مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

در جستجوی راه سوم؛ واکاوی ناآرامی های اخیر در لندن – گفتگوی با دکتر سید سلمان صفوی

اشتراک

گفتگو از محسن عسگریان

مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC

محسن عسگریان: دکتر سید سلمان صفوی، مدیر مرکز بین المللی مطالعات صلح لندن(IPSC) و سردبیر فصلنامه انگلیسی دیپلماسی صلح عادلانه در تحلیل و واکاویی نقش طبقه متوسط در ناآرامی های ماه گذشته انگلستان معتقد است که عدم خصلت انقلابی طبقه متوسط و همچنین عدم همراهی آنها با معترضین، از بحرانی تر شدن این حادثه جلوگیری بعمل آورد. آنچه در پی می آید محصول گفتگوی مهرنامه با این استاد مدعو دانشگاه لندن درباره «نقش و کارکرد طبقه متوسط در پویایی جامعه مدنی و کارامدی و یا ناکارامدی دولت و دموکراسی در انگلستان» می باشد.

 

1-   با توجه به اینکه شما سال های زیادی را در انگلستان زندگی کرده و مشغول فعالیت بوده اید، لطفا بفرمایید که طبقه متوسط در این کشور از چه ویژگی هایی برخوردار بوده و در صحنه اجتماع در حالت کلی چگونه عمل می کند؟

اصولا طبقه متوسط طبقه ای نوگراست و از اینرو قابلیت تطابق سریع با شرایط و پیچیدگی های جدید را دارا می باشد. در انگلستان طبقه متوسط کمتر از طبقه ثروتمند، محافظه کار و کمتر از طبقه فقیر، تهاجمی است. همچنین نه تنها در بریتانیا که در همه کشورهای غربی، ستون فقرات دموکراسی است. از دیگر مشخصات بارز این طبقه آن است که اگرچه نگاه آنها انتقادی و رو به آینده است، اما اهل انقلاب و شورش اجتماعی نیستند. اصولا در انگلستان سنت انقلابی گری چندانی وجود نداشته است، مردم، بخصوص اعضای طبقه متوسط در این کشور به اصلاحات آهسته و پیوسته اعتقاد دارند. در انتخابات، فعالیت های حزبی و اتحادیه های صنفی فعال اند و در مورد آزادی اندیشه، حفظ حریم خصوصی، آزادی مطبوعات، گردش اطلاعات، بالا رفتن مالیات، تورم و بزرگ و فربه شدن دولت حساس هستند.

2-   آیا در انگلستان بین جامعه مدنی و دولت از نظر حجم و کارکردهایی که از آنها انتظار می رود، تناسبی وجود دارد؟

در بریتانیا جامعه مدنی قوی، زنده و فعالی وجود دارد. برخی از نشانه های جامعه مدنی قوی وجود اتحادیه های صنفی، اتحادیه ها و سندیکاهای کارگری، انجمن های صنفی مطبوعات، نویسندگان، هنرمندان، دانشجویان، مطبوعات، رادیو تلویزیون غیردولتی، فدراسیون های ورزشی و مؤسسات آموزش غیردولتی است. اما در کنار این جامعه مدنی پویا و قدرتمند و بزرگ، این کشور فاقد دولت بزرگی است که متولی اجرای همه امور اقتصادی و فرهنگی باشد. دولت انگلستان با توجه به مقتضیات یک حکومت لیبرال دموکراسی، عمدتا کوچک و سیاست گذار است. امور دفاعی، امنیتی، اطلاعاتی و نظامی در اختیار دولت است، اما همین دولت برخلاف دولت در کشورهای درحال توسعه در امور فرهنگی دخالت مستقیم ندارد؛ برای مثال انتشار مجله، روزنامه و کتاب نیازی به مجوز دولت ندارد. در گردش آزاد اطلاعات و اندیشه در یک جامعه مدنی زنده و قدرتمند و ریشه دار؛ خود جامعه به نقد آراء ناصواب می نشیند، نه اداره ممیزی یک وزارتخانه یا دولت. اشخاص حقیقی و حقوقی چنانچه در رسانه ها مورد اتهام نسبت های ناروا واقع شوند می توانند شکایت کنند و قوه قضائیه به شکایت آنها رسیدگی می کند. روزنامه بخاطر انتقاد به حکومت توقیف نمی شوند و روزنامه نگاران نیز بخاطر خبرها و نوشته هایشان مورد بازخواست و یا بازداشت قرار نمی گیرند. در همین زمینه بعنوان نمونه در جریان دخالت دولت انگلیس در جنگ عراق، میلیون ها نفر در خیابان های لندن تظاهرات کردند و سرانجام فشار افکار عمومی و جامعه مدنی قوی سبب سقوط دولت تونی بلـر شد و حزب کارگر نیز در انتخابات شکست خورد. امروز نیز بلـر، نخست وزیر سابق این کشور همچنان باید راجع به تصمیمات جنگی خود و نزدیکی و پیروی از جورج بوش به جامعه و هیئت مستقل تحقیق پاسخگو باشد. بنابراین به نظر بنده این عدم تناسب بین قدرت و وسعت جامعه مدنی از یکسو، و کوچکی دولت در این کشور به کارامدی بیشتر و بهتری منجر گردیده و موجب شده که ما شاهد حضور یک دموکراسی پویا و خود اصلاحگر در انگلستان باشیم.

3-   ولی به هرحال در این نظام هم ما شاهد سوء رفتار،ناکارامدی و بحران هایی، چه در حوزه اجتماع و چه در حوزه اقتصاد بوده ایم(مانند اعتراضات گسترده اخیری که در لندن و چند شهر بزرگ انگلستان رخ داد). به نظر شما این ناکارآمدی ها بیشتر در چه حوزه ای خود را نشان داده و علت آنها چه می تواند باشد؟

وجود شکاف طبقاتی به نسبت گسترده بین طبقه ثروتمند و فقیر و طبقه متوسط کثیر، سبب شده با وجود آزادی تأسیس رسانه های مستقل و احزاب؛ علی العموم نقش طبقه فقیر و متوسط در تأسیس و اداره کلان آنها بسیار ناچیز باشد. عملا دولت انگلستان که زاییده حزب است در کنترل طبقه مرفـهی است که حامی مالی احزاب و خط دهنده خط مشی های کلان آنها هستند. در دموکراسی سرمایه داری گرچه فرد، جامعه و دولت آزادند، اما به خاطر فقدان منابع مالی مکفی عملا توانایی انجام فعالیت های بزرگ متعارض با منافع اولیگارشی های اقتصادی و طبقه ثروتمند را ندارند و در حقیقت بندگان مدرن سرمایه داری و سرمایه داران بزرگ اند. سرمایه داری و لیبرتاریانیسم گسترده در یک معنی اسباب ناکارآمدی دولت انگلستان در توسعه دموکراسی و رسیدن به اهداف و آرمتن های آن شده است. از شروع بحران اقتصادی در سال 2009 و بیکار شدن هزاران نفر، آسیب پذیری و ناکارآمدی نظام سرمایه داری وضوح بیشتری یافته است. پروفسور آنتونی گیدنز رئیس سابق«London School of Economy-LSE » و جامعه شناس مشهور انگلیسی از سال ها قبل «نظریه راه سوم» را در همین راستا پیشنهاد کرد که به نوعی راه برون رفت از بحران دموکراسی غربی و سرمایه داری را نشان می داد. راه سومی را که نه نو لیبرالیسم است و نه سوسیالیسم. راه سومی که نه می خواهد مانند لیبرال ها دولت را نابود کند نه مانند سوسیال ها آن را گسترش دهد، بلکه از یک اقتصاد مختلط نوین طرفداری کرده و در معنایی آن برابری واقعی را مطرح می کند.

4-   طبقه متوسط در کارامدی و همچنین ناکارامدی دموکراسی، بخصوص در بریتانیا چه نقشی دارد، آیا حضور یک طبقه متوسط قدرتمند و بالغ در کنار نهادهای پرنفوذ جامعه مدنی و دولت در این کشور نمی تواند از اینگونه حوادث و ناآرامی های توام با خشونت و اغتشاش جلوگیری و یا بعبارتی پیشگیری به عمل آورد؟

مسلما در بریتانیا طبقه متوسط با حضور پر رنگ علمی، فرهنگی، هنری و اقتصادی خود نقش مهمی در کارآمدی دموکراسی داشته و دارد. انتقادهای مستمر و آرام طبقه متوسط در سطح دانشگاه ها و رسانه هایی نظیر «گاردین» و «ایندیپندنت» در نظارت و اجبار به پاسخ گویی دولت، پارلمان و پلیس تا کنون نقش مثبت و زاینده ای داشته است. غالبا مقالات «رابرت فیسک»(روزنامه نگار و ستون نویس مشهور  ایندیپندنت) در امور داخلی و خارجی در ایندیپندنت و «جرمی بوئن»  در امور خاورمیانه در «بی بی سی انگلیسی» تأثیرگذارند. بوئن اخیرا در گزارشی درباره تحولات مصر نوشت: «آمریکا دیگر در تحولات خاورمیانه تعیین کننده نیست.». نظام سرمایه داری در انگلیس سالهاست برای جلوگیری از انقلاب اقتصادی و اجتماعی تحت آموزه های مارکس و انگلس با رفرم های اجتماعی و اقتصادی و ایجاد یک طبقه متوسط گسترده از همراهی اکثریت جامعه برای بروز انقلاب اجتماعی جلوگیری کرده است. نقش طبقه متوسط در انگلستان نقشی است که سرمایه داری برای مقابله با «دموکراسی اشتراکی» به آنها تفویض کرده که حقوق طبقه فقیر و همبستگی با منافع جامعه جهانی خط قرمز آن است. اما باید توجه داشت که غالبا در لیبرال دمکراسی طبقه متوسط در راستای منافع نظام سرمایه داری و در تعارض با منافع طبقات فقیر و همبستگی منافع ملت های جهان عمل می کنند. طبقه متوسط در انگلیس بدین علت که تا حد قابل توجهی به سطح مطلوبی از استاندارهای رفاهی رسیده؛ فاقد خصلت انقلابی و پذیرش ریسک های بالای سیاسی- اجتماعی است، لذا در مقابل زیاده خواهی های سرمایه داری ایستادگی جدی نمی کند. این نوع کارکرد طبقه متوسط یکی از علل تضعیف توزیع واقعی قدرت در لیبرال دموکراسی انگلستان است. در بریتانیا سـه حزب اصلی وجود دارد: کارگر، محافظه کار و لیبرال دمکراسی. در سال 1997 پس از هجده سال حکومت محافظه کاران، حزب کارگر به رهبری بلـر با شعارهای رفاه اجتماعی و شبه روشنفکری در انتخابات پیروز شد، اما برخی عملکردهای آن به زیان منافع اجتماعی طبقه فقیر بود؛ شهریه دانشگاهها را افزایش داد، از مشارکت مالی دولت در کمک های اجتماعی کاست و از همه مهم تر همراه آمریکا وارد جنگ عراق شد و بدین وسیله اسباب سود میلیاردی کارخانه های اسلحه سازی به هزینه مالیات پردازان انگلیسی و جان دادن سربازان انگلیسی از طبقات فقیر را فراهم آورد. در همین زمینه روزنامه «گاردين» در گزارشی انتقادی درباره سياست های دولت بلـر در زمينه كشاورزی نوشت: «سياست های بـلر در بخش كشاورزی، اين بخش را نابود كرد و بسياری از كشاورزان انگليسی را با مشكلات و چالش های زيادی روبه رو كرد. ميانگين درآمد هر كشاورز انگليسی از 28 هزار پوند در سال 1996 ميلادی به كمتر از 14 هزار پوند در سال 2006 رسيده است. در حالی كه طی ده سال اخير 80 هزار نفر از نيروی كار بخش كشاورزی از اين بخش خارج شده اند . درآمد بيش از 31 درصد از كشاورزان انگليسی 60 درصد كمتر از ميانگين درآمد ملی اين كشور است و بخش زيادی از كشاورزان انگليسی با درآمدی نزديک به خط فقر زندگی می كنند». حزب محافظه کار به رهبری دیوید کامرون با ائتلاف حزب لیبرال دمکرات در سال 2010 عنان قدرت را از «گوردون براون» و حزب کارگر – پس از سیزده سال حکومت – گرفتند و علیرغم شعارهای لیبرال دموکراسی کمک هزینه های مالی دولت در امور رفاه اجتماعی را کاهش دادند، شهریه دانشگاهها را مجددا افزایش دادند – با این میزان شهریه عملا دسترسی طبقه فقیر به دانشگاه ها بسیار سخت است – و مجددا وارد جنگ دیگری شدند. به فرمان نخست وزیر دیویدکامرون نیروی هوایی و دریایی انگلیس و بخشی از نیروهای ویژه ارتش وارد جنگ لیبی شدند. با شلیک هر موشک کروز انگلیسی به لیبی، میلیون ها دلار هزینه از جیب مردم انگلستان هزینه می شود، در حالی که سود سرشاری نصیب صاحبان صنایع نظامی و کمپانی های نفتی می شود. در این میان طبقه متوسط انگلیسی به عنوان ستون فقرات دموکراسی تا کنون نتوانسته برای تغییر مناسبات تولید، نظام اقتصادی و نظام سیاسی انگلیس-که حافظ منافع اولیگارشی های اقتصادی و همراهی انگلیس با استیلا طلبی آمریکا، صهیونیسم جهانی و رژیم تل آویو است – نقشی ایفا نماید.

5-   شما به عنوان یک ناظر، حضور طبقه متوسط در ناآرامی های اخیر انگلستان را چگونه ارزیابی می کنید، آیا این طبقه در این آشوب ها حضور داشت و یا از آن حمایت نمود؟

طبقه متوسط به  طور گسترده همراه با طبقه ثروتمند از ناآرامی های اجتماعی و شورش بخشی از جوانان و نوجوانان طبقه فقیر و به حاشیه رفته انگلستان پشتیبانی نکرد. آنها این ناآرامی ها و اعتراضات را همراه با مطبوعات تحت کنترل طبقه مرفه، «اغتشاش» نامیدند و جوانان تهیدست ناامید ازسیاست های دولت محافظه کار انگلیس را «هرج و مرج طلب و آشوبگر» خواندند. طبق آمارهای رسمی در این کشور، فقط سیزده در صد از اعضای طبقه فقیر انگلیس قادر به رفتن به دانشگاه هستند. البته تعداد اندکی از نخبگان به ریشه های اجتماعی نا آرامی ها اشاره کردند و بخشی از پارلمان خواهان بررسی ریشه های اجتماعی ناآرامی ها شد، اما طبقه متوسط انگلیس، به دلایل گوناگونی که جای بحث و طرح ان در اینجا نیست، تا کنون از نارضایتی های طبقه فقیر حمایت نکرده است.طبقه متوسط یا ستون فقرات جامعه انگلیس نتوانسته است با بهره برداری از بحران اقتصادی انگلیس که از سال 2009 آغاز شده و همچنان ادامه دارد و عامل آن نظام سرمایه داری جهانی بالاخص مناسبت اقتصادی آمریکاست و منجر به بیکاری هزاران نفر و ورشکسته شدن هزاران شرکت کوچک و متوسط و از دست رفتن سرمایه اندک طبقه متوسط در بازار سهام شده، حداقل سطح توقعات و گفتمان سیاسی اجتماعی خود را ارتقا بخشد. بحران اقتصادی انگلیس و اشتباهات اساسی دولت برای مشارکت در دو جنگ عراق و افغانستان می توانست به یک انقلاب اجتماعی منجرشود، اما عدم خصلت انقلابی طبقه متوسط و عدم همراهی آنها با طبقه فقیر، همراه با هوشیاری فوق العاده حاکمیت تاکنون اسباب از بین رفتن فرصت های مهم اجتماعی و سیاسی شده است.

مطالب مرتبط