مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

دنیای اسلام و توسعه غرب ( بخش دوم)

اشتراک

طهمورث غلامی

مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC

بیان رخداد

زمانیکه در غرب رنسانس، اصلاح مذهبی و عصر روشنگری اتفاق افتاد تمدن اسلامی از آن دوران شکوه و عظمت خود فاصله گرفته بود و در مسیر انحطاط قرار گرفته بود. در رنسانس بر انسان گرایی تأکید شده ، در اصطلاح مذهبی بر دنیویت گرایی و در روشنگری بر عقل گرایی.  در غرب سه حرکت رنسانس، جنگ های مذهبی و اصلاح مدهبی متعاقب آن و عصر روشنگری زمینه را برای وقوع انقلاب صنعتی فراهم کرد. انقلاب صنعتی در غرب خود یک پیامد بسیار مهم داشت که این پیامد به تدریج دنیای پیرامون خود را، چه دور و چه نزدیک، متأثر کرد و آن ظهور سرمایه داری صنعتی بود. سرمایه داری صنعتی به شدت ماهیت گسترش یابندگی و گسترش طلبی را داشت. بدین معنی که چون اساس سرمایه داری مبتنی بر انباشت ثروت از طریق تولید است و این امر زمانی ممکن است که بازاری برای فروش تولیدات و مصرف آنها وجود داشته باشد لذا سرمایه داری می باید به سمت دنیای بیرون از اروپا گسترش می یافت و بازارهای جدید جستجو می کرد. در این میان، تلاش برای گرفتن بازارها و سرزمین های جدید باعث آغاز رقابت های استعماری میان دول اروپایی شد.

یکی از مناطقی که مورد هجوم دولت های غربی و سرمایه داری گسترش یابنده غرب واقع شد، دنیای اسلام بود. هنگامی که غرب به دنبال نفوذ در مناطق دنیای اسلام بود دو دولت اسلامی عثمانی و ایران وجود داشت که به دلیل عقب ماندگی از توسعه و پیشرفتی که در غرب اتفاق افتاده بود چندان توان مقاومت در مقابل نفوذ همه جانبه دولت های اروپایی را نداشتند. ضعف و درماندگی در مقابل هجوم غرب ذهن ها را تحریک کرد و به تعمق وا داشت که به راستی دلیل این ضعف و ناتوانی در چیست؟ چه شد که کشورهای اسلامی با آن تمدن درخشان گذشته اکنون در قبال غرب این اندازه ضعیف شده است؟ اینجا بود که واکنش های در قبال توسعه و پیشرفت غرب و هم چنین نفوذ آن شکل گرفت. در این رابطه نگارنده قائل به چهار نوع واکنش است کهدر بخش نخست به دو واکنش آن اشاره گردید و در ادامه به دیگر واکنش ها در دنیای اسلام پرداخته می شود.

کلیدواژگان: غرب و دنیای اسلام، استعمار و استثمار، پیشرفت و عقب ماندگی

بیان رخداد

1- یکی دیگر از واکنش هایی که در قبال پیشرفت های غرب صورت گرفت تکیه بر قیام و مبارزه با غرب بود. نمود اصلی این واکنش به دو دهه ی پایانی قرن بیستم به بعد بر می گردد. حامیان قیام بر علیه غرب بر این باورند که غرب عامل اصلی بدبختی و عقب ماندگی مسلمانان است. نکته ای که باید پیش از هر چیز به آن اشاره کرد این است که این دیدگاه و واکنش از منظر دینی مطرح می شود. این دیدگاه معتقد است که پیشرفت غرب محصول استعمار و استثمار جوامع اسلامی بوده است. آنها برای نشاندادن صحت ادعای خود به موارد زیادی از تجاوزها و سیاست های استعماری کشورهای غربی اشاره می کنندو بیان می دارند که غرب نه تنها به لحاظ اقتصادی دنیای اسام را عقب نگه داشته است و به لحاظ سیاسی آنها را وابسته به خود کرده است بلکه همچنین به دنبال آن است که هنجارها و ارزش های فرهنگی خود را نیز بر دنیای اسلام تحمیل کند. آنها راه حل مقابله با سیاست های غرب را مبارزه و جهاد می دانند. در این باره، آنها قائل به دو دسته دشمن برای دنیای اسلام هستند که مبارزه و قیام بر علیه آنها یک واجب شرعی است. یکی دشمنان دور که منظور همان قدرت های غربی هستند که آمده اند و کشورهای اسلامی را اشغال کرده اند و دیگری دشمنان نزدیک. منظور آنها از دشمنان نزدیک آن دسته از حکومت ها و دولتمردان اسلامی است که با دولت های غربی همکاری می کنند. تجلی واقعی این واکنش در قبال غرب، گروه القاعده بود که از دهه ی 1980 عملیات خود را بر علیه نهادهای وابسته به غرب شروع کرد. بن لادن ریشه تمام مشکلات دنیای اسلام را غرب می دانست و در این رابطه توجه ویژه ای به اشغال سرزمین فلسطین داشت. وی همواره بیان می کرد که چون عربستان اجازه داده است که نیروهای بیگانه در سرزمین  مقدس عربستان مستقر شوند، در مقام یک دشمن نزدیک باید با آن مبارزه کرد. گروه القاعده در رابطه با عقب ماندگی جوامع اسلامی دیدگاه هی کاملاً برونگرایانه دارد. بدین معنی که علت اساسی توسعه نیافتگی را در بیرون یعنی در غرب جستجو می کند. ایراد اساسی که به دیدگاه این گروه وارداست این است که آنها قادر نیستند تشخیص دهند که غرب یک ایده است و لازمه مبارزه با آن ایده پردازی است و نه توسل به توپ و تفنگ. حامیان این دیدگاه، پس از 11 سپتامبر و به دنبال اشغال کشورهای اسلامی چون افغانستان و عراق به دست نیروهای بیگانه بیشتر نیز شده اند.

2- چهارمین و معقول ترین واکنشی که در قبال توسعه غرب صورت گرفت تأکید بر چالش مثبت با غرب بود. بدین معنی که باید سعی کرد به توسعه و پیشرفت دست پیدا کرد و آن گاه با غرب به رقابت و چالش پرداخت. مطابق این واکنش، تقلید محض و کورکورانه از غرب مردود است. زیرا دنیای اسلام ملاحظات و تاریخ اجتماعی- فرهنگی خود را دارد که با تجربه غرب کاملاً متفاوت است. این دیدگاه معتقد نیست که برای توسعه یافتن باید مانند غرب شد. زیرا دنیای اسلام خود دارای یک تجربه قوی در عرصه ی توسعه و پیشرفت است و همین خود نشانگر آن است که بار دیگر می توان به آن سطح از توسعه و پیشرفت دست یافت. این دیدگاه نه تنها اسلام و سنت را مانع توسعه نمی داند بلکه آن را بر مبنای تجربه گذشته مبنای خوبی برای رسیدن به توسعه می داند. از این رو این دیدگاه با تحمیل کردن شیوه و تجربه غرب بر جوامع اسلامی به شدت مخالف است.

این دیدگاه احساس یأس و نا امیدی و تسلیم غرب شدن را نمی پذیرد و بر تقویت اعتماد به نفس، خود باوری و امکان رسیدن به سطح بالایی از توسعه تأکید دارد. یکی از ویژگی های این نوع واکنش در قبال غرب که آن را از سایر دیدگاه ها متمایز می کند، این است که در موشکافی چرایی توسعه نیافتن صرفاً نگاه به بیرون ندارد و بر نگاه به درون هم تأکید دارد. بدین معنی که نقش سیاست های استعماری غرب را در توسعه نیافتن جوامع اسلامی انکار نمی کند، اما همه مبحث توسعه نیافتن را محدود به عامل خارجی نمی کند و برخی از علل را در داخل کشورها جستجو می کند. در واقع، با تکیه بر شیوه انتقاد از خود بر آن است که برخی از موانع توسعه چالش هایی است که در خود جوامع اسلامی وجود دارد. این دیدگاه که در واکاوی دلایل توسعه نیافتن جوامع اسلامی دارای دو نگاه همزمان درون گرایانه و برون گرایانه است و امکان رسیدن به توسعه و پیشرفت بومی و مبتنی بر آموزه های اسلامی و فرهنگی جوامع مسلمان را امکان پذیر می داند، در همه ی کشورهای اسلامی دارای حامیانی می باشد. در ایران زمانیکه در عصر قاجار برخی معتقد به تقلید از غرب بودند یا در مقابل آن احساس یأس و ناامیدی می کردند، افرادی مانند سید جمال الدین اسد آبادی بر بیداری اسلامی، تلاش برای بازگشت به تمدن درخشان اسلامی، مبارزه با استبداد داخلی (نگاه درون گرایانه) و استعمار خارجی (نگاه برون گرایانه) تأکید می کرد. این دیدگاه در ایران زمانی از عرصه ی نظری خارج شد و در عرصه ی عملی عملیاتی گردید که انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره) به وقوع پیوست.

دورنمای رخداد

امروزه این نکته روشن شده است که توسعه نیافتگی خود زمینه مناسبی برای غلبه غرب چه به صورت آگاهانه و ناآگاهانه است و اینکه صرفا متهم کردن غرب به عنوان عامل اصلی عقب ماندگی و خود را از مسئولیت توسعه مبراء کردن راهگشاه نیست. ممکن است در آینده سطح چالش دنیای اسلام و غرب بالاتر نیز برود و در این بین، بازنده نهایی کشورهای اسلامی خواهند بود. از این رو، رسیدن به توسعه به عنوان یک الزام برای جوامع اسلامی مطرح است. در این بین، آنچه که هم اکنون در ارتباط با توسعه غرب و دنیای اسلام اهمیت دارد و در آینده نیز بسیار مطرح خواهد بود، بحث ارزش های غربی است که خواسته و ناخواسته در دنیای اسلام در حال گسترش است. اگر در گذشته غلبه غرب به خاطر توسعه، غلبه اقتصادی و سیاسی بود، هم اکنون و در آینده، این غلبه فرهنگی خواهد بود.اگر دنیای اسلام در دستیابی به توسعه سیاسی و اقتصادی ناکام شود، جذابیت فرهنگی غرب بسیار بیشتر خواهد شد.

مطالب مرتبط