مریم خالقی نژاد
پژوهشگر مسائل بين الملل
مركز بين المللي مطالعات صلح –ipsc
گلوبالیسم یا جهانی شدن این واژه نام آشنا در سراسر جهان باعث دگرگونی تمامی ابعاد زندگی بشر شده است. از دهه 1990 شاهد فرایند گلوبالیسم و کمرنگ شدن مرزهای مختلف سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و از یکسو افزایش ارتباطات مختلف و تعاملات متفاوت بوده ایم. گلوبالیسم علیرغم تمامی نکات مثبت به خصوص افزایش اطلاعات و اگاهیهای بشریت که دارد، اما روی دیگر این سکه می تواند عواقب وخیمی را برای بشر داشته باشد. به خصوص اینکه بشر را به دو دسته تقسیم نماید یکی طبقه حکمفرما و دیگری طبقه حکم شونده.. قابل ذکر است که منظوراز فرادستی و فرودستی یا حکمرانی و حکم شونده میزان دسترسی به ابزار و وسایل گلوبالیسم مانند صنایع مادر و تکنولوژیهای پیشرفته و هم چنین میزان اثرگزاری در روند گلوبالیسم است.
تاریخ بشریت به کرات شاهد مدلهای مختلف استعمار بوده است. اکنون بسیاری از نظریه پردازان گلوبالیسم را یک سکه می دانند که یک روی آن نکات مثبت و دیگر روی آن زمینه ساز استعمار نوین و پنهان و حتی وابستگی میشود. گلوبالیسم این فرصت دوگانه ساز اگرچه در هر کشور و در هر قشری منجر به راحتی زندگی از جهت برخی فناوری ها و تکنولوژی ها شده است، اما اگر به عمق مساله توجه کنیم این پیشرفت ها گاه با یک سیاست و استراتژی مشخص از سوی کشورهای قدرتمند همراه است. اگرچه بسیاری از اندیشمندان و محافل گلوبالیسم را صرفا ساخته دست ابر قدرتها می دانند و آنرا نئوکلینانیسم یا استعمار نو می دانند و درمقابل بسیاری دیگر آن را یک پروسه می دانند که همه به یک اندازه سهیم هستند؛ اما اگر واقع بین باشیم گلوبالیسم همانند ترازویی است که اگرچه کفه اثار مثبت آن سنگینتر است اما کفه دیگر آن دارای اهداف پنهان و گاه ناخوداگاهی است که باعث بالا و پایین شدن کفه مقابل می شود. به طور واقع با در نظر داشتن نکات قوی این پروسه گلوبالیسم زمینه ساز استعمار نو و مخفی در ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی شده است.
شعلههای آتش قدرت، این عنصر برتری جویی میان کشورهای استعمارگر و استثمار گر هیچگاه خاموش نشده است. کشورهای استعمارگر طعم تسلط بر کشورهای دیگر را چشیده اند و هرگز نتوانسته اند استعمارگری خود را کنار بگذارند و راضی نیستند هم کشورهای جهان را در یک طیف ببیند. استعمار اکنون با چهره ای جدید وارد زندگی انسان ها شده است و با نقاب فرهنگی و نرم تر در حال کسب جایگاهی برای خود است. در عصر کنونی قدرت سخت جای خود را از دست داده است و استعمارگران اکنون پس از دهه ها تلاش و تقلا برای دستیابی به کشورهای جهان در فکر استعمار از طریق قدرت نرم هستند.
فرهنگ این محور اساسی در سرنوشت یک کشور اکنون به عنوان دستاویز مناسب برای استعمارگران در عصر گلوبالیسم قرار گرفته است تا از قِبَلِ آن بتوانند به استعمار نرم و تمام و کمال یک کشور بپردازند.از همین جهت است که امروزه قدرت فرهنگی در هر عرصه رخنه کرده و هر کشوری که بتواند به یک حوزه از فرهنگ کشور مورد نظر نفوذ کند می تواند زمینه تحت تسلط درآوردن آن کشور را فراهم کند.
کشورهای قدرتمند بااستفاده از قدرت نرم خود می توانند در این عرصه به حکمرانی و تعیین خط و مشی های سیاسی و اقتصادی به صورت مخفی و پنهان برای کشورهای ضعیف تر بپردازند. این تعین کننده گی و اثرگذاری گاه تا حدی است که خودِ کشورهای تاثرپذیر ممکن است متوجه آن نشوند. این امر می تواند باعث تحلیل و یا تقویت جایگاه کشورها در عرصه جهانی شود. کشورهای ضعیف تر گاه توانسته اند با استعمار پنهان ابرقدرتها و وابستگی پنهان به قدرتهای بزرگ جهانی جایگاه خود را در روابط بین الملل و سایر سازمانهای بین المللی افزایش دهند؛ اما این امر تا وقتی پابرجاست که تحت حمایت ابرقدرتها و صاحبان صنایع، ابزار، تکنولوژی، فناوری و … باشند. در دهه کنونی به کرات به خصوص در منطقه خاورمیانه شاهد این امر هستیم که با تیره شدن و یا خدشه دار شدن روابط میان ابرقدرتها با برخی کشورها به یکباره جایگاه کشورهای منطقه در عرصه بین المللی تحت تاثیر قرار گرفته است و متزلزل شده است. آنچه در این مبحث اهمیت دارد به خصوص از نظر فرهنگی یافتن راهی برای مقابله بااین امر است. چرا که هدف اول استعمار نو برای به سلطه دراوردن یک کشور و تاثیر بر اقتصاد و سیاست های آن؛ فرهنگی است. استعمار نو بیش از هرچیزی می تواند از نظر فرهنگی باعث آسیب پذیر شدن جامعه و اجتماع گردد که تنها راه مقابله این امر می تواند ناسیونالیسم گرایی باشد که منجر به تقویت دو بعد دیگر سیاسی و اقتصادی نیز می گردد.
بسیاری از مکاتب و محافل موجود بر این عقیده هستند و بیان کرده اند که کشورهای ضعیف تر و کشورهایی که حتی تحت تسلط ابرقدرتها هستند باید ناسیونالیسم را همپای گلوبالیسم پیش ببرند و ترویج دهند تا بتوانند از بروز استعمار نو وریشه دار شدن آن در جامعه و فرهنگ کشورشان جلوگیری کنند. برخی از صاحبنظران معتقدند که ناسیونالیسم در عصر جهانی شدن باعث عقب ماندن اقتصاد وسیایت در عرصه جهانی می شود؛ اما ناسیونالیسم اگر در حد معتدل و با چارچوب های خاص تقویت شود که معنی احترام به قلمرو، حاکمیت ملی و ارزشهای ملی و فرهنگی و … است و میتواند پدیده مثبتی برای همه کشورها و ملتها باشد و آنها را از استعمار فرهنگی و سپس اقتصادی و سیاسی دور کند. آشكار است که هیچ کشوری نمی تواند به هیچ عنوان به دور خود حصار بکشد و به دور از تحولات اقتصادی و سیاسی که در جهان اتفاق می افتد باشد؛ اما باید توجه داشته باشند که ناسیونالیسم به خصوص درعرصه فرهنگی باید تقویت شود تا از گزند اهداف نهفته در این استعمار نو و مخفی دور شد. شاید برخی از شهروندان تحت تاثیر زرق و برق ناشی از جهانی شدن به خصوص در عرصه اقتصاد و فناوری و تکنولوژی مخالف ناسیونالیسم باشند اما سیاستمداران و کاردانان باید ناسیونالیسم بیشتر در عرصه فرهنگی و تحت عنوان ناسیونتالیسم فرهنگی ترویج و تبلیغ نمایند. چرا که چشم پوشی از اقتصاد جهانی در این شرایط برای کشورهای تحت فرمان ابر قدرتها مقدور نیست. اگر کشورها به خصوص کشورهای منطقه ناسیونالیسم فرهنگی را با آگاهی کامل برای شهروندان خود جای گذاری کنند شاهد تاثیر این امر در عرصه اقتصاد و سیاست نیز می باشیم. بدین گونه که شاید از تاثر ناسیونتالیسم فرهنگی به تقویت ناسیونالیسم اقتصادی مثلا استفاده از برخی کالاهای داخلی و … بپردازند. بنابراین ناسیونالیسم فرهنگی و ترویج آن و نهادینه کردن آن در مقابل کشورهای قدرتمند امری اجتناب ناپذیر است.
واژگان كليدي: استعمار نرم، ناسیونالیسم، فرهنگ، بهترین ، مقابله ، گلوبالیسم