بزرگ» جلوگیری نماید، بسیار دلپذیر واقع شد.
لذا به تاریخ سوم اکتبر 1914 افغانستان بیطرفی خود را در جنگ جهانی اول اعلام نمود. این تصمیم در نوامبر 1915 از سوی لویه جرگه مورد حمایت قرار گرفت.
 با پایان جنگ جهانی دوم، پیروزی افغانستان در جنگ سوم انگلیس و افغان و اعلام استقلال افغانستان (در 1919)، این کشور با راه اندازی برنامه گسترده بازسازی اقتصادی و اجتماعی، د- فاکتو سیاست بی طرفی را با ارزیابی عدم پیوستن به اردوگاه های نظامی به عنوان یکی از شرایط کلیدی برای حفظ ثبات سیاسی درونی رعایت می نمود.
علی الخصوص، کابل، با افزایش تعامل با شوروی در عرصه های بازرگانی-اقتصادی و نظامی- فنی به گونه سامانمند، پیشنهاد مسکو در زمینه ایجاد اتحادیه نظامی در 1928 میان شوروی، ایران، ترکیه و افغانستان را نپذیرفت.
با آغاز جنگ جهانی دوم، پادشاه افغانستان- محمد ظاهر شاه اعلام  بی طرفی کرد. در اکتبر 1941 تصمیم همانندی از سوی لویه جرگه گرفته شد.
پیشگیری سیاست بی طرفی از سوی افغانستان در دوره جنگ سرد، ادامه یافت که به آن کشور امکان داد تا از کشانده شدن در رویارویی های پیمانی و اردوگاهی (میان ناتو و ورشو) جلو گیری نماید و در عین حال به جذب کمک های چشمگیری از هر دو سو- شوروی و امریکا موفق گردد.
لذا افغانستان در ماه اپریل سال 1955 عضو موسس سازمان عدم تعهد شد.
بیطرفی افغانستان، در عمل یا د- فاکتو (در نبود موازین حقوقی، از جمله بین المللی، تثبیت کننده وضعیت این کشور به لحاظ حقوقی یا د- ژوری) با ورود سپاهیان شوروی برپایه قرار داد دوستی، حسن همجواری و همکاری سال  1978 در ماه دسامبر 1979 برهم خورد و پایان پذیرفت.

تا به امروز، موضوع احیای بی طرفی افغانستان و همچنین در کل مساله  تثبیت وضعیت حقوقی بین المللی افغانستان، در متن تلاش های دولت افغانستان و حضور نظامی بین المللی برای با ثبات سازی اوضاع در این کشور به جایگاه دوم رانده شد و زیر سایه رفت.
افزون بر این، وابستگی دولت افغانستان از پویایی های نیروهای ائتلاف در مبارزه با تروریسم موجب شده تا تنها از حق حاکمیت (استقلال) محدود این کشور و در نتیجه، ظرفیت محدود آن در روابط بین المللی سخن گفت.
با این حال، آماده گیری امریکا و متحدانش برای برونبری نیروهای شان از افغانستان، که بر پایه تصمیم های کنفرانس لندن و کنفرانس بین المللی کابل افزایش یافته است، مسوولیت کابل برای حل مسائل کلیدی توسعه ملی ، به ویژه در امور امنیتی ، مستلزم آن است تا نقش افغانستان در روابط منطقه یی و در کل بین المللی تعیین گردد.
بنابراين به نظر می رسد که درست وضعیت بی طرفی این کشور امکان خواهد داد روند اعاده صلح در قلمرو خود را از طریق جلوگیری از مبدل شدن افغانستان به کارزار برخورد منافع کشورهای اطراف آن، تقویت اعتماد و تفاهم میان آن ها تحکیم بخشد.
در گام نخست، این موضوع به مناسبات میان هند و پاکستان ربط می گیرد که تا حدودی به دلیل هراس اسلام آباد در پیوند با این که افغانستان می تواند از سوی دهلی نو به منظور  «محاصره استراتژیک» پاکستان استفاده شود، ربط می گیرد.
بی گمان، چشم انداز آینده تثبیت وضعیت بی طرفی دولت افغانستان هم بسته به علاقه مندی بایسته خود کابل و آمادگی آن در وارد نمودن فارمول بندی بایسته در قانون اساسی کشور و نیز بسته به به رسمیت شناختن بی طرفی افغانستان از سوی همه کشورهای همسایه افغانستان و همه بازیگران کلیدی مساعی ثبات دهنده در کارزار افغانستان است.

 رهبران جهان و متحدان ناتو در همایش 2016 وارسا تعهدات درازمدت خود را در زمینه «مشارکت پایدار درافغانستان» ضمانت خواهند کرد؛ مگر این مسأله چیزی را تغییر نخواهد داد. افغانستان کشوری شکست خورده باقی خواهد ماند؛ مگر این که جامعه جهانی به مشورۀ هنری کسینجر مشاور  امور امنیتی ایالات متحده گوش کنند که در کتاب خویش موسوم به «نظم جهانی» مطرح کرده که : « در برخورد با احتمالات ظهور دو بارۀ  افغانستان به حیث یک مرکز جهادی، تلاش دپلوماتیک در سطح گسترده نياز است تا یک راه حل منطقه یی مشخص شود. »
درقرن نوزده، قدرت های بزرگ، بلژيك را به عنوان کشور بیطرف، ضمانت کردند؛ ضمانتی که قریب صد سال دوام کرد. آیا نسخه مشابه بلژیک نیز امکان دارد؟ اگر  این دیدگاه یا نظرات مشابه دیگر، طفره روی از جنگ تلقی شود؛ افغانستان احتمالاً پای جهان را دو باره به یک جنگ دوامدار خواهد کشانید.
به عبارت ساده، اگر همانند آن چه دربلژيك اتفاق افتاد، بیطرفی افغانستان تضمین شود، قدرت های بزرگ می توانند از گزند سرطان طالبان، حقانی، القاعده و دیگر دسته جات افراطی نجات یابند؛ هدف این است که یک افغانستان صلح آمیز با حکومتی خود گردان و خود بسنده تشکیل شود.
با آن که از  سال 2001 تاحال، هزاران سرباز امریکایی و متحدانش درافغانستان کشته یا مجروح شده و مخارج جنگ به میلیارد ها دلار میرسد؛ وضع درحال بدتر شدن است.  تکیه بر سياسي «مشارکت پایدار» دیگر کار آیی ندارد و نه تنها سیمای ناتو را به عنوان پاسدار آزادی ونظم مخدوش می کند، بلکه بر رنج و آلام مردم افغانستان که شاهد یک پروسه صلح دایمی در کشورشان نیستند، می افزاید.
برای این که ناتو پیروز شود، آن ها باید یک استراتیژی جدیدی تدوین کنند که در آن قدرت های منطقه یی از راه اندازی جنگ نیابتی در افغانستان دست برداشته و متعهد شوند که درامور داخلی افغانستان مداخله نکنند.

افغانستان در اکثر دوره های تاریخی خویش، در خاورمیانه، و آوردگاه جنگ برای بیرونی ها بوده است. درحال حاضر، افغانستان در رقابت بین قدرت های منطقه به یک شطرنج جنگی مبدل شده است که  درتلاش نفوذ بیشتر و یا مبارزه علیه نفود همدیگر، جنگ نیابتی را به هدف بی ثبات کردن دولت طرفدار غرب در افغانستان به راه انداخته اند.در اين حال

افغانستان علی رغم دریافت میلیارد ها دالر کمک از امریکا هنوز یک کشور به هم ریخته است و هنوز یک سوم اراضی مملکت در دست شورشیان است. فشار از جانب افغانستان برای به دست آوردن کمک های نظامی و نیروی هوایی، کماکان جاری است؛ اما آیا این مسأله واقعاً راهی به سوی صلح باز می کند؟
چنین اتفاقی نمی افتد. افغانستان با اردوی خود چیزی را به دست نمی آورد.
حفظ توازن حساس بین هند و پاکستان یکی از کلید های برقراری صلح درافغانستان است؛ مگر افغانستان قادر به کنترول  وضعیت نیست؛ بنا برین، تنها امید باقی مانده در مسأله افغانستان، امضای یک پیمان چند جانبه منطقه یی است، نظیر آنچه که بیطرفی بلژيك را در سال 1839 ضمانت کرد.
افغانستان باید درخواستی را به سازمان ملل متحد ارائه کند تا آن سازمان از کشورها بخواهد که توافق الزام آوری را در باره بیطرفی و حق حاکمیت ملی افغانستان امضاء کرده و متعهد شوند که در امور داخلی این کشور مداخله نمی کنند. درعوض، افغانستان از طریق کاهش نیروهای امنیتی در حد چندین هزار پلیس و افسران امنیتی، خلع سلاح شود. افغانستان درچنین شرایطی برای هیچ کسی در منطقه تهدیدی به وجود نخواهد آورد. یک اردوی متشکل از « چند مرد جنگی خوب» نسبت به صدها هزار تن از «مردان بی علاقه به جنگ» به مراتب مؤثر خواهد بود. همسایه های افغانستان، فایدۀ اصلی را نصیب خواهند شد. یک افغانستان بدون جهادی ها اوضاع مخاطره آمیز کنونی علیه ایران، پاکستان و روسیه را از بین خواهد برد.
متأسفانه، همایش سران ناتو  و گفت وگو های مشابه به آن ره به جایی نمی برد؛ مگر این که آن ها روی طرح یک پیمان بیطرفی نظیر پیمان بیطرفی بلژيك، برای افغانستان کار کنند. تردیدی نیست که افغانستان از زمانی که نیروهای ایساف در پانزده سال پیش نیروهای طالبان را بیرون راندند؛ اکنون در بدترین شرایط قرار دارد. اگر ناتو به جای پرداختن به بحث پیمان بیطرفی، بازهم به گپ زدن ادامه دهد، ما باید درنظر داشته باشیم که پانزده سال بعد، موجودیت افغانستان درگرو بخت و طالع آن خواهد بود.

جنگ ضد ترور با استراتژی نامعین امروزینش و در کشوری مانند افغانستان می تواند موجب از دست دادن موقعیت بیطرفی اش شده و آن را به پایگاه دایمی نیروهای خارجی مبدل گرداند، تا از اینجا به نام جنگ ضد ترور در دیگر کشورها عملیات نظامی به راه انداخته شود. بنابر این، دولت افغانستان نباید به هیچ پیمان نظامی و به ویژه آن پیمانهای نظامی ای که به خارجیان حق می دهد در این کشور پایگاه نظامی دایمی ایجاد کنند متعهد گردد. مخالفت با ایجاد پایگاه های نظامی خارجی در افغانستان هم با ارزشهای والای صلح طلبی، بیطرفی عنعنوی، احترام به حاکمیت ملی کشورها و عدم مداخله در امور سایر کشورها انطباق دارد و هم فرآورد آن عقل سلیم و ارزیابی منطقی است که می داند، همانقدر که حضور تروریستان برای ایالات متحده امریکا و متحدین غربی اش در افغانستان قابل تحمل نیست، به همان اندازه حضور پایگاه های نظامی ایالات متحده امریکا و کشورهای غربی دیگر برای قدرتهای بزرگ منطقوی در افغانستان تحمل ناپذیرمی باشند.

ایجاد پایگاه های نظامی دایمی خارجی و یا حضور طولانی نیروهای نظامی خارجی در افغانستان با این توجیه که نیروهای نظامی و انتظامی دولت افغانستان در حدی نیستند تا از حاکمیت دولت دفاع نمایند، به هیچ صورت قابل دفاع نمی باشد. جنگ ضد ترور همانطوری که بدون ایجاد و تقویت طرفیتهای کارساز در دولت افغانستان نمی تواند به صلح بیانجامد، بدون یک وفاق منطقوی نیز نمی تواند به نتیجه مطلوبی که اعلان کرده است، برسد. بایسته آنست تا نیروهای خارجی در افغانستان تعهد بدهند که در کشور پایگاه نظامی دایمی ایجاد نمی کنند. این نیروها باید پیش بینی دقیقی از ادامه حضور شان را در افغانستان ارائه بدارند، تا جامعه و حکومت بدانند، تا چه زمانی باید اولویتهای دولتسازی را به پایان برسانند.

ارتش افغانستان باید با سیاست، روحیه و سمبولهای ملی پرورش یابد و از مقامات افغانی فرمان گیرد. نیروهای نظامی خارجی و افغان باید مطابق به قواعد مکتوب، چون دو نیروی مستقل با هم مراوده برقرار نموده و خارجیان در همه عملیات نظامی شان با مقامات نظامی و دستگاه امنیت افغانستان همآهنگی به وجود آورند، تا جان انسانها بیهوده تلف نگردد.در صدر همه اهداف و برای بیرون کشیدن افغانستان از کانون تعارض تضادهای ستراتژیک قدرتهای بزرگ جهانی؛ باید بیطرفی افغانستان اعاده شده، کیفیت و موقعیت حقوقی آن توسط جامعه بین المللی تضمین گردد. از آستانه جنگ جهانی اول تا پایان جنگ جهانی دوم آنچه به نام بیطرفی افغانستان خوانده می شود، به ویژه در زمان امیر حبیب الله و آستانه جنگ جهانی اول و از آغاز پادشاهی محمد نادر شاه تا پایان جنگ جهانی دوم، نوعی انزوا طلبی اختیاری و ترس از مراودات گسترده با روسیه و بریتانیا بوده است که به این نام مسمی گردیده است. پس از پایان جنگ سرد و به ویژه از اوایل دهه پنجاه تا سال 1978 بیطرفی افغانستان عدم تعهد به بلوکهای شرق و غرب بوده است. چنین بیطرفی ای در ذات خود عدم تعهد با همه اشکال متفاوتی که از آن متصور است، بوده است. آن بیطرفی در حقیقت یک موقعیت حقوقی است که از امتناع دولت افغانستان برای شرکت در جنگ میان دولتها ناشی شده و نسبت به جناحهای متحارب رفتار بیطرفانه می داشته باشد و جناحهای متحارب این امتناع از مشارکت در جنگ و بیطرفی را به رسمیت می شناسند. از ایجاد پایگاه ها و تشبثات نظامی دیگر در افغانستان خود داری می نمایند. جامعه بین المللی در پیمانی این بیطرفی را مورد تایید قرار می دهد و مطابق به قوانین بین المللی چنین بیطرفی ای حقوق و وضعيت ویژه ای را به وجود می آورد.

 

واژگان كليدي:  وضعيت بی طرفی، افغانستان، بی طرفی افغانستان ،  بی طرفی ، افغانستان

مطالب مرتبط