دکتر مهدی مطهرنیا
کارشناس و آینده پژوه سیاسی
مركز بين المللي مطالعات صلح – IPSC
ترامپ، یک تاجر دارای خصوصیات اخلاقی شومن های سیاسی است، وی نیاز به دیده شدن دارد، ولی در عین حال تجربه اقتصادی و سال ها کشاکش در حوزه های اقتصادی با رقبا و فراز و نشیب های مختلف شکست و پیروزی که در این زمینه داشته است، لذا این امور از وی آدم جاه طلب، سیاستمدار رادیکال ولی در عین حال محتاط ساخته است. او در کمپین انتخاباتی خود وجه رادیکالیستی خود را به نمایش گذاشت و در وجه دیگر در دوره انتخاب وی به عنوان رئیس جمهور منتخب و به دست گرفتن قدرت، آرام آرام جنبه های محافظه کارانه و محتاط خود را بروز می دهد. شعارهای رادیکالانه او بیشتر به خصوصیات جاه طلبانه و ویژگی شومن بودن او برمی گردد و این امر به تاجر بودن و تجربه اقتصادی او ارجاع می دهد. در عرصه سیاست خارجی با توجه به شعارهای تند و رادیکالانه ای وی، باید چالش های را در وجوه متفاوتی مورد نظر قرار داد.
او از یک جهت می تواند در عرصه سیاست خارجی و نه در تقابل با اوباما، بلکه در تکمیل اوباما ظاهر شود. نگارنده بر این باور است که اوباما جنبه بین المللی به سیاست خارجی آمریکا بخشید و نشان داد که آمریکا در سیاست خارجی پوست اندازی کرده است. لذا پس از بهره برداری تندروانه و شدید زمان بوش دوم، در دوران اوباما او توانست نگاه به آمریکا را در چارچوب نگاه هوشمند آمریکایی به سمت و سوی پذیرش رهبری امنیتی جهان توسط آمریکا معطوف بدارد، لذا امروزه حتی دشمنان ایالات متحده آمریکا، آمریکا را کشوری که در جغرافیای ایالات متحده محدود نمی شود و وجهه ای جهانی دارد، می دانند. چنانچه اهمیت انتخابات ریاست جمهوری آمریکا از غرب تا شرق جهان نشان دهنده همین امر است. در این بین ترامپ اکنون آمده است که هزینه های این ماموریت بین المللی آمریکا را متوجه خارج از ایالات متحده آمریکا کرده و رهبری جهانی را از سوی ایالات متحده آمریکا تثبیت کند. لذا از یک سو اعلام می کند که بر آن است که جلوی مرزها را ببندد، مهاجرپذیر نباشد و از سوی دیگر به هم پیمانان خود در ناتو و متحدین خود در سراسر جهان اعلام می کند که هزینه های امنیتی تحرکات رهبری کننده آمریکا در جهان را باید آن ها نیز تقبل کنند. این امر چالشی فراروی سیاست خارجی ترامپ است، او باید این بافت موقعیتی و شعارهای تندروانه خود در این بافت موقعیتی را به گونه ای مدیریت کند که نه متحدان آمریکا از آمریکا واگرا شوند و نه واشنگتن نتواند نسبت به گذشته خود را از زیر بار هزینه های گزاف رهبری کردن امنیت جهان خارج کند. به بیان دیگر از یک سو ما باید متوجه آن باشیم که ترامپ به دنبال دستیابی به هزینه های مالی از طریق عملکرد متحدان خود است، از طرف دیگر او نباید به گونه ای عمل کند که متحدان در وضعیت کنونی ایالات متحده آمریکا، از نظر سیاسی هم از واشنگتن دور شوند.
در بعد دیگری ترامپ به دنبال انتخاب کنش گران و بازیگرانی به غایت ثروتمند و در عین حال رادیکال در تیم خود است. کسانی که بتوانند در کنار او به نوعی استقلال مالی بیندیشند و به نوعی به سیاست های رادیکالی او جامه عمل بپوشانند. وزیر دفاع، مشاور ارشد استراتژیک، دبیر شورای امنیت ملی، رئیس سی آی ای و احیانا وزیر امور خارجه وی همگی از شوونیست های نژادپرست ایالات متحده آمریکا هستند که در یک امر (آن هم ضدیت با تهران) نگاه مشترک دارند. وی در عرصه سیاست خارجی تلاش کرده است که تیمی یک دست را دنبال کند. اما هنوز حلقه مفقوده در تیم او وزارت امور خارجه است. وزیر امور خارجه در دوران اوباما به عنوان بازیگر یا بهتر است بگوییم کنشگر اصلی در عرصه سیاست خارجی بود. به گونه ای که تصور می شد که اوباما بیشتر درگیر مسائل داخلی آمریکاست و این هیلاری کلینتون و بعدها جان کری (که به عنوان نفر دوم) سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا را به خوبی رهبری می کنند. بنابراین امروز وزارت امور خارجه، از اهمیت بیشتری برخوردار شده است و وزیر امور خارجه به عنوان نفر دوم قدرت در ایالات متحده آمریکا به حساب می آید.
آنچه مشخص است دونالد ترامپ در مرحله نخست ترامپ باید با اتحادیه اروپا همگرایی خود را تعریف پذیر کند، لذا مسئله اصلی در اتحادیه بین المللی میان دو بازیگر یا کنشگر اصلی یعنی اتحادیه اروپا و ایالات متحده آمریکاست. امروز اروپا بسیار نگران آمریکای دوران ترامپ است. این یک چالش است. سپس او باید با توجه به شعارهای قبلی در عرصه سیاست خارجی در عین جلب متحدین خود به سیاست های خویش، زمینه پاسخگویی به شعارهای رادیکالانه خود، (از جمله گرفتن هزینه امنیت جهان از متحدین خود.) عمل کند. امری که کار ساده ای نخواهد بود. سومین چالش عمده فراروی سیاست خارجی ترامپ، همکاری با روسیه است. به هر تقدیر او اعلام کرده است که با توجه به نوعی گرایش اخلاقی و فردی به شخص پوتین، آماده همکاری برای حل و فصل بحران های منطقه ای و همکاری بین المللی با روسیه است. لذا او باید این معنا را نیز به عنوان یکی از شعارهای اصلی خود، برای آن برنامه در نظر بگیرد و آن برنامه ها را به فعلیت بکشد. چهارمین چالش او، چالش سوریه در پرتو همکاری با روسیه در جهت کنترل تهران است. او اعلام کرده است که حاضر است با همه کشورهای جهان در مبارزه با داعش همکاری کند و در پی براندازی حکومت ها نیست. به عبارت دیگر پیام ترامپ برای حل و فصل بحران سوریه با محوریت آمریکا، روسیه و حمایت های عملیاتی تهران و کاهش تنش در سوریه و کشورهای خاورمیانه برداشت می شود. ولی آیا در عمل موجب نخواهد شد که بحران سوریه باعث برد بیشتر دو پایتخت روسیه و آمریکا صورت پذیرد و کشورهای منطقه ای مانند ایران، در این جبهه بندی ها از امتیاز کمتری برخوردار شوند؟ لذا این معنا تا حدود زیادی چالش بزرگی برای وی محسوب می شود. چالش بعدی چالش حوزه همکاری های اقتصادی و تقابل اقتصادی آمریکا با چین است. در این راستا باید این نکته را هم مدنظر قرار دهیم که او چگونه می خواهد با مقوله ای به نام چین وارد تقابل یا تعامل شود؟
واژگان كليدي: چالش، سیاست خارجی، ترامپ، روابط خارجی