مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

تقابل گفتمانی محافظه کاری سعودی با رادیکالیسم سوری

اشتراک

کامران کرمی

مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC

بیان رخداد

سیاست خارجی عربستان سعودی از آغاز پیدایش و ساخت دولت همواره با منطق محافظه کاری و سیاست حفظ وضع موجود در برخورد با محیط پیرامونی خود عمل نموده و در اين چارچوب عربستان از زمان به قدرت رسيدن ملك عبدالعزيز آل سعود سعی در متعادل كردن پديده‌هاي تندرو انقلابي و جلوگیری از سرایت موج رادیکالیسم به داخل کشور نموده است. اما در مقابل سیاست های رادیکالیستی سوریه بخصوص بعد از کودتای حافظ اسد در حمایت از گروهای جهادی و مقاومت در منطقه و مداخله در حوزه های حیاتی عربستان در لبنان و فلسطین همواره نگرانی های زیادی را برای عربستان در پی داشته است. این سیاست سوریه در دوره بشار اسد تداوم پیدا نمود که از دید مقامات سعودی تقویت جبهه مقاومت و رادیکالیسم را در پی داشته و از این رو عربستان تلاش نمود تا با ماجرای ترور رفیق حریری، فشارهای منطقه ای و بین المللی را بر نظام سوریه افزایش دهد و جبهه ضد سوری را تقویت نماید. بحران کنونی سوریه این فرصت را برای سعودی ها فراهم نموده است تا در رویکردی غربی – عربی تلاش نمایند تا نظام سوریه ساقط شده و در رهگذر این تغییر، ضمن به حاشیه رفتن گفتمان مقاومت و رادیکالیسم، گفتمان محافظه کاری سلفی در منطقه تقویت شود. در این نوشتار تلاش می شود تا در سه عرصه ایران، لبنان و فلسطین به این تقابل گفتمانی سعودی – سوری اشاره نماییم.

کلیدواژگان: سوریه، عربستان، محافظه کاری، رادیکالیسم، گفتمان

تحلیل رخداد

یکی از جلوه های اصلی تغییر و تحولات منطقه ای، تقابل بین دو گفتمان یا دو جبهه از مواضع سیاسی است که بوجود آورنده و متصاعد کننده بحران به شمار می رود. در واقع طرز تلقی و برداشت از وضعیت موجود، موجبات فراهم شدن این دو موضع گفتمانی را فراهم می آورد. یکی از جلوه های تقابل عربستان در برابر سوریه به سیاست های رادیکالیستی و تندروانه سوریه در منطقه بر می گردد. سعودی ها همواره سوریه را به خاطر مواضع رادیکالیستی و حمایت از گروههایی که سیاست وضع موجود را به خطر انداخته و مقاومت را در منطقه اشاعه و تقویت می دهند، متهم نموده و آنرا خطری برای منافع و آینده پادشاهی های محافظه کار می بیند. نگرانی عربستان تا حدود زیادی ریشه در واقعیت دارد. نگاهی به کارنامه خانواده اسد در سوریه و حمایت های پدر و پسر از جریان و گفتمان مقاومت نشان دهنده این واقعیت می باشد. در واقع تقابل این دو ایدئولوژی همواره سایه خود را بر نگرش و طرز تلقی دو کشور سوریه و عربستان از یکدیگر بر جای گذاشته است. آنچه که از دید مقامات سعودی موجبات سیاست رادیکالیستی سوریه در سطح منطقه را فراهم آورده، اتحاد با ایران و مداخله در لبنان و فلسطین است که در ادامه به آنها اشاره می گردد.

1- ایران

پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و تأثیری که این انقلاب بر ائتلاف ها و جبهه بندی های منطقه ای بر جای گذاشت، مواضع تجدیدنظرطلبانه ایران پیرو موضوعات منطقه ای و جهانی مورد توجه سوریه حافظ اسد قرار گرفت. از سوی دیگر در این دوره از آنجا که سوریه به تنهایی فاقد منابع کافی برای ادامه سیاست های خود در لبنان و اراضی اشغالی بود، اقدام به ائتلاف‌ سازی با ایران بدون توجه به‌ ایدئولوژی متحدین خود نمود. ائتلاف های جدید شرایط تازه‌ای را برای دستیابی به اهداف سوریه مهیا می‌ساخت. از‌این رو در زمان حافظ اسد، سوریه به طور همزمان ائتلاف هایی را با کشورهای نفت خیز عربی، اتحاد شوروی و ‌ایران انقلابی ‌پی ریزی نمود که ‌این ائتلاف ها تا امروز به اشکال گوناگون و با نوسانتی همراه بوده است. عربستان سعودی در طی سالیان گذشته تا به امروز، تلاش نمود تا به نوعی سوریه را از حوزه مقاومت و پیمان راهبردی با ایران خارج نماید، که در این راه چندان موفق نبوده است. برای نمونه؛ پس از حمايت هاي سياسي و نظامي دولت حافظ اسد از ايران در جنگ با عراق، صدام حسين و ملك فهد پادشاه وقت عربستان در يك طرح مشترك، گروه اخوان المسلمين سوريه را كه از گذشته با حزب بعث و حافظ اسد مخالفت و درگیری داشتند را تحريك كردند و جنگي داخلي طي سال هاي 1982-1984 بر سوريه تحميل نمودند تا شايد از مواضع حمايتي خود از ايران كوتاه بيايد. حافظ اسد پس از كنترل جنگ داخلي، عراق را به حمايت از اخوان مسلمين و دخالت در سوريه متهم كرد و به اين بهانه تمام مرزهاي خود را با عراق طي جنگ تحميلي مسدود نمود. در دوره بشار اسد این اتحاد همچنان پا برجا بود و بخصوص با پیروزی شیعیان و روی کارآمدن دولت شیعی در عراق، پیروزی های حزب الله در جنوب لبنان و نفوذ در افکار عمومی منطقه، پیروزی حماس در انتخابات فلسطین، این اتحاد رنگ استراتژیک به خود گرفت و ایران و سوریه به عنوان حامیان اصلی مقاومت منطقه ای در مقابل سیاست های توسعه طلبانه آمریکا و متحدان غربی و سیاست های محافظه کارانه اعراب قرار گرفت. از دید عربستان سعودی این سیاست های رادیکالیستی و تندروانه زنگ خطر را برای گفتمان آل سعود در منطقه فراهم آورده است.

 

 

2- لبنان

 

لبنان از جمله کشورهایی است که به دلیل ضعف های ساختاری و وابستگی هایی که در طول سالیان گذشته پیدا نموده، عرصه نقش آفرینی دولت هایی چون سوريه، ايران، آمريكا، اسرائيل و عربستان سعودي بوده‌ است. در این میان نقش‌آفرینی سوریه در معادلات سیاسی لبنان و قرار گرفتن دمشق به ‌عنوان دولت حامی مقاومت اسلامی، بر اهمیت استراتژیک سوریه ‌افزوده ‌است. این نقش آفرینی سوریه ریشه در گذشته دارد و به مداخله سوریه در ترتیبات سیاسی آن بر می گردد. ارتش سوریه در سال 1976 و یک سال پس از شروع تحولات داخلی لبنان که منجر به جنگ طایفه ای و مذهبی در این کشور شد، برای جلوگيري از تجزيه این کشور وارد عمل شد که این تاثيرگذاري بر سياست داخلي لبنان منجر به کمک و حمایت از مقاومت لبنان و گروه هاي مقاومت فلسطينی گردید. در مقابل عربستان سعودي در صحنه سياسي لبنان بويژه زماني اهميت يافت كه تلاش كرد به عنوان ميانجي و طرف ثالث در انعقاد توافقنامه 1989 طائف موثر واقع گردد كه آتش جنگ داخلي لبنان را فرو نشاند. پس از عقد توافقنامه طائف، عربستان سعودي در بازسازي لبنان نقش مهمي را ايفا كرد. رفيق حريري ميلياردر لبناني طرفدار آل‌سعود در سال 1992 پس از توافقنامه طائف به نخست‌وزيري لبنان رسيد كه اين مسئله به افزايش نفوذ عربستان در داخل لبنان و حضور پررنگ سعودي‌ها در روند بازسازي اقتصادي لبنان منجر گرديد. حريري كه در عربستان سعودي به ثروت زیادی دست يافت، به دليل قدرت مالي و روابط نزديك با رهبران آل‌سعود سريعاً بر نخبگان سني قديمي در لبنان سايه افكند.

بنابراین وجود محسوس دولت و ارتش سوريه در لبنان و ترور رفيق حريري نخست وزير سابق و فرد متنفذ صحنه سیاسی لبنان در فوریه 2005، دخالت های شورای امنیت سازمان ملل و تصویب قطعنامه 1559 و جنگ بین رژیم صهیونیستی و حزب ا… موسوم به جنگ 33 روزه در تابستان 2006 از جمله این تحولات مهم و تأثیرگذار سال های اخیر بوده اند که دو گروه تحت عناوین 14 و 8  مارس را در مقابل یکدیگر قرار داده است. بنابراین با ترور رفيق حريري، بعضي سران لبنان، غرب و كشورهاي عربي انگشت اتهام را به سوي سوريه، ايران و گروه مقاومت حزب الله نشانه گیری نمودند. عربستان که تا این زمان نقش سوریه در لبنان را به عنوان مداخله در حوزه های حیاتی خویش ارزیابی می نمود، نقش خود را در همراهی با کشورهای غربی ایفا نمود و با فشارهاي بين المللي و قطعنامه 1559سازمان ملل، سوریه مجبور به ترك لبنان پس از نزدیک به دو دهه گردید. بنابراین اهمیت لبنان برای عربستان و حساسیت هایی که این کشور نسبت به مداخلات سوریه در لبنان دارد از این زاویه معنا می یابد.

3- فلسطین

همسایگی سوریه با اراضی اشغالی فلسطین به وضوح اهمیت ژئوپلتیکی و نقش راهبردی این کشور را در مناسبات منطقه‌ای و بین‌المللی نمایان می‌سازد. در جنگ های اعراب و اسرائیل، همواره سوریه یکی از ارکان کلیدی در نقش آفرینی در این مناسبات بوده است و درگیری اسرائیل با سوریه، محور اهمیت نظامی و استراتژیک این کشور در منطقه می‌باشد. در واقع صلح بین اعراب و اسرائیل بدون حضور و نقش سوریه امری است که با اما و اگر همراه خواهد بود، چرا که سوریه همواره در بازیهای منطقه ای صاحب دیدگاه خاص خود می باشد. سوریه به طور سنتی از گروه های رادیکال فلسطینی مانند حماس حمایت و گفتگو با اسرائیل را رد نموده است، در حالی که عربستان از دیگر گروه رقیب یعنی فتح به رهبری محمود عباس که خواهان مذاکرات صلح است حمایت می کند. عدم پیشرفت در مذاکرات فتح – اسرائیل و حمایت های مالی و معنوی ایران و سوریه از حماس، شکستی برای سیاست های سعودی بوده و این تقابل را افزایش داده است.

نگاهی به مواضع سوریه در جنگ های اعراب و اسرائیل به خوبی نشان دهنده این واقعیت است که مواضع دمشق به عنوان مهمترين عامل در مقابله با سیاست های توسعه طلبانه اسرائیل در منطقه قرار داشته است. پس از جنگ 1967 که اعراب شکست سختی را از اسرائیل متحمل شدند، روابط كشورهاي عربي و اسرائيل وارد مرحله جديدي شد. مصر طي قراردارد كمپ ديويد در سال 1987 و اردن طي قرارداد وادي غربي در سال 1991 در عوض به رسميت شناختن اسرائيل، مناطق اشغالي خود را در جنگ سوم پس گرفتند. كشور سوريه پس از جنگ سوم، به بسياري از پناهندگان فلسطيني كه طي سه جنگ گذشته به سوريه عزيمت كرده بودند، شناسنامه اهدا كرد و برخلاف ديگر كشورهاي عربي ضمن به رسميت نشناختن اسرائيل مركز گروه هاي مقاومت شد. پس از عقب نشيني مصر و اردن از مبارزه، سوريه به عنوان اصلي ترين رکن مبارزه براي آزادي فلسطين در جهان عرب ايفاي نقش نموده و این همواره در نقطه مقابل سیاست های عربستان سعودی است که خود را رهبر جهان عرب می داند و نقش خود را در قضیه صلح اعراب و اسرائیل بسیار پررنگ می بیند. در مقابل عربستان تلاش نمود تا در طرح صلح پیشنهادی خود مبنی بر اینکه کلیه اعضای اتحادیه عرب کشور اسرائیل را به رسمیت بشناسند و در عوض تل‌آویو نیز کلیه سرزمین های اشغال شده در جنگ ژوئن 1967 را بازگرداند. طرح صلحی که اتحادیه عرب در کنفرانس سران در مارس 2002 در بیروت آن را پذیرفت. اما سیاست های توسعه طلبانه و تمامیت خواهانه اسرائیل از یکسو و از سوی دیگر مواضع حمایتی سوریه از گروههای جهادی و مقاومت در فلسطین باعث گردیده تا از دید مقامات سعودی، سوریه به عنوان یکی از ارکان اصلی مشکل در نرسیدن به توافقات صلح تبدیل گردد. بنابراین سقوط سوریه و روی کارآمدن یک جریانی که همراهی خود را با سیاست های منطقه ای نشان دهد، می تواند گام جدی در تحقق زمینه های صلح و رسیدن به یک توافق نسبی میان کشورهای عربی و اسرائیل باشد که در این معادله می تواند به نقش سنتی عربستان سعودی کمک قابل توجهی نماید.

دورنمای رخداد

خاورمیانه عرصه ظهور و سقوط گفتمان های مختلفی از محافظه کاری، بعثیسم، ناصریسم، و اسلام انقلابی بوده که موجبات دسته بندی ها و ائتلاف های منطقه ای را فراهم آورده و در دوره هایی به گفتمان غالب و جهت دهنده به تحولات منطقه تبدیل شده است. این گفتمان ها در واقع دو سر یک طیف را تشکیل می دادند، از یکسو محافظه کاری و در مقابل رادیکالیسم در اشکال مختلف آن. عربستان سعودی به عنوان یک دولت با سیاست محافظه کاری همواره خود را در مقابل رادیکالیسم بعثی، ناصری و انقلابی دیده و در واقع در دوره های مختلف آن را خطری برای سیاست ها و ایدئولوژی خود ارزیابی می نمود. یکی از این گفتمان ها رادیکالیسم سوریه بود که همواره به دلایل مختلف از جمله کاریزمای حافظ اسد و نقش بی بدیل سوریه در مقابل سیاست های تمامیت خواهانه رژیم صهیونیستی، به عنوان یک قطب منطقه ای به ایفای نقش می پرداخت. تقابل این دو گفتمان حتی سایه خود را بر همکاری های دو کشور نیز بر جای گذاشته است، به عنوان مثال؛ در اجلاس دمشق در مارس 1991 که با شرکت شش کشور شورای همکاری خلیج فارس بعلاوه مصر و سوریه موسوم به طرح امنیتی 2+6 برای انجام همکاری های اقتصادی، سیاسی، نظامی و امنیتی میان اعضا شکل گرفت، عربستان و مصر میانه رو در یک سر طیف با سوریه رادیکال در طرف دیگر قرار داشتند که نهایتاً این اتحاد با شکست مواجه گردید.

بنابراین سیاست های مستقلانه عربی سوریه موجب گردید تا عربستان همواره مترصد فرصتی باشد تا بتواند ضمن حذف گفتمان سوری و حمایت از جریان مقاومت، به گسترش و دامنه نفوذ گفتمان سلفی گری بپردازد. تحولات جهان عرب در سال 2011 تا حدود زیادی منجر به حاشیه رفتن گفتمان سعودی گردید، اما بحران سوریه مجددا عربستان سعودی را بر آن داشت تا به ایفای نقش بپردازد. در واقع عربستان سعودی نظم منطقه‌ای شکل گرفته پس از تحولات جهان عرب در راستای منافع موجود را قبول ندارد و این توازن قدرت منطقه‌ای را در تقابل با نگاه و سیاست هایش ارزیابی می کند. بنابراین سیاست های عربی مستقل، ایجاد نفوذ در لبنان و فلسطین، حمایت از جریان مقاومت در سطح منطقه، ائتلاف با ایران شیعی دلایل نگرانی عربستان از سیاست های سوریه را فراهم آورده و در واقع آوردگاه سوریه عرصه آزمون این نقش جدید خواهد بود و در صورت توفیق عربستان در این عرصه می تواند نظم جدیدی را بر منطقه استوار سازد. در واقع در صورت سقوط نظام بشار اسد و روی کار آمدن جریانی که همراهی خود را با مواضع غرب و سیاست های عربی اعلام نماید، پیروزی و دستاورد بزرگی برای گفتمان عربستان سعودی خواهد بود که همواره داعیه رهبری سیاست های جهان عرب را دارد.

مطالب مرتبط