مریم وریج کاظمی
پژوهشگر مسائل ژئوپلیتیک
مرکز بین المللی مطالعات صلح- IPSC
به نظر می رسد استراتژی ایالات متحده امریکا در حوزه سیاست خارجی و روابط منطقه ای دستخوش تغییرات تاکتیکی چشم گیر شده باشد که علاقمندی این کشور را برای مبارزه با تروریسم سازمان یافته که طی سالیان متمادی در افغانستان مرکزیت یافته بود را تعدیل کرده باشد و قطعا چالش های دیپلماتیک را به وجود خواهد آورد که البته پیچیدگی های روزافزون تحولات در نظام بین الملل و تغییر ساختار قدرت جهانی بر مبنا اقتصاد و تجارت، ماهیت پیچیده این استراتژی را تا حد زیادی قابل درک می کند. چراکه توازن احتمالی میان قدرتهای شرق و غرب جهان، وزنه استراتژیک را به سوی استقرار قدرت در اقیانوس هند-آسیاپاسفیک کشانده است که این موضوع از نقطه نظر ارتباطات و مراودات بین المللی در تکمیل و تقویت سیاست های اقتصادی در ابعاد ملی-منطقه ای-جهانی برای قدرتهای صنعتی غربی و شرقی نقش حیاتی دارد.
بی شک، افغانستان همواره از خلاء ژئوپلیتیکی که ناشی از موقعیت خاص توپوگرافی همچنین موقعیت گذرگاهی بوده، در تنگنا قرار داشته و همین مسائل ضمن اینکه شکل گیری و تکثیر سلولی گروههای افراط گرا اسلامی را تسهیل کرده، توانست منافع امنیتی ایالات متحده امریکا و متحدانش را تا حد زیادی تامین نماید. اما هم اینک برخورد منافع متعارض و گسترش رقابت بر اساس دیدگاههای ایدئولوژیک-قومی مانع بزرگ برای تعاملات اقتصادی-تجاری است که این موضوع را می توان در از بین رفتن بودجه های هزاران میلیارد دلاری به خوبی مشاهده کرد که این هزینه ها هرگز نتوانسته بازدارنده منازعات درون سیستمی در افغانستان شود و چنین حمایت فرسایشی به طور قطع در سرنوشت سیاسی جهان اثرگذار بوده و این امر فضای پیرامونی منطقه مورد نظر را از لحاظ استراتژی اقتصادی با مخاطرات جدی مواجه کرد و توانست فشار مضاعفی را بر بازارهای جهانی وارد سازد.
اگر زمانی ایالات متحده امریکا، افغانستان را با انگیزه های امنیتی از جهت جلوگیری از نفوذ شوروی کمونیستی و تامین امنیت استراتژیک منابع انرژی(نفت و گاز) و نظارت بر رقبا اشغال کرد اما اینک بیشترین سود را در قبال کاهش قدرت نظامی و تمرکز بر نظم جدید امنیتی بر اساس قدرت اقتصادی-تجاری در نظر می گیرد. بدین ترتیب تفاهم بر سر چند قطبی شدن قدرت جهانی در اولویت است و به تدریج بازی جنگ از دستور کار خارج خواهد شد، اگرچه موقعیت تا مدتی کوتاه بی ثبات است. نقطه شروع این تغییرات(یعنی تغییر تاکتیک از دیپلماسی نظامی به دیپلماسی اقتصادی) از افغانستان به طور کلی آسیای مرکزی شروع و به سمت آسیای جنوب شرق(چهار ببر آسیا و کشورهای آ.سه.آن) کشانده می شود.
حال قدرتهای صنعتی به همراه شرکای ذینفع، نقش های متفاوتی را برای گروه طالبان هم به دلیل پشتوانه مردمی بخصوص در نزد پشتون ها که بیشترین گروه جمعیتی افغانستان را تشکیل می دهند و هم به دلیل موثرترین عامل اصلی تنش و درگیری در افغانستان، در نظر گرفته اند تا به عنوان همکار استراتژیک، مامور اجرای استراتژی جدید باشند. اما همانطور که مشخص است طالبان از طیف های مختلفی فکری-عقیدتی تشکیل شده که هریک درصدد ایفای نقش رهبری هستند که می تواند فضای جدید را متشنج نمایند. اما با این اوصاف بعید است طالبان از فرصت به دست آمده لباس زرنگی بر تن کند و سعی در برآورد ساختن مواضع افراطی خود داشته باشد که اگر این اتفاق روی دهد امنیت اقتصادی در منطقه دچار مخاطره می شود که البته نه تنها از جانب ایالات متحده امریکا(مباحث حقوق بشر) بلکه از جانب چین، روسیه و سایر کشورهای همسایه با واکنش تند روبه رو می شوند و تحت فشار قرار خواهند گرفت چراکه هر یک از کشورهای مورد نظر توجیهات مختلفی برای کاهش سطح تعارضات در فضای پیرامونی خود دارند که در ادامه به اهداف برخی از این کشورها به اختصار اشاره می شود:
- چین به دلیل اجرای پروژه بزرگ یک کمربند-یک راه به منافع چند جانبه با کشورهای عبوری این طرح می اندیشد. طرح کمربند-راه که از آن به ستون های اصلی سیاست خارجی چین یاد می شود به بهره برداری از پیوندهای اقتصادی، فرهنگی و کاهش سیاست تضاد آمیز برای گسترش فعالیتهای اقتصادی و بازرگانی بین آسیا-اروپا-آفریقا می انجامد و با ایجاد امنیت نسبی در افغانستان این کشور می تواند در نقش کاتالیزور وارد عمل شود که در این صورت از ارزش ژئواستراتژیک برخوردار خواهد شد. افغانستان از طریق استان بدخشان زمینه ایجاد ساماندهی عوامل اقتصاد، تجارت را برای چین فراهم خواهد آورد بخصوص با توسعه زیرساختهای حمل و نقل در بخش های زمینی و ریلی و پیوند با راه آهن سراسری افغانستان و اتصال به راه آهن ایران، قابلیت های امنیتی را برای احیای قدرت شرق نیز تضمین می نماید.
- روسیه در نظر دارد از افغانستان به عنوان پل زمینی یا کمربند ژئواکونومیک برای رسیدن به بازارهای جنوب و جنوب شرق آسیا از جهت فروش منابع هیدروکربنی-تکنولوژیکی استفاده نماید و هرقدر ثبات و امنیت در کشورهای آسیای مرکزی و افغانستان که در پیوستگی کامل با یکدیگر قرار دارند بیشتر باشد بالطبع فرایند آزادی سرمایه، خدمات و تا حدی تکنولوژی برای رسیدن به اتحاد استراتژیک بین کشورهای منطقه تسریع می شود. روسیه همواره نگران حضور ناتو در فضای پیرامون خود بوده و تا حد زیادی توانست این نگرانی را با تفکرات اقتصادی مناسب در قالب اتحادیه و پیمان های تجاری برطرف نماید، و اگر خروج ایالات متحده و متحدانش(ناتو) از افغانستان منجر به بازتولید مجدد تنش و درگیری از جانب گروههای مختلف طالبان شود روسیه تمایل دارد امنیت منطقه ای را با محدود سازی فعالیت اسلامگرایان در جمهوری های خارج نزدیک و جلوگیری از پیوند آنها با گروه طالبان که همواره جزو متحدین اصلی یکدیگر به شمار می آیند، تضمین نماید. هم اینک برای روسیه تعقیب منافع اقتصادی اولویت اصلی است و ثبات نسبی در افغانستان کنترل کننده رفتار روسیه با کشورهای منطقه خواهد بود.
- ایران کماکان به دنبال امنیت مرزی و کاهش منازعات قومی با افغانستان است که البته تا حد زیادی از سمت گروههای بنیادگرا در پاکستان به این منازعات دامن زده می شود. با توجه به اینکه حضور ایالات متحده امریکا در افغانستان علی رغم تبلیغات گسترده در خصوص برپای نظم و ثبات، نتوانست از بمب گذاری و درگیری های مرزی، عبور مهاجرین غیرقانونی، ترانزیت مواد مخدر، تضمین امنیت برای مرزنشینان و.. جلوگیری کند بلکه هزینه های مضاعفی را بر ایران تحمیل کرد. ایران نمی خواهد شاهد بازگشت جنگ داخلی در افغانستان باشد چرا که یک افغانستان با ثبات به عنوان همسایه به نفع تهران خواهد بود. از این رو بسترسازی برای ارتقاء امنیت در افغانستان با تکیه بر کاهش تنش بین اقلیت های قومی-مذهبی ناراضی، از یک سو، نقش محوری طالبان در تعامل و همگرایی برای اتحاد سیاسی-امنیتی-اقتصادی منطقه ای را برجسته می سازد. این روابط صرفاً بر ابعاد سیاسی و اقتصادی برای تحقق طرح بزرگ اقتصادی در منطقه متمرکز خواهد بود. ایران در حال حاضر شروع به توسعه بندر چابهار در کناره اقیانوس هند کرده که از طریق راه آهن با افغانستان، منطقه آسیای مرکزی، روسیه و چین مرتبط خواهد شد. ضمن اینکه ایران برای توسعه مناطق شرق و جنوب شرق خود به منابع آب افغانستان، وابسته است. حال با قدرت گرفتن مجدد گروه طالبان، ایران تمایل دارد شرایط جدید را از دیدگاه مباحث اقتصادی و توسعه ای به پیش برد.
- پاکستان علاقمند به بهره برداری سیاسی از خلاء ایجاد شده برای تقلیل قدرت رقیب خود یعنی هند در افغانستان است و کماکان در حال ظرفیت سازی برای ایجاد فضای ناامن در بخش های توسعه ای و عمرانی هند در افغانستان می باشد. در این بین قدرت گیری مجدد طالبان که متحد استراتژیک گروههای بنیادگرای پاکستان نیز هستند می تواند کارت برنده پاکستان برای جاه طلبی بیشتر و افزایش نفوذ باشد که در صورت متمرکز نشدن قدرت در افغانستان، فعال شدن گروههای برهم زننده موازنه قدرت همانند زنجیر پیوسته ای از جنوب آسیا به آسیای مرکزی ثبات منطقه ای را بر هم خواهند زد.
با تمام این تفاسیر، طالبان یک گروه واحد با رهبری متمرکز نیست و چندین جناح گوناگون در طالبان وجود دارند که روایات های مختلفی از تقسیم قدرت ارائه می دهند که نباید از این موضوع غافل ماند. ثبات و امنیت در افغانستان زمانی محقق می شود که طیف های مختلف قومی-مذهبی بر سر موضوع واحد که همانا رفاه، توسعه و بالا بردن سطح استاندارد زندگی است به اجماع نظر برسند در غیر این صورت هرگونه برنامه ریزی برای توسعه پایدار اقتصادی-تجاری نوعی تهدید بالقوه به شمار می آید.
کلید واژگان: افغانستان، طالبان، اقتصاد-تجارت، مریم وریج کاظمی