مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

عوامل موثر بر احتمال تشکیل کشور کردستان

اشتراک

دکتر مهدی مطهرنیا

آینده پژوه سیاسی

مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC

 

عوامل موثر بر احتمال تجزیه کشورها در خاورمیانه

سخن گفتن در باب آینده که مملو از عدم قطعیت و انباشته از عدم حتمیت است، کار بسیار مشکلی است. روش های گوناگونی برای ادراک آینده به عنوان معرفت همنشین و معرفت جانشین وجود دارد. به این معنا که از یک طرف ما در گذشته قرار داریم و می توانیم سیگنال های موجود در گذشته ادراک کنیم و به عنوان معرفت های همنشین به آن ها بیندیشیم و از طرف دیگر به آینده توجه داشته باشیم و با توجه به آینده از منظر عبرت گیری از گذشته یا روش های سناریونویسی و تحلیل پیشران و روند، وارد عمل شویم. به نظر می رسد که در باب این امر، باید بیشتر به تحلیل پیشران ها توجه داشته باشیم. وقتی پیشران ها را مورد مطالعه قرار می دهیم، باید مسائل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، زیست محیطی، ارزشی- فرهنگی و همچنین فناوری را مورد توجه قرار داده و این امر را مطرح کنیم که از ابعاد گوناگونی مانند steepy و با اضافه کردن مسائلی مانند امنیت یا ارتش، ببینیم که آیا شکل گرفتن این معنا متصور است؟

در واقع سیگنال های موجود در بخش سیاسی نمایانگر این معناست که اساسا جامعه بین المللی در باب منطقه ای به نام خاورمیانه با دیدگاه های متفاوتی رو به روست. دیدگاهی که از یک سو در پی حفظ وضع موجود و بازیگران و کنشگران اصلی در وضعیت موجود است و دیدگاه دیگری به تبع به دنبال ایجاد جغرافیای جدید در خاورمیانه و گذر از خاورمیانه و آسیای شرقی است. لذا باید این نکته را مدنظر قرار داد که در وضعیت کنونی کدام یک از این دیدگاه ها و نگرش ها بیشتر تفوق دارد یا تلاقی آن ها با یکدیگر به چه وضعیتی منجر می شود. از منظر منطق روابط بین الملل، خاورمیانه عربی یعنی هارتلند نو در وضعیت نامناسبی به سر می برد، موضوع سوریه از یک سو و موضوع بحرین از سوی دیگر و در کنار آن ها در یک ضلع دیگر شاهد وضعیتی در یمن هستیم. انقلاب های عربی نتوانست جایگاه خود را در چارچوب معنادار جنبش های نوین اجتماعی پیدا کند. چنانچه در مصر شاهد روی کار آمدن السیسی هستیم و بار دیگر حکومتی نظامی در قالب جمهوری مصر در حال حرکت است و از طرف دیگر باید بپذیریم که میان قدرت های بزرگ جهانی و ابرقدرت جهانی نوعی اصطکاک معنادار و در عین حال هدفمند در جریان است. از این جهت معنادار است که از آن جا که تمام قدرت های بزرگ در حال حاضر در خاورمیانه حضور و حتی بروز جدی دارند. ایالات متحده آمریکا در خاورمیانه نیرو دارد، روس ها حضور دارند و نیروهای آن ها مشغول تحرک است. انگلیسی ، آلمان ، فرانسوی به گونه ای حضور دارند و بازیگران منطقه ای من جمله عربستان، ترکیه و ایران نیز در این منطقه با حرکت های نظامی وارد عرصه عملیاتی شده اند. فلذا باید گفت در یک منطقه گذار، جامعه موجود خاورمیانه در یک وضعیت بحران زا و بحران زی به سر می برد.

در حال حاضر در بافت موقعیتی که از یک سو بازیگران و کنشگران موجود نظام بین الملل در سطح نخست آن، یعنی قدرت های بزرگ و ابرقدرت جهانی حضور دارند و از سوی دیگر بازیگران مهم منطقه ای نیز لایه به لایه در حال اصطکاک و به هم نزدیک شدن و گاه دور شدن تا مرزهای تقابل و جنگ هستند، در لایه سوم مسئله قومیت ها پیش می آید. این لایه متاثر از دو لایه قبلی خود خواهد بود، به این معنا که اگر در حوزه نظام بین الملل، اگر ایالات متحده آمریکا بتواند زمینه های استقرار تسلط خود را در هارتلند نو نگاه دارد، بر آن خواهد شد که این وضعیت را به گونه ای مدیریت کند که زمینه های ایجاد نوعی تجزیه را در کشورهای منطقه به وجود نیاورد؛ ولی در عین حال بتواند تسلط خود را از طریق همکاری با قدرت های بزرگ دیگر در جایگاه رهبری امنیتی نظام بین الملل حفظ کند. اما اگر قدرت های بزرگ در اصطکاکی معنادار با ایالات متحده آمریکا در پی ایجاد فضایی مناسب برای دستیابی به محدوده های نفوذ بیشتر باشند، تلاش خود را بر این موضوع خواهند گذاشت که هزینه های مورد نظر را به نفع منافع خود به کار برند. در این جا ایالات متحده آمریکا سناریوی مطلوب خود را به سمت و سوی تجزیه منطقه و در واقع در ذات حرکت های بزرگ با ابرقدرت جهانی در لایه سطح تحلیل نخست، در جهت تقسیم منطقه از نظر منطق قدرت بین المللی خواهند برد. اگرچه این منطق قدرت بین المللی، منطق فایق و مطلق نیست، اما منطقی بسیار موثر است و نمی توان از آن چشم پوشید. این منطق، تا حدود زیادی می تواند زمینه ساز کشورهای کوچک تر با جهت گیری های قومی و فرقه ای باشد. یعنی نه تنها ایجاد یک کشور کرد را تجویز کند، بلکه ایجاد یک کشور سنی مذهب یا منطقه جغرافیایی سنی مذهب در دل این منطقه را هم به وجود بیاورد تا بتواند حد اصطکاکی را در منطقه حفظ و زمینه های ایجاد طغیان درونی را در این زمینه برای بازی های بعدی در دست اجرا بگذارد. این در حالی است که ایجاد یک منطقه کردنشین و کشور کردی در این چارچوب به نفع بازیگران منطقه ای نخواهد بود. ترکیه، ایران و حتی دولت مرکزی در عراق تلاش می کنند که این وضعیت را تا حدود زیادی مورد توجه قرار داده و زمینه های ایجاد آن را محدود سازند. در بغداد می توانیم این احساس را داشته باشیم که نظامی فدراتیو پذیرفته شود و ترکیه نیز در وضعیت معناداری با کردها قرار دارد. پ.ک.ک، شخص اوجالان و مسائلی که کردها به وجود آوردند، برای آنکارا مسئله ای اصلی در حوزه سیاست داخلی و منطقه ای آن ها محسوب می شده است.

احتمال تشکیل کشور کردستان

در سطح حوزه بین المللی و حوزه منطقه ای، بین متحدین و ائتلاف کنندگان با یکدیگر نوعی اصطکاک معنادار به وجود خواهد آمد. به این معنا که ترکیه و عربستان هر کدام از زوایای مختلف با قدرت های بزرگ در حالت دوستی و پیوند به سر می برند و اگر نگوییم وابستگی، نوعی پیوستگی سیاسی را با قدرت های بزرگ و ابرقدرت جهانی در فراز و نشیب های تاریخی دنبال کرده اند و اکنون روی کار آمدن یک دولت کرد در عراق می تواند تا حدود زیادی برای ترکیه مخاطره آمیز باشد و منطقه کردنشین ترکیه را تهییج نماید. لذا این معنا می تواند تاثیرگذار با لایه های اولیه باشد. با توجه به این معنا، باید در سه سطح سیگنال های متعددی را مورد توجه قرار داد. در سطح نخست که سطح تحلیل نظام بین الملل است، در سطح دوم تحلیل بازیگران منطقه ای است و در سطح سوم، تلاقی است دو سطح با یکدیگر بر تشکیل دولت احتمالی کرد می باشد. من بر این باور هستم که اگر کشورهای منطقه در وضعیتی تعاملی با یکدیگر و از سوی دیگر تعامل با سطوح مختلف نظام بین الملل، در حل و فصل مسائل موجود قرار گیرند، امکان شکل گیری دولت های فدراتیو در منطقه افزایش پیدا خواهد کرد و امکان استقلال و جدایی ارضی در کشورها به معنای تجزیه کاهش خواهد یافت. اما اگر این تعامل به تقابل بینجامد، باید شاهد وضعیتی نامتعادل در آینده در ارتباط با مسئله قومیت ها و حتی مسائل مذهبی و فرقه ای باشیم.

 

 

واژگان کلیدی: عوامل، احتمال تجزیه، کشور، خاورمیانه، کشور کردستان، اقلیم کردستان

مطالب مرتبط