مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

علت غفلت از فرهنگ در همکاری های منطقه ای – بخش دوم

اشتراک

 دکتر محمد حسن صنعتی

رایزن پیشین فرهنگی ج.ا. ایران در تاجیکستان

مرکز بین المللی مطالعات صلح IPSC

شوربختانه بایستی اظهارتاسف کنم که کسانی بعضا به عنوان کارشناس وصاحب نظرازاین نکته حرف می زنند که فرهنگ و تمدن نمی تواند رابطه ی خوب بیاورد که سابقه ای در اجرا و مسئولیت یا مطالعات فرهنگی ندارند و اثری از خودشان به عنوان یک اثر مرجع ارائه نکرده اند تا به عنوان یک اثر علمی بشود به آن مراجعه کرد و برای نسخه آنها اعتباری قائل شد. در بین این افراد –  ضمن احترام کامل به ساحت استادان  حوزه ی علوم سیاسی –  کسانی را می یابیم به عنوان کارشناس که عمدتا استاد علوم سیاسی به شمار می آیند، اما درمورد تاثیرات مثبت و منفی فرهنگ و تمدن در روابط ملت ها سخن می گویند.

حال آنکه بر این نکته ایراد اساسی وارد است و بنده تصور می کنم که ما به جای کارشناس علوم سیاسی در مقولات فرهنگی به کارشناس علوم فرهنگی نیازمندیم علومی که متاسفانه شکل تدوین شده ای ازآن در اختیار نداریم یعنی نیاز به نوعی بازنگری دررشته های تحصیلی درحوزه ی ارتباطات بین الملل است ، تا “علوم فرهنگی” را به عنوان رشته تحصیلی تثبیت کنیم با همین عنوان .ممکن است که در بعضی رشته ها ی ما مدیریت فرهنگی  تدریس شود و فراگرفته شود ولی ما واقعا امروز نمی دانیم اگر به یک فرد اظهار نظر کننده در مورد تاثیرات فرهنگ بخواهیم بگوییم که شما از علوم فرهنگی لازم برخوردار نیستید، وقتی که او می گوید علوم فرهنگی یعنی چه؟ او را به چه مقولات و منابع مدونی ارجاع دهیم و از چه اصول و مشهورات علمیی سخن بگوییم ؟البته که دست اندر کاران روابط فرهنگی کشورها می دانند که در یک منظر کلی، چه مؤلفه هایی درذیل علوم فرهنگی بایستی تدوین شود .

 پیشنهاد من این است که در دانشگاه های ما رشته ای به موازت علوم سیاسی به نام رشته ی علوم فرهنگی به وجود بیاید و مدرک داده شود و ما افرادی داشته باشیم که دارای کارشناسی علوم فرهنگی باشند .اگر ما زیرساخت های علمی و فکری لازم را بتوانیم به وجود بیاوریم، آنگاه می توانیم ازدو مقوله به نام فرهنگ سیاسی وسیاست فرهنگی سخن بگوییم ، به عنوان دو منزلی که بایستی با همدیگر مراوده داشته باشند .

من وقتی عرض می کنم فرهنگ سیاسی مرادم فرهنگ لغت – معنی سیاسی نیست بلکه فرهنگ سیاسی به معنای فرهنگی که در آن منافع ملی ملت ها از یک منظر کلان نگریسته می شود و در آن فرهنگ با رویکرد سیاسی ظرفیت سنجی می شود و در نقطه ی مقابل سیاست هایی تنظیم می شود که این سیاست ها چرخ فرهنگ را روان تربه چرخش وا می دارد و به حرکت می اندازد تا در این مراوده ی مستقیم ما بتوانیم دریک شرایط آگاهانه تری برای منافع مشترک ملت ها با هم سخن بگوییم و برنامه ریزی کنیم .

شاید یکی از دلایلی که باعث می شود ما کمتر به فرهنگ بپردازیم این است که اساسا فرهنگ در بین بسیاری از مقولات علمی دیگر دارای تعریف های فراوانی است. بعضا در منابعی که تعریف فرهنگ  را ارائه می کنند، بیش از چهارصد تعریف ارائه می شود .این به معنای این است که اگر نهادی یا ملتی بخواهد در روابط فرهنگی خودش با کشورهای دیگر فعالیت فرهنگی بکند به جای یک میدان علوم سیاسی، بایستی در چهارصد میدان فرهنگ حضور پیدا کند، در حالی که متاسفانه این یک معضل تاریخی است که خیلی ملت های کوشا و پویایی نیستیم و به نوعی تنبلی تاریخی مبتلا هستیم . از سویی در فکر ما اینگونه  قرارداده اند که بایستی  تخصصی خوان و تخصصی کار بود. ضرب المثل هایی هم برای  ما درست کرده اند که ” آنکه یک جا هست همه جا هست و آنکه همه جا هست هیچ  کجا نیست ” این درحالی است که غربی ها و حتی بعضی کشورهای منطقه این گونه به مسائل نگاه نمی کنند و همواره به ربطهای میان رشته ای و هم افزایی ها توجه می کنند .

متوجه هستند که فرهنگ زمینه های گوناگونی دارد که درهمه ی آنها بایستی کار کرد.   ما واقعا بایستی تکلیف خود را روشن کنیم .اگر کسانی درفعالیت های فرهنگی موفق نیستند حق ندارند ادعا بکنند که فرهنگ به کار نمی آید. ما اگر در جاهایی سوء رفتار داشتیم، ملت های منطقه اگر نتوانستند با همدیگر خوب تعامل بکنند، اگر بلد نیستیم کار فرهنگی بکنیم نباید بگوییم که در روابط ملت ها با هم، فرهنگ به کار نمی آید.

من گمانم می کنم که غالب دوستانی که درحوزه ی دیپلماسی تصمیم ساز هستند نگاه های سیاسی دارند و سیاست خوانده اند در حالی که اگر می توانستیم نگاهمان را اصلاح بکنیم و مثلا به موازات تلاش های فرهنگی و اقتصادی و علمی که می شود به حفظ زبان فارسی به عنوان زبانی که نبایستی آن را صرفا متعلق به یک ملت یا دو ملت تلقی کرد و بلکه به عنوان  زبانی که ظرفیت های زیادی برای سازندگی های فرهنگی و حتی علمی دارد، اهتمام می کردیم ، رفتارمان عوض می شد و روابط مان شفاف تر و سازنده تر می شد.

ما بایدفرهنگ هایی را تدوین می کردیم که این فرهنگ ها در بین کشورهای فارسی زبان ، در بین ملت های فارسی زبان که -کم هم نیستند –علاه بر ایران ملت هایی در ازبکستان، تاجیکستان، افغانستان و حتی درجمهوری های دیگر شوروی شهرهای دیگری که به زبان فارسی سخن می گویند، منتشر می شد.شهرهایی که اگر به زبان فارسی سخن نمی گویند به ادبیات فارسی آشنا هستند.

اگر ما فرهنگ های تخصصی، مثلافرهنگ های  حقوقی یا جامعه شناختی تنظیم می کردیم و از سویی این باور را به وجود می آوردیم که زبان فارسی یک زبان بین المللی است که امروز حداقل درکشورهای “نوروز” و کشورهای موسوم به “نوروز” فهمیده می شود، طبیعتا نگاه ملتهای منطقه به قابلیت های زبان و ادبیات فارسی اصلاح می شد.

چندی پیش من در زندگی نامه ی مرحوم داریوش شایگان که از متفکرین و اندیشمندان ایرانی هستند می خواندم که ایشان می گفتند من در خانواده ای بزرگ شدم که در کنار زبان فارسی، هم درآن زبان  روسی متداول بود و هم زبان آذری و هم زبان ارمنی و به اعتبار تحصیلاتی که داشتم زبان فرانسه و چند زبان دیگر. یعنی در کنار زبان فارسی که زبان اصلی آن خانواده بود، زبان های دیگری چه زبان ترکی عثمانی ، چه زبان آذری و چه زبان روسی و حتی زبان فرانسه رواج داشت . اما زبان فارسی زبانی است که می تواند به مثابه ساقه ی شکل گیری یک امپراتوری فرهنگی، صرف نظر از اینکه با ملت ها چه نسبتی و چه درصد نسبتی پیدا کند، عمل کند، به نحوی که در پرتو این امپراتوری فرهنگی بسیاری ازمشکلات، با همدلی و همفکری ملت ها قابل حل است.من هنوز هم تصور می کنم بایستی به این مقوله توجه کرد.

   امروز وقتی که درکشورهای حتی اروپایی زبان فارسی به عنوان درس تصویب می شود، در آلمان زبان فارسی تدریس می شود، در کشورهای اروپایی به زبان فارسی اقبال می شود، درآمریکا منابع ادبیات فارسی به عنوان منابع دست اول مورد مراجعه دردستور کار مردم است و ترجمه می شودو به آن توجه می شود، نبایستی قابلیت های خود را کم بشماریم و بایددریک فضای همراه با همدلی به فرهنگ  بپردازیم . واقعیت این است که ما به فرهنگ متاسفانه نپرداخته ایم چون تاثیرش درازمدت بوده و ما متاسفانه مبتلا به کم حوصلگی بوده ایم . بایستی یادمان باشد که سرمایه گذاری درعرصه فرهنگ سرمایه گذاریی است که هم برکات کوتاه مدت دارد و هم برکات میان مدت و درازمدت . این ثمرات به عنوان سرمایه های پرسود ملت ها همواره  می تواند در خدمت سرافرازی و بالندگی بیش از بیش ملت های همفرهنگ منطقه باشد.

واژگان کلیدی: غفلت از فرهنگ ، همکاری های منطقه ای، روابط منطقه ای، فارسی

مطالب مرتبط