مصطفی زندیه
کارشناس ارشد مسائل حوزه افپاک
مركز بين المللي مطالعات صلح-IPSC
مقدمه:
سرانجام پس از حدود ۱۸ ماه مذاکره، ایالات متحده آمریکا و گروه طالبان توافقنامهی صلح را امضا کردند. این توافقنامه روز شنبه 10 اسفند 1398با حضور مایک پمپئو، وزیر خارجه آمریکا در دوحه، پایتخت قطر توسط زلمی خلیلزاد، نمایندهی ویژهی آمریکا برای صلح افغانستان و ملا عبدالغنی برادر، معاون گروه طالبان امضا شد. مذاکرات آمریکا و طالبان در ۱۸ ماه گذشته با فراز و نشیبهایی همراه بود. این مذاکرات در آغاز با اما و اگرهای بسیار شروع شد و یازده دور مذاکره در قطر میان نمایندگان آمریکا و طالبان برگزار شد تا دو طرف در نهایت به توافق رسیدند. نگارنده در نوشته حاضر سعی کرده تا براساس واقعیت های میدانی برخی از ابعاد و پیامدهای داخلی توافق صلح آمریکا و طالبان را واکاوی نماید.
امضاء توافق صلح آمریکا و طالبان بدون درنظرگرفتن تحولات داخلی افغانستان :
امضاء توافق صلح بین آمریکا و طالبان درشرایطی صورت گرفت که در نتیجه وخامت اوضاع داخلی افغانستان، سیستم حکمرانی این کشوردر عمل به سه بخش تقسیم شده است: بخشی که در اختیار دولت کابل است. نواحی شمالی که در اختیار آقای عبدالله هستند و نواحی عمدتاً جنوبی که در اختیار طالبان قرار دارند. در چنین شرایطی جامعه افغانستان درگیر چندپارگی شدید پس از انتخابات قرار داشته و نخبگان سیاسی افغانستان بیش از پیش درگیر تلاش برای مشخص کردن وضعیت دولت آینده افغانستان هستند. خروجی چنین وضعیتی به معنای سپردن یک میدان بی رقیب به این گروه ارزیابی می شود. ضمن اینکه آمریکایی ها با اولویت قراردادن موضوع نهایی ساختن مذاکرات با طالبان و بحث خروج نیروهای نظامی شان از افغانستان مخالفتهای گسترده احتمالی در این کشور را مدنظر قرار داده و به این جمع بندی رسیدند که تحت چنین شرایطی مواجه شدن با یک واحد سیاسی یک پارچه، دشوارخواهدبود و به شکلی میتواند موجب نابودی و عقیم ماندن تلاشهای شان شود. از این رو ایالات متحده، اثرگذاری بر تحولات داخلی افغانستان را بگونه ای دنبال نمود که در نهایت ساختاری چندپاره و ضعیف در افغانستان شکل گرفته تا از طریق این چندپارگی، توانایی ایستادگی و ایجاد هرگونه مانعی در برابر توافق احتمالی میان طالبان و امریکا را نداشته باشد.طرحی که بنظر می رسد با مدیریت چندلایه ی انتخابات توسط آمریکا که نتیجه آن تبدیل افغانستان به یک ساختار فدرالی غیر رسمی بود، محقق شد. دولت آمریکا با حمایت از دولت اشرف غنی و عدم موضع گیری در برابر تخلف گسترده انتخاباتی موجب گسترش تضاد سیاسی در بین نخبگان و جامعه افغانستان شد. اعلام آرای نهایی انتخابات بدون رسیدگی به شکایات، موجب شد تا آقای عبدالله که فاقد حمایت آمریکا بود به ناچار اقدام به تشکیل دولت موازی کند تا از حقوق و آرای مردم افغانستان دفاع کند و در عمل براساس آنچه که گفته شد سیستم حکمرانی افغانستان را به سه بخش تقسیم کرد. بروز چنین وضعیتی باعث شد تا گروه طالبان نیز با نادیده گرفتن سایر بازیگران سیاسی افغانستان بخصوص طرف دولت مرکزی این کشور، شرایط مذاکرات را به سود خود رقم بزند. گروه طالبان اعلام کرد دولت کابل و ساختاری مشابه آن را به رسمیت نخواهد شناخت و تنها با احزاب و گروههای افغانستان به مذاکره خواهد نشست. در چنین شرایطی عملاً ساختار سیاسی و قانونی افغانستان که با برگزاری انتخابات مشروعیت خود را از دست داده و به حاشیه رانده شده، در مذاکرات میان طالبان و بازیگران سیاسی افغانستان، از چرخه بحث خارج نمود. چرا که طالبان تمایلی به مذاکره با دولت نداشت و سایر بازیگران نیز دولت را مشروع ندانسته و به دنبال کنار زدن دولتی بودند و هستند که معتقدند محصول تخلفات انتخاباتی گسترده است.
دورنمای تحولات داخلی افغانستان پس از امضای توافق صلح طالبان و آمریکا:
تحلیل گران بین المللی مسائل افغانستان پیرامون توافق صلح تقریباً دیدگاه مشابهی راجع به تحولات پیش روی این کشور پس از توافق صلح دوحه دارند که شاه بیت آن بروز جنگ داخلی دیگری در افغانستان بجای ایجاد صلحی پایدار می باشد. در اینجا به برخی از مشکلات پیش روی توافق یادشده اشاره می شود:
فروپاشی ساختار سیاسی افغانستان :
واقعیت این است که در مسیر اجرای توافق دوحه،اگر طالبان موفق به کسب نتیجه موفقیت آمیز در مذاکرات نشود، این احتمال وجود دارد که به صورت صلح آمیز و یا با وقوع جنگ، که از احتمال بیشتری برخوردار است، هر یک از بازیگران، حکومتی غیررسمی در منطقه خود تشکیل دهند و ساختاری شکل بگیرد که احتمالاً بدلائل مختلف با موافقت آمریکا نیز همراه خواهد بود. ساختاری که در یک سر آن طالبان به نمایندگی از پشتون ها و درسر دیگر آن سایر احزاب و اقوام قرار دارند. از این رو امضای توافقنامه فعلی میان امریکا و طالبان امری خطرناک است که میتواند به فروپاشی ساختار نظامی و سیاسی افغانستان بیانجامد. نکته قابل توجه این است که اقدامات آمریکا و در نهایت توافق دوحه باعث شد تا به طالبان به عنوان بازیگر اصلی در تصمیم گیری در مورد آینده افغانستان مشروعیت ببخشد. دراین راستا و با توجه به خصلت تمامیت خواهی که در طالبان وجود دارد بنظر می رسد طالبان از تلاش در جهت گفتگوی بین الافغانی دریغ خواهد کرد. از این رو این دیدگاه وجود دارد که اساساً گفتگوی بین الافغانی باید قبل از توافق دوحه صورت می گرفت. با توجه به اختلافات رقبای اصلی انتخابات ریاست جمهوری افغانستان و تشکیل اردوگاه های متضاد سیاسی به رهبری اشرف غنی و عبدالله عبدالله به نظر می رسد توافق طالبان با آمریکا در زمانی اشتباه انجام شده است چرا که کابل در عمل میان رقبا تقسیم شده و انتخابات 2019 به جای اینکه در ثبات سیاسی تاثیرگذار باشد همانگونه که گفته شد غنی و عبدالله را در اردوگاههای مخالف یکدیگر قرار داده است. براین اساس دیگر این سئوال مطرح نیست که آیا جنگ داخلی دیگری در افغانستان رخ خواهد داد یا خیر؟ بلکه بنظر
می رسد سوال اصلی این است که جنگ داخلی دراین کشور در چه زمانی رخ خواهد داد؟ با تشدید شکاف بین غنی و عبدالله در کابل ، صدور هرگونه اعلامیه ای در مورد تشکیل دولت احتمالاً در نظام بروکراتیک و نیز نیروهای امنیتی شکاف ایجاد خواهد کرد. این همان چیزی است که طالبان انتظار آن را می کشند.درواقع طالبان بجای اینکه درگیر هرگونه گفتگوی داخلی شوند، تلاش خواهند کرد تا خود را در کابل و نیز بر بقیه افغانستان تحمیل کنند.
جمع بندی:
روشن است که آینده افغانستان نبایستی باردیگر مشابه آن چیزی رقم بخورد که پس از خروج شوروی از افغانستان رقم خورد. چرا که جامعه افغانستان بیش از این توان تحمل جنگ را ندارد و در حال حاضر نیز سال های متمادی زمان لازم است تا آثار بیش از 4 دهه جنگ در افغانستان ترمیم بیابد. درغیر این صورت ممکن است حتی شاهد گزینه های خطرناکی همچون تجزیه افغانستان نیز باشیم.