مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

جهانی شدن و امنیت هستی شناختی

اشتراک

روح الله سوری

پژوهشگر مسائل منطقه
مرکز بین المللی مطالعات صلح- IPSC

 

مقدمه : مفهوم وجود انسانی گیدنز و امنیت هستی شناختی در روابط بین الملل 

امنیت هستی شناختی در روابط بین الملل موضوعی الهام گرفته از  مفهوم “وجود انسانی” آنتونی گیدنز می باشد که توسط محققانی همچون جی. استیل از سطح فردی مورد اشاره گیدنز به سطح دولت ها وارد شده است. از نگاه استیل دولت ها تنها و صرفا به امنیت فیزیکی مدنظر اکثر نظریات روابط بین الملل همچون واقع گرایی، نمی اندیشند بلکه امنیت هستی شناختی نیز مساله ای مهم برای دولت ها به حساب می آید. اگر امنیت فیزیکی را با مساله بقا مرتبط بدانیم، امنیت هستی شناختی با موضوع “بودن” در ارتباط است. جی. استیل در کتاب خود تحت عنوان امنیت هستی شناختی در روابط بین الملل، با بررسی سه رویداد تاریخی شامل موضع بریتانیا در قبال استقلال آمریکا، مقاومت بلژیک در برابر آلمان در 1914 و مداخله ناتو در کوزوو، به بررسی امنیت هستی شناختی پرداخته است. از نگاه نظریه پردازانی همچون استیل، دولت ها گاه به منظور حفظ امنیت هستی شناختی خود که موضوعی مرتبط با هویت دولت ها می باشد ممکن است حتی رفتاری را در پیش بگیرند که امنیت فیزیکی آنها را با تهدید مواجه نماید. در واقع امنیت هستی شناختی یک توضیح برای منازعات طولانی مدت، درگیری های غیرقابل حل و رقابت های پایدار می باشد. رئالیست ها این تعارضات را به ساختار نظام مرتبط می دانند و آن را در چارچوب معمای امنیت تحلیل می کنند، اما امنیت هستی شناختی اینگونه تعارضات را به نیازهای هویتی ربط می دهند. بنابراین جستجوی امنیت هستی شناختی انگیزه‌ای است برای به حداقل رساندن عدم اطمینان به عنوان عامل تهدید کننده امنیت هویتی.(1)

در عرصه بین الملل برخی مناقشات و تعارضات مثل مناقشه طولانی مدت اسرائیل و فلسطین و همچنین مناقشه هسته ای ایران با غرب را می توان در چارچوب امنیت هستی شناختی تحلیل کرد.

فرض ایده امنیت هستی شناختی آن است که کنشگران برای اقدامات شان باید تولید معنا کنند به نحوی که این معنایابی با هویت آنها سازگاری داشته باشد و احساس هویت آنها را توجیه نماید. در واقع بازیگران در اینجا سیاستگذاری خود را با روایت خاصی از هویت خود مرتبط می کنند

گیدنز امنیت هستی شناختی را اینگونه تعریف می کند که فرد باید خودش را به عنوان یک فرد بطور مستمر و مداوم تجربه کند تا بتواند حس عاملیت را تحقق بخشد. از نگاه گیدنز امنیت وجودی و انسانی نوعی احساس تداوم و نظم در رویدادها تعریف می‌شود. نوعی احساس ایمنی فرد در جهان به گونه ای که اعتماد و اطمینان دیگران را هم جلب کند. اطمینان از اینکه جهان آنگونه هست که باید باشد.گیدنز معتقد است از نظر هستی شناختی ایمن بودن یعنی در اختیار داشتن پاسخ هایی در سطح ناخودآگاه و خود‌آگاه برای برخی پرسش های وجودی بنیادین در طول زندگی.

در نظریه وجودانسانی گیدنز، هویت از جایگاه بالایی برخوردار است. گیدنز هویت را شامل احساس مداومی از روایت زندگی خود می داند که بر مبنای آن فرد می تواند روایت منسجمی از تولد تا مرگ را برای خود تصور کند. از نگاه گیدنز حفظ عادت ها و روال های روزمره خاکریز حمایت کننده ای در برابر اضطراب های تهدید کننده تلقی می شوند. گیدنز در این جا از “پیله شناختی” (cocoon cognitive) یا پیله محافظ استفاده می کند که به فرد امکان می دهد در برابر حوادث ناگوار زندگی اجتماعی، امید و شهامت خود را حفظ کند. در واقع حفاظت دفاعی در برابر خطرهای متصور از دنیای بیرونی مبتنی بر اعتماد بنیادین(2).2

بر اساس نظریه امنیت هستی شناختی، کنشگران در شرایط عدم قطعیت و اضطراب به نظام اعتماد پایه و اولیه روی می آورند. در نظام اعتماد بنیادین متصلب کنشگران اعم از فرد یا دولت، ارزش حیاتی برای هویت قائل هستند و حفظ آنها یگانه هدف محسوب می شود. حفظ و صیانت از تصویر ذهنی که هر جامعه از خود دارد موضوع محوری امنیت ملی است و هرگونه تغییر و تحول در این من مجازی و نگاه ذهنی جمعی از نگاه امنیت هستی شناختی به تشویش و اضطراب فردی یا ملی منجر می شود. 

گیدنز معتقد است که خودآگاهی که پایه شناختی احساس امنیت وجودی را شکل میدهد خصلت بارز رفتار انسانی در اغلب فرهنگ هاست.در جریان عادی زندگی روزمره امنیت وجودی برحسب نوعی قرارداد اجتماعی تامین می شود و کسانی که از این قراردادها تخطی کرده باشند به نوعی تشویش و اضطراب درونی دچار می شوند. از نگاه گیدنز، احساس اضطراب از اوضاع و احوال آشفته و سردرگم ناشی می شود. در اینجا مفهوم شرم همان اضطراب و نگرانی عمیق نسبت به روایت رسمی و زندگی نامه است.گیدنز روایت بیوگرافیک را داستانی می داند که هویت و کیستی شخص از طرف دیگران و فرد فهم می شود. شرم ریشه های عزت و اعتماد به نفس را می سوزاند. احساس اضطرابی که از ناشایستگی خود شکل می گیرد به شدت به ناامنی وجودی می انجامد. در اینجا کنشگر مضطرب است چرا که از هویت، روایت و زندگینامه خود نتوانسته است در برابر فشارهای بیرونی محافظت کند. زمانی که شخص بر اساس سرکوب هویت توسط دیگری، روایت ها و گفتمان موجود خود را در معرض خطر می بیند دست به کنشگری می زند. که از نگاه گیدنز این کنشگری می تواند کنشگری براندازانه باشد. احساس ناامنی هستی شناختی و به خطر افتادن هویت در نهایت می تواند به بازسازی هویتی منجر شود(3).3

جهانی شدن به عنوان منبعی برای شکل گیری ناامنی هستی شناختی :

موضوعی که از نظر امنیت هستی شناختی می توان مورد بررسی قرار داد احساس خطر و تهدید هویتی ناشی از جهانی شدن می‌باشد. در واقع جهانی شدن را می توان به عنوان منشاء اضطراب جمعی به حساب آورد. جهانی شدن از این بابت که می تواند باعث به خطر افتادن ارزش ها و نمادهای زندگی برخی افراد شود به احساس ناامنی هستی شناختی می انجامد.  اکنون با جهانی شدن و تغییرات ناشی از آن تعداد زیادی از مردم خود را فاقد آن پیله شناختی(حفاظتی) مدنظر گیدنز تصور می کنند. این احساس بی هویتی در زندگی مهاجران و پناهندگان باعث شده که زندگی بیشتر آنها به دلیل ریشه کن شدن از محیط اصلی خود دچار تغییر و تحرک شود. بازگشت به گذشته خیالی با استفاده از نمادهای بازسازی شده و نقاط مرجع فرهنگی پاسخی به اثرات بی ثبات کننده تغییر الگوهای مهاجرت جهانی است. احساس امنیت مدنظر گیدنز یا احساس اطمینان از روایت بیوگرافیک افراد، امروزه در مورد بسیاری از مهاجران دچار تهدید شده است و این مسئله به اضطراب و عدم اطمینان آنها منجر شده است. نتیجه این بی اطمینانی می تواند توسل مهاجرین به رفتارهای مقاومتی در برابر شرایط ایجاد کنده اضطراب باشد که در این میان ناسیونالیسم و دین دو پناهگاه حائز اهمیت می باشد(4).4

جهانی شدن عامل مهمی برای بحران هویت به شمار می رود. جهانی شدن از طریق دگرگون کردن شرایط سنتی هویت سازی، فرایند هویت سازی را دچار دشواری کرده است. در جوامع سنتی برخلاف جوامع مدرن جهانی شده امروزی، مکان نقش مهمی در شکل گیری هویت داشته است. در این جوامع همانطور که گیدنز گفته فضا از مکان جدا نبوده و زمان و فضا در بستر مکان به هم پیوند می خورده است. این موضوع اگرچه گستره روابط اجتماعی را تنگ می کرده است اما امکان شکل گیری بحران هویت را به حداقل کاهش می داده است.

جهانی شدن منجر به گسست مکان و فضا شده است و در اثر آن امر اجتماعی از دایره تنگ مکان رهایی و در فضایی گسترده گسترش می یابد. گیدنز این دگرگونی رابطه میان مکان زندگی افراد با هویت ها را با استفاده از مفهوم “جابجایی” (displacment) (بی مکانی) توضیح می دهد. گیدنز در بحث رابطه فضا و زمان بیان می کند که تجدد عامل رهایی روابط اجتماعی از محدودیت های اندرکنش چهره به چهره در چارچوب محل و سرزمینهای محدود و بسط دادن روابط اجتماعی در گستره فراخ زمان و فضا است. این سرزمین زدایی یا بی مکانی جهانی شدن منجر به ایجاد نوعی بحران هویت شده است.

مساله بعدی در زمینه جهانی شدن، ارتباط و کنارهم قرار گرفتن فرهنگ های مختلف است که مطلق گرایی و ذات گرایی فرهنگی را متزلزل می کند. در بستر جهانی شدن، همه فرهنگ ها محصولات اجتماعی تصور می شوند که هیچ معیار فرافرهنگی برای ارزیابی آنها وجود ندارد و به نسبی گرایی فرهنگی می انجامد. این نسبی شدن فرهنگی مطلق بودن فرهنگ را زیر سوال می برد بنابراین فرهنگ های خاص که در جوامع سنتی چارچوب استواری برای هویت سازی فراهم می کردند تحت تاثیر جهانی شدن بسیار سیال و ناپایدار می شوند. در جامعه سنتی به دلیل پیوند تنگاتنگ فضا، زمان و فرهنگ با مکان انسان ها درون دنیاهای کوچک به آسانی به هویت دست می یافتند. اما جهانی شدن با پاره کردن این پیوند و نفوذپذیرکردن مرزها امکان هویت بابی سنتی را کمرنگ کرده است که نتیجه آن می تواند نوعی بحران هویت باشد.

این بحران هویت به بازسازی هویت راه می برد. بازسازی هویت در شکل خاص گرایانه آن ( که البته از نظر گیدنز موضوعی فرعی است که با تداوم جهانی شدن کمرنگ می شود) یکی از اشکال این بازسازی هویت است. بازسازی خاص گرایانه تلاشی در جهت رهایی از بحران هویت با توسل به منابع و ابزارهای هویت سازی سنتی است. در این وضعیت افراد جذب جنبش های مقاومت و دفاعی در برابر جهانی شدن می شوند. از این رو به نظر می رسد که 11سپتامبر، ظهور داعش و القاعده را می توان تلاشی برای بازسازی هویتی درنظر گرفت(5).5

این ناامنی هستی شناختی از آنجا که توانایی برهم زدن نظم موجود را دارد می تواند بحران آفرین نیز باشد، همانطور که در مساله ظهور داعش و القاعده شاهد بوده ایم. ناامنی هستی شناختی را همچنین می توان در راست افراطی اروپا نیز مشاهده کرد. احساس خطری که این جریان از جانب جمعیت های مهاجر نسبت به هویت خود دارد نیز گاها به واکنش های هویت ساز می انجامد. ماری لوپن رهبر راست افراطی فرانسه به صراحت بیان داشته که اسلام که در حال حاضر نماینده دومین مذهب در فرانسه است با هویت خود، تمدن مسیحی غربی را تهدید می کند.

بین المللی بودن یا نبودن بحران ناامنی هستی شناختی :

اینکه آیا چنین ناامنی هستی شناختی که توانایی ایجاد بحران را نیز دارد تا چه حد یک موضوع بین المللی است به نظر می رسد با توجه به شرایط جهانی شدن و در هم تنیدگی فضا و مکان یا به عبارت بهتر غلبه فضا بر مکان، می تواند یک موضوع بین المللی نیز به حساب آید.

لازم است ذکر شود که پیش از جهانی شدن نیز این تقابل هویتی یا ناامنی هستی شناختی ( به عنوان مثال بین اسلام و مسیحیت) وجود داشته است اما به نظر می رسد که تحت شرایط گسترش ارتباطات و سرعت و شتاب ارتباطات، ناامنی هستی شناختی در شرایط جهانی شدن از توانایی تاثیرگذاری بیشتر در سطح بین الملل برخوردار باشد. بنابراین بحران ناشی از آن نیز می توان یک بحران بین المللی باشد.

مدیریت بحران ناامنی هستی شناختی :

از آنجا که بحران هستی شناختی تا حدود زیادی متفاوت از سایر بحران ها می باشد حل و یا مدیریت آن نیز متفاوت از روش های معمول کنترل بحران ها می باشد. به عبارت بهتر بحران هایی که به عنوان مثال ناشی از اقدام نظامی یک کشر علیه کشور دیگر با انگیزه هایی از قبیل تسلط بر سرزمین و یا تغییر شرایط ژئوپلیتیک به نفع خود صورت می گیرد اقداماتی همچون پاسخ نظامی یا اقتصادی و یا اقدامات میانجی گرانه و یا شکل دهی به موازنه‌ای جدید ممکن است در حل بحران مورد استفاده قرار گیرند اما در بحران برآمده از ناامنی هستی شناختی، این پرداختن به ریشه ها و مبانی ایجاد ناامنی هستی شناختی می باشد که از توانایی بهتری برای کنترل بحران برخوردار خواهد بود.

بنابراین راه حل مناسب شامل دو بخش می باشد :

الف- منصفانه شدن جهانی شدن به معنای ایجاد فرصت برای همه :

جهانی شدن از سوی برخی سران آفریقایی و یا آسیایی به استعمار دوباره کشورها تشبیه شده است. در کمیسیون جهانی بررسی ابعاد جهانی شدن، تاثیر جهانی شدن بر تجارت آفریقا به مثابه جنگ نابرابری توصیف شده است که به مرگ حتمی آفریقا منجر خواهد شد. برخی از رهبران جامعه مدنی بر این باورهستند که آفریقا برای جلوگیری از سقوط به جایگاه اقتصاد گدا نیازمند ایجاد یک فرهنگ مقاومت در برابر  جهانی شدن است.

همانطور که کوفی عنان در نطق خود در مجمع عمومی سازمان ملل در سال 2003، گفته است: “هدف باید تبدیل جهانی شدن به نیرویی سازنده برای همه مردمان و همه کشورها باشد و دیدگاه غالب در مورد جهانی شدن باید از دلمشغولی تنگ نظرانه با بازارها به دلمشغولی گسترده تر با مردم تغییر کند. جهانی شدن باید از عرش اعلای اتاق های هیئت مدیره شرکت ها و جلسات کابینه به زیر بیاید و نیازهای مردم را در جوامعی که در آن زندگی می کنند برآورده سازد. در واقع جهانی شدن بهتر، کلید زندگی امن و بهتر برای مردم همه جا در قرن 21 است.(6)”6

ب- شکل گیری فضای گفتگو فارغ از اجبار و قدرت بین کشورهای توسعه یافته غربی و دیگر بخش های جهان( گفتگویی شبیه به وضعیت کلامی آرمانی هابرماس):

از آنجا که هرناامنی هستی شناختی که به احساس تهدید هویت می انجامد دو طرف شامل خود و دیگری حضور دارند چنین گفتگویی باید به نیازها و انتظارات هر دو طرف توجه کافی داشته باشد.

هرگفتگویی مستلزم حداقلی از به رسمیت شناختن عقاید طرف مقابل می باشد هدف از گفتگو باید رسیدن به یک تفاهم دوطرفه ضمن احترام به ارزش های طرف مقابل باشد و از این بابت گفتگو با مذاکره متفاوت خواهد بود چرا که هدف در مذاکره کسب امتیاز بیشتر برای خود و یا اثبات حقانیت خود به منظور امتیازگیری بیشتر می باشد در حالی که گفتگو به معنای تبادل و تعامل می‌باشد.

منابع :

1- امنیت هستی شناختی در روابط بین الملل، برنت جی استیل، ترجمه سیدجلال دهقانی فیروز آبادی، فرزاد رستمی، محمد علی قاسمی،پژوهشکده مطالعات راهبردی

2-امنیت هستی شناختی و استمرار مناقشه هسته ای ایران و غرب، فرزاد رستمی، مسلم غلامی حسن آبادی، فصلنامه سیاست جهانی، 1394، شماره 1

3-عادی شدن تنش در روابط ایران و آمریکا از منظر هستی شناسی، فریده امانی، عباس مکرمی، محمد ستوده ارانی، فصلنامه سپهر سیاست، تابستان 98، شماره 6

4-Globalization and Religious Nationalism: Self,Identity, and the Search for Ontological Security,Catarina Kinnvall, Department of Political Science, Lund University

5- جهانی شدن و بحران هویت، احمد گل محمدی، فصلنامه مطالعات ملی، زمستان 1380، شماره 10.

6- جهانی شدن منصفانه؛ کمیسیون جهانی بررسی ابعاد جهانی شدن، مترجم عبدالاحد علیقلیان، انتشارات غ=علمی و فرهنگی 1386.

واژگان كليدي:جهانی شدن , امنیت, هستی شناختی, روح الله سوری

مطالب مرتبط