طهمورث غلامی
مرکز بین المللی مطالعات صلح – IPSC
بیان رخداد
آنچه که تاکنون از انتخابات صورت گرفته در تونس و مصر به دست آمده است، این است که مردم تحول خواه و ضد وضع موجود این کشور به این سمت تمایل داشته اند که نیروهای اسلام گرای از وزن و جایگاه بسیار بالاتری در ساختن وضع مطلوب برای آینده، برخوردار باشند. به عبارت دیگر، پس از دگرگون شدن وضع موجود در تونس و مصر، مردم این دو کشور از میان نیروهای سیاسی مختلف ملی گرا، لیبرال، سوسیال دموکرات و … مسئولیت اصلی را بر عهده نیروهای اسلام گرا قرار داده اند تا آنها آن وضع مطلوب و تحول خواهی را که هدف جنبش های بهار عرب بوده است، ایجاد و خلق کنند. در این شرایط، گروهای اسلامی باید به دنبال ایجاد آن وضعیت و شرایطی باشند که قبلا وجود نداشته است و همان وضعیت خواست اصلی مردم آنها است. در اینجا سؤالی که مطرح می شود، این است که گروه های اسلامی که ممکن است روزی در دیگر کشورهای عرب، قدرت را نیز به دست گیرند، با چه مشکلات و چالش هایی برای تحقق خواسته های جنبش بهار عربی در جامعه خود مواجهه هستند ؟ در بخش نخست این مقاله به دو چالش عمده پرداخته شد. در ادامه سایر چالش های پیش رو جریان اسلام گرایی در کشورهای عربی مورد بررسی قرار می گیرد.
تحلیل رخداد
داشتن برنامه: معمولاً گروه ها و جریانات سیاسی که برای تغییر وضع موجود در کشوری مبارزه می کنند، صرفاً در یک هدف اشتراک نظر دارند و آن تغییر دادن وضع موجود است. اگر هم برنامه ای برای فردای بعد از تغییر وجود داشته باشد، صرفاً بیان برخی اصول و مبانی کلی است که مطابق واژگان مدیریتی نمی توان آن را یک برنامه دانست. داشتن برنامه ریزی برای مدیریت یک جامعه در حوزه های مختلف آن هم در دنیای امروز یک کار زمان بر، دشوار، پیچیده و تخصصی است. البته باید این نکته را مدنظر داشت که برنامه ی مدیریتی یک جامعه نزد همه ی گروه های سیاسی جامعه یکی نیست. در یک جامعه ی متکثر که نیروهای زیادی به کنش سیاسی می پردازند، معمولاً هر گروهی دارای برنامه خاص خود برای مدیریت یک جامعه است که ممکن است با برنامه های گروه های سیاسی دیگر در برخی زمینه ها مشترک باشد و در زمینه های دیگر متفاوت.
در جوامعه عربی فعلی مانند تونس و مصر، شاید در آینده در برخی کشورهای عربی دیگر ، وجود تعدد و تکثر نیروهای سیاسی یک اصل مسلم است. در این بین، گروهی قادر است که نقش اصلی را در حیات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جامعه ایفا کند و با داشتن یک وزن سنگین همواره شکل دهنده به سیاست ها باشد که دارای برنامه ی منظم، منطقی، متناسب با شرایط جامعه برای همه ی حوزه ها باشد و مهمتر از همه قابلیت اجرا شدن و عملیاتی کردن را داشته باشد. زیرا به موازات و رشد فرهنگ سیاسی جوامع، تمایل مردم به سمت برنامه هایی است که آنها آن را موفق ارزیابی کنند.
در این میان، گروه های اسلامی که خود را مقید به مبانی دینی و اسلامی می داننند، بدین معنی نیست که تقید به اصول و مبانی اسلامی الزاما به معنی داشتن برنامه ای موفق برای اداره ی جامعه نیز می باشد. اصول و مبانی اسلامی باید در اثر کار تخصصی به شکل برنامه های مدونی در آمده شوند که قابلیت اجرا و موفق شدن را دارا باشند. گروه های اسلامی باید با در نظر گرفتن مبانی اسلامی نشان بدهند که چه برنامه هایی برای عرصه ی سیاست، فرهنگ و اقتصاد دارند. عنوان سیاست اسلامی، اقتصاد اسلامی و فرهنگ اسلامی صرفاً بیان یک سری عناوین کلی است، در حالی که باید بتوان این عناوین کلی را به برنامه ای تبدیل کرد که قابلیت نهادینه شدن در جامعه را داشته باشند. گروه های اسلامی در طراحی و تدوین برنامه های خود برای مدیریت جامعه نه تنها باید به ملاحظات اسلامی توجه داشته باشند بلکه باید شرایط امروز و فردای جامعه ی خود را به همراه الزامات و نیازهای آن نیز مدنظر قرار دهند. هر گونه ناکامی در این زمینه سبب روی گردانی مردم از آنها خواهد شد. به عبارت دیگر در طراحی برنامه ها، با توجه به ارزشی بودن، دینی بودن و اخلاقی بودن مبانی اسلامی از یک سو و نیازهای جامعه در شرایط جهانی شدن امروز از سوی دیگر باید بین این دو نوعی هارمونی و سازگاری ایجاد کرد و تلاش کرد که تناقض ها به حداقل ممکن برسد تا شانس موفقیت در عرصه ی عمل بالا برود.
قدرت تعامل با گروه های سیاسی دیگر: در جوامع سیاسی متکثر، به هر اندازه گروه های سیاسی در مبانی ارزشی مشترک باشند، به همان میزان تعامل میان آنها آسان تر است و برعکس به هر میزان در مبانی ارزشی شکاف و اختلاف وجود داشته باشد، تعامل دشوارتر است. امکان تعامل یا عدم تعامل میان گروه های سیاسی خود دارای نتایج و پیامدهایی در عرصه ی عمل است که یکی از مهمترین آنها، بحث تداوم و پایداری سیاست ها و به تبع آن، مقوله ی نهادینگی است. در جوامعی که میان گروه های سیاسی امکان تعامل آسان است، درآن جامعه نخبگان در مورد سیاست های مدیریتی کشور، راحت تر به اجماع می رسند و نتیجه این اجماع این است که سیاست های مدیریتی از ویژگی پایداری و تداوم برخوردار می گردد و نهادینه می شود. به عبارت دیگر این گونه نیست که در اثر تغییر سیاست ها و جابجایی نیروها، سیاست های مدیریتی جامعه نیز دچار تغییر 180 درجه ای شود. مسلم است که رشد و تعالی در هر جامعه ای زمانی امکان پذیر است که در آن جامعه سیاست ها از ویژگی تداوم و پایداری برخوردار باشند. در نقطه مقابل، اگر تعامل جریانات سیاسی با همدیگر دشوار باشد، اجماع نخبگان که یکی از رکن های توسعه است شکل نمی گیرد و سیاست ها به جای نهادمند شدن ویژگی فرد محوری به خود می گیرند که خود دارای نتایج منفی برای آن جامعه است. بر این مبنا، باید گفت که گروه های اسلامی دارای مبانی ارزشی و فکری خاصی هستند که با مبانی ارزشی و فکری نیروهای سیاسی لیبرال، ملی گرا، چپ، سوسیال و… متفاوت است. البته این تفاوت بدین معنی نیست که تعامل غیر ممکن است، بلکه بدین معنی است که زمینه های اختلاف وجود دارد که این زمینه های اختلاف باید مدیریت شود.
گروه های اسلامی واقع در کشورهای اسلامی باید به خوبی بدانند که ساختن آینده جامعه ایشان تنها در سایه ی حضور همه ی جریانات و گروه های سیاسی امکان پذیر است. زیرا اگر این تعامل وجود نداشته باشد، به جای وجود عنصر اجماع، از هم گسیختگی و اختلاف وجود دارد که در این شرایط زمینه ی مناسب برای هیچ گروهی وجود ندارد که قابلیت های خود را به مردم و جامعه نشان دهد. گروه های اسلامی در صورت جذب دیگر گروه های سیاسی و توانایی تعامل دوستانه و همکاری جویانه با آنها قادرند که شانس موفقیت برنامه های خود را بالا ببرند.
در اینجا یک نکته وجود دارد و آن این است که گروه های سیاسی با خط مشی فکری لیبرال، ملی گرا، سوسیال دموکرات، قومی، زبانی و… ارتباط گرفتن و تعامل با گروه های سیاسی اسلام گرا را برای خود دشوار می دانند. چون تصور این است که بخشی از مبانی فکری گروه های اسلام گرا در ماوراء طبیعه ریشه دارد، در حالی که مبانی فکری آنها عموماً این دنیایی و مادی تر است. لذا در این شرایط گروه های اسلامی باید خود پیشقدم تعامل شوند تا بتوانند همکاری آنها را با خود برای ساختن آینده جلب کنند.
در واقع با توجه به نگاه منفی تاریخی دوران پیش از بهار عربی به گروه های اسلام گرا، باید گروه های اسلامی ابتکار همزیستی مسالمت آمیز با دیگر جریانات سیاسی را به عهده گیرند. در غیر این صورت ممکن است که با ائتلاف دیگر نیروهای سیاس علیه خود مواجه شوند. چالش اساسی در تعامل گروه های اسلام گرا با دیگر گروه ها آن است که گروه های اسلام گرا باید دارای تفسیر و تقریری از اسلام باشند که بتواند مبانی فکری گروه های لیبرال، ملی گرا، فمنیسم و… را تحمل کنند و بپذیرد. در غیر این صورت ممکن است گروه های اسلامی به تمامیت خواهی و نداشتن ویژگی تسامح و تساهل متهم شوند.
داشتن سیاست خارجی موفق: امروز نمی توان انکار کرد که یکی از پایه هایی که امکان تعالی و توسعه ی یک جامعه را در عرصه ی خارجی ممکن می کند، داشتن تعامل سازنده و مفید با دنیای بیرون است. این امر به خاطر آن است که در دنیای امروز میان جوامع، پیوندهای عمیق فرهنگی، اقتصادی و سیاسی بسیار عمیقی شکل گرفته است، به گونه ای که هیچ جامعه ای قادر نیست مانند تافته ای جدا بافته عمل کند و تصور کند که چون کاملاً مستقل از دیگران است حتی به سیاست خارجی به معنی مدیریت روابط با دنیای بیرون نیاز ندارد. امروزه خیلی از کشورها مجبورند که بسیاری از نیازهای خود را از بیرون وارد کنند. این ادعا حتی در مورد ایالات متحده که بزرگترین قدرت اقتصادی- نظامی جهان نیز دارا است صدق می کند. به خاطر این نیازها، دولت ها ناگزیر از تعامل با دنیای بیرون هستند.
از طرفی، نمی توان انکار کرد که یکی از ویژگی های اساسی نظام بین الملل، ماهیت ناعادلانه و حتی در مواردی ظالمانه آن است. در نظام بین الملل، منطق اصلی بر قدرت و زور مبتنی است و هر بازیگری که از قدرت بیشتری برخوردار است، تعیین کننده و تعریف کننده ی منطق است که این الزاماً اخلاقی نیست. در این شرایط گروه های اسلام گرا در جوامع عربی باید قادر به تدوین، طراحی و اجرای سیاست خارجی باشند که از یک سو نیازهای اساسی کشور آنها، به ویژه نیازهای اقتصادی، را فراهم کند و از سوی دیگر تکلیف و موضع خود را با شرایط ناعادلانه ی نظام بین الملل، روشن کند. برای گروه های اسلام گرا که خود را مقید به مبانی اسلامی و دینی می دانند، این کار، کار آسان و راحتی نیست. زیرا مبانی اسلامی و دینی مسلمانان را دعوت به تغییر شرایط ناعادلانه و به هم ریختن آن می کند و هر مسلمانی مکلف است که نسبت به وضع ناعادلانه اعتراض بکند و نه این که آن را بپذیرد و تلاش کند که خود را با آن تطبیق دهد. طبیعی است که دین مبین اسلام در رابطه با مفهوم دولت- ملت، تعامل با کشورهای غیر اسلامی، ارتباط با نهادهای بین المللی و غیره، دارای دیدگاه مختص به خود باشد که ممکن است این دیدگاه، با دیدگاه غالب درباره ی موارد یاد شده در تضاد باشد. بر این اساس گروه های اسلام گرا، به هنگام پی گیری سیاست خارجی در محیط بیرونی، دچار یک معما و چالش اساسی شوند. آنها اگر به منطق ناعادلانه نظام بین الملل اعتراض کنند، اعتراض آنها با مخالفت قدرت های بزرگ مواجه می شود که پیامد اصلی مخالفت آنها این است که دولت معترض، در تعامل با دنیای بیرون، دچار مشکلات و محدودیت های زیادی می شود و لذا در برآوردن نیازهای داخلی خود در دنیای بیرون با موانع جدی مواجه می شود. از طرفی اگر گروه های اسلام گرا نسبت به آنچه که در نیای بیرون می گذرد بی تفاوت باشند و یا آن را نیز بپذیرند، اسلامی بودن آنها در معرض تردید قرار می گیرد که این خود ممکن است منجر به این شود که آنها، حامیان خود را از دست بدهند.
بر این اساس، گروه های اسلام گرا در عین حال که باید به فکر تأمین نیازهای داخلی خود از خارج باشند تا از این طریق بتوانند رضایت مردم را نسبت به خود جلب کنند، از سوی دیگر باید نسبت به موضوعات مرتبط با دنیای اسلام، مانند مسئله ی فلسطین، اشغال افغانستان، اشغال لیبی، مباحث حقوق بشری و دیگر وقایعی که با مبانی اسلامی تطابق ندارد، دارای موضعی مطابق با مبانی دینی باشند که این خود ممکن است به این منجر شود که از طرف دنیای بیرون، به بنیادگرایی متهم شوند. همچنین باید سیاست خارجی را به گونه ای طراحی کنند که با همراهی و حمایت دیگر گروه های سیاسی جامعه برخوردار باشد.
دورنما
به نظر می رسد که به قدرت رسیدن گروه های اسلام گرا در جوامع دچار تحول عربی، خود آغاز راهی دشوار باشد. هم اکنون در این کشورها، تصمیم مردم بر این قرار گرفته است که مسئولیت اصلی در جامعه به گروه های اسلام گرا سپرده شود. از طرفی ساختار نظام سیاسی با تأکید بر مکانیسم گردش قدرت به گونه ای طراحی شده است و یا در حال طراحی شدن است که در آن اجازه برتری دائم و مداوم را به هیچ گروه سیاسی نمی دهد. این بدان معنی است که برای همه گروه های سیاسی که با رأی مردم در رأس قرار می گیرند، فرصت چندانی برای طی کردن مسیر به شکل آزمون و خطا وجود ندارد. لذا در این شرایط، گروه های اسلامی نیز باید تلاش کنند که علی رغم تمامی چالش ها و مشکلاتی که وجود دارد، کارنامه ای موفق از خود ارائه دهند. زیرا هر گونه ناکامی در مواجه با چالش ها و مشکلات پیش رو باعث می شود که مکانیسم گردش قدرت آنها را در حاشیه قدرت قرار دهد و متن و مرکز قدرت را به گروه های رقیب دیگر بسپارد. تلاش دوباره برای در متن قرار گرفتن ممکن است خود زمان زیادی ببرد.