مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

خاورمیانه و قفقاز محل چالش های قدرتهای جهانی و منطقه ای در قرن20-21

اشتراک

 دکتر سید سلمان صفوی

مرکز بین المللی مطالعات صلح- لندن

خاورمیانه از دیرباز کانون فرهنگ ها، تمدن ها و چالش های عظیم سیاسی و استراتژیک جهانی بوده است. تاریخ و معادلات سیاسی خاورمیانه در قرن بیستم وارد مرحله نوینی شد و ایجاد کشورهای جدید موجبات بروز جنگ ها و تنش های بیشماری در گذشته و حال گردید، در حالی که دولت های استعماری فرانسه، انگلیس و آمریکا بازیگران اصلی این وقایع بودند.

تاریخ و معادلات سیاسی خاورمیانه از قرن بیستم شامل دوره های ذیل است:

  1. دوره پس از فروپاشی عثمانی و سال های بین جنگ جهانی اول (1914-1918) و دوم (1939-1945):

خاورمیانه کنونی پس از فروپاشی امپراطوری عثمانی پس از شکست در جنگ جهانی اول (1914-1918)، طبق معاهده “سایکس پیکو” بین انگلیس و فرانسه ایجاد شد.

معاهده  سايكس پيكو:

در جنگ جهانی اول دولت عثمانی به عنوان متحد آلمان، عليه انگليس و فرانسه وارد جنگ شد که به شكست اين امپراطوری انجاميد. در پی این رویداد انگليس و فرانسه بر آن شدند تا متناسب با اهداف درازمدت و منافع خود، كشورهای عرب خاورميانه و شمال آفريقا را بين خود تقسيم كنند. براساس اين توافق در ماه می سال 1916، پيمان “سايكس پيكـو” بین انگليس و فرانسه به امضا رسيد.

در دوران جنگ جهانی اول “مارک سايكس” نماينده مجلس عوام مشاور امور خاورميانه ای نخست وزير انگليس بود. در اوان جنگ سايكس طی سفری به منطقه، با “فرانسوا جورج پيكو” ديپلمات فرانسوی و كنسول اول آن كشور در بيروت، درباره تقسيم منطقه به توافق نهايی رسید. براساس اين معاهده سوريه و لبنان به قيموميت فرانسه درآمد و انگليس نيز از عراق تا خليج فارس (شامل اميرنشين های حاشيه خليج فارس)، فلسطين و اردن امروزی را تحت کنترل خویش درآورد .از نتايج عمده اين معاهده تجزيه منطقه معروف به “شامات” – شامل سه كشور سوريه، لبنان و اردن امروزی – و زمينه سازی جهت تأسيس ميهنی برای “قوم يهــود” در فلسطين بود. مسأله قابل توجه در “معاهده سايكس پيكـو” عدم توجه به منافع ملت های منطقه و مرزهای جغرافیایی و صرفا درنظرگرفتن منافع انگليس و فرانسه در منطقه بود . در دوم نوامبر سال 1917 ميلادی با گذشت کمتر از یک سال، “آرتور جيمز بالفور” وزير خارجه انگليس با انتشار “اعلامیه بالفور” خواستار تشكيل ميهن قوم يهود در سرزمين فلسطين شد. “اعلاميه بالفور” نخستين تلاش جدی و آشكار دولت انگليس برای تاسيس رژيم صهيونيستی در فلسطين بود . در این مقطع  تاریخی کشورهای جدید سوریه، لبنان، اردن، عراق و عربستان سعودی – که بخشی از امپراطوری عثمانی بودند – در چارچوب نقشه های استعماری انگلیس و فرانسه ایجاد شدند.

  1. دوره 1948 تا 1971:

            در این دوره شاهد افول تدریجی استعمار انگلیس و فرانسه و برجسته شدن نفوذ آمریکا و شوروی در خاورمیانه هستیم. بخش دردناک این دوره، اشغال فلسطین و ظهور دولت تل آویو در سال 1948 با پشتیبانی دول غربی و تأیید سازمان ملل متحد و بخش افتخار آمیز آن پیروزی درخشان استقلال طلبان الجزایر علیه استعمار خونین فرانسه است. ملت الجزایر طی این مبارزات، بیش از یک میلیون شهید برای استقلال میهن داد. لیبی، تونس و مراکش نیز در این دوره استقلال یافتند و کودتای گروه افسران آزاد در مصر و در پی آن ملی شدن کنال سوئز به استعمار فرانسه و انگلیس در مصر خاتمه داد. قبل از آن نیز جنبش ملی شدن نفت در ایران به سلطه انگلیس در ایران پایان داد؛ لکن دوره نفوذ مشترک انگلیس و آمریکا در ایران آغاز شد. در سال 1961 کویت از انگلیس مستقل شد. سال 1971 را می توان نقطه پایان این دورۀ خروج انگلیس از خلیج فارس خواند. در این دوره شوروی با برقراری روابط دوستانه با سوریه، لیبی، الجزایر و مصر (1955-1981) و تأمین غالب نیازهای نظامی این کشورها، از این روابط در معادلات جهانی قدرت در قبال بلوک غرب بهره برداری کرد. متقابلا آمریکا نیز با پی گیری استراتژی ایجاد “جاپا” و “نفوذ” در خاورمیانه، از خود چهره ای ضداستعمار اروپایی در منطقه بروز داد. برای مثال در جنگ سوئز – که توسط کشورهای انگلیس، فرانسه و اسرائیل ایجاد شد – آمریکا به انگلیس و فرانسه برای پایان دادن به حملات نظامی اولتیماتوم داد و مخالفت خود را با سیاست های استعماری آنها اعلام کرد.

  1. دوره سلطه آمریکا و نفوذ شوروی – 1971-1979:

پس از خروج انگلیس از خلیج فارس تا  سقوط شاه و پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، امریکا سلطه گر و بازیگر اصلی در خاورمیانه امپریالیسم آمریکا بود. در این دوره با اتحاد هفت امارت در خلیج فارس، کشور جدید امارات متحده عربی تأسیس شد. در سال 1971 قطر نیز از انگلیس مستقل شد و با موافقت محمدرضا پهلوی و پشتیبانی انگلیس، بحرین با جدا شدن از ایران، یک کشور مستقل گردید. پس از برکناری دولت امینی و انقلاب سفید در ایران در سال 1962/1341، امریکا میراث خوار استعمار انگلیس شد و سلطه گر اصلی در ایران گردید.

  1. دوره بیداری اسلامی و به چالش کشیدن سلطه آمریکا در خاورمیانه – 1979-1991:

با وقوع انقلاب اسلامی ایران، مهم ترین رژیم متحد غرب و آمریکا ساقط شد و با ظهور نیروی جدیدی در صحنه معادلات سیاسی خاورمیانه و به چالش کشیدن منافع غرب و شرق، اسباب ایجاد موجی از بیداری اسلامی در خاورمیانه فراهم گردید و معادلات جدیدی در صحنه خاورمیانه رقم خورد. به چالش کشیدن سلطه فرانسه و آمریکا در لبنان، ایجاد جنبش حزب الله و بروز گفتمان جدید اسلام سیاسی در صحنه بحران فلسطین، شکست شوروی از مجاهدین افغان و سقوط حکومت سوسیالیستی دیکتاتوری شوروی در دسامبر 1991، موجب یک قطبی شدن جهان گردید و بدین ترتیب آمریکا سلطه گر انحصاری جهان شد. امپریالیسم آمریکا برای مقابله با توسعه انقلاب اسلامی، با اعزام نیروهای نظامی خود به خلیج فارس، با همکاری دول ارتجاعی عرب، از حمله صدام به ایران حمایت کرد. ایالات متحده همچنین با تأسیس شورای همکاری کشورهای عربی خلیج فارس در مقابل جمهوری اسلامی ایران و جنبش های اسلامی، به تقویت بی سابقه ارتش سعودی و امارات پرداخت و به گسترس  یا تأسیس پایگاه هایی نظامی خود در بحرین، عمان، کویت و قطر پرداخت.

  1. تک قطبی شدن جهان؛ تغییر معادلات قدرت در منطقه – 1992-2010:

سقوط اتحادجماهیرشوروی اسباب تک قطبی شدن جهان گردید. ظهور دو جنبش انقلابی حماس و جهاد اسلامی، پیروزی اسلام گرایان در ترکیه، سقوط صدام در عراق و شکست نظامی اسرائیل از حزب الله و حماس در جنگ غزه از جمله نشانه های مثبت ظهور دوره جدید در خاورمیانه است. اشغال عراق و افغانستان توسط آمریکا، حرکت نسنجیده ای در صفحه شطرنج خاورمیانه بود که بسیاری از پی آمدهای آن مطابق استراتژی آمریکا و هماهنگ با منافع این کشور نبود. تاکنون ایران از صحنه های عراق و افغانستان در جهت منافع امت اسلامی بهره برداری های مثبتی نموده است. سقوط صدام اسباب به قدرت رسیدن متحدین ایران در عراق را فراهم آورد و سقوط طالبان و پیروزی مجدد مجاهدین، موجب سهیم شدن بیشتر شیعیان در صحنه ساختار قدرت افغانستان گردید.

  1. آغاز سقوط هژمونی آمریکا در خاورمیانه 2011

باسقوط بن علی در تونس دومینوی سقوط حکومتهای دیکتاتوری وابسته به غرب در منطقه خاورمیانه آغاز شد. با سقوط حسنی مبارک مهمترین متحد امریکا و رژیم تل آویو مهمترین ضربه به موقعیت حکومت تل آویو و آمریکا وارد شد. سقوط آنها آغاز پایان هژمونی آمریکا در خاوورمیانه اسلامی است. جنبش بیداری اسلامی از شمال افریقا تا خلیج فارس قهرمانانه آغاز شده است.

جنبش بیداری اسلامی متاثر از انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی و آیت الله خامنه ای، پیروزیهای پی درپی حزب الله در لبنان و حماس در فلسطین اشغالی، شکست های آمریکا در اشغال عراق و افغانستان، مقاوت انقلاب اسلامی ایران در مقابل زیاده خواهی های استکبار جهانی وانسداد سیاسی در حاکمیت های منطقه است.

پیروزی حزب اسلام گرای نهضت به رهبری استاد راشد الغنوشی در انتخابات مجلس موسسان تونس و پیروزی اخوان المسلمین در انتخابات پارلمان مصر اولین دستاوردهای سازنده جنبش بیداری اسلامی است.

پس از خاورمیانه، حوزه قفقاز به‌ دلیل وجود تنوع قومی، پیچیدگی های تاریخی، ذخائرعظیم نفت و گاز در حوزه دریاچه خزر و موقعیت ژئوپولتیک و ژئواکونومیک پرتنش ترین منطقه‌ جهان است. منطقه قفقاز از جهت جغرافیایی بین دریای خزر و دریای سیاه واقع است و به دو بخش قفقاز جنوبی و قفقاز شمالی تقسیم می‌شود. منطقه قفقاز به سبب سکونت پنجاه ملت مختلف به “موزاییک اقوام” مشهور است. به‌ لحاظ جغرافیایی  قفقاز محدوده ای است به وسعت ۴۰۰ هزارکیلومتر، با جمعیتی در حدود ۲۲ میلیون نفر. قفقاز جنوبی شامل کشورهای جمهوری آذربایجان، ارمنستان، گرجستان  و بخش های کوچکی از شمال باختری ایران و شمال خاوری ترکیه است. قفقاز شمالی اکنون جزیی از روسیه است و شامل جمهوری‌های خودگردان چچن، داغستان، اینگوشتیا، کاراچای – چرکسیا، کاباردینو – بالکاریا، سرزمین کراسنودار، آدیغیه، اوستیای شمالی – آلانیا و سرزمین استاوروپول است. تا زمان حکومت قاجار، بخش های اصلی قفقاز جنوبی و داغستان  جزو خاک ایران بود، که در زمان حکومت فتحعلی‌شاه قاجار طی جنگ های ایران و روس، براساس دو عهدنامه‌ گلستان (1813) و ترکمانچای (1829) به  اشغال روسیه تزاری درآمد و از خاک ایران جدا شد.

در فصل سوم عهدنامه گلستان چنین آمده‌است: “. . . اعلیحضرت قدرقدرت، پادشاه اعظم مالک بالاستقلال کل ممالک ایران به جهت ثبوت دوستی و وفاقی که به اعلیحضرت خورشیدرتبت امپراتور کل ممالک روسیه دارند؛ با این صلح نامه به عوض خود و ولیعهدان عظام تخت شاهانه ایران، ولایات قراباغ و گنجه که الان موسوم به الیزابت ‌پول است و الکای خوانین ‌نشین شکی، شیروان، قوبه، دربند، بادکوبه و هر جا از ولایات طالش را با خاکی که الان در تحت تصرف دولت روسیه است و تمامی داغستان، گرجستان، محال شوره ‌گل، آچوق‌باش، کورنه، مینگرلی، آبخازی و تمامی الکا و اراضی که در میانه قفقازیه و سرحدات معینه‌الحاله بوده و نیز آنچه از اراضی دریای قفقازیه الی کنار دریای خزر متصل است را مخصوص و متعلق به ممالک آمپیریه روسیه می‌داند.  (معاهدات و قراردادهای تاریخی در دوره قاجاریه، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، ص ۷۷).

پس از فروپاشی شوروی، سه کشور جمهوری آذربایجان، ارمنستان، و گرجستان بر جنوب قفقاز حکومت می‌کنند و جمهوری خودگردان داغستان نیز جزیی از روسیه است. در کنار حضور دیرینه روسیه، رویدادهای مهمی همچون پی آمدهای جنگ روسیه‌ و گرجستان، استقلال دو منطقه‌ آبخازیا و اوسیتیای جنوبی از گرجستان، تاسیس پروژه‌ گاز “نابـوکـو” توسط کشورهای غربی و پروژه‌ گاز “جریان جنوبی” به وسیله روسیه‌؛ موجب توجه امریکا به این منطقه‌ شد. درسطح منطقه‌ای نیز دو کشور همسایه‌ جنوبی قفقاز یعنی ایران و ترکیه‌ نیز هرکدام بنا به ‌مصالح خود درقبال مسائل منطقه‌ فعال اند.

استراتژی آمریکا در قفقاز، جداسازی آن ازحوزه نفوذ روسیه و استفاده از این منطقه علیه ایران و روسیه است. اسرائیل دیگر بازیگر در این منطقه است و در حال حاضر در گرجستان و آذربایجان دارای نفوذ است. اختلافات دیرین ارمنستان و ترکیه، آذربایجان و ارمنستان و مسئله قره باغ از مشکلات زنده منطقه قفقاز است.

مطالب مرتبط