مصطفی مطهری
دکترای علوم سیاسی و کارشناس مسائل شبه جزیره عربستان
مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC
خطوط درگیری ها در یمن در ماه های اخیر با تفاوت چشمگیری نسبت به ماه ها و سال های گذشته همراه شده است. واقعیت این می باشد که یمن به میدانی برای زورآزمایی میان بازیگران فعال در آن تبدیل شده است. رقابت میان بازیگران خارجی متجاوز به یمن و وابستگان یمنی به جبهه ائتلاف متجاوز به رهبری سعودی از یک سو و تحولات در عرصه مناسبات قبیله ای و تغییر در کنش گری آنها در خروج از اتحاد با دشمنان صنعاء و پیوستن به دولت نجات ملی به رهبری انصارالله در جبهه های مهمی چون مأرب از سوی دیگر، نشان دهنده تغییر در موازنه قدرت در میدان بازی یمن است.
اگرچه در راستای این تغییرات، علاوه بر اینکه قبایل توانسته اند خود را به عنوان وزنه ای تأثیرگذار بر بازیگران فعال در یمن تحمیل کنند و از این منظر صنعاء توانسته است به مرکز ثقلی تبدیل شود که نه تنها در جبهه های شمال و مرکز، بدیلی یمنی در جهت مقابله با متجاوزان به شمار آید، بلکه در دیگر مناطق مانند شرق نیز قبایل در مسیر مبارزه با تجاوزگریِ متجاوزان توانسته اند با وام گیری از مقاومت و الگو قرار دادن آن به ساماندهی نیروهای قبیله ای بپردازند؛ اما با این حال نباید فراموش کرد که بازیگران فعال در یمن که در قالب ائتلاف نقش آفرینی می کنند با درک شرایط، رویکرد کنشی خود را تغییر داده و فعالیت هایشان را براساس واکنش هایی طراحی کرده اند که عمدتاً در جهت خنثی سازی آنچه که از سوی یمنی ها و قبایل در حال اجرا است، هدف گذاری شده است.
با این اوصاف ذکر شده باید تأکید کرد که با ورود به ششمین سال از تهاجم ائتلاف سعودی به یمن، دو عضو فعال آن یعنی ریاض و ابوظبی، برای حصول به اهدافی که در این سال ها محقق نشده است، به سمت تقسیم حوزه های نفوذ خود در یمن گام برداشته اند. از این رو با توجه به درگیری های میان نیروهای دولت مستعفی هادی و شبه نظامیان شورای انتقالی در جنوب، ریاض و ابوظبی که تا پیش از این به صورت نیابتی و غیر رسمی به درگیری ها دامن می زدند و یا با نشست هایی از طریق دعوت از طرفین تلاش می کردند تا از دامنه منازعات در جهت منافع خود بکاهند، تغییر رویه داده اند و از پوسته های فعالیت غیر رسمی در راستای تجزیه یمن و تقسیم مناطق میان خود خارج شده اند و بطور علنی و آشکار مناطق تحت نفوذ خود را در نقشه جغرافیایی یمن مشخص کرده اند.
نکته جالب توجه در تحلیل رهیافت عملیاتی جدید از سوی ریاض و ابوظبی برای جغرافیای سرزمینی یمن این است که یمن در آستانه تجزیه و یا تقسیم میان قدرت های فعال در آن قرار گرفته است؛ در واقع تجزیه یمن به سه بخش مجزا ماحصل رفتارهای ریاض و ابوظبی در کلان جغرافیایی یمن است.
سعودی با توجه به فقدان هرگونه موفقیتی در جبهه های شمال در نبرد با انصارالله و دولت نجات ملی در چند سال اخیر و به بن بست رسیدن تلاش های آنها در مناطق جنوبی که چند سالی است به عرصه تاخت و تاز ابوظبی تبدیل شده است، و همچنین با علم به اینکه ریاض دیگر در جنوب توان برقراری وضعیت تعادل با ابوظبی را ندارد، به سوی مناطق شرقی سوق پیدا کرده است. هر چند توجه ریاض به مناطق شرقی، سابقه ای تاریخی دارد و از زمان حکومت علی عبدالله صالح به دنبال نفوذ به آنجا از طریق عقد توافق نامه هایی در این باره بود و با آغاز تجاوز به یمن در قالب ائتلاف ضد یمنی نیز همواره از توجه به شرق غافل نبوده است، اما حضور فعال در شرق در هفته ها و ماه های اخیر به مراتب متفاوت تر از آن چیزی است که در سال های گذشته و سپری شده از تجاوز وجود داشته است. بدان معنا که ریاض، با دوختن چشم طمع به استان های شرقی مانند المهره، نه تنها درصدد ایجاد نوعی توازان در صحنه میدانی یمن با ابوظبی است، بلکه المهره و شرق برای ریاض دربردارنده دستاوردهایی در عرصه های اقتصادی- تجاری و امنیتی است. به علاوه اینکه عدم دسترسی به اهداف اعلام شده در ذیل لشکرکشی به یمن در پنج سال گذشته برای ریاض موجب شده است تا سعودی که مطالبات حداکثری از یمن داشت، به دستاوردهای حداقلی از آن قانع شود. از این رو شرق مهمترین مکان برای رسیدن به مطامع حداقلی ریاض در یمن خواهد بود.
واقعیات جنوب یمن که در عرصه های میدانی آن رقم خورده است، گویای این موضوع است که جنوب در سیطره ابوظبی قرار دارد. و این نتیجه فعالیت چند ساله ابوظبی در مناطق جنوبی است که با ایجاد تشکیلات و سازماندهی شبه نظامیان در مناطق جنوبی بدان دست پیدا کرده است. بطوریکه امارات بواسطه تربیت و تقویت مزدوران خود در مناطق جنوبی که با نام شورای انتقالی جنوب شناخته می شوند، توانسته است عمده استانهای جنوبی از عدن و أبین تا جزیره راهبردی سقطری را به اشغال خود در آورد.
در واقع ابوظبی در ماه های آغازین تجاوز به یمن، با بررسی منافع حاصله از مشارکت در تجاوز، ضمن جدا کردن منافع خود با ریاض که انصارلله را تهدید محسوب می کرد، با فعالیت در ائتلاف با هدف ساقط سازی صنعاء، همزمان به سمت جنوب سوق پیدا کرد و منافع خود را در مناطق جنوبی جستجو کرد. این چرخش ابوظبی در قالب راهبرد نقش آفرینی منطقه ای ابوظبی قابل ارزیابی است. بطوریکه ابوظبی ضمن راضی نگه داشتن ریاض و حضور فعال در کنار آن، به یکی از دو ستون اصلی ائتلاف ضد یمنی تبدیل شد؛ اما در عین حال تأمین منافع خود را در مناطقی دیگر به غیر از شمال یمن دید. از این رو در جهت تامین منافع خود و در مسیر اجرای طرح ها و برنامه هایش در یمن، جنوب را با ایجاد تشکیلاتی همسو با ابوظبی به مکانی امن برای خود تبدیل کرد.
ضلع دیگر قدرت در یمن، شمال و بخش هایی از مرکز آن است که تحت حاکمیت و مدیریت دولت نجات ملی می باشد؛ نکته جالب در این باره این است که صنعاء تنها بخشی از یمن خواهد بود که در سیطره کامل یمنی ها است. به عبارت بهتر اینکه استان ها و مناطقی که صنعاء در آنها دارای قدرت است تنها بخشی از بخش های سه گانه است که یمنی ها در آن به ایفای نقش به عنوان تصمیم ساز، تصمیم گیر، مجری و ناظر می پردازند و این یعنی برخلاف آن چیزی است که در دو بخش دیگر یعنی جنوب و شرق رخ خواهد که در حوزه نفوذ عربستان و امارات قرار دارند.
نکته جالب توجه درباره اتفاقات در یمن و تقسیم آن به سه بخش مجزا و متفاوت شمال، جنوب و شرق این می باشد که مقاومت انصارالله و دولت نجات ملی در برابر اهداف اشغال گرایانه متجاوزان در طول سال های گذشته بوده است که ریاض و ابوظبی را از فکر اشغال کلان یمن، به سمت نفوذ و اشغالگری در مناطق شرقی و جنوبی سوق داده است. چرا که در ابتدای تجاوز بر اساس اهداف اعلامی ائتلاف، هدف، تمامیت یمن و اشغال آن بود که با میسر نشدن آن بواسطه مقاومت انصارالله، ارتش و کمیته های مردمی در صنعاء، ریاض و ابوظبی به شرق و جنوب یمن به عنوان مناطق تحت نفوذشان بسنده کرده اند.
واژگان كليدي: سه وجهی, معادله, قدرت , یمن,مصطفی مطهری,شبه جزیره ,عربستان