مرکز بین المللی مطالعات صلح - IPSC

بازتاب‌های جهانی جنگ اوکراین بر شرکای روسی

اشتراک

احمد رشیدی نژاد

پژوهشگر ژئوپلیتیک

جنگ اوکراین از آغاز هم، فراتر از یک منازعه میان دو کشور هم‌مرز بوده است؛ پژواکی از رقابت قدرت‌های بزرگ که منافعشان در گستره‌ای جهانی درهم تنیده است. صحنه‌ای  از رویارویی بلوک‌های رقیب که هر یک در تلاش برای تثبیت جایگاه خود در نظم نوین بین‌الملل هستند. از همین رو، پیامدهای آن نه‌تنها در اوکراین و اروپا، بلکه همچون موجی سهمگین به دیگر نقاط جهان سرایت کرده و بازتاب آن در عرصه‌های سیاسی، امنیتی و اقتصادی برجسته است. در این میان، به درجات کشورهایی که وابستگی بیشتری به طرف روسی داشته‌اند، از آسیب‌پذیری بیشتری را متحمل شده‌اند. سوریه و ارمنستان  نمونه‌های شاخص این دسته‌اند؛ کشورهایی که طی دهه‌های اخیر به اشکال گوناگون بر حمایت‌های مسکو تکیه داشتند. حکومت اسد برای بقا، ارمنستان برای مقابله با آذربایجان و ایران برای تقویت جایگاه منطقه‌ای و مقابله با فشارهای غرب بر حمایت مسکو تکیه داشتند؛ اما پیامدهای جنگ اوکراین نشان داد که این اتکا تا چه اندازه پرریسک و شکننده است. در واقع با فرسایش توان روسیه در جبهه اوکراین، شرکای روسی در خاورمیانه، قفقاز و شامات با واقعیت‌های تازه‌ای روبه‌رو شدند. سوریه با سقوط اسد، وارد مرحله‌ای تازه‌ای از بی‌ثباتی شد. ارمنستان با شکست در جنگ 44 روزه، دستاوردهای سه دهه گذشته در قره‌باغ را از دست داد. بررسی این دو پرونده نشان می‌دهد که جنگ اوکراین نه‌فقط یک بحران اروپایی، بلکه نقطه عطفی در بازتعریف نظم نوین جهانی است.

 

سوریه: سقوط اسد و پایان یک دوره

سوریه بیش از یک دهه صحنه جنگ داخلی بود و بقای حکومت بشار اسد تا حد زیادی به مداخله مستقیم روسیه از سال ۲۰۱۵ وابسته شد. حضور هوایی و پشتیبانی لجستیکی مسکو موازنه قوا را به سود دمشق تغییر داد و مخالفان را به حاشیه راند. با این حال، آغاز جنگ اوکراین موجب شد روسیه بخش عمده‌ای از توان نظامی و مالی خود را به جبهه اروپای شرقی منتقل کند؛ تغییری که سوریه را در موقعیتی شکننده قرار داد. کاهش حضور روسیه به معنای افزایش آزادی عمل بازیگران منطقه‌ای بود: اسرائیل حملات خود علیه مواضع ایران و متحدانش در سوریه را تشدید کرد، ترکیه با جسارت بیشتری در شمال سوریه دست به عملیات زد، و گروه‌های مخالف اسد که سال‌ها در حاشیه قرار داشتند، بار دیگر فعال شدند. نبود حمایت قاطع مسکو ارتش سوریه را در برابر موج تازه‌ای از شورش‌ها و حملات آسیب‌پذیر ساخت و در نهایت، این فشارها به سقوط حکومت اسد انجامید. دمشق به دست مخالفان افتاد و رئیس‌جمهور ناچار شد کشور را ترک کرده و به روسیه پناه ببرد. سقوط او نه‌تنها پایان یک دوره طولانی در سیاست سوریه بود، بلکه نشان داد جنگ اوکراین چگونه می‌تواند به‌طور غیرمستقیم سرنوشت متحدان روسیه را دگرگون سازد. پیامدهای این تحول چندلایه بود: سوریه وارد مرحله‌ای تازه از بی‌ثباتی شد، ایران بخش مهمی از نفوذ منطقه‌ای خود را از دست داد، و اسرائیل و ترکیه فرصت‌های جدیدی برای گسترش نفوذ خود به دست آوردند.

 

ارمنستان: شکست و از دست دادن قره‌باغ

ارمنستان طی سال‌ها روسیه را ضامن اصلی امنیت خود در برابر آذربایجان می‌دانست. حضور نظامی مسکو در قفقاز جنوبی و عضویت ایروان در پیمان امنیت جمعی، برای این کشور نوعی تضمین امنیتی به شمار می‌رفت. با این حال، جنگ اوکراین این معادله را دگرگون ساخت. درگیر شدن روسیه در جنگی فرسایشی در اروپا موجب شد توان و تمرکز لازم برای ایفای نقش سنتی خود در قفقاز را از دست بدهد. تحولات اخیر در قره‌باغ آشکار کرد که مسکو دیگر قادر به حمایت مؤثر از ارمنستان نیست. در این شرایط، آذربایجان با بهره‌گیری از خلأ قدرت روسیه و با پشتیبانی ترکیه، موفق شد دستاوردهای نظامی چشمگیری به دست آورد و در نهایت، ارمنستان شکست خورد و کنترل قره‌باغ را از دست داد.

این شکست صرفاً یک عقب‌نشینی سرزمینی نبود، بلکه ضربه‌ای حیثیتی و سیاسی نیز محسوب می‌شد. پیامدهای آن برای ارمنستان گسترده بود: جامعه با موجی از ناامیدی و خشم مواجه شد و اعتماد به روسیه به‌شدت فروپاشید. در نتیجه، بخش قابل توجهی از نخبگان سیاسی و افکار عمومی به این جمع‌بندی رسیدند که مسکو دیگر متحدی قابل اتکا نیست. در پی این تحول، ایروان به‌تدریج به سمت همکاری بیشتر با اتحادیه اروپا و ایالات متحده متمایل شد، هرچند این تغییر مسیر با مقاومت بخشی از جامعه همراه است. از دست دادن قره‌باغ همچنین موازنه قدرت در قفقاز جنوبی را تغییر داد: ترکیه و آذربایجان موقعیت برتر یافتند و ایران بویژه با زمزه های حضور آمریکا در منطقه، با چالش‌های تازه‌ای در مرزهای شمالی خود روبه‌رو شد. بدین ترتیب، جنگ اوکراین نه‌تنها معادلات امنیتی اروپا را دگرگون کرد، بلکه به‌طور غیرمستقیم ساختار ژئوپلیتیکی قفقاز جنوبی را نیز بازتعریف نمود.

 

جمع‌بندی

جنگ اوکراین نشان داد که اتحادها در نظام بین‌الملل، همان‌گونه که واقع‌گرایان تأکید می‌کنند، موقتی و شکننده‌اند و تنها تا زمانی دوام دارند که منافع حیاتی قدرت بزرگ ایجاب کند. روسیه با تمرکز بر جبهه اوکراین، توان حمایت از متحدان پیرامونی خود را از دست داد و این خلأ به تغییرات ژئوپلیتیکی مهمی در خاورمیانه و قفقاز انجامید. در سوریه، کاهش حضور روسیه ستون اصلی بقای بشار اسد را فرو ریخت و نهایتاً به سقوط او منجر شد. این تحول نه‌فقط پایان یک حکومت، بلکه بازتاب مستقیم جابه‌جایی اولویت‌های مسکو بود. در ارمنستان، بی‌عملی روسیه در برابر فشارهای آذربایجان و ترکیه به شکست ایروان و از دست رفتن قره‌باغ انجامید؛ رخدادی که اعتماد تاریخی ارمنیان به روسیه را فروپاشاند و این کشور را به سمت غرب سوق داد. به‌طور کلی، این تحولات تأیید می‌کند که در منطق واقع‌گرایی و ژئوپلیتیک، بقا تنها با خوداتکایی، تنوع‌بخشی به روابط و تقویت ظرفیت‌های داخلی تضمین می‌شود؛ نه با اتکای مطلق به یک قدرت بزرگ.