مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

تحولات خاورمیانه و یارگیری های ترکیه

اشتراک

طهمورث غلامی

مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC


بیان رخداد

هر چند پیش از آغاز تحولات بهار عربی به خاطر مسأله اسرائیل- فلسطین و حمله به ناوگان آزادی، ترکیه نقش متفاوت تر و با معناتری نسبت به گذشته در منطقه خاورمیانه به عهده گرفته بود، اما باید گفت که با آغاز تحولات بهار عربی بود که نقش ترکیه در مسائل و موضوعات منطقه خاورمیانه پر رنگ تر و جدی تر شد. ترکیه از جمله ی اولین کشورهایی بود که از تحولات کشورهای تونس، مصر، لیبی و … استقبال کرد و خشونت های صورت گرفته توسط حاکمان در معرض چالش جوامع خود را محکوم کرد.

 البته باید در اینجا به چند نکته نکته اشاره کرد: اول اینکه میزان استقبال ترکیه و به تبع آن میزان حمایت این کشور از تحولات بهار عربی از کشوری به کشور دیگر  به خاطر ملاحظات منافع ملی ترکیه متفاوت بوده است. مثلا حمایت ترکیه از تحولات در لیبی بدین شکل بود که این کشور ترجیح می داد که در لیبی اگر تحولی اتفاق می افتد به شکل مسالمت آمیز و بدون مداخله خارجی باشد. زیرا  حرکت غیر مسالمت آمیز و مسلح شدن مردم می توانست زمینه ساز  مداخله خارجی باشد و در این صورت دیگر صحنه گردان ماجرا ترکیه نبود بلکه دولت های مداخله گر بود. در واقع منافع ملی ترکیه تغییر و تحول را ایجاب می کرد اما نه تغییری که منجر به گسترش نفوذ بازیگرانی غیر از ترکیه شود. در این صورت شاید ترکیه حتی ترجیح می داد که قذافی بماند. حضور فرمانده نظامی انقلابیون لیبی در ترکیه به همراه هفتصد انقلابی لیبیایی در ترکیه نشان از این است که ترکیه در نهایت به خاطر نگاه به آینده اقدام انقلابیون لیبی را پذیرفته است تا ماندن قذافی. نکته دوم این است که، اگر برای محیط منطقه ای ترکیه قائل به وجود دو محیط خارج نزدیک و دور باشیم، ترکیه نسبت به تحولاتی که در محیط نزدیکش رخ می داد بسیار حساس تر بود تا تحولات محیط دور. بدین معنی که ترکیه نسبت به تحولات کشور سوریه، مصر،لیبی و تونس که در فاصله نزدیکتری با ترکیه قرار دارند بسیار حساس تر است تا نسبت به تحولات بحرین و یمن که در فاصله نسبتا دورتری از ترکیه قرار دارند. زیر سنگ بنای داشتن نقش منطقه ای ابتدا در محیط نزدیک ریخته می شود. نکته سوم اینکه ترکیه در راستای هدف اصلیش تلاش کرده است از انجام اقدامات و اتخاذ مواضعی که این کشور را از هدف اصلیش دور می کند خوداری کند. مثلا حمایت جدی از تحولات بحرین و یمن به نفع ترکیه نیست.زیرا این دو کشور نه تنها کمک چندانی به ایفای نقش ترکیه نمی کنند بلکه حمایت از آنها باعث کشمکش با عربستان و شورای همکاری خلیج فارس می شود که این روزها ترکیه به حمایت و همراهی آنها برای ایجاد تحول در خارج نزدیک خود نیاز دارد.

 در ادامه باید گفت که، وارد شدن فعالانه ترکیه به تحولات بهار عربی صرفاً در حد صدور بیانیه و اعلامیه نبود، بلکه عرصه ی عمل را نیز شامل می گشت.بدین معنی که به ارتباط با مخالفین دولت های عربی دچار چالش داخلی می  پرداخت و یا از مجاری مختلف سعی در اعمال فشار بر دولت های عربی را داشت. نقشی که ترکیه در رابطه با تحولات خاورمیانه به عهده گرفت به هیچ وجه قابل مقایسه با نقش این کشور در گذشته و در قبال تحولات خاورمیانه نیست. سؤالی که این نوشتار قصد پاسخ و بررسی آن را دارد این است که چه عامل یا عواملی باعث شده است که ترکیه از تغییر و تحول در برخی از کشورهای عربی، به طور کلی، استقبال کند و به سمت ایفای یک نقش فعال در رابطه با تحولات بهار عربی حرکت کند؟

در پاسخ به این سؤال فرضیه ای که مورد آزمون قرار می گیرد این است که رشد قدرت دولت ترکیه در ابعاد مختلق این کشور را به سوی ایفای یک نقش منطقه ای فعال سوق داد و چون تحولات جدید منطقه ترتیبات و دسته بندی های گذشته را به هم می ریخت این فرصت را برای ترکیه فراهم کرده است که با یارگیری از میان نظام های سیاسی در حال پیدایش بتواند سکو و مبانی ایفای نقش منطقه ای خود را در آینده فراهم سازد. نکته ای که باید در نظر داشت این است که، رشد قدرت ترکیه در عرصه داخلی یک مولفه مادی است که در کنار آن نمی توان منکر نقش متغیر دیگر ی مانند متغیر های فردی، نقش، نیروهای اجتماعی و حتی شرایط بین المللی شد. اما از انجائیکه توسعه  اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در جهان امروز برای هر کشوری الزامات خاصی در عرصه داخلی و خارجی، بدون توجه به اینکه قدرت در دست کیست، ا ایجاب می کند، نگارنده این عامل را عاملی اساسی و زیربنایی در نظر گرفته است که دیگر متغییر های تاثیر گذار را نیز با خود همراه می کند. ترکیه با موقعیتی حساس به لحاظ ژئوپلیتیکی و سابقه تاریخی امپراطوری عثمانی به ناچار کشوری برونگرا است هرچند ممکن است بر سر اینکه برون گرای ترکیه به کدامین سمت باشد میان نخبگان ترک اختلاف نظر باشد. وزن پیدا کردن ترکیه در تحولات خاورمیانه وزن ترکیه را برای اتحادیه اروپا زیاد می کند و هر سیاستمدار ترک که خواهان پیوستن به اتحادیه اروپا باشد حداقل به این دلیل جستجوی نقش در خاورمیانه را دنبال می کند.

در این راستا در ابتدا به الزامات ایفای نقش منطقه ای ترکیه پرداخته می شود. در گام دوم به ترتیبات و دسته بندی های منطقه ای پیش از آغاز این تحولات و جایگاه ترکیه در آن ترتیبات پرداخته می شود و در گام سوم، به این پرداخته می شود که چگونه تحولات جدید این فرصت را برای ترکیه فراهم کرده است تا به ایفای نقش بپردازد و اینکه مقامات ترک چگونه در حال بهره برداری از این فرصت هستند.

تحلیل رخداد

 الزامات نقش منطقه ای ترکیه: کشورهایی که به سطح مناسبی از توسعه و انسجام داخلی می رسند به طور اجتناب ناپذیری در جهت ایفای نقش در محیط پیرامونی خود و مناطق مجاوز حرکت می کنند و چون در پیش گرفتن این خط مشی پس از ساختن و محکم کردن داخلی صورت می گیرد معمولاً به موفقیت هم منجر می شود. زیرا کشوری قادر است به دنبال ایفای نقش در محیط منطقه ای خود بپردازد که به طور نسبی و تا حدود زیادی توانسته باشد مسائل و مشکلات داخلی خود را حل کرده باشد و در رابطه با داشتن نقش منطقه ای توانسته باشد اجماعی میان نخبگان پدید آورد و حمایت مردم را نیز کسب کرده باشد. کشوری که به این مرتبه برسد دیگر نمی تواند نسبت به محیط پیرامون خود و آنچه که در آن اتفاق می افتد بی تفاوت باشد. زیرا آن دولت دیگر امنیت و منافع سیاسی اقتصادی خود را نه تنها صرفاً در داخل کشور خود بلکه در محیط بیرون خود نیز دنبال و جستجو می کند. خصوصاً امروزه که نیاز به تعامل و همگرایی با اقتصاد جهانی و همکاری های منطقه ای و فرا منطقه ای در حوزه امنیت  باعث شده است که ضرورت توجه به محیط پیرامونی بیشتر هم شود.

بر مبنای گزاره نظری فوق می توان گفت که ترکیه جزء آن دسته از کشورهایی است که پس از سالها اختلاف در عرصه ی سیاسی و مشکلات اقتصادی  در جامعه ی داخلی خود توانست به سطحی از انسجام سیاسی و اجتماعی و توسعه اقتصادی دست یابد. طی یک دهه گذشته شاهد تحولاتی اساسی در عرصه قدرت در کشور ترکیه بوده ایم. فشارهای اتحادیه اروپا، برنامه های آزادسازی اقتصادی تورگت اوزال در دهه 1990 و افزایش فشارهای داخلی زمینه­هایی را فراهم کرد که نتیجه آن توسعه دمکراتیزاسیون در این کشور و روی کار آمدن حزب عدالت و توسعه به عنوان حزبی مخالف کمالیستها و اقتدارگرایی حاکم بود. اساس استرتژی این حزب طی دهه گذشته به صفر رساندن مشکلات سیاسی در داخل و در سطح بین­المللی بوده است.

رهبران سیاسی این حزب با پافشاری بر اجرای این استراتژی به دنبال حل و فصل مشکلات خود با کردها و گروههای دیگر همچون ارمنیها در داخل، و به صفر رساند مشکلات موجود فیمابین این کشور و کشورهای همسایه بوده­اند. موفقیت نسبی در این پروژه در از یک سو به توسعه سیاسی- اقتصادی ترکیه منجر شده است و از سوی دیگر شرایط این کشور برای عضویت در اتحادیه اروپا را بهبود بخشد.

ترکیه کشوری بود که سالها درگیر اختلافات سیاسی میان جریانات مختلف بود و بدین خاطر در موارد زیادی هم در این کشور کودتا اتفاق می افتاد. اما به نظر می رسد که در دهه ی 1990 و به ویژه از ابتدای سال 2000 مقامات ترکیه توانسته اند که اختلافات سیاسی خود را تعدیل کنند و درجه ی بالایی از اجماع میان نخبگان سیاسی این کشور حاصل آید. در عرصه ی اقتصادی نیز ترکیه به دلیل تمایل به عصویت در اتحادیه اروپا تلاش کرد که استانداردهای اقتصادی اتحادیه اروپا را در کشور خود تحقق ببخشد. طراحی و تدوین قوانین شفاف اقتصادی، خصوصی سازی، کم کردن نقش دولت، کم کردن موانع تعرفه ای و گمرکی و در مواردی حذف آن، کم کردن شکاف طبقاتی و فاصله ی غنی و فقیر… از جمله این اقدامات بود که راه توسعه ترکیه را هموار کرد. این شرایط باعث شد که ترکیه نسبت به دولت های همسایه ی خود به سطح بسیار بالاتری از توسعه دست یابد و حتی اتحادیه اروپا اذعان کند که ترکیه برای عضویت در اتحادیه اروپا به لحاظ اقتصادی مشکلی ندارد.

این شرایط و زمینه های تاریخی ترکیه را وادار به داشتن نقش در محیط پیرامونی خود  و از جمله در خاورمیانه می کرد. البته این بدان معنی نیست که ترکیه به صورت کامل توانسته است تمام مشکلات داخلی خود را حل کند و به سطح بسیار بالایی از توسعه دست پیدا کرده است. کسی منکر برخی مشکلات داخلی ترکیه مانند مسأله کردها و اختلافات طیف های سکولار و ملی گرایان با اسلام گرایان حاکم نیست اما نمی توان منکر این هم شد که ترکیه توانسته است در فرایند حل مشکلات داخلی خود موفق عمل کند و پیش شرط های لازم را برای داشتن یک نقش منطقه ای در جامعه ی خود تحقق ببخشد. بعد از این مرحله بود که ترکیه منافع سیاسی، امنیتی و اقتصادی خود را باید دیگر در محیط پیرامونی خود و از جمله در خاورمانه و مشخصاً منطقه ی شامات، شمال آفریقا و خلیج فارس دنبال می کرد اما ترتیبات سنتی گذشته فرصت چندانی برای عرض اندام به ترکیه نمی داد و بدین خاطر نقش ترکیه چندان در این مناطق پر رنگ نبود.

ترتیبات سنتی منطقه و جایگاه ترکیه در آن

با فروپاشی عثمانی در جنگ جهانی اول برخی از دول عربی که روزی جزئی از امپراطوری عثمانی بودند رها گشتند و تحت الحمایه دول غربی مانند فرانسه و انگلستان قرار گرفتند. جوامع عربی به خاطر تجربه تلخی که از عثمانی داشتند تمایلی به ترکیه به عنوان جانشین امپراطوری عثمانی نشان نمی دادند و ترکیه نیز دیگر تمایلی به مسائل کشورهای عربی نداشت و درگیر امور داخلی خود شد. بعد از جنگ جهانی دوم و با آغاز جنگ سرد، متأثر از فضای دو قطبی در عرصه ی بین المللی در عرصه منطقه ای نیز دسته بندی های شکل گرفت و برخی از دولت های خاورمانه در بلوک غرب و برخی دیگر در بلوک شرق قرار گرفتند. هر چند با خواست آمریکا ترکیه در  پیمان سنتو حضور پیدا کرد و در کنار عراق به عنوان یک دولت عربی قرار گرفت، اما با وقوع انقلاب عراق در سال 1958 و خروج این کشور از پیمان سنتو و رواج ملی گرایی عربی در منطقه، ترکیه بیش از پیش با دنیا عرب و دسته بندی های موجود در میان آنها بیگانه گشت و به تبع این امر نقش و نفوذ ترکیه در کشورهای عربی کم شد. به باور باری بوزان ترکیه به دلیل گرایشات غربی که داشت خود نیز تمایلی نداشت که به خاورمانه توجه کند و لذا خاورمانه عرصه تعامل ها و رقابت ها و دشمنی های ایران عراق و عربستان بود.

 با وقوع انقلاب ایران و جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، ترتیبات منطقه ای کمی تغییر کرد اما این باز منجر به آن نشد که ترکیه در آن حضور پیدا کند. چون در واقع این تغییر اندک فرصتی در اختیار ترکیه قرار نمی داد و یا در صورت فراهم بودن شرایط، شاید ترکیه توان بهره گیری از آن را نداشت. با حمله عراق به کویت و به دنبال آن حمله ی ائتلاف به عراق برای خارج کردن این کشور از کویت، ترتیبات سنتی منطقه بار دیگر کمی تغییر کرد. بدین معنی که یک طرف ایالات متحده بود، با پیمان های دو جانبه ای که با دولت های عرب حاشیه خلیج فارس منعقد کرده بود، یک طرف تلاش های مصر و سوریه برای داشتن نقش در خلیج فارس به همراه شورای همکاری خلیج فارس بود و طرف دیگر پیوند های ایران با سوریه و حزب الله لبنان بود.لذا باز جای برای ترکیه نبود. برخی از دولت های عربی متحد آمریکا گشته بودند و برخی دیگر مانند مصر، لیبی، سوریه و عراق تحت حاکمیت ملی گرایان عرب بودند که نمی توانستند با ترکیه همکاری عمیقی داشته باشند. لذا در دهه ی 1990 هم نقش ترکیه در خاورمیانه در حد اقل بود. چه در دوران جنگ سرد و چه در دهه ی 1990، فعالیت عمده ی منطقه ای ترکیه به اکو محدود می گشت.

تحولات جدید؛ فرصتی برای ترکیه

حمله ی آمریکا به عراق در سال 2003 و حذف صدام حسین این فرصت را برای ترکیه فراهم کرد که بتواند به دنبال ایفای نقش و کسب نفوذ در یکی از کشورهای همسایه ی خود شوند. بدین خاطر بود که ترکیه برای همراهی با آمریکا در حمله ی به عراق، اعلام آمادگی کرد و تنها مخالفت کرد های عراق باعث شد که آمریکا به همکاری ترکیه در حمله ی به عراق رضایت ندهد.

در واقع ترک ها می دانستند که لازمه ی داشتن نقش در یک محیط منطقه ای مانند خاورمیانه این است که از میان دولت های واقع در این منطقه، ترکیه حد اقل دو یا چند دولت دوست و متحد داشته باشد. در واقع باید گفت که امکان بازی کردن برای هیچ بازیگری در یک منطقه وجود ندارد، اگر آن بازیگر توسط برخی از دولت های آن منطقه به عنوان دوست و متحد پذیرفته نشود. لذا دولت مردان ترک هم به خوبی دریافته بودند که یکی از دلایلی که باعث شده است که ترکیه نتواند از نقش فعال و تأثیر گذاری در منطقه ی خاورمیانه برخوردار باشد، آن بوده است که دولت مردان عربی چون صدام حسین، اسد پدر و پسر، قذافی و مبارک حاضر به پذیرش این نقش برای ترکیه نبودند. لذا طبیعی بود که با وجود این گونه دولت مردان، ترکیه از شانس چندانی برای داشتن نقش منطقه ای برخوردار نباشد.

ابتدا با حذف صدام حسین در سال 2003 و سپس تحولات بهار عربی که می توانست منجر به تغییر نظام های سیاسی دولت های عربی در گیر بحران شود، این فرصت برای ترکیه فراهم گشت که با اثر گذاری بر شکل گیری نظام های سیاسی جدید بتواند دوستانی منطقه ای برای خود ایجاد کند و این خود به مقدمه و سنگ بنایی برای ایفای نقش منطقه ای این کشور در آینده تبدیل شود. در واقع دولت مردان ترک به این نکته پی بردند که در صورتی ترکیه می تواند به داشتن یک منطقه ای مشروع و پذیرفته شده توسط دیگر دولت ها امیدوار باشد که نظام های سیاسی جدید در عراق، تونس، مصر، لیبی و حتی سوریه، دوست ترکیه باشند. داشتن نقش منطقه ای تنها زمانی ممکن است که اعضای آن منطقه یا حداقل بعضی از آنها حاضر به پذیرش چنان نقشی برای بازیگری مانند ترکیه باشند و این امر زمانی برای ترکیه میسر می گشت که نظام های سیاسی جدید در جوامع عربی، ترکیه را به عنوان یک دوست نگاه کنند. لذا با آغاز تحولات بهار عربی، ترکیه به منظور بهره گیری از این فرصت پیش آماده، دست به کار شد و اقداماتی انجام داد که در ادامه به شرح آن پرداخته می شود.

  1. حمایت عملی از حرکت های مردمی: زمانی که دولت های عربی با چالش های ناشی از اعتراضات و مخالفت مردم جامعه ی خود روبرو شدند، دیگر کشورها ناگزیر به اتخاذ یکی از دو موضع حمایت از صاحبان قدرت و یا حمایت از چالش گران قدرت شدند. دولت ترکیه به حمایت از چالشگران قدرت و مخالفت با صاحبان قدرت پرداخت. زیرا ترکیه به خوبی می دانست که با حمایت عملی از اعتراضات مردمی، نه تنها خود را در دل مردم معترض، به عنوان حامی آنها جای می دهد، بلکه از این طریق می تواند امیدوار باشد که دوستی نظام سیاسی جدید را برای خود نیز کسب کند. در واقع ترکیه از این طریق، یاد و خاطره مثبتی از خود در ذهن مردم و نخبگان تحول خواه جوامع عرب ایجاد کرد و بدین طریق برای آینده خود برنامه ریزی کرد.
  2. ترویج و تبلیغ مدل سیاسی ترکیه: این نکته روشن است که به هر میزان که مدل سیاسی و اقتصادی یک کشور توسط دیگران مورد تقلید قرار گیرد  و به عنوان یک الگو مورد پذیرش واقع شود، بر قدرت و دامنه ی نفوذ کشور صاحب مدل افزوده خواهد شد.بر این مبنا، باید گفت که پس از این که در اثر تحولات بهار عربی برخی از جوامع عربی با خلاء نظام سیاسی مواجه شدند، ترکیه این وضعیت را فرصت مناسبی برای خود دانست که مدل سیاسی خود را به عنوان مدلی موفق به آنها عرضه دارد. در این میان دو عامل نیز به ترکیه کمک می کرد و فرصت بهره گیری از شرایط یاد شده را برای ترکیه دو چندان می کرد. اول این که جوامع عربی دستخوش تحول مانند ترکیه، کشوری مسلمان و مبتنی بر آموزه های اهل سنت بود. لذا مدلی مورد نیاز بود که با آن مبانی تناسب داشته باشد و دوم اینکه دولت های غربی و مشخصاً ایالات متحده، مخالفتی با ترویج، تبلیغ و پذیرش مدل سیاسی ترکیه توسط جوامع عربی دست خوش تحول نداشتند. طبیعی است که اگر ترکیه در این مسیر موفق شود، باید شاهد افزایش نفوذ ترکیه در منطقه خاورمیانه و امکان ایفای یک نقش منطقه ای فعال برای این کشور در آینده نه چندان دور بود.

دورنمای رخداد

در پایان باید گفت سیاست هایی که ترکیه هم اکنون در منطقه ی خاورمانه دنبال می کند، بیشتر برنامه ای برای آینده است. ترکیه به این نکته پی برده بود که نظام های سیاسی سابق در جوامع عربی و ترتیبات سنتی منطقه، اجازه ایفای نقش را به ترکیه نمی دهند و تنها در سایه تغییر وضع موجود است که ترکیه خواهد توانست به نقشی که انتظار دارد برسد. بدین خاطر بود که ترکیه از تغییر و تحولات در منطقه استقبال می کرد. تغییر و تحول در هر کشوری که منجر به روی کار آمدن نظام های سیاسی مطلوب ترکیه شود، خواست اصلی این کشور است و ترکیه از آن حمایت خواهد کرد.

زیرا ترکیه از طریق این یارگیری های جدید است که می تواند شرایط لازم را برای ایفای نقش منطقه ای فعال در خاورمیانه فراهم سازد.

مطالب مرتبط